تاثير «ريش سفيدي» در اختلافات خانوادگي
بيچراغ در زندگي نگرديد
حتما نبايد ريشش سفيد باشد و قدي خميده داشته باشد، لازم نيست حتما درس مشاوره خوانده باشد و براي كمكهايي كه ميكند پول بگيرد، ضرورتي ندارد كه ظاهري خاص يا تفكري ويژه داشته باشد فقط كافي است كسي كه براي مشورت گرفتن از او دست كمك به سويش دراز ميكنيم به چم و خم زندگي وارد باشد و آنقدر خير و صلاحمان را بخواهد كه بي منت و آشوب، گره از كارمان باز كند.دعوا و اختلاف، نمك زندگي نيست اما در زندگي خيلي از آدمها شرايطي پيش ميآيد كه انگار دعوا و بحث كردن اجتنابناپذير ميشود. شرط اول در حفظ آرامش خانواده، پنهان نگه داشتن اختلافات از ديگران و تلاش براي حل و فصل آنها به شكلي خصوصي است، ولي گاهي عمق اين اختلافات به حدي است كه بايد شخص سومي از راه برسد و راهي را كه خانوادهها گم كردهاند نشانشان بدهد.
مشكلات هزار رنگ
مشكلات آدمها هم مثل خودشان متنوع است يعني به تعداد آدمها، مشكل وجود دارد. بيشتر اين اختلافات بين زن و شوهرهاست، اما گاهي نيز پدر و مادرها با بچهها مشكل دارند و گاهي بچهها با يكي از والدين يا حتي چند عضو يك فاميل با هم يا گاهي چند همسايه يا دوست با يكديگر. بيشتر زن و شوهرهايي كه با هم اختلاف پيدا ميكنند چنين شرايطي دارند: آنها بعد از مدتي ميبينند به هم علاقه نداشتهاند و در مورد احساساتشان اشتباه كردهاند يا به خاطر كارهاي ناراحتكننده هم علاقهشان نسبت به هم را از دست دادهاند و براي همين بهانه ميگيرند، به خاطر مشكلات اقتصادي و فرهنگي از با هم بودن خسته شدهاند و حالا ميخواهند آزاد و بدون هم زندگي كنند، از سلايق و علايق متضاد خود خسته شدهاند و توان حل مشكلات پيش آمده را ندارند، فكر ميكنند فرزند مشتركشان خوب تربيت نشده و احساس شكست ميكنند، هنوز نتوانستهاند با نقطه ضعفهاي خانواده همديگر كنار بيايند و بدتر اينكه اميدشان براي حل مشكلات را از دست دادهاند.
بچههاي يك خانواده هم ممكن است اينگونه فكر كنند: پدر و مادرشان باب ميل آنها نيستند، از اينكه آنها حرفشان را نميفهمند و به جاي محبت، زبان به انتقاد باز ميكنند كلافه شدهاند، ميخواهند از پدر و مادري كه مثل آنها فكر و رفتار نميكنند دور باشند، دنبال استقلال هستند اما پدر و مادر دست و پاي آنها را بسته اند و تا زمان پيدا كردن استقلال مالي بايد اين شرايط را تحمل كنند.
وضعيت اعضاي يك فاميل و گروه دوستان هم همينطور است يعني آنها نيز از وضع موجود ناراضياند و از اينكه كنار همديگرند و مجبورند با هم باشند لذت نميبرند. اما نتيجه تمام اين حالات ناخوشايند فقط فشارهاي عصبي، داد و فريادهاي بيمورد و از دست رفتن آرامش است كه به جاي راهگشا بودن فقط گرهي بر گرههاي قبلي ميزند.
اما در اين ميان انگار اختلافات ميان زن و شوهرها از همه آزاردهندهتر و مخربتر است چون يك زندگي زناشويي ناموفق بدون شك دامنه اختلافات را به زندگي فرزندان، خانوادههاي دو طرف و گروه دوستان نيز ميكشاند. امروزه برخلاف سالهاي گذشته كه كمتر زن و شوهري با ميل و علاقه وارد زندگي مشترك ميشدند حالا بيشتر ازدواجها عاشقانه است، اما هنوز هم همين زندگيهايي كه عاشقانه شروع ميشوند بعد از مدتي از محبت خالي ميشوند و فقط به خاطر بچهها ادامه پيدا ميكنند. همين ميشود كه امروز بيشتر مردم ما بدون آنكه مهر طلاق در شناسنامهشان ثبت شده باشد دست به طلاق عاطفي زدهاند و عشق و علاقه را جايي در بيرون از محيط خانه جستجو ميكنند.
دامنه مشكلاتي كه خانوادهها را به اين مرحله ميرساند بسيار وسيع است و نميشود فقط به چند عامل اشاره كرد، ولي با اندكي تامل و تعمق در زندگي آنهايي كه ميشناسيم ميشود به عمده عوامل مشكلساز در زندگي پي برد.
خيلي از ما وقتي وارد زندگي مشترك ميشويم تعريفي خشك و سنتي از نقش همسران داريم يعني مثلا فكر ميكنيم كه مرد نبايد در خانه دست به سياه و سفيد بزند و وظيفه زن هم چيزي جز خانهداري و فرزندپروري نيست. اين شيوه زندگي شايد در بعضي خردهفرهنگها جواب دهد، اما وقتي ازدواج اتفاقي ميشود كه در آن مرز عقايد و باورها از ميان برداشته ميشود و گاه دو فرد از 2 فرهنگ و جايگاه اجتماعي متفاوت كنار هم قرار ميگيرند ديگر اين الگوي فكري جوابگو نيست. در واقع نكته كليدي در زندگي زناشويي اين است كه هيچ كدام از طرفين نبايد زنجيري به دست و پاي هم باشند و جلوي موفقيت و پيشرفت همديگر را بگيرند.
گفتوگوهاي بدون صداقت، فاقد احترام متقابل و همراه با رودربايستي هم پشت پرده بسياري از مشكلات خانوادگي است درست همانطور كه علت اصلي خيلي از مشكلات و اختلافات در خانواده، ازدواج با كسي است كه او را نه به خاطر آنچه هست، بلكه به خاطر آنچه ميخواهيم از او بسازيم انتخاب كردهايم.
اين كليدهاي طلايي
اينكه ميگويند پيشگيري بهتر از درمان است در مورد ارتباطات خانوادگي واقعا صدق ميكند. شايد بهترين روش زندگي كردن بويژه از نوع زندگي زناشويي تلاش براي به وجود نيامدن مشكل باشد يعني پيش از هر چيز جلوي بروز اختلافات را بگيريم تا مجبور نشويم وقت و انرژي مان را صرف حل مشكلات كنيم، اما لازمه چنين كاري ياد گرفتن مهارتهاي زندگي است كه كاري سخت اما شدني است. نخستين كليد طلايي داشتن زندگي موفق به ما ميگويد كه قبل از شروع زندگي مشترك بايد زن و مردي توانمند باشيم يعني مهارتهاي همسرداري را خوب ياد گرفته باشيم و باور داشته باشيم كه برقراري روابط انساني سالم و درست ميان اعضاي خانواده رمز سلامت جسمي و رواني است. كسي كه با اين ديد وارد زندگي ميشود حتما ميداند همسري را كه خودش انتخاب كرده و زندگي مادامالعمر با او را برگزيده نزديكترين و محرمترين فرد نسبت به او است پس بايد او را نيمي از وجود خود بداند، از او پشتيباني كند و براي خوشبخت شدنش تلاش كند.
اگر زن و مردي اينگونه به زندگي نگاه كنند حتما قبلا ياد گرفتهاند كه داشتن مهارتهايي چون گوش دادن فعالانه به حرفهاي همديگر، مشورت كردن، احترام گذاشتن به عقايد همديگر و پذيرفتن يكديگر همانگونه كه هستند لازمه داشتن زندگي خوب و شرط لازم حل و فصل مشكلات در نهايت تفاهم و احترام است. ديگر كليد طلايي زندگي خوب و آرامشبخش علاقه دو طرف به داشتن كانون خانوادگي گرم و صميمي است يعني اينكه دوطرف بخواهند چنين فضايي را خلق كنند و آن را ادامه دهند و بدانند كه يك دست صدا ندارد. پس اگر زن و شوهري اينگونه فكر كنند اگر زماني با مشكلي برخورد كردند نيز ميدانند كه آن مشكل نبايد فضاي صميمي و گرم خانوادگيشان را از بين ببرد.
اما براي رسيدن به چنين مرتبهاي بايد چند خصوصيت چاشني روابط شود. خصوصياتي چون داشتن تعهد، وفاداري، انصاف، صبر و اعتماد دوجانبه تا اگر مشكل يا سوءتفاهمي پيش آمد از كاه، كوه ساخته نشود و بنيان خانواده تهديد نشود. پس مهارتهاي زندگي در اين بخش به ما گوشزد ميكنند كه زن و شوهر در گام نخست بايد از به وجود آمدن سوءتفاهمات جلوگيري كنند و اگر سوءتفاهمي پيش آمد با رعايت اصول انساني كه به آن پايبند هستند هر چه زودتر به حل و فصل آن بپردازند. وقتي مشكلي ـ كوچك يا بزرگ ـ پيش ميآيد بدترين شيوه رفتار، استفاده از روشهاي پرخاشگرانه، خشونتآميز و بدبينانه است پس بايد با حفظ آرامش با زباني صريح صحبت كرد تا ارتباط كلامي بدرستي برقرار شود و در حين تلاش براي حل مشكلات، مشكلات جديدتري به وجود نيايد.
اين آدمهاي كارساز
حالا اگر با همه تلاشهاي دوجانبه باز هم سوءتفاهمي به وجود آمد يا از حد يك مشكل كوچك گذشت و به يك بحران تبديل شد آن وقت بايد چه كار كرد ؟ شايد اين يكي از عمدهترين سوالاتي باشد كه خيلي از خانوادههاي طالب آرامش به آن فكر ميكنند. هميشه يكي از بهترين پيشنهادات به خانوادهها حل كردن مشكلات در فضاي خانوادگي است چون خيلي از مشكلات در اصل يك سوءتفاهم كوچكند و بدون آنكه به حضور شخص سومي نياز باشد فقط با گفتوگو و تعامل حل ميشوند. فايده اين كار اين است كه هم زن و شوهرها مهارتهاي حل مشكل بدون جار و جنجال را در ميدان عمل نيز آزمايش ميكنند و هم خانوادههاي دو طرف از موضوع خبردار نميشوند و با نگرانيها و اظهار نظرهاي نابهجايشان به مشكلات عمق نميدهند.
اما گاهي جنس مشكلات خانوادگي از اين دست نيست يعني گاه شرايطي پيش ميآيد كه بهتر است از كساني كه بهتر و هوشمندانهتر از ما فكر ميكنند و راه حل ارائه ميدهند كمك بگيريم. يكي از اين افراد مشاوران خانواده هستند، البته به شرط آنكه در كار خود مهارت و تجربه داشته باشند. ما ايرانيها معمولا ميانه خوبي با مشاوران نداريم چون برداشت ما اين است كه قصد آنها از گوش دادن به حرفهايمان خالي كردن جيبمان است در حالي كه براي حل مشكلات ، كاري از دستشان ساخته نيست. اما حقيقت چيز ديگري است چون بسياري از مشاوران با تكيه بر تجربه و دانشي كه اندوختهاند قادرند مشكلات را در نظر ما آنچنان كوچك و كمارزش جلوه دهند كه ديگر اثري از آن باقي نماند. در واقع يك مشاور توانمند و دلسوز ميتواند قوانين زندگي مشترك را به زن و مرد ياد بدهد و اشكالات رفتاري كه باعث به وجود آمدن مشكلات شده است را به آنها گوشزد و براي رفع آنها راهحل ارائه دهد.
اين ميتواند يكي از بهترين و در دسترسترين راهها باشد، اما اگر زن و شوهر نميخواهند از اين راه كمك بگيرند همان راههاي سنتي خودمان يعني كمك خواستن از عاقلترين و دلسوزترين عضو خانواده و فاميل هنوز هم اثربخش است. اين عضو قابل اعتماد فاميل ميتواند يك ريش سفيد باشد يعني كسي كه به واسطه سالهاي عمرش تجربه هم به دست آورده. چنين كسي ميتواند راهحلهاي خوبي براي حل مشكلات ارائه دهد البته به شرطي كه منصف و بدون غرض باشد و عادلانه قضاوت كند.
ولي ايفاي اين نقش فقط به ريش سفيدها محدود نميشود چون كساني هستند با اينكه گرد سفيدي بر موهايشان ننشسته، اما آنقدر توانايي دارند كه عاقلانه و منصفانه راهكار ارائه دهند. يك دوست خوب و قابل اعتماد هم ميتواند طرف مشورت ما قرار بگيرد البته باز به شرطي كه نخواهيم او ابزار دست ما و وسيلهاي براي حق دادن به ما باشد.
در انتخاب يك مشاور از بين دوستان و آشنايان توجه به اين نكته نيز بسيار ضروري است كه او حتما بايد فردي باشد كه خودش در زندگي شخصي موفق باشد چون فقط در اين صورت است كه ميتواند راهكارهاي درست ارائه دهد. آدمهايي كه خودشان در زندگي شكست خوردهاند هرگز نميتوانند مشاوران خوبي باشند چون اگر آنها مهارت حل مشكل را داشتند خودشان چنين وضعي نداشتند ضمن آنكه كسي كه در زندگي شكست ميخورد در ناخودآگاهش نوعي بدبيني، احساس حقارت و حس انتقام وجود دارد احساساتي كه بيشك جلوي او را براي داشتن قضاوتي عادلانه ميگيرد.
توصيههايي براي تمام فصول
گوش دادن به حرفهاي مشاور يك طرف ماجراست و عمل كردن به حرفهايش طرف ديگر ماجرا . اگر قرار باشد كسي را واسطه حل مشكلاتمان قرار دهيم آنوقت به توصيههايش به خاطر آنكه آنها را خلاف ميلمان ميبينيم، عمل نكنيم در واقع كاري از پيش نبردهايم. در به كار بستن توصيههاي مشاوران نيز زن و شوهر هر دو همدوش هم بايد تلاش كنند چون در اين خصوص نيز يك دست مسلما صدا ندارد. اما در حين عمل كردن به توصيههاي مشاور و به كار بستن دستورات او بايد نكات كليدي داشتن ارتباطي موثر را نيز مرتب در ذهن مرور كرد نكاتي كه به همه دوستداران آرامش در زندگي مشترك ميگويد بايد از عبارات داوري كننده، انتقاد آميز و برچسب دار خودداري كرد، نبايد به جاي حرف زدن جنگيد، نبايد تهديد كرد، نبايد مقايسه منفي داشت، نبايد دوپهلو حرف زد، بايد دست از طعنه زدن برداشت و با احترام متقابل زندگيكرد.
منبع : http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100890495889
بيچراغ در زندگي نگرديد
حتما نبايد ريشش سفيد باشد و قدي خميده داشته باشد، لازم نيست حتما درس مشاوره خوانده باشد و براي كمكهايي كه ميكند پول بگيرد، ضرورتي ندارد كه ظاهري خاص يا تفكري ويژه داشته باشد فقط كافي است كسي كه براي مشورت گرفتن از او دست كمك به سويش دراز ميكنيم به چم و خم زندگي وارد باشد و آنقدر خير و صلاحمان را بخواهد كه بي منت و آشوب، گره از كارمان باز كند.دعوا و اختلاف، نمك زندگي نيست اما در زندگي خيلي از آدمها شرايطي پيش ميآيد كه انگار دعوا و بحث كردن اجتنابناپذير ميشود. شرط اول در حفظ آرامش خانواده، پنهان نگه داشتن اختلافات از ديگران و تلاش براي حل و فصل آنها به شكلي خصوصي است، ولي گاهي عمق اين اختلافات به حدي است كه بايد شخص سومي از راه برسد و راهي را كه خانوادهها گم كردهاند نشانشان بدهد.
مشكلات هزار رنگ
مشكلات آدمها هم مثل خودشان متنوع است يعني به تعداد آدمها، مشكل وجود دارد. بيشتر اين اختلافات بين زن و شوهرهاست، اما گاهي نيز پدر و مادرها با بچهها مشكل دارند و گاهي بچهها با يكي از والدين يا حتي چند عضو يك فاميل با هم يا گاهي چند همسايه يا دوست با يكديگر. بيشتر زن و شوهرهايي كه با هم اختلاف پيدا ميكنند چنين شرايطي دارند: آنها بعد از مدتي ميبينند به هم علاقه نداشتهاند و در مورد احساساتشان اشتباه كردهاند يا به خاطر كارهاي ناراحتكننده هم علاقهشان نسبت به هم را از دست دادهاند و براي همين بهانه ميگيرند، به خاطر مشكلات اقتصادي و فرهنگي از با هم بودن خسته شدهاند و حالا ميخواهند آزاد و بدون هم زندگي كنند، از سلايق و علايق متضاد خود خسته شدهاند و توان حل مشكلات پيش آمده را ندارند، فكر ميكنند فرزند مشتركشان خوب تربيت نشده و احساس شكست ميكنند، هنوز نتوانستهاند با نقطه ضعفهاي خانواده همديگر كنار بيايند و بدتر اينكه اميدشان براي حل مشكلات را از دست دادهاند.
بچههاي يك خانواده هم ممكن است اينگونه فكر كنند: پدر و مادرشان باب ميل آنها نيستند، از اينكه آنها حرفشان را نميفهمند و به جاي محبت، زبان به انتقاد باز ميكنند كلافه شدهاند، ميخواهند از پدر و مادري كه مثل آنها فكر و رفتار نميكنند دور باشند، دنبال استقلال هستند اما پدر و مادر دست و پاي آنها را بسته اند و تا زمان پيدا كردن استقلال مالي بايد اين شرايط را تحمل كنند.
وضعيت اعضاي يك فاميل و گروه دوستان هم همينطور است يعني آنها نيز از وضع موجود ناراضياند و از اينكه كنار همديگرند و مجبورند با هم باشند لذت نميبرند. اما نتيجه تمام اين حالات ناخوشايند فقط فشارهاي عصبي، داد و فريادهاي بيمورد و از دست رفتن آرامش است كه به جاي راهگشا بودن فقط گرهي بر گرههاي قبلي ميزند.
اما در اين ميان انگار اختلافات ميان زن و شوهرها از همه آزاردهندهتر و مخربتر است چون يك زندگي زناشويي ناموفق بدون شك دامنه اختلافات را به زندگي فرزندان، خانوادههاي دو طرف و گروه دوستان نيز ميكشاند. امروزه برخلاف سالهاي گذشته كه كمتر زن و شوهري با ميل و علاقه وارد زندگي مشترك ميشدند حالا بيشتر ازدواجها عاشقانه است، اما هنوز هم همين زندگيهايي كه عاشقانه شروع ميشوند بعد از مدتي از محبت خالي ميشوند و فقط به خاطر بچهها ادامه پيدا ميكنند. همين ميشود كه امروز بيشتر مردم ما بدون آنكه مهر طلاق در شناسنامهشان ثبت شده باشد دست به طلاق عاطفي زدهاند و عشق و علاقه را جايي در بيرون از محيط خانه جستجو ميكنند.
دامنه مشكلاتي كه خانوادهها را به اين مرحله ميرساند بسيار وسيع است و نميشود فقط به چند عامل اشاره كرد، ولي با اندكي تامل و تعمق در زندگي آنهايي كه ميشناسيم ميشود به عمده عوامل مشكلساز در زندگي پي برد.
خيلي از ما وقتي وارد زندگي مشترك ميشويم تعريفي خشك و سنتي از نقش همسران داريم يعني مثلا فكر ميكنيم كه مرد نبايد در خانه دست به سياه و سفيد بزند و وظيفه زن هم چيزي جز خانهداري و فرزندپروري نيست. اين شيوه زندگي شايد در بعضي خردهفرهنگها جواب دهد، اما وقتي ازدواج اتفاقي ميشود كه در آن مرز عقايد و باورها از ميان برداشته ميشود و گاه دو فرد از 2 فرهنگ و جايگاه اجتماعي متفاوت كنار هم قرار ميگيرند ديگر اين الگوي فكري جوابگو نيست. در واقع نكته كليدي در زندگي زناشويي اين است كه هيچ كدام از طرفين نبايد زنجيري به دست و پاي هم باشند و جلوي موفقيت و پيشرفت همديگر را بگيرند.
گفتوگوهاي بدون صداقت، فاقد احترام متقابل و همراه با رودربايستي هم پشت پرده بسياري از مشكلات خانوادگي است درست همانطور كه علت اصلي خيلي از مشكلات و اختلافات در خانواده، ازدواج با كسي است كه او را نه به خاطر آنچه هست، بلكه به خاطر آنچه ميخواهيم از او بسازيم انتخاب كردهايم.
اين كليدهاي طلايي
اينكه ميگويند پيشگيري بهتر از درمان است در مورد ارتباطات خانوادگي واقعا صدق ميكند. شايد بهترين روش زندگي كردن بويژه از نوع زندگي زناشويي تلاش براي به وجود نيامدن مشكل باشد يعني پيش از هر چيز جلوي بروز اختلافات را بگيريم تا مجبور نشويم وقت و انرژي مان را صرف حل مشكلات كنيم، اما لازمه چنين كاري ياد گرفتن مهارتهاي زندگي است كه كاري سخت اما شدني است. نخستين كليد طلايي داشتن زندگي موفق به ما ميگويد كه قبل از شروع زندگي مشترك بايد زن و مردي توانمند باشيم يعني مهارتهاي همسرداري را خوب ياد گرفته باشيم و باور داشته باشيم كه برقراري روابط انساني سالم و درست ميان اعضاي خانواده رمز سلامت جسمي و رواني است. كسي كه با اين ديد وارد زندگي ميشود حتما ميداند همسري را كه خودش انتخاب كرده و زندگي مادامالعمر با او را برگزيده نزديكترين و محرمترين فرد نسبت به او است پس بايد او را نيمي از وجود خود بداند، از او پشتيباني كند و براي خوشبخت شدنش تلاش كند.
اگر زن و مردي اينگونه به زندگي نگاه كنند حتما قبلا ياد گرفتهاند كه داشتن مهارتهايي چون گوش دادن فعالانه به حرفهاي همديگر، مشورت كردن، احترام گذاشتن به عقايد همديگر و پذيرفتن يكديگر همانگونه كه هستند لازمه داشتن زندگي خوب و شرط لازم حل و فصل مشكلات در نهايت تفاهم و احترام است. ديگر كليد طلايي زندگي خوب و آرامشبخش علاقه دو طرف به داشتن كانون خانوادگي گرم و صميمي است يعني اينكه دوطرف بخواهند چنين فضايي را خلق كنند و آن را ادامه دهند و بدانند كه يك دست صدا ندارد. پس اگر زن و شوهري اينگونه فكر كنند اگر زماني با مشكلي برخورد كردند نيز ميدانند كه آن مشكل نبايد فضاي صميمي و گرم خانوادگيشان را از بين ببرد.
اما براي رسيدن به چنين مرتبهاي بايد چند خصوصيت چاشني روابط شود. خصوصياتي چون داشتن تعهد، وفاداري، انصاف، صبر و اعتماد دوجانبه تا اگر مشكل يا سوءتفاهمي پيش آمد از كاه، كوه ساخته نشود و بنيان خانواده تهديد نشود. پس مهارتهاي زندگي در اين بخش به ما گوشزد ميكنند كه زن و شوهر در گام نخست بايد از به وجود آمدن سوءتفاهمات جلوگيري كنند و اگر سوءتفاهمي پيش آمد با رعايت اصول انساني كه به آن پايبند هستند هر چه زودتر به حل و فصل آن بپردازند. وقتي مشكلي ـ كوچك يا بزرگ ـ پيش ميآيد بدترين شيوه رفتار، استفاده از روشهاي پرخاشگرانه، خشونتآميز و بدبينانه است پس بايد با حفظ آرامش با زباني صريح صحبت كرد تا ارتباط كلامي بدرستي برقرار شود و در حين تلاش براي حل مشكلات، مشكلات جديدتري به وجود نيايد.
اين آدمهاي كارساز
حالا اگر با همه تلاشهاي دوجانبه باز هم سوءتفاهمي به وجود آمد يا از حد يك مشكل كوچك گذشت و به يك بحران تبديل شد آن وقت بايد چه كار كرد ؟ شايد اين يكي از عمدهترين سوالاتي باشد كه خيلي از خانوادههاي طالب آرامش به آن فكر ميكنند. هميشه يكي از بهترين پيشنهادات به خانوادهها حل كردن مشكلات در فضاي خانوادگي است چون خيلي از مشكلات در اصل يك سوءتفاهم كوچكند و بدون آنكه به حضور شخص سومي نياز باشد فقط با گفتوگو و تعامل حل ميشوند. فايده اين كار اين است كه هم زن و شوهرها مهارتهاي حل مشكل بدون جار و جنجال را در ميدان عمل نيز آزمايش ميكنند و هم خانوادههاي دو طرف از موضوع خبردار نميشوند و با نگرانيها و اظهار نظرهاي نابهجايشان به مشكلات عمق نميدهند.
اما گاهي جنس مشكلات خانوادگي از اين دست نيست يعني گاه شرايطي پيش ميآيد كه بهتر است از كساني كه بهتر و هوشمندانهتر از ما فكر ميكنند و راه حل ارائه ميدهند كمك بگيريم. يكي از اين افراد مشاوران خانواده هستند، البته به شرط آنكه در كار خود مهارت و تجربه داشته باشند. ما ايرانيها معمولا ميانه خوبي با مشاوران نداريم چون برداشت ما اين است كه قصد آنها از گوش دادن به حرفهايمان خالي كردن جيبمان است در حالي كه براي حل مشكلات ، كاري از دستشان ساخته نيست. اما حقيقت چيز ديگري است چون بسياري از مشاوران با تكيه بر تجربه و دانشي كه اندوختهاند قادرند مشكلات را در نظر ما آنچنان كوچك و كمارزش جلوه دهند كه ديگر اثري از آن باقي نماند. در واقع يك مشاور توانمند و دلسوز ميتواند قوانين زندگي مشترك را به زن و مرد ياد بدهد و اشكالات رفتاري كه باعث به وجود آمدن مشكلات شده است را به آنها گوشزد و براي رفع آنها راهحل ارائه دهد.
اين ميتواند يكي از بهترين و در دسترسترين راهها باشد، اما اگر زن و شوهر نميخواهند از اين راه كمك بگيرند همان راههاي سنتي خودمان يعني كمك خواستن از عاقلترين و دلسوزترين عضو خانواده و فاميل هنوز هم اثربخش است. اين عضو قابل اعتماد فاميل ميتواند يك ريش سفيد باشد يعني كسي كه به واسطه سالهاي عمرش تجربه هم به دست آورده. چنين كسي ميتواند راهحلهاي خوبي براي حل مشكلات ارائه دهد البته به شرطي كه منصف و بدون غرض باشد و عادلانه قضاوت كند.
ولي ايفاي اين نقش فقط به ريش سفيدها محدود نميشود چون كساني هستند با اينكه گرد سفيدي بر موهايشان ننشسته، اما آنقدر توانايي دارند كه عاقلانه و منصفانه راهكار ارائه دهند. يك دوست خوب و قابل اعتماد هم ميتواند طرف مشورت ما قرار بگيرد البته باز به شرطي كه نخواهيم او ابزار دست ما و وسيلهاي براي حق دادن به ما باشد.
در انتخاب يك مشاور از بين دوستان و آشنايان توجه به اين نكته نيز بسيار ضروري است كه او حتما بايد فردي باشد كه خودش در زندگي شخصي موفق باشد چون فقط در اين صورت است كه ميتواند راهكارهاي درست ارائه دهد. آدمهايي كه خودشان در زندگي شكست خوردهاند هرگز نميتوانند مشاوران خوبي باشند چون اگر آنها مهارت حل مشكل را داشتند خودشان چنين وضعي نداشتند ضمن آنكه كسي كه در زندگي شكست ميخورد در ناخودآگاهش نوعي بدبيني، احساس حقارت و حس انتقام وجود دارد احساساتي كه بيشك جلوي او را براي داشتن قضاوتي عادلانه ميگيرد.
توصيههايي براي تمام فصول
گوش دادن به حرفهاي مشاور يك طرف ماجراست و عمل كردن به حرفهايش طرف ديگر ماجرا . اگر قرار باشد كسي را واسطه حل مشكلاتمان قرار دهيم آنوقت به توصيههايش به خاطر آنكه آنها را خلاف ميلمان ميبينيم، عمل نكنيم در واقع كاري از پيش نبردهايم. در به كار بستن توصيههاي مشاوران نيز زن و شوهر هر دو همدوش هم بايد تلاش كنند چون در اين خصوص نيز يك دست مسلما صدا ندارد. اما در حين عمل كردن به توصيههاي مشاور و به كار بستن دستورات او بايد نكات كليدي داشتن ارتباطي موثر را نيز مرتب در ذهن مرور كرد نكاتي كه به همه دوستداران آرامش در زندگي مشترك ميگويد بايد از عبارات داوري كننده، انتقاد آميز و برچسب دار خودداري كرد، نبايد به جاي حرف زدن جنگيد، نبايد تهديد كرد، نبايد مقايسه منفي داشت، نبايد دوپهلو حرف زد، بايد دست از طعنه زدن برداشت و با احترام متقابل زندگيكرد.
منبع : http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100890495889