شما در بخش انجمنهای گفتگو سایت دکتر رهام صادقی هستید، برای آشنایی با امکانات متنوع دیگر سایت اینجا کلیک کنید


به اينستاگرام سايت بپيونديد

مهد کودک ...آره یا نه؟؟!!!

  1. amber



    کاربر نيمه فعال


    کاربر نيمه فعال
    پسر من ماه دیگه دو سالش میشه و اصلا اجتماعی نیست.
    در خیلی جاها خوندم که بهترین سن ورود به مهد سه سالگی است... ولی چون ما خارج از ایران زندگی میکنیم و در اینجا ارتباط چندانی با دیگران نداریم به خاطر این که اجتماعی تر بشه و با زبان آشنا بشه در یه مهد بریتیش اسمش رو نوشتم البته فقط سه روز در هفته و امروز روز دومی بود که رفت مهد. الآن دچار تردید شده ام که آیا کار درستی کردم یا نه چون چند بار که تو مهد بهش سرزدیم خیلی گوشه گیر به نظر میرسید به طوری که جدا از بقیه نشسته بود و سرش را با اسباب بازیها گرم کرده بود. با مربیها هم همکاری نمیکنه طوری که اجازه نداده بود پوشکش را عوض کنند و تنها بچه ای هم بود که در این دو روز هیچ چیزی نخورده بود. امروز هم موقع تحویلش به مهد ضربان قلبش تند شده بود!!!
    و همه اینها باعث شده در ادامه دادن دو دل بشم. واقعا سر در گم شدم...
    میخواستم مرا راهنمایی بکنید که با توجه به شرایط خاصی که ما در اینجا داریم آیا ادامه مهد برای او مفیدتر خواهد بود و میتوان امیدوار بود که به مرور علاقه مند بشه یا ممکن است معایبش به مراتب بدتر از مزایاش باشه و در آینده اثر نامطلوبی بر شخصیتش بگذاره.
     
  2. بسیاری از روانشناسان متفق القول می گویند: قبل از دو سال و نیم، سن مناسبی برای مهد و جدایی مادر و کودک نیست و بیشتر سه سالگی را توصيه مي‎كنند و برخی از روانشناسان سن مناسب مهد کودک را پنج سالگی می دانند؛ با این حال, آنچه مسلم است, لزوم رفتن کودکان به مهد قبل از سن دبستان است؛ اما مهد کودکی خوب و با کادری مجرب و مهربان، زیرا آموزش های اشتباه و از روی اجبار, نه تنها مفید نیست، بلکه تأثیری پایدار و مخرب بر ذهن و روان و رفتار بچه ها مي‎گذارد.کودک سه ساله, برای رفتن به مهدکودک و جدایی از مادر با تردیدهای زیادی رو به رو مي‎شود، او حاضر به جدایی از مادر و محل امن خانه نیست. اما باید این نکته را در نظر داشته باشیم که کودک سه ساله باید رفتارهای اجتماعی داشته باشد.
    او در طول این سه سال, همیشه با مادر بوده است و اگر رفتارهای اجتماعی و بازی با کودکان را خیلی خوب نداند, ممکن است رفتارهای ضداجتماعی از خود نشان دهد.
    پس بهترین کار برای آزادسازی این رفتارها فرستادن کودک به مهد کودک است؛ زيرا آنجا محرک های جدیدی برای یادگیری بهتر در اختیار کودک قرار می گیرد و با کمک گرفتن از مربی خوب، موقعیت های زیادی براي بيان احساسات آشفته خود خواهد داشت<adcode>
     
  3. سلام دوست عزیز ومادر مهربان
    من از اون آدمهایی هستم که فکر میکنه در مورد کودکان زیاد میدونه چون سعی کردم که بعد از تولد دخترم که الان سه سالش هست با مطالعه و کنجکاوی در رفتار دیگران به بهترین پاسخ برسم پس میتونی به من اطمینان کنی. البته با اجازه بزرگترها.
    چون دقیقا من هم دخترم را امسال که سه ساله شد به مهد بردم.
    ببین اولین چیزی را که می توانم به شما بگویم این هست که پسرها نسبت به دخترها خیلی به مادر وابسته تر هستند ومعمولا در این سن از مادر نتنها دور نمی شوند بلکه بابت کمی دوری از او گریه میکنند مثلا حتی اگه جلوی چشماش بری w.c
    پس تا حدود زیادی این موضوع طبیعی هست.
    اما در مورد مهد واجتماعی شدن: ببین دختر من بر خلاف پسر شما عجیب اجتماعی هست ومستقل او خودش را در هر محیطی سریع وقف می دهد تا جایی که حتی یادش میرود مادری هم دارد، حتی در مهمانی های شام پیش من نمیشیند وبه میان دوستان میرود وبا آنها غذا می خورد، هر چه از اجتماعی بودن او بگویم کم گفتم اما برای چه می گویم؟
    برای اینکه بدانی همین دختر اجتماعی که در هر محیطی من را هم فراموش میکرد به حدی که میگفت مامان تو برو من می خواهم بمانم، وقتی به مهد او را بردم برای روزی یک ساعت کلاس سفال وژیمناستیک فکر کردی او چه کرد؟
    اولش همش در دفتر پیش من بود واصلا به محبت مربیان .اسباب بازیها وکودکان توجه نمی کرد ومیگفت بریم.
    اما می دونی من چه کردم که او پذیرفت البته بعد یک هفته خانوم تازه لطف میکرد میگفت مامان بمونه وکم کم میرفت داخل مهد وبعد یادش میرفت که من هستم.
    خوب من این کار را کردم :
    اول سه اصل را برای شما می گویم چون خیلی مامان گلی هستی چون این یک تجربه شخصیه من هست وخودم کشفش کردم.
    اصل اول:عزیزم همیشه سعی کن کودکت را آنقدر قبول داشته باشی که کسی نتونه اظهار نظر برات بکنه ونیز اگر کودکت کاری کرد که خجالت کشیدی وآبروتم را برد خونسرد عمل کنی.
    چون بر خلاف تصور ،بچه ها از خیلی کودکیشان  حتی قبل از سن پسر شما میفهمند چطور با لج والدین خود را به بازی بگیرند.همیشه هر وقت که کودک من کاری یا تقاضایی دارد من سعی میکنم بروم در دنیای کودکیه خودم وبا این روش زود دلیل کارش را میفهمم ومی توانم کمک ودرکش کنم .
    مثلا یک زمانی می اید تو بغلم وخودش را لوس میکند که اصلا وقت خوبی نیست بعد من فکر میکنم من کودکیم چطور بودم ویادم می اید که من که همسن او بودم این کار را میکردم فقط به این خاطر که به همه بگم این مامان خودم هست مال خودم هست وبرای همین شروع میکنم به صحبت با دخترم که عزیزم مامانی دوست داره چون مال تو هست.
    ببین اگه تو این موضوع عقلتو بدی دست احساست نتنها بد نیست بلکه کارساز هم هست.
    ولی پیش میاد که گاهی اوقات با انجام این عمل او را کنار بزنم چون یاد این می افتم که خودم که بچه بودم وقتی خرابکاری میکردم این طوری لوس میشدم تا عبرت نگیرم.
    کار سختی نسیت کافیه امتحان کنی وهر رفتار پسرت را با همان شرایط ببری به زمان کودکیه خودت.
    اما اصل دوم:
    هیچگاه از کارهایی که پسرت میکنه وتو خجالت هم میکشی سختت نشه.
    سعی کن تو برای او باشی نه او برای تو. اون بچه هست وهر کاری کنه عیب نیست ما بزرگیم وادعای عاقلی داریم پس نباید خطا کنیم. ونترس که میگن بچه لوس میشه اگه کار بدی کرد وبروش نیاوردی.
    نه تنها عیب نیست بلکه دلیلش اینه که هدف ما این هست که با آرامش او را تربیت کنیم .
    اصل سوم: سعی کن با کودکت عجیب حرف بزنی اونم منطقی فکر نکن نمیفهمد تاثیری که در گفتگوی دوستانه شما است در هیچ جایی نیست .
    حالا من با این سه اصل دخترم را به مهد بردم او روز اول از رفتن امتناع کرد من هم با وجود اینکه کلافه بودم خونسردی ام را حفظ کردم ودر مقابل نگاه افسوس مادران دیگر گفتم عیب نداره بیا همین جا بازی کنیم واو را برنگرداندم به خانه که بفهمد الان ساعت مهد است نه خانه و گفتم با شما بازی میکنم هر وقت هم خواستی برو تو سری به دوستات بزن نخواستی بمون پیش خودم.
    کسی گفت بزور بفرستش تو الان گوش به حرفش بدی دو روز دیگه حریفش نیستی.
    من هم گفتم من دخترم را زودتر از سنش که مهد برو شود آوردم تا مهد را خوب شناسایی کرده وبفهمد مثل خانه خودش است وهیچ اجباری ندارم بزور حالیش کنم.
    وهمین هم شد که وسطای بازیه من ودخترم او رفت پیش دوستانش ودیگر نیامد.
    خلاصه هر روز بهانه ای جدید داشت یک روز می خواست فقط در حیاط بماند وشما فکر کن من شهریه دادم که او هنری را یاد بگیرد ولی او اهمیت نمی داد اما من به خواسته اش گوش میدادم وهمزمان هم در گوشش از مهد مدینه فاضله می ساختم که اره مامانی وقتی از سرسره آمدی پایین برو به دوستات سلام بده وبگو دوسشون داری وبعد خواستی بیا پیش من واو که میرفت سلام دهد همانجا جذب میشد وکم کم مشکل حل شد
    حالا شما با در نظر گرفتن جنس فرزندت که پسر و وابسته به مادر
    سنش که از دختر من 1 سال کمتر هست و
    اینکه دختر من تازه اجتماعی تر بود ، سعی کن او را کم کم عادت دهی وعزیزم اصلا زور واجبار نکن که بد از بدتر شده ودیگه مهد نمیره.
    اما بدون به نظر مهد سن مشخصی نداره واونی که شرط هست اینه که زمانش محدود باشه مثلاشما او را تمام وقت نگذار ساعتی به مهد ببر.
    و نیز همه اش در راه مهد غیر مستقیم نه حالت امری برایش بگو که مهد خوبه چون دوست پیدا میکنه واطمینان بده که تو هم تنها نمی گذاری وچند روزی پیشش بمون خودش که جذب شد بی خیالت میشه.
    من نمی دونم مهد بریتیش چیه اما یک نصیحت بهت میکنم اول به کودکت اطمینان داشته باش بعد به کسانی که مسوول کودکتت هستند پس موشکافانه مطمئن شو در مهد واقعا اوضاع برای کودکت عالیست.
    چون او زبان که ندارد تا هر کمی وکاستی دید بگوید با بی علاقگی به مهد مشکلش را نشان می دهد یعنی بدون از این منبعد کودکت را هر جا بردی همیشه ایراد از اخلاق محدود او نیست. شاید ایراد در سیستم جذب او باشد.
    و همانطور که هم در بالا گفتم سعی کن به کودکت با صحبت کردن با او یا با صحبت کردن با دیگری بطوری که او بشنود ولی مستقیم مورد خطاب قرار نگیرد بفهمانی که تو او را به مهد میبری تا بازی کند وشاد باشد نه اینکه او ر از خود دور کنی.
    منو ببخش خیلی پرحرفم اما در اخر میگم سعی کن تا حس اطمینان را با محبت در کودکت نهادینه کنی تا او قوی ومستقل شود. چه با مهد چه بی مهد.
    اما مهد ایرادی ندارن اگر کم کم عادت کند ورزمان دوری از شما زیاد نباشد
    سوالی باز بود ما در خدمتیم
    در پناه حق.
     
    تشکر شده توسط : 5 کاربر
  4. سلام  دوست  عزیز
    یک روایتی از حضرت محمد براتون ذکر میکنم که خالی از لطف نیست.
    ایشون می فرمایند که:
    بچه تا شش سالگی امر هست و والدین معمور.
    یعنی تا شش سالگی به هر چه فرزندتان می گوید گوش دهید و انجام دهید.او امر کننده است وشما معمور به خدمت.
    تا در آینده او گوش به حرفهای شما بدهد.البته نه هر خواسته نابجایی
     
  5. ramisa



    کاربر نيمه فعال


    کاربر نيمه فعال
    سلام
    من يكي از نزديكانم بچه اش اينجوري بود البته چون زبان بقيه بچه ها رو بلد نبود وگرنه در ميان خانواده خيلي بلبل زبون بود
    داداش خودمم با اينكه هم زبان بود و هم اجتماعي ولي مهد اصلا دوست نداشت
    ولي به نظر من سعي كنيد كم كم از بچه جدا بشويد تا به بچه فشار وارد نشه .
    مثلا از سه سالگي بچه رو مهد ببريد .
    از يك روز در هفته شروع كنيد .

    اميدوارم موفق بشيد
     
  6. سلام

    نظر منم اينه كه سپردن كودك در 2سالگي به مهد هنوز زوده بخصوص اگه خودتون امكان نگهداري از فرزندتون رو داريد.

    اگه بشه براي اجتماعي شدنش ، در حضور خودتون و در محيط آشناتري مثل منزل خودتون ، منزل دوستان و پارك .... با بچه هاي ديگه همبازي و اخت بشه خيلي بهتره.

    در آينده براي رفتن به مهد كودك هم(همونطور كه دوستان اشاره كردن) اگه بتدريج اين اتفاق بيفته و اوائل با حضور شما باشه كمك ميكنه كه كودك ،‌مهد رو جايي براي بازي و شادي تلقي كنه ونه جايي كه تنهاش ميذارن و راحت تر اون محيط جديد رو بپذيره و دچار اضطراب نشه.

    البته محيط فيزيكي مهد و از اون مهمتر كادر مهد هم نقش خيلي بسزايي در احساس و پذيرش كودك دارن.

                                                                                                      با آرزوي سلامت و شادابي براي همه كودكان
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
  7. سلام
    کتاب خواندن از چه سنی برای کودک مناسب است؟دختر من 1 سال و 10ماهه است و وقتی برایش کتاب میخوانم بعد از 3 یا 4 دقیقه حوصله اش سر میرود...البته این کتابها شعر و یا فقط تصویر هستند که به او نشان می دهم.
    سوال دومم اینست که من تاکنون به پزشکان اطفال زیادی مراجعه کرده ام،متاسفانه وزن دختر من با این سن به زور به 9 کیلو میرسد و آزمایشات او همگی جوابشان خوب بوده است اما همچنان از نظر اشتهای غذایی مشکل دارد و البته با تجویزپزشک به او اشتها آور باریج می دهم...این را اضافه کنم او هنوز کم و بیش شیر من را میخورد و به علت تشنج ناشی از تب 3 ماه است که فنوباربیتال مصرف میکند.البته از وقتی که کمتر به او شیر میدهم بیشتر غذامیخورد ولی نه آنقدرکه راضی کننده باشد.از راهنمایی شما پیشاپیش متشکرم
     
  8. سلام
    من اطلاعات علمي موثقي در اين رابطه ندارم. و تجربهء شخصي خودم را برات ميگم.

    دختر من 1سال و3 ماهشه و تقريباً از 9 ماهگيش شروع كردم به خواندن 2،3 كتابي كه داشت(همون نشان دادن عكسهاش و گفتن اسم اشيا و گفتن چيزايي مثل واي چه نازه و ... .)كه يكي از كتابهاش مقبول افتاد و علاقه شديدي بهش پيدا كرده بود و دائم ميخواست كه دوباره براش بخوانم.و توي 1سالگي علاقه به كتاب حيوانات داشت وشروع به تقليد صداشون كرد.وحالا هم به يك كتاب كه عكس وسايل خونه و لباس و وسايل حمام داره علاقمنده.ولي به كتاب داستان اصلاً گوش نميده وكتابو ميندازه.
    من فكر ميكنم كه خواندن كتاب براي دختر گلت اصلاً زود نيست.بلكه توي انتخاب كتاب بايد دقت بيشتري بكني تا علاقه مند بشه.

    كتابهايي با ظاهر خوش آب ورنگ،تصاويري ساده كه زياد شلوغ نباشه تا بچه گيج بشه،با ورقهاي پلاستيكي يا پارچه‌اي يا كاغذي كلفت كه كودك بتواند به راحتي ورق بزند وكتاب را پاره نكند بسيار مناسبند.
    بهتره يك داستان دنباله دار نباشه بلكه هر برگ موضوع جداگانه‌اي داشته باشد تا بچه زياد منتظر بقيه اش نمونه وخسته نشه.
    ودر آخر شيوه و لحن خواندن هم بايد جذاب و شايد هم هيجان‌انگيز باشه.
    چند تا كتاب ديگه رو توي يك وقت كه كوچولو سرحاله  امتحان كن. ولي مجبورش نكن شايد به كارهاي ديگري علاقه داشته باشه .
    موفق باشي.
     
تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
صفحه 1 از 1


پرش به:  

شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید

Powered by phpBB ©



Forums ©

.: مسئوليت مطالب، تبليغات و محصولات ديگر سايتها به عهده خودشان است :.
.:: برداشت از مطالب اين سايت فقط با کسب مجوز از مدیریت و با ذکر مبنع و آدرس به صورت لینک بلامانع است ::.
.::: کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دکتر رهام صادقی بوده و هرگونه سواستفاده از آن طبق ماده 12 قانون جرایم رایانه ای قابل پیگیری است :::.


ارسال ایمیل به دکتر رهام صادقی


مدت زمان ایجاد صفحه : 0.13 ثانیه (68)