شما در بخش انجمنهای گفتگو سایت دکتر رهام صادقی هستید، برای آشنایی با امکانات متنوع دیگر سایت اینجا کلیک کنید


به اينستاگرام سايت بپيونديد

از ذهنیت شوهرتان هنگام مجادله مطلع شوید!؟

  1. از ذهنیت شوهرتان هنگام مجادله مطلع شوید!؟

    آیا وقتی با شوهرتان دعوا می کنید حس می کنید او دیوانه شده و نمی فهمد چه چیزی شما را ناراحت کرده است؟ مطالعات و تحقیقات جدید نشان می دهند که مغز زنان و مردان بسیار متفاوت از یکدیگر عمل می کند.
    آیا وقتی با شوهرتان دعوا می کنید حس می کنید او دیوانه شده و نمی فهمد چه چیزی شما را ناراحت کرده است؟ مطالعات و تحقیقات جدید نشان می دهند که مغز زنان و مردان بسیار متفاوت از یکدیگر عمل می کند.
    آیا وقتی با شوهرتان دعوا می کنید حس می کنید او دیوانه شده و نمی فهمد چه چیزی شما را ناراحت کرده است؟
    مطالعات و تحقیقات جدید نشان می دهند که مغز زنان و مردان بسیار متفاوت از یکدیگر عمل می کند.



    نقطه ی آغاز مشکل
    آن روز قرار بود لیزا و همسرش تیم، به منزل پدرو مادر شوهرش بروند. یک ساعت قبل از رفتن، لیزا جلوی در ایستاده بود و با خشم، تیم که جلوی درب مشغول فوتبال بازی کردن بود و کودک نوپایشان، الا، که با سر و وضعی کثیف و آشفته در زمین بازی تاتی تاتی می کرد را تماشا می کرد. وضعیت خانه اسفناک بود. قرار بود تا یک ساعت دیگر در مهمانی باشند و هنوز شیرینی هایی که قرار بود با خود ببرند، نپخته در فریزر بود. لیز در حالیکه تلفنی با همکارش حرف می زد و یک سری از کارها را به او می سپرد، شیرینی ها را از فریزر در آورده و با عجله در فر گذاشت. بعد به اتاق خواب رفت تا لباسهایشان را آماده کند. او تقریبا" فریاد می زد و به تیم می گفت: " می تونی الا را حاضر کنی؟ من لباسها و کفشهایش را آماده کرده ام." تیم که جلوی تلویزیون لم داده بود سرش را تکان داد و گفت: " باشه من آماده اش می کنم". وقتی لیزا آمد، دید که تیم خونسرد و آرام جلوی درب ایستاده.
    لیزا خم شده بود و لباس های الا را مرتب می کرد و در همین حال به تیم می گفت: دست و صورت الا را می شویی؟ و تیم با بی میلی جواب داده بود: "بله، حالا دیگه بیا بریم دیر شده". چشمتان روز بد نبیند. وقتی جلوی خان? پدر و مادر تیم رسیدند، لیزا خواست الا را بغل کند و از ماشین بیرون بیاورد که دید هنوز صورت و دستهای الا پوشیده از چرک و دوده است. لیزا زیر لب غرید: " این که هنوز همون طوری کثیفه". تیم با خونسردی شانه هایش را بالا انداخت و بی گناهی خود را اعلام کرد و گفت، وقتی از در بیرون آمدیم، من دست و صورتش را شستم. یک لحظه بعد تیم با عصبانیت فریاد می زد:" مسئله دست و صورت شستن نبود. چطور وقتی داشتی لباس هاش را عوض می کردی ندیدی که بچه چقدر کثیفه. او باید حمام می کرد."
    در مهمانی لیزا نمی توانست خشم و ناراحتی خود را پنهان کند — حتی نمی توانست خودش را راضی کند که با همسرش حرف بزند. تیم بی اعتنا به سردی رفتار لیزا مشغول صحبت با عموی خود شد و ناراحتی لیزا را از ذهن خود خارج کرد. از طرفی دیگر خواهر تیم نگاهی به صورت برافروخت? لیزا انداخت و او را به آشپزخانه برد و در آغوش گرفت و از او پرسید که جریان چیست. لیزا با عصبانیت گفت: " اصلا" از او توقع نداشتم، نمی خواهم باور کنم که بلایی سر او آمده باشد. مدتها پیش برای یک سری تحقیقات علمی او به همراه گروهی به طبقات زیرین زمین سفر کرده بود و به عنوان رهبر آن گروه برای انجام یک سری آزمایشات و بازسازی ها، کار هایی انجام می داده اند که خیلی ترسناک بوده، آیا ممکن است به مغز او صدمه ای خورده باشد؟ ".
    لیزا در ادام? آن روز تا شب در خود می جوشید. صبح روز بعد سر میز صبحانه تصمیم گرفت چاره ای برای مشکل خود بیابد. او سعی داشت در مورد اتفاقی که افتاده بود با تیم صحبت کند و به او گوشزد کند که این دلخوری چه آسیبی به روابط آنها وارد می کند. اما تیم، لیزا را متهم می کرد به اینکه هر چیز بی اهمیتی را بزرگ می کند و زیادی به آن می پردازد. لیزا معتقد بود تیم به او اهمیت نمی دهد و عمدا" به او بی توجهی می کند در حالیکه تیم نمی فهمید چرا لیزا اینقدر نق می زند....چرا؟!! این سوالی بود که صدها بار از خود پرسیده بود. " آیا واقعا" لازم است هر چیز کوچکی به یک داستان غم انگیز بلند تبدیل شود؟ چرا انقدر یک موضوع را کش می دهد؟"
    آناتومی یک مشاجره
    بالا و پایین رفتن و حرص و جوش خوردن یک طرف? لیزا هیچ چیز نیست مگر کندن گل های باغ زندگی مشترک او با تیم. اگر از منظری متفاوت این موضوع را بررسی کنیم متوجه خواهیم شد که دیدگاه ها، واکنش ها، احساسات و برداشت های زن و مرد تا چه حد متفاوت از یکدیگر است. یک اتفاق برای یک طرف آنقدر دیرپا است که کل روز او و کل مهمانی او را خراب می کند و برای طرف دیگر فقط در حد یک عامل جزئی برای دیر رسیدن به مهمانی....این همه تفاوت، چرا؟!! دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که از دوران جنینی و در تمام طول زندگی، آنچه که بر ذهن و مغز مرد و زن وارد می شود از نظر ساختاری و از نظر ترکیبات شیمیایی بسیار متفاوت از یکدیگر است. در حقیقت هر سیستمی که ما برای خلق عقاید و باورها، احساسات، محفوظات ذهنی، تصورات، درونیات، تجربیات و راهکارهای حل مشکلات از آن استفاده می کنیم در زنان با مردان کاملا" فرق می کند.
    برای درک بیشتر این مطلب اجازه بدهید به موضوع مورد بحث در مورد لیزا و تیم برگردیم و ببینیم چه کسی حق می گوید و چه کسی ناحق! لیزا در همان دقایق اولی? ورود به خانه کاملا" آماد? یک دعوا و مشاجره شد. هم? شرایط برای عصبی شدن و از کوره در رفتن لیزا فراهم شده بود: نامرتبی خانه، شیرینی های نپخته و آماده نشده، مشکلات کاری و بی توجهی های تیم. مجموع? این شرایط باعث شد سیگنال های مغز او فرمان تشنج عصبی را به فشار خون و ضربان قلب بفرستند و شدت هر دو را تا دو برابر حد طبیعی افزایش دهند. این پروسه امکان تفکر و تصمیم گیری صحیح و مناسب را از فرد می گیرد و باعث می شود تمام تمرکز و توجه به سوی مشاجره جلب شده و هم? جزییات آن جر و بحث و دعوا تا مدتها در حافظ? او ثبت شود و او را آزار دهد. هم? ما نمود و نمون? چنین حکایتی را در نسل های قبلی خود دیده ایم. به عنوان مثال مادران در ایفای نقش مادری برای کودکان آسیب پذیر و وابست? خود و سایر اعضاء خانواده تلاش می کنند و هم? خطراتی را که در گذشته برای خانواده پیش آمده بوده است را تا مدتها در ذهن دارند و مراقب هستند که حتی الامکان آن مشکلات تکرار نشوند. عامل این مسئله در زنان amygdale ( لوزتین یا بخش بادامی) است . Amygdale بخشی از مغز است که مسئول دریافت و پاسخگویی به عوامل استرس زا است. این بخش در ارتباط مستقیم با بخش دیگری در مغز است که فشارخون و ضربان قلب را کنترل می کند. از طرف دیگر در بدن مردان این بخش ارتباط چندانی با شبک? مغز ندارد. بنابراین در این بازی تیم گناهی ندارد و خونسردی او امری است طبیعی."
    تیم با توجه به شرایط طبیعی و ویژگی های مردانه اش از وقتی که برای حرص خوردن در مورد فراموش کردن پخت شیرینی ها هدر رفته است ناراحت است و فکر می کند بدون آن شیرینی ها هم مهمانی برگزار خواهد شد و آنقدر خوراکی های متنوع آنجا هست که فقدان آن شیرینی ها فاجعه ای درست نکند. در حالیکه لیزا طبق دستوری که هورمون های زنانه اش صادر می کند، این مسئله را گناهی نابخشودنی قلمداد می کند. در شرایط بحران عصبی، بدن زنان به مقدار زیادی هورمونی به نام oxytocin ترشح می کند. این هورمون یک ماد? شیمیایی بسیار قوی و قدرتمند است که زنان را در برقراری ارتباط با سایرین، به خصوص کسانی که می توانند به نوعی به آنها کمک کنند (در اینجا والدین تیم و الا)، بسیار حساس و آسیب پذیر می کند. آن شب این هورمون قدرتمند لیزا را وادار کرد تا شیرینی ها را آماده کند و با خود ببرد تا ارتباط او با والدین تیم آسیب نبیند.
    علاوه بر این لیزا در بخش جلویی کورتکس مغز خود یعنی درست پشت چشمهایش، در مقایسه با تیم ماد? خاکستری بیشتری دارد. این بخش در حقیقت بخش اجرایی مغز است و رفتارهای پیچید? فرد را کنترل می کند. همچنین ارتباط میان دو قسمت مغز لیزا – که احتمالا" مسئول توانایی او در ادار? چندین جریان اطلاعاتی بطور همزمان است _ بیشتر و وسیعتر است. به همین دلیل است که او می تواند همزمان با آماده کردن صبحانه، بی وقفه دعوا ها و مشکلات خود با تیم را نیز بررسی و تجزیه و تحلیل کند. از طرفی دیگر در غالب مواقع به هنگام بررسی یک مسئله، تنها یک بخش از مغز تیم فعالیت می کند. این بدان معنا است که او در آن واحد فقط قادر است به یک موضوع بپردازد: او مشکل را تشخیص می دهد ، راه حل را پیدا می کند و اقدام می کند. این یکی از دلایلی است که تیم به درخواستهای مختلف و متعدد لیزا توجه نمی کند. پاسخ او به "مشکل" _ که همان تنگ شدن وقت برای رفتن به مهمانی است _ این است که هر چه سریعتر لباس بچه را بپوشاند، همین!

    وقتی پای ترکیبات شیمیایی به میان می آید
    بدیهی است که لیزا همزمان به چندین مشکل فکر می کند: دست و صورت کثیف الا، دیر شدن، آماده نبودن شیرینی ها، نامرتبی خانه و... مرکز اجرایی مغز او این را یک تهدید تلقی می کند. پس پیامی به بخشی از مغز که به ما کمک می کند تجربیات گذشته امان را به خاطر بسپاریم و بخشی که تجربیات احساسی ما را ذخیره سازی می کند، می فرستد _ مثل عصبانی شدن از وضعیت الا.
    تیم هم به خاطر دست و صورت کثیف الا ناراحت شد اما به دلیل بیولوژی خاص و زنانه، لیزا بیشتر از تیم عصبی و اذیت شد. میزان هورمون استروژن در بدن زنان بیشتر از مردان است ؛ و استروژن به هنگاه عصبانیت زنها دو کار انجام می دهد: اول آنکه ترشح هورمون کورتیزول که عامل عصبی شدن است را بیشتر می کند؛ بنابراین در شرایط مشابه و مساوی یک زن بیش از یک مرد عصبی می شود و این عصبانیت ماندگار تر است. ضمن آنکه استروژن در بدن زنان در مقایسه با مردان، اعصاب بیشتری را در مغز درگیر یک موضوع می کند و به همین دلیل است که جزییات یک موضوع آزار دهنده در مغز زنان بیشتر می ماند تا مردان. بنابراین لیزا با توجه به میزان هورمونهای مترشحه در بدنش، جزییات مسئله ای که هردوی آنها را ناراحت کرده است را هم بیشتر و هم طولانی تر در ذهن خود نگه می دارد. امتیاز این ویژگی در زنان این است که با به خاطر سپردن جزییات ، مراقبت بیشتری از فرزند و خانواد? خود می کنند و با استفاده از تجربیات گذشته توانایی بیشتری در حفظ فرزند خود در برابر خطرات دارند.
    این تفاوتها در نوع مشاجرات زن و مرد نیز دیده می شوند. سمت چپ مغز لیزا، که مسئول یادگیری و به خاطر سپردن زبان نیز هست، بیش از سمت چپ مغر تیم سلولهای خاکستری دارد؛ و ضمنا" لیزا برای حرف زدن از هر دو قسمت مغز خود استفاده می کند در حالی که تیم فقط از یک قسمت استفاده می کند. این فاکتورها در سرزنش کردن های مکرر لیزا و سکوت های متعدد تیم موثر هستند.
    این قابلیت های اضافه تر در مغز زنان در ارتباط برقرار کردن با دیگران ،موجب می شود که خواهر تیم بلافاصله ناراحتی لیزا را درک کند. زنان در درک دقایق و ظرایف زبانی قابلیت بیشتری از مردان دارند؛ بنابراین مادران نیازهای نوزاد خود که تنها با اصوات نشان داده می شوند را بهتر از پدران درک می کنند. درک متقابل زنان از یکدیگر و همدلی و همراهی آنها در بحرانها با هم ، یکی دیگر از نمونه های الگوهای رفتاری زنان است. زنان در دعوا و مشاجره با شوهرانشان بهتر می توانند از خود مراقبت کنند تا مردان که فقط داد و فریاد می کنند و با دعوا جواب دعوا را می دهند.
    راهکار حل مشکل
    اما معنی هم? آنچه که گفته شد چیست؟ اگر مردان و زنان تا این حد از نظر بیولوژیکی متفاوت از یکدیگر هستند، چگونه می توانند باهم ارتباط داشته باشند و به اصطلاح یک عمر با هم زندگی کنند؟ با این همه تفاوت درک از موضوع های مختلف در مورد خود و بچه می توانند به نتیجه ای که رضایت هر دو را جلب کند برسند؟ خوشبختانه جواب این سوالات مثبت است. اگر طرفین تفاوتهای ماهیتی طبیعی وجود طرف مقابل با خود را درک کنند و سعی کنند با استفاده از تجربیات خود و زندگی والدین خود در گذشته بهره بگیرند، خواهند توانست فاصله های میان خود و همسرشان را کم و کمتر کنند. البته نکت? بسیار مهم و در حقیقت معجز? طبیعت این است که روابط جنسی میان زن و مرد کمک بسیار بزرگ و بی بدیلی در نزدیکتر شدن آنها به یکدیگر می باشد.
    این مسئله ساده تر از آن است که بنظر می رسد. علم جدید نشان داده است که هم? مخلوقات روی زمین دارای سیستم عصبی هستند. آنچه که در دنیای اطراف ما اتفاق می افتد می تواند ساختار مغز و ذهن ما را تغییر دهد. اگر تجربه می تواند مغز ما را از نظر ساختاری و ترکیبات شیمیایی تغییر دهد و اگر مغز سرچشم? هم? رفتارهای انسانها است، پس زن و مرد می توانند خود را با یکدیگر تطبیق دهند و مغز خود را به سوی تفاهم با همسرشان راهنمایی کنند. به جای دست و پا زدن در تفاوتها، می توانیم از این تفاوتها درس بگیریم. در حقیقت، بسیاری از این تفاوتهایی که باعث نزاع و کشمکش می شوند می توانند زندگی را لدت بخش تر کنند- آیا به غیر از این است که چسباندن یک گون? صاف و لطیف به یک صورت زبر و خشن طعم بوسه را دلپذیر تر می کند؟
    در تحقیقاتی که اخیرا" انجام شده ثابت شده است که در هر مرحله ای که هستیم، تمرین و تلاش حداقل ما را یک گام جلوتر می برد. در یادگیری نواختن پیانو یا حرکات زیبای ژیمناستیک، تمرین است که مهارت ما را افزایش می دهد؛ چه چیزی باعث می شود فکر کنید با تمرین دادن مغز و تغییر باورهای غلط گذشت? خود نمی توانید از معاشقه و آمیزش با همسر خود لذت ببرید؟
    اگر توانایی های یک زن شکوفا شود خواهد توانست مفید و مختصر در ارتباط با سایرین هر آنچه را که می خواهد را شفاف و راحت بگوید. از طرفی دیگر مرد می تواند با بارور ساختن توانایی های خود به یک شنوند? باریک بینی که قادر است حتی از حرکات و اشارات طرف مقابل پی به موضوع اصلی ببرد تبدیل شود. اگر ما همدلی و انتقال افکار را تمرین کنیم، هرگز نخواهیم گذاشت تفاوتها بین ما فاصله بیندازند. چرا از قابلیت های اعجاب آور مغز استفاده نکنیم و سعی نکنیم این تفاوتها را کمرنگ تر کنیم تا بیشتر و بیشتر به هم نزدیک شویم؟
    به نوعی می توان گفت، این دگرگونی ها همین حالا هم اتفاق افتاده. همین که زندگی مشترک با مرد یا زنی که این همه متفاوت از ما است را شروع کرده و ادامه می دهیم، یعنی انطباق و یعنی دگرگونی! پس بیایید از فرصت ها استفاده کنیم و این زندگی مشترک را به سمت تجربه ای لذت بخش برای طرفین سوق دهیم. مادامیکه سعی می کنیم از یکدیگر درس بگیریم و تلاش می کنیم که بیشتر به هم شبیه و نزدیک شویم مطمئن باشید خواهیم توانست از تمام توانایی هایی که خداوند در وجود ما به ودیعه گذاشته است، استفاده کنیم. به این ترتیب از زندگی در کنار هم لذت خواهیم برد، عشق را تجربه خواهیم کرد و از زشتی ها و پلیدی ها و آزار دادن یکدیگر فاصله خواهیم گرفت.


    منبع : گروه اینترنتی garonkish
     
    تشکر شده توسط : 3 کاربر
تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
صفحه 1 از 1


پرش به:  

شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید

Powered by phpBB ©



Forums ©

.: مسئوليت مطالب، تبليغات و محصولات ديگر سايتها به عهده خودشان است :.
.:: برداشت از مطالب اين سايت فقط با کسب مجوز از مدیریت و با ذکر مبنع و آدرس به صورت لینک بلامانع است ::.
.::: کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دکتر رهام صادقی بوده و هرگونه سواستفاده از آن طبق ماده 12 قانون جرایم رایانه ای قابل پیگیری است :::.


ارسال ایمیل به دکتر رهام صادقی


مدت زمان ایجاد صفحه : 0.19 ثانیه (39)