شک جاي ماندن نيست؛ بايد از آن گذشت :
يک معماي ذهني است؛ معمايي همراه با يک احساس منفي درباره يک حقيقت، باور يا تصور درباره کسي که انگار در هالهاي از مه فرو رفته؛ معمايي که اگر حل نشود، استرسهاي شديدي را به همراه ميآورد. شک ميتواند شخصيتها را ويران کند، روياها را از بين ببرد و ما را با روحي شکسته و رواني پريشان رها کند، در حالي که روابطمان را از هم پاشيده و موجب ناسازگاري ما با دنياي اطرافمان شده است. شک، پيامهاي نادرستي به ذهن ما منتقل ميکند و قدرت تجربه و تحليل درست را از ما ميگيرد. همه ما در دورههاي زيادي از زندگيمان اين حس را تجربه کردهايم يا تجربه خواهيم کرد. گريزي از اين تجربه وحشتناک نيست؛ تجربهاي که اگر به درستي با آن برخورد نکنيم، پايههاي محکمي روي آن ساخته ميشود که ديگر ويران کردناش آسان نيست...
جان پاتريک شنلي يکي از زيباترين فيلمها را با موضوع شک ساخته؛ فيلمي که جوايز بسياري به آن تعلق گرفته است. مريل استريپ، فليپ سيمون هافمن و امي آرامز سه بازيگر اصلي «شک» هستند. داستان اين فيلم درباره شکي است که خواهر الويزيو (مريل استريپ) درباره پدر فلين و رابطه او با پسر سياهپوستي که به کليسا آمده، دارد. پدر فلين که محبوبيت زيادي در بين مردم به خاطر موعظههاي زيبايش دارد، سرانجام مجبور ميشود کليسا را به خاطر شک و بدگوييهاي خواهر الويزيو ترک کند. او در آخرين موعظهاش داستاني را براي آدمهايي که به کليسا آمدهاند نقل ميکند: «زني درباره مردي که خيلي کم ميشناختاش، با يکي از دوستاناش حرف ميزد و درباره او بدگويي ميکرد. آن زن، شب خواب ديد يک دست بزرگ بالاي سرش آمد و به او اشاره کرد. زن احساس گناه کرد. براي اقرار پيش کشيش رفت و همه چيز را به او گفت و از کشيش پرسيد آيا بدگويي گناه است؟ آيا آن دست، دست خداوند بوده که در خواب به من اشاره ميکرده؟ آيا بايد طلب بخشش کنم؟ پدر، به من بگو آيا کار اشتباهي کردهام يا نه؟» پدر اروک جواب داد: «بله، نادان! تو گواهي غلط عليه همسايهات دادهاي؛ با نام نيکاش بازي کردهاي و حالا بايد از صميم قلب شرمنده باشي. من از تو ميخواهم به خانه بروي و يک بالش پر را روي پشت بام خانهات با چاقو پاره کني.» زن رفت و اين کار را کرد و پيش کشيش برگشت. کشيش گفت: «آن کار را کردي؟» زن گفت: «بله، پدر! پرها همه جا پريدند.» کشيش گفت: «حالا به عقب برگرد و همه پرهايي را که باد برده، جمع کن!» زن گفت: «ولي اين امکان ندارد... باد، همه را برده.» کشيش گفت: «اين همان کاري بود که تو با آبروي آن مرد بيگناه کردي.»ادبيات شک
شک جزيي از زندگي مادي و معنوي ماست که همه با آن کموبيش آشنا هستيم. گاهي وقتها پيش ميآيد که به اطرافيان خود شک ميکنيم، از اين شک رنج ميبريم و وقتي آن را بيان ميکنيم و به زبان ميآوريم، به نتيجه مطلوبي نميرسيم؛ چون شک لبه تيزي دارد که اگر درست به کار برده نشود ميتواند شاهرگ روابطمان را بزند.
ران هوبارد ميگويد: «يکي از درسهاي غلطي که در مدرسه به ما ميآموزند اين است که بايد سکوت کنيم و اين درس اشتباهي است. وقتي شما به چيزي شک ميکنيد، بايد از آن حرف بزنيد. سکوت درمان شک نيست.» وقتي شما درباره موضوعي شک داريد، وقتي استرس و اضطراب زيادي را تحمل ميکنيد، اين استرس ناخودآگاه باعث ميشود بر سر هر موضوع کوچکي با طرف مقابلتان ـ که نسبت به او شک داريد- اشتباهترين راه را که سکوت است وسعي در فراموش کردن موضوع به جاي باز کردن و حل آن برگزينند. وقتي فکر ميکنيد بايد چيزي را بگوييد؛ مثلا يک کارمند ميداند همکارش مقداري پول اختلاس کرده و مدام با خودش کلنجکار ميرود که اين موضوع را به مديرشان اطلاع دهد. پزشکي از بيماري مراجعاش اطلاع دارد اما براي گفتن حقيقت مدام اين دست و آن دست ميکند. فراموش نکنيد در مقابل اين دو سکوت هم دو نفر ديگر قرار دارند، رييسي که ميداند مقداري پول جا به جا شده و بيماري که نسبت به شرايطاش نگران است، در حالي که هيچ کدام حرفي نميزنند و سکوت کردهاند اما چگونه بايد سر صحبت را باز کنيم؟ در حالي که نگران عکسالعملهاي پيشرو هستيم؟ بهتر است خيلي راحت به جاي اينکه اصل مطلب را بگوييد حرفتان را با يک سوال شروع کنيد؛ مثلا:
«ميخواهم درباره شرايط زندگيات بعد از عمل جراحي با تو صحبت کنم اما نميدانم ميتوانم با تورو راست باشم يا نه؟... ببخشيد آقاي رييس، من ميتوانم درباره رفتار يکي از کارمندان نظر شما را بدانم؟... ازدواج ما با همه بدي و خوبيهايش براي من شيرين بود اما يک چيزي مرا آزار ميدهد، با اين حال ميخواهم آن را با تو در ميان بگذارم. فکر ميکني ميتوانم صادقانه حرفهايم را بزنم؟... آيا تحمل شنيدن حرفهايي که ممکن است تو را ناراحت کند و زياد خوشايند نباشد را داري؟ حرفهايي که فکرشان تا امروز مرا آزار داده است...»
اين کار، مسووليتپذيري و صداقت شما را در زندگي و کار نشان ميدهد. فراموش نکنيد ساکت ماندن هيچ چيز را حل نميکند.
شک خوب، شک بد
شک خوب، پرسوجويي است که از يک روح و روان مثبت برميخيزد. اين شک زاييده شرايط سخت و خطرناک است، با آرزوي اينکه منتهي به يک پايان روشن يا عملکرد موفقيتآميز باشد. شک بد، پرسوجويي است که از يک روح و روان منفي و بدبين برميخيزد و آينده را تاريک و کارها را نابهسامان و در حال تخريب ميبيند. خلاصه، شک هميشه بد نيست و اين برخلاف نظر کساني است که هميشه ميخواهند ديگران با چشم بسته همهچيز را بپذيرند. آنها تنها يک نوع از شک را پذيرفتهاند، در حالي که اگر پايههاي يک اعتقاد بسيار محکم باشد، هيچگونه شک و شبههاي نميتواند آن را از بين ببرد و ترس از شکهاي سازنده، بيمورد است.
بعضيها از شک ميترسند
آدمهايي که بزرگيشان بيش از آنچه واقعي باشد خيالي است، در برابر شک ديگران، بسيار ناشکيبا هستند. آنها ستايش و خوشآمدگويي ديگران را به شک آنها ترجيح ميدهند، چرا که در بسياري مواقع در مقابل سوال افرادي که به آنها شک کردهاند بيجواب ميمانند. آنها عجله ميکنند، گرد و خاک به راه مياندازند تا ديگران فرصت فکر و سوال و شک کردن پيدا نکنند. اگر ميخواهيد جزو اين دسته از افراد نباشيد چارهاش دوره کردن خودتان است؛ يعني قبل از آنکه هر کسي به شما شک کند، خودتان اين کار را انجام دهيد. مثلا با سوالهاي سادهاي چون: «آيا من آدم وفاداري هستم؟... آيا من واقعا جزو آدمهاي خوب محسوب ميشوم؟ چه دليلي براي خودم دارد؟ و...»
شک و پيشگيري قبل از درمان
يک شک خوب ممکن است در آستانه انجام کاري يا در آغاز يک رابطهاي در فکر ما جوانه بزند و به جاي اينکه پاي ما را سست کند و چشم ما را به روي حقيقتها ببندد، با خود سوالهايي به همراه بياورد که موجب روشن شدن دريچههاي تاريک آينده ميشود؛ مثلا: «آيا اين حقوق براي اين مقدار کار کافي است؟... آيا اين شرکت به ثبت رسيده؟... چه تضميني براي باز پس گرفتن مدارک و سفتههاي من وجود دارد؟ و...»
حتي اين شک ميتواند در روابطمان هم به ما کمک ميکند و کسي که تا به امروز براي خودش و خانوادهاش مفيد نبوده، آيا ميتواند يکشبه تغيير کند؟... آيا او درآمد کافي براي اداره زندگياش دارد؟... چرا او گاه و بيگاه غيباش ميزند بدون اينکه کسي را از احوالاش باخبر کند؟... چرا مدام در حال چک کردن اطرافياناش است؟ و...» اين سوالها قبل از شروع يک کار و رابطه جدي ميتواند به شناخت کاملتر ما نسبت به اطرافمان کمک کند و موجب شود با چشم بازتري وارد دنياي تازهاي شويم که براي ما سرشار از اميد و آرزو است. شک با اين پيشفرض ميتواند مثل يک عامل پيشگيري عمل کند، قبل از اينکه واقعهاي جدي رخ داده باشد. شک مثل درد يک واکسن است در مقابل تحمل درد طولاني يک درمان؛ درماني که اساسا معلوم نيست جوابگو باشد يا نه.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی سلامت ایرانیان
يک معماي ذهني است؛ معمايي همراه با يک احساس منفي درباره يک حقيقت، باور يا تصور درباره کسي که انگار در هالهاي از مه فرو رفته؛ معمايي که اگر حل نشود، استرسهاي شديدي را به همراه ميآورد. شک ميتواند شخصيتها را ويران کند، روياها را از بين ببرد و ما را با روحي شکسته و رواني پريشان رها کند، در حالي که روابطمان را از هم پاشيده و موجب ناسازگاري ما با دنياي اطرافمان شده است. شک، پيامهاي نادرستي به ذهن ما منتقل ميکند و قدرت تجربه و تحليل درست را از ما ميگيرد. همه ما در دورههاي زيادي از زندگيمان اين حس را تجربه کردهايم يا تجربه خواهيم کرد. گريزي از اين تجربه وحشتناک نيست؛ تجربهاي که اگر به درستي با آن برخورد نکنيم، پايههاي محکمي روي آن ساخته ميشود که ديگر ويران کردناش آسان نيست...
جان پاتريک شنلي يکي از زيباترين فيلمها را با موضوع شک ساخته؛ فيلمي که جوايز بسياري به آن تعلق گرفته است. مريل استريپ، فليپ سيمون هافمن و امي آرامز سه بازيگر اصلي «شک» هستند. داستان اين فيلم درباره شکي است که خواهر الويزيو (مريل استريپ) درباره پدر فلين و رابطه او با پسر سياهپوستي که به کليسا آمده، دارد. پدر فلين که محبوبيت زيادي در بين مردم به خاطر موعظههاي زيبايش دارد، سرانجام مجبور ميشود کليسا را به خاطر شک و بدگوييهاي خواهر الويزيو ترک کند. او در آخرين موعظهاش داستاني را براي آدمهايي که به کليسا آمدهاند نقل ميکند: «زني درباره مردي که خيلي کم ميشناختاش، با يکي از دوستاناش حرف ميزد و درباره او بدگويي ميکرد. آن زن، شب خواب ديد يک دست بزرگ بالاي سرش آمد و به او اشاره کرد. زن احساس گناه کرد. براي اقرار پيش کشيش رفت و همه چيز را به او گفت و از کشيش پرسيد آيا بدگويي گناه است؟ آيا آن دست، دست خداوند بوده که در خواب به من اشاره ميکرده؟ آيا بايد طلب بخشش کنم؟ پدر، به من بگو آيا کار اشتباهي کردهام يا نه؟» پدر اروک جواب داد: «بله، نادان! تو گواهي غلط عليه همسايهات دادهاي؛ با نام نيکاش بازي کردهاي و حالا بايد از صميم قلب شرمنده باشي. من از تو ميخواهم به خانه بروي و يک بالش پر را روي پشت بام خانهات با چاقو پاره کني.» زن رفت و اين کار را کرد و پيش کشيش برگشت. کشيش گفت: «آن کار را کردي؟» زن گفت: «بله، پدر! پرها همه جا پريدند.» کشيش گفت: «حالا به عقب برگرد و همه پرهايي را که باد برده، جمع کن!» زن گفت: «ولي اين امکان ندارد... باد، همه را برده.» کشيش گفت: «اين همان کاري بود که تو با آبروي آن مرد بيگناه کردي.»ادبيات شک
شک جزيي از زندگي مادي و معنوي ماست که همه با آن کموبيش آشنا هستيم. گاهي وقتها پيش ميآيد که به اطرافيان خود شک ميکنيم، از اين شک رنج ميبريم و وقتي آن را بيان ميکنيم و به زبان ميآوريم، به نتيجه مطلوبي نميرسيم؛ چون شک لبه تيزي دارد که اگر درست به کار برده نشود ميتواند شاهرگ روابطمان را بزند.
ران هوبارد ميگويد: «يکي از درسهاي غلطي که در مدرسه به ما ميآموزند اين است که بايد سکوت کنيم و اين درس اشتباهي است. وقتي شما به چيزي شک ميکنيد، بايد از آن حرف بزنيد. سکوت درمان شک نيست.» وقتي شما درباره موضوعي شک داريد، وقتي استرس و اضطراب زيادي را تحمل ميکنيد، اين استرس ناخودآگاه باعث ميشود بر سر هر موضوع کوچکي با طرف مقابلتان ـ که نسبت به او شک داريد- اشتباهترين راه را که سکوت است وسعي در فراموش کردن موضوع به جاي باز کردن و حل آن برگزينند. وقتي فکر ميکنيد بايد چيزي را بگوييد؛ مثلا يک کارمند ميداند همکارش مقداري پول اختلاس کرده و مدام با خودش کلنجکار ميرود که اين موضوع را به مديرشان اطلاع دهد. پزشکي از بيماري مراجعاش اطلاع دارد اما براي گفتن حقيقت مدام اين دست و آن دست ميکند. فراموش نکنيد در مقابل اين دو سکوت هم دو نفر ديگر قرار دارند، رييسي که ميداند مقداري پول جا به جا شده و بيماري که نسبت به شرايطاش نگران است، در حالي که هيچ کدام حرفي نميزنند و سکوت کردهاند اما چگونه بايد سر صحبت را باز کنيم؟ در حالي که نگران عکسالعملهاي پيشرو هستيم؟ بهتر است خيلي راحت به جاي اينکه اصل مطلب را بگوييد حرفتان را با يک سوال شروع کنيد؛ مثلا:
«ميخواهم درباره شرايط زندگيات بعد از عمل جراحي با تو صحبت کنم اما نميدانم ميتوانم با تورو راست باشم يا نه؟... ببخشيد آقاي رييس، من ميتوانم درباره رفتار يکي از کارمندان نظر شما را بدانم؟... ازدواج ما با همه بدي و خوبيهايش براي من شيرين بود اما يک چيزي مرا آزار ميدهد، با اين حال ميخواهم آن را با تو در ميان بگذارم. فکر ميکني ميتوانم صادقانه حرفهايم را بزنم؟... آيا تحمل شنيدن حرفهايي که ممکن است تو را ناراحت کند و زياد خوشايند نباشد را داري؟ حرفهايي که فکرشان تا امروز مرا آزار داده است...»
اين کار، مسووليتپذيري و صداقت شما را در زندگي و کار نشان ميدهد. فراموش نکنيد ساکت ماندن هيچ چيز را حل نميکند.
شک خوب، شک بد
شک خوب، پرسوجويي است که از يک روح و روان مثبت برميخيزد. اين شک زاييده شرايط سخت و خطرناک است، با آرزوي اينکه منتهي به يک پايان روشن يا عملکرد موفقيتآميز باشد. شک بد، پرسوجويي است که از يک روح و روان منفي و بدبين برميخيزد و آينده را تاريک و کارها را نابهسامان و در حال تخريب ميبيند. خلاصه، شک هميشه بد نيست و اين برخلاف نظر کساني است که هميشه ميخواهند ديگران با چشم بسته همهچيز را بپذيرند. آنها تنها يک نوع از شک را پذيرفتهاند، در حالي که اگر پايههاي يک اعتقاد بسيار محکم باشد، هيچگونه شک و شبههاي نميتواند آن را از بين ببرد و ترس از شکهاي سازنده، بيمورد است.
بعضيها از شک ميترسند
آدمهايي که بزرگيشان بيش از آنچه واقعي باشد خيالي است، در برابر شک ديگران، بسيار ناشکيبا هستند. آنها ستايش و خوشآمدگويي ديگران را به شک آنها ترجيح ميدهند، چرا که در بسياري مواقع در مقابل سوال افرادي که به آنها شک کردهاند بيجواب ميمانند. آنها عجله ميکنند، گرد و خاک به راه مياندازند تا ديگران فرصت فکر و سوال و شک کردن پيدا نکنند. اگر ميخواهيد جزو اين دسته از افراد نباشيد چارهاش دوره کردن خودتان است؛ يعني قبل از آنکه هر کسي به شما شک کند، خودتان اين کار را انجام دهيد. مثلا با سوالهاي سادهاي چون: «آيا من آدم وفاداري هستم؟... آيا من واقعا جزو آدمهاي خوب محسوب ميشوم؟ چه دليلي براي خودم دارد؟ و...»
شک و پيشگيري قبل از درمان
يک شک خوب ممکن است در آستانه انجام کاري يا در آغاز يک رابطهاي در فکر ما جوانه بزند و به جاي اينکه پاي ما را سست کند و چشم ما را به روي حقيقتها ببندد، با خود سوالهايي به همراه بياورد که موجب روشن شدن دريچههاي تاريک آينده ميشود؛ مثلا: «آيا اين حقوق براي اين مقدار کار کافي است؟... آيا اين شرکت به ثبت رسيده؟... چه تضميني براي باز پس گرفتن مدارک و سفتههاي من وجود دارد؟ و...»
حتي اين شک ميتواند در روابطمان هم به ما کمک ميکند و کسي که تا به امروز براي خودش و خانوادهاش مفيد نبوده، آيا ميتواند يکشبه تغيير کند؟... آيا او درآمد کافي براي اداره زندگياش دارد؟... چرا او گاه و بيگاه غيباش ميزند بدون اينکه کسي را از احوالاش باخبر کند؟... چرا مدام در حال چک کردن اطرافياناش است؟ و...» اين سوالها قبل از شروع يک کار و رابطه جدي ميتواند به شناخت کاملتر ما نسبت به اطرافمان کمک کند و موجب شود با چشم بازتري وارد دنياي تازهاي شويم که براي ما سرشار از اميد و آرزو است. شک با اين پيشفرض ميتواند مثل يک عامل پيشگيري عمل کند، قبل از اينکه واقعهاي جدي رخ داده باشد. شک مثل درد يک واکسن است در مقابل تحمل درد طولاني يک درمان؛ درماني که اساسا معلوم نيست جوابگو باشد يا نه.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی سلامت ایرانیان