به اوضاع اقتصادي خانواده سر و سامان دهيد
اندازه نگهدار كه اندازه نكوست
دخل و خرجمان به هم نميخورد، هميشه هشتمان گرو نهمان است، آرزوي همه چيز به دلمان مانده، وسط ماه كفگيرمان به ته ديگ ميخورد، حقوقمان فقط كفاف چيپس و پفك بچهها را ميدهد، نميدانم انگار كف دستش سوراخ است تا پول ميگيرد غيب ميشود، حقوق كارمندي كه فقط رفع گدايي است و...
من وظيفهاي ندارم پولم را خرج زندگي كنم، خرج خانه وظيفه مرد است. پول من مال خودم است، پولتو مال همه اهل خانه است. خانه بايد به نام زن باشد ... ماشين هم به نام زن باشد، چون او بايد به آيندهاش اطمينان داشته باشد!
چه جملات آشنايي، اين حرفها خيلي جاها به گوشمان خورده و خيلي وقتها خندهمان را درآورده و بعضي وقتها كوه بغض را در گلويمان نشانده. كسي كه اين جملات را ميگويد واقعا فقير است؟ آيا او مصداق المفلس فيامانالله است؟ يعني واقعا پول جن است و او بسمالله؟ يا زورش به گراني نميرسد و هميشه در رقابت با تورم جا ميماند يا اينكه درآمدش بد نيست اما بلد نيست آنها را چطور خرج كند؟
واقعا پول من، پول تو كردنها تا چه حدي بايد باشد. زن كارمند در مقابل همسرش چه وظايفي دارد؟ اينگونه من و تو كردنها چقدر استحكام خانواده را دچار بحران ميكند.
جواب هركدام از اين گزينهها ميتواند اين باشد، چون اينكه گراني زياد است و تورم با سرعت ميتازد و خيليها زورشان به آن نميرسد به همان اندازه واقعي است كه خيليها اگر چه دستشان خالي نيست اما چون خرجكردن را بلد نيستند هميشه پول كم ميآورند. پول خرجكردن به اندازهاي كه خانواده در رفاهي نسبي زندگي كند و در عين حال هر ماه نيز پساندازي باقي بماند واقعا يك هنر است چون وقتي همان روز مبادايي كه همه ما از آن ميترسيم سرمي رسد آنوقت شيريني داشتن يك پس انداز هر چند اندك تا مدتها زير دندان ميماند. اما واقعا چه تعداد از آدمها چنين مهارتي براي سامان دادن به اوضاع اقتصاديشان را دارند؟
نه خساست، نه حسرت به دل بودن
حساب آدمهاي ثروتمند هميشه از آدمهاي معمولي جداست چون آنها به اندازهاي درآمد، پسانداز و پشتوانه دارند كه اگر روزي كمي زيادتر از حد معمول خرج كنند باز هم كم نميآورند. پس روي سخن ما با آدمهاي سطح متوسط و ضعيف است كه بايد در خرج كردن دست به عصا باشند.
البته دست به عصا زندگيكردن هرگز به معني خساست به خرج دادن نيست يعني اينكه پول را بيشتر از خودت يا اعضاي خانوادهات دوست داشته باشي يا حاضر شوي به خاطر پساندازكردن و اندوختن براي روز مبادا، اطرافيانت را ناراحت كني. در واقع درست و بجا خرجكردن، حسابش از خست به خرج دادن جداست چون آدم خسيس حتي وقتي پول نسبتا خوبي هم دارد و ميداند اگر كمي بيشتر از قبل خرج كند اتفاق بدي نميافتد و اقتصاد خانوادهاش به هم نميريزد باز هم از دست در جيب كردن هراس دارد ولي كسي كه با حساب و كتاب خرج ميكند ميداند كه چه مقدار پول را براي چه كاري و چه زماني در نظر بگيرد.
پس شايد بدترين شيوه مديريت اقتصاد خانواده، حبسكردن اسكناسها در جيب يا حسابهاي بانكي باشد در حالي كه حسرت داشتن همه چيزهاي خوب دنيا به دل اعضاي خانواده مانده و آنها در حالي كه ميتوانند خوب زندگي كنند، اما اوضاع رقتباري دارند. بنابر اين اگر خواستيد مديريت مالي خانواده را به عهده بگيريد ابتدا مرز مديريت را با خساست مشخص كنيد و مرتب به خود يادآوري كنيد كه پول خرج نكردن و پسانداز كردن مساوي با داشتن زندگي راحت نيست.
پاي ما و گليم اقتصاد
پايت را اندازه گليمت دراز كن؛ شايد اين يكي از قشنگترين و كاربرديترين جملات دنيا باشد، وقتي به ما گوشزد ميكند واقعبين باشيم و گليم زندگي و داراييمان هر چقدر است پايمان را به هماناندازه دراز كنيم. شايد اين جمله بعضيها را ناراحت كند يعني نخواهند به قول خودشان قديمي فكر كنند و بخواهند به قول امروزيها آرزوهاي بلندي در سر داشته باشند و به اندازه آرزوهايشان خرج كنند. البته هيچكس از داشتن زندگي راحت به اندازه آرزوهاي بلندي كه در سر دارد خسته نميشود ولي ما حتي اگر نخواهيم بپذيريم، واقعيت اين است كه به جاي زندگي در روياها در دنيايي واقعي به سر ميبريم كه تقريبا بندرت حوادث آن طبق ميل ما روي ميدهد. پس براي مديريت اقتصاد خانواده اول بايد آدمهاي واقعبيني باشيم و با صداقت كامل به خودمان و اعضاي خانوادهمان بقبولانيم كه توان ماليمان چقدر است و حداكثر تحركات ماليمان تا چه حد ميتواند باشد. وقتي اينچنين با خودمان و خانوادهمان راستگو باشيم آن وقت ميتوانيم برنامهريزهاي درستي هم داشته باشيم چون ما توانستهايم از آرزوها و خواستههايمان كه قابليت اجرا ندارند فاصله بگيريم و به جاي آن مرز گليم زندگيمان را مشخص كنيم.
طبيعي است كسي كه درآمد ماهانه و سالانهاش هيچوقت از ميزان مشخصي فراتر نميرود، نميتواند خيلي از كارهايي را كه دلش ميخواهد انجام دهد. اين ميتواند شرايط آزاردهندهاي بويژه در درازمدت ايجاد كند اما مگر چارهاي جز پذيرش وضع موجود وجود دارد؟
روزي به نام مبادا
اسمش مبـــادا است اما زمانش معلوم نيست، ميتواند يكي از همين روزها سر و كلهاش پيدا شود، شايد هيچ وقت هم از راه نرسد، اما مردم خيلي از آن ميترسند و از روزي كه مبادا آنها را با مشكل مواجه كند هراس دارند. بيشتر ما به روز مبادا فكر ميكنيم و لااقل به زبان هم كه شده براي آمدنش برنامه ميريزيم. شايد امروز همين روز مبادا باشد، همين امروز كه به هزار و يك دليل درآمدمان از هميشه كمتر شده و حالا چشممان به پساندازي دوخته شده كه براي روز مبادا جمع كردهايم. وقتي روز مبادا سر ميرسد داشتن يك پسانداز ناچيز هم ميتواند دلگرمكننده باشد.
پس برگ برنده براي روز مبادا داشتن پس انداز است. البته امروز اوضاع اقتصادي بيشتر خانوادهها به حدي است كه اگر شانس بياورند بتوانند مايحتاج ماهانهشان را بدون دغدغه فراهم كنند چه برسد به آنكه پسانداز هم داشته باشند ولي به هر حال براي رفع بخشي از نگرانيها نسبت به آينده اقتصادي خانواده چارهاي جز پسانداز كردن هر چند اندك وجود ندارد.
البته شايد پسانداز كردن وقتي هنوز دست به كارش نشدي خيلي سخت به نظر برسد ولي با برخي اقدامات ميشود مقداري پول كنار گذاشت. مثلا اينكه ميزان خريد روزانه يا هفتگيات را بيشتر از قبل كنترل كني يا دست از خرجهاي اضافي و خريد چيزهايي كه مدلهاي قديميترش را داري دستبرداري يا زندگيات را براساس داشتههايت، نه خواستههايت، پيش ببري. اين روشها واقعا ميتواند كارساز باشد هر چند كه هرگز نميتواند شامل حال خانوادههايي باشد كه درآمد ندارند يا سرپرستشان بيكار است چون آنها دخلي ندارند كه خرجي داشته باشند.
زنها را جدي بگيريد
زنها در مديريت اقتصاد خانواده بيشك چند گام جلوتر از مردها هستند. بيشتر زنها نوعي آيندهنگري ذاتي دارند كه آنها را به سمت درست خرج كردن و به فكر آينده بودن ميكشاند. خيلي از زنها به حكم فطرت ميدانند كه بايد قناعت بكنند و پايشان را به اندازه گليمشان دراز كنند. همين خلق و خوي آنها است كه باعث شده هميشه حتي خانوادههايي كه درآمد زيادي ندارند آبرومندانه زندگي كنند و دستشان را مقابل ديگران دراز نكنند هر چند برخي خانوادهها هستند كه چون زنان آنها مديريت منابع مالي را بلد نيستند با آنكه درآمد بيشتري نسبت به بسياري از خانوادهها دارند، اما هميشه كم ميآورند و معلوم نيست كه پولهايشان صرف چه كارهايي ميشود.
شايد بشود زن را نقطه پرگار مديريت اقتصادي خانواده دانست چون او واقعا كسي است كه از ريز درآمدها باخبر است و ميداند كه خانواده براي ادامه حيات همراه با رفاه نسبي و آرامش به چه چيزهايي احتياج دارد. برخي زنها حتي ترفندهاي مخصوص به خودشان را نيز به كار ميبرند و مثلا به جاي خريدهاي روزانه از مغازههاي لوكس، كالاهاي مورد نظرشان را تقريبا با همان كيفيت از مغازههاي معموليتر ميخرند تا از اين طريق نه خانواده دچار كمبود شود و هم بتواند مابه التفاوت قيمت كالاها را پسانداز يا در بخشهاي ديگر خانه صرف كند.
در واقع در خانه زن حرف اول را ميزند و نوع نگاهش به زندگي و دخل و خرج بسيار تعيينكننده است. براي همين است كه معلمان علم اقتصاد ميگويند اگر زن نگاهي مقتصدانه داشته باشد اين نگاهش به ديگر اعضاي خانواده هم سرايت ميكند. در واقع حرف آنها اين است كه اگر زن فردي تجملگرا، دوستدار مصرف و مجذوب كالاهاي تازه به بازار آمده باشد خانواده او نيز چنين نگاهي پيدا ميكنند و اگر او آدمي مدير و قناعتپيشه باشد ديگران نيز از او تبعيت ميكنند.
اما همين زنها كه مديران اقتصادي خانهاند وقتي كار ميكنند و پول درميآورند، به واسطه همين استقلال اقتصادي ميخواهند سالار خانه هم باشند. اينجاست كه مديريت اقتصاد كه فراموش ميشود، خود آنها عامل بحران و تنش در زندگي مشترك ميشوند.
ماجراي آقاي الف، ب، ج
حالا ديگر خيليها داستان آقاي الف را ميدانند هماني كه عادت كرده بود با رسيدن فيش حقوقي به دستش و پرشدن حسابش بلافاصله برنامههاي تفريحياش را شروع كند و ظرف چند روز تمام درآمدش را خرج كند، هماني كه همسرش از دست اين اخلاق او به تنگ آمده بود و معتقد بود اين رسم زندگي مشترك نيست.
آقاي الف هميشه به خودش فكر ميكرد و ميگفت چون تمام ماه كار ميكند حق دارد تا درآمد ماهانهاش را خرج خوشگذرانيهايش بكند اما همسرش معتقد بود اگر ملاك زندگي مشترك اين است پس چرا او كه همه ماه سخت كار ميكند مجبور است به جاي شوهرش قبوض را بپردازد و خرج خانه را بدهد.
اما آقاي ب مردي آيندهنگر است. او و همسرش از همان ابتداي زندگي هدف مشترك درازمدتي را براي خودشان تعريف كردند و گفتند كه پس از 5 سال بايد خانه بخرند، اين كار نيز مستلزم داشتن پسانداز است كه با تلاش 2 نفر محقق ميشود اما پس از مدتي آن دو دچار مشكل شدند چون هر كدامشان مدعي بودند كه خودشان بيش از ديگري پسانداز كردهاند و در خريد خانه سهم بيشتري داشتهاند.
البته طرحي كه آقاي ج شكل اين مشكل را حل كرد. او نيز مثل آقاي ب به دنبال خريد خانه بود اما با همسرش تفاهم كرد كه هر دو ماهانه مبلغ مشخصي را براي خريد خانه پسانداز كنند تا مثل آن دو زوج دچار مشكل نشوند. آنها وقتي خانهاي مشترك خريدند دقيقا مشخص بود كه هر كدام چه سهمي از خانه دارند چون ميدانستند كه دقيقا هر كدام چه مقدار پول پسانداز كرده بودند.
ماجراي آقاي الف، ب، ج اگر چه يك ماجراي داستانگونه است اما با زندگي خيلي از ما آدمها تطابق دارد. موضوعي كه ماجراي اين آقايان آن را دنبال ميكند نحوه خرجكردن درآمد خانواده بويژه پولهاي مشترك است؛ همان پولهايي كه ميتواند عامل اتحاد يا دعواهاي يك خانواده باشد. البته داستان اين سه مرد، اين نكته را هم گوشزد ميكند كه اقتصاد در زندگي مشترك وقتي سر و سامان ميگيرد كه زن و مرد هر دو با هم همدل و هم برنامه باشند و هر دو دوشادوش هم به فكر بهبود اوضاع ماليشان باشد چون در زمينه مسائل مالي نيز مثل هميشه يك دست صدا ندارد.
پولهاي مشترك: با احتياط وارد شويد[/B]
اگر زندگي مشترك است پس پولها هم بايد مشترك باشد ؛ اين باور عموم مردم است حتي امروز بيشتر پسرها براي ازدواج دنبال دخترهايي ميگردند كه خودشان درآمد دارند و اصطلاحا دستبهجيب هستند. حسابكردن روي پول زن حالا براي خيلي از مردها يك عادت شده، حتي براي بعضيها به يك برگ برنده تبديل شده چون در طول ساليان به اين نتيجه رسيدهاند كه خرج كردن درآمد زن در خانه بيشتر مواقع به داد چرخ لنگان زندگي ميرسد و خيلي از كمبودها را جبران ميكند. اين يك باور عمومي است اما اينكه واقعا درست است كه پول زن خرج زندگي شود و مرد هميشه روي آن حساب باز كند؟ يا درست است كه زن تمام درآمدش را براي خودش پسانداز كند و سهمي از آن را وارد زندگي نكند؟
پاسخ دادن به اين سوالات كار خيلي سختي است چون زندگي تكتك ما آدمها آنقدر پيچيده است كه هرگز نميشود نسخهاي واحد براي آن پيچيد يعني اگر در زندگي يك زوج آوردن پول زن به خانه به خانواده و استحكام آن كمك ميكند ممكن است در زندگي زوجي ديگر اين كار باعث نابساماني و به وجود آمدن مشكلات بعدي شود.
آنچه مسلم است اين است كه از نظر قانون و شرع، پولي كه زن درميآورد به خودش اختصاص دارد و هيچكس به غير از او حق ندارد در مورد اموال او و نحوه استفاده از آن اظهار نظري بكند. پس خواسته زن در اولويت قرار دارد يعني اوست كه بايد تصميم بگيرد كه آيا درآمدش را به خانه بياورد يا آن را براي خودش پسانداز كند. هرچند كه همين قانون و شرع هم به مرد خانه اجازه ميدهد كه با كاركردن و پول درآوردن همسرش مخالفت كند.
اما آنچه كه امروز در اطراف ما اتفاق ميافتد چيزي متفاوت با اين است يعني بعضي زنها به اين باور رسيدهاند كه آنها نيز مثل مرد زندگيشان بايد در هزينهها سهيم شوند و بار بخشي از مخارج را به دوش بكشند. در مقابل بعضي زنها نيز فكر ميكنند اگر اموالشان را براي خودشان نگه دارند بدون آنكه وارد درگيريهاي مالي احتمالي با همسرشان شوند بزودي صاحب اموالي ميشوند كه در نهايت همسر نيز ميتواند از آنها استفاده كند.
انتخاب يكي از اين دو راه بر عهده زن است هر چند كه راه سومي هم وجود دارد كه بينابيني است و زن در آن بخشي از درآمدش را خرج خانه ميكند و بخش ديگر را براي خودش پسانداز ميكند. ولي در اين ميان مردهايي هستند كه چه از روي ناچار و چه از راه سوءاستفاده به درآمد زن تكيه ميكنند و اگر روزي زن شغلش را از دست داد يا ديگر حاضر به آوردن درآمدش در خانه نشد نميتوانند به تنهايي روي پاي خود بايستند. شايد اين يكي از بدترين اتفاقات ممكن باشد چون به هر حال هنوز هم با همه تغييرات جوامع بشري باز هم اين مرد است كه وظيفه چرخاندن چرخ زندگي را به عهده دارد. البته باز هم ميگويم كه انتخاب شيوه زندگي و نحوه خرج كردن درآمدها بسته به توافقي است كه زن و مرد با هم دارند.
اما نكتهاي كه نبايد فراموش شود اين است كه احساس مشترك درباره مخارج خانواده زن و مرد نميشناسد. اگر زن كار ميكند و ميخواهد همه پولش را براي خود و آيندهاش پسانداز كند و مرد به تنهايي چرخ زندگي را بچرخاند، مرد حق دارد مانع كاركردن همسرش شود و از او بخواهد خانم خانه باشد و او همه خرج خانه را درآورد.
آينده مال ماست اگر...
هيچكس از خوب زندگيكردن بدش نميآيد، هيچكس از داشتن زندگي مرفه با آرامش خيال خسته نميشود، هيچكس نيست كه پشتوانه محكم مالي را دوست نداشته باشد اما وقتي اوضاع اقتصادي خانواده خوب نيست يا اگر كمي ولخرجي شود اوضاع از حالت تعادل خارج ميشود پس چارهاي جز تطابق پيدا كردن با شرايط وجود ندارد.
قناعتكردن به ظاهر كار سختي است، وقتي تازه وارد اين عرصه شدهاي نيز كار راحتي به نظر نميرسد اما وقتي به مرور زمان پي ببري كه قناعتكردن اگر چه به معني دل بريدن از بعضي خواستهها است اما استقلال و بينيازي كه از آن به دست ميآيد طعمي دارد كه با هيچ چيز ديگر دنيا قابل مقايسه نيست. پس از همين امروز بياييد تا واقعبينانه جايگاه اقتصاديمان در اجتماع را ترسيم كنيم و با كنار گذاشتن بعضي زيادهخواهيها، پايمان را اندازه گليممان دراز كنيم و بهتر زندگيكردن را به وقتي موكول كنيم كه با سعي و تلاش بيشتر از قبل توانستهايم درآمدي بيشتر به دست بياوريم.
اندازه نگهدار كه اندازه نكوست
دخل و خرجمان به هم نميخورد، هميشه هشتمان گرو نهمان است، آرزوي همه چيز به دلمان مانده، وسط ماه كفگيرمان به ته ديگ ميخورد، حقوقمان فقط كفاف چيپس و پفك بچهها را ميدهد، نميدانم انگار كف دستش سوراخ است تا پول ميگيرد غيب ميشود، حقوق كارمندي كه فقط رفع گدايي است و...
من وظيفهاي ندارم پولم را خرج زندگي كنم، خرج خانه وظيفه مرد است. پول من مال خودم است، پولتو مال همه اهل خانه است. خانه بايد به نام زن باشد ... ماشين هم به نام زن باشد، چون او بايد به آيندهاش اطمينان داشته باشد!
چه جملات آشنايي، اين حرفها خيلي جاها به گوشمان خورده و خيلي وقتها خندهمان را درآورده و بعضي وقتها كوه بغض را در گلويمان نشانده. كسي كه اين جملات را ميگويد واقعا فقير است؟ آيا او مصداق المفلس فيامانالله است؟ يعني واقعا پول جن است و او بسمالله؟ يا زورش به گراني نميرسد و هميشه در رقابت با تورم جا ميماند يا اينكه درآمدش بد نيست اما بلد نيست آنها را چطور خرج كند؟
واقعا پول من، پول تو كردنها تا چه حدي بايد باشد. زن كارمند در مقابل همسرش چه وظايفي دارد؟ اينگونه من و تو كردنها چقدر استحكام خانواده را دچار بحران ميكند.
جواب هركدام از اين گزينهها ميتواند اين باشد، چون اينكه گراني زياد است و تورم با سرعت ميتازد و خيليها زورشان به آن نميرسد به همان اندازه واقعي است كه خيليها اگر چه دستشان خالي نيست اما چون خرجكردن را بلد نيستند هميشه پول كم ميآورند. پول خرجكردن به اندازهاي كه خانواده در رفاهي نسبي زندگي كند و در عين حال هر ماه نيز پساندازي باقي بماند واقعا يك هنر است چون وقتي همان روز مبادايي كه همه ما از آن ميترسيم سرمي رسد آنوقت شيريني داشتن يك پس انداز هر چند اندك تا مدتها زير دندان ميماند. اما واقعا چه تعداد از آدمها چنين مهارتي براي سامان دادن به اوضاع اقتصاديشان را دارند؟
نه خساست، نه حسرت به دل بودن
حساب آدمهاي ثروتمند هميشه از آدمهاي معمولي جداست چون آنها به اندازهاي درآمد، پسانداز و پشتوانه دارند كه اگر روزي كمي زيادتر از حد معمول خرج كنند باز هم كم نميآورند. پس روي سخن ما با آدمهاي سطح متوسط و ضعيف است كه بايد در خرج كردن دست به عصا باشند.
البته دست به عصا زندگيكردن هرگز به معني خساست به خرج دادن نيست يعني اينكه پول را بيشتر از خودت يا اعضاي خانوادهات دوست داشته باشي يا حاضر شوي به خاطر پساندازكردن و اندوختن براي روز مبادا، اطرافيانت را ناراحت كني. در واقع درست و بجا خرجكردن، حسابش از خست به خرج دادن جداست چون آدم خسيس حتي وقتي پول نسبتا خوبي هم دارد و ميداند اگر كمي بيشتر از قبل خرج كند اتفاق بدي نميافتد و اقتصاد خانوادهاش به هم نميريزد باز هم از دست در جيب كردن هراس دارد ولي كسي كه با حساب و كتاب خرج ميكند ميداند كه چه مقدار پول را براي چه كاري و چه زماني در نظر بگيرد.
پس شايد بدترين شيوه مديريت اقتصاد خانواده، حبسكردن اسكناسها در جيب يا حسابهاي بانكي باشد در حالي كه حسرت داشتن همه چيزهاي خوب دنيا به دل اعضاي خانواده مانده و آنها در حالي كه ميتوانند خوب زندگي كنند، اما اوضاع رقتباري دارند. بنابر اين اگر خواستيد مديريت مالي خانواده را به عهده بگيريد ابتدا مرز مديريت را با خساست مشخص كنيد و مرتب به خود يادآوري كنيد كه پول خرج نكردن و پسانداز كردن مساوي با داشتن زندگي راحت نيست.
پاي ما و گليم اقتصاد
پايت را اندازه گليمت دراز كن؛ شايد اين يكي از قشنگترين و كاربرديترين جملات دنيا باشد، وقتي به ما گوشزد ميكند واقعبين باشيم و گليم زندگي و داراييمان هر چقدر است پايمان را به هماناندازه دراز كنيم. شايد اين جمله بعضيها را ناراحت كند يعني نخواهند به قول خودشان قديمي فكر كنند و بخواهند به قول امروزيها آرزوهاي بلندي در سر داشته باشند و به اندازه آرزوهايشان خرج كنند. البته هيچكس از داشتن زندگي راحت به اندازه آرزوهاي بلندي كه در سر دارد خسته نميشود ولي ما حتي اگر نخواهيم بپذيريم، واقعيت اين است كه به جاي زندگي در روياها در دنيايي واقعي به سر ميبريم كه تقريبا بندرت حوادث آن طبق ميل ما روي ميدهد. پس براي مديريت اقتصاد خانواده اول بايد آدمهاي واقعبيني باشيم و با صداقت كامل به خودمان و اعضاي خانوادهمان بقبولانيم كه توان ماليمان چقدر است و حداكثر تحركات ماليمان تا چه حد ميتواند باشد. وقتي اينچنين با خودمان و خانوادهمان راستگو باشيم آن وقت ميتوانيم برنامهريزهاي درستي هم داشته باشيم چون ما توانستهايم از آرزوها و خواستههايمان كه قابليت اجرا ندارند فاصله بگيريم و به جاي آن مرز گليم زندگيمان را مشخص كنيم.
طبيعي است كسي كه درآمد ماهانه و سالانهاش هيچوقت از ميزان مشخصي فراتر نميرود، نميتواند خيلي از كارهايي را كه دلش ميخواهد انجام دهد. اين ميتواند شرايط آزاردهندهاي بويژه در درازمدت ايجاد كند اما مگر چارهاي جز پذيرش وضع موجود وجود دارد؟
روزي به نام مبادا
اسمش مبـــادا است اما زمانش معلوم نيست، ميتواند يكي از همين روزها سر و كلهاش پيدا شود، شايد هيچ وقت هم از راه نرسد، اما مردم خيلي از آن ميترسند و از روزي كه مبادا آنها را با مشكل مواجه كند هراس دارند. بيشتر ما به روز مبادا فكر ميكنيم و لااقل به زبان هم كه شده براي آمدنش برنامه ميريزيم. شايد امروز همين روز مبادا باشد، همين امروز كه به هزار و يك دليل درآمدمان از هميشه كمتر شده و حالا چشممان به پساندازي دوخته شده كه براي روز مبادا جمع كردهايم. وقتي روز مبادا سر ميرسد داشتن يك پسانداز ناچيز هم ميتواند دلگرمكننده باشد.
پس برگ برنده براي روز مبادا داشتن پس انداز است. البته امروز اوضاع اقتصادي بيشتر خانوادهها به حدي است كه اگر شانس بياورند بتوانند مايحتاج ماهانهشان را بدون دغدغه فراهم كنند چه برسد به آنكه پسانداز هم داشته باشند ولي به هر حال براي رفع بخشي از نگرانيها نسبت به آينده اقتصادي خانواده چارهاي جز پسانداز كردن هر چند اندك وجود ندارد.
البته شايد پسانداز كردن وقتي هنوز دست به كارش نشدي خيلي سخت به نظر برسد ولي با برخي اقدامات ميشود مقداري پول كنار گذاشت. مثلا اينكه ميزان خريد روزانه يا هفتگيات را بيشتر از قبل كنترل كني يا دست از خرجهاي اضافي و خريد چيزهايي كه مدلهاي قديميترش را داري دستبرداري يا زندگيات را براساس داشتههايت، نه خواستههايت، پيش ببري. اين روشها واقعا ميتواند كارساز باشد هر چند كه هرگز نميتواند شامل حال خانوادههايي باشد كه درآمد ندارند يا سرپرستشان بيكار است چون آنها دخلي ندارند كه خرجي داشته باشند.
زنها را جدي بگيريد
زنها در مديريت اقتصاد خانواده بيشك چند گام جلوتر از مردها هستند. بيشتر زنها نوعي آيندهنگري ذاتي دارند كه آنها را به سمت درست خرج كردن و به فكر آينده بودن ميكشاند. خيلي از زنها به حكم فطرت ميدانند كه بايد قناعت بكنند و پايشان را به اندازه گليمشان دراز كنند. همين خلق و خوي آنها است كه باعث شده هميشه حتي خانوادههايي كه درآمد زيادي ندارند آبرومندانه زندگي كنند و دستشان را مقابل ديگران دراز نكنند هر چند برخي خانوادهها هستند كه چون زنان آنها مديريت منابع مالي را بلد نيستند با آنكه درآمد بيشتري نسبت به بسياري از خانوادهها دارند، اما هميشه كم ميآورند و معلوم نيست كه پولهايشان صرف چه كارهايي ميشود.
شايد بشود زن را نقطه پرگار مديريت اقتصادي خانواده دانست چون او واقعا كسي است كه از ريز درآمدها باخبر است و ميداند كه خانواده براي ادامه حيات همراه با رفاه نسبي و آرامش به چه چيزهايي احتياج دارد. برخي زنها حتي ترفندهاي مخصوص به خودشان را نيز به كار ميبرند و مثلا به جاي خريدهاي روزانه از مغازههاي لوكس، كالاهاي مورد نظرشان را تقريبا با همان كيفيت از مغازههاي معموليتر ميخرند تا از اين طريق نه خانواده دچار كمبود شود و هم بتواند مابه التفاوت قيمت كالاها را پسانداز يا در بخشهاي ديگر خانه صرف كند.
در واقع در خانه زن حرف اول را ميزند و نوع نگاهش به زندگي و دخل و خرج بسيار تعيينكننده است. براي همين است كه معلمان علم اقتصاد ميگويند اگر زن نگاهي مقتصدانه داشته باشد اين نگاهش به ديگر اعضاي خانواده هم سرايت ميكند. در واقع حرف آنها اين است كه اگر زن فردي تجملگرا، دوستدار مصرف و مجذوب كالاهاي تازه به بازار آمده باشد خانواده او نيز چنين نگاهي پيدا ميكنند و اگر او آدمي مدير و قناعتپيشه باشد ديگران نيز از او تبعيت ميكنند.
اما همين زنها كه مديران اقتصادي خانهاند وقتي كار ميكنند و پول درميآورند، به واسطه همين استقلال اقتصادي ميخواهند سالار خانه هم باشند. اينجاست كه مديريت اقتصاد كه فراموش ميشود، خود آنها عامل بحران و تنش در زندگي مشترك ميشوند.
ماجراي آقاي الف، ب، ج
حالا ديگر خيليها داستان آقاي الف را ميدانند هماني كه عادت كرده بود با رسيدن فيش حقوقي به دستش و پرشدن حسابش بلافاصله برنامههاي تفريحياش را شروع كند و ظرف چند روز تمام درآمدش را خرج كند، هماني كه همسرش از دست اين اخلاق او به تنگ آمده بود و معتقد بود اين رسم زندگي مشترك نيست.
آقاي الف هميشه به خودش فكر ميكرد و ميگفت چون تمام ماه كار ميكند حق دارد تا درآمد ماهانهاش را خرج خوشگذرانيهايش بكند اما همسرش معتقد بود اگر ملاك زندگي مشترك اين است پس چرا او كه همه ماه سخت كار ميكند مجبور است به جاي شوهرش قبوض را بپردازد و خرج خانه را بدهد.
اما آقاي ب مردي آيندهنگر است. او و همسرش از همان ابتداي زندگي هدف مشترك درازمدتي را براي خودشان تعريف كردند و گفتند كه پس از 5 سال بايد خانه بخرند، اين كار نيز مستلزم داشتن پسانداز است كه با تلاش 2 نفر محقق ميشود اما پس از مدتي آن دو دچار مشكل شدند چون هر كدامشان مدعي بودند كه خودشان بيش از ديگري پسانداز كردهاند و در خريد خانه سهم بيشتري داشتهاند.
البته طرحي كه آقاي ج شكل اين مشكل را حل كرد. او نيز مثل آقاي ب به دنبال خريد خانه بود اما با همسرش تفاهم كرد كه هر دو ماهانه مبلغ مشخصي را براي خريد خانه پسانداز كنند تا مثل آن دو زوج دچار مشكل نشوند. آنها وقتي خانهاي مشترك خريدند دقيقا مشخص بود كه هر كدام چه سهمي از خانه دارند چون ميدانستند كه دقيقا هر كدام چه مقدار پول پسانداز كرده بودند.
ماجراي آقاي الف، ب، ج اگر چه يك ماجراي داستانگونه است اما با زندگي خيلي از ما آدمها تطابق دارد. موضوعي كه ماجراي اين آقايان آن را دنبال ميكند نحوه خرجكردن درآمد خانواده بويژه پولهاي مشترك است؛ همان پولهايي كه ميتواند عامل اتحاد يا دعواهاي يك خانواده باشد. البته داستان اين سه مرد، اين نكته را هم گوشزد ميكند كه اقتصاد در زندگي مشترك وقتي سر و سامان ميگيرد كه زن و مرد هر دو با هم همدل و هم برنامه باشند و هر دو دوشادوش هم به فكر بهبود اوضاع ماليشان باشد چون در زمينه مسائل مالي نيز مثل هميشه يك دست صدا ندارد.
پولهاي مشترك: با احتياط وارد شويد[/B]
اگر زندگي مشترك است پس پولها هم بايد مشترك باشد ؛ اين باور عموم مردم است حتي امروز بيشتر پسرها براي ازدواج دنبال دخترهايي ميگردند كه خودشان درآمد دارند و اصطلاحا دستبهجيب هستند. حسابكردن روي پول زن حالا براي خيلي از مردها يك عادت شده، حتي براي بعضيها به يك برگ برنده تبديل شده چون در طول ساليان به اين نتيجه رسيدهاند كه خرج كردن درآمد زن در خانه بيشتر مواقع به داد چرخ لنگان زندگي ميرسد و خيلي از كمبودها را جبران ميكند. اين يك باور عمومي است اما اينكه واقعا درست است كه پول زن خرج زندگي شود و مرد هميشه روي آن حساب باز كند؟ يا درست است كه زن تمام درآمدش را براي خودش پسانداز كند و سهمي از آن را وارد زندگي نكند؟
پاسخ دادن به اين سوالات كار خيلي سختي است چون زندگي تكتك ما آدمها آنقدر پيچيده است كه هرگز نميشود نسخهاي واحد براي آن پيچيد يعني اگر در زندگي يك زوج آوردن پول زن به خانه به خانواده و استحكام آن كمك ميكند ممكن است در زندگي زوجي ديگر اين كار باعث نابساماني و به وجود آمدن مشكلات بعدي شود.
آنچه مسلم است اين است كه از نظر قانون و شرع، پولي كه زن درميآورد به خودش اختصاص دارد و هيچكس به غير از او حق ندارد در مورد اموال او و نحوه استفاده از آن اظهار نظري بكند. پس خواسته زن در اولويت قرار دارد يعني اوست كه بايد تصميم بگيرد كه آيا درآمدش را به خانه بياورد يا آن را براي خودش پسانداز كند. هرچند كه همين قانون و شرع هم به مرد خانه اجازه ميدهد كه با كاركردن و پول درآوردن همسرش مخالفت كند.
اما آنچه كه امروز در اطراف ما اتفاق ميافتد چيزي متفاوت با اين است يعني بعضي زنها به اين باور رسيدهاند كه آنها نيز مثل مرد زندگيشان بايد در هزينهها سهيم شوند و بار بخشي از مخارج را به دوش بكشند. در مقابل بعضي زنها نيز فكر ميكنند اگر اموالشان را براي خودشان نگه دارند بدون آنكه وارد درگيريهاي مالي احتمالي با همسرشان شوند بزودي صاحب اموالي ميشوند كه در نهايت همسر نيز ميتواند از آنها استفاده كند.
انتخاب يكي از اين دو راه بر عهده زن است هر چند كه راه سومي هم وجود دارد كه بينابيني است و زن در آن بخشي از درآمدش را خرج خانه ميكند و بخش ديگر را براي خودش پسانداز ميكند. ولي در اين ميان مردهايي هستند كه چه از روي ناچار و چه از راه سوءاستفاده به درآمد زن تكيه ميكنند و اگر روزي زن شغلش را از دست داد يا ديگر حاضر به آوردن درآمدش در خانه نشد نميتوانند به تنهايي روي پاي خود بايستند. شايد اين يكي از بدترين اتفاقات ممكن باشد چون به هر حال هنوز هم با همه تغييرات جوامع بشري باز هم اين مرد است كه وظيفه چرخاندن چرخ زندگي را به عهده دارد. البته باز هم ميگويم كه انتخاب شيوه زندگي و نحوه خرج كردن درآمدها بسته به توافقي است كه زن و مرد با هم دارند.
اما نكتهاي كه نبايد فراموش شود اين است كه احساس مشترك درباره مخارج خانواده زن و مرد نميشناسد. اگر زن كار ميكند و ميخواهد همه پولش را براي خود و آيندهاش پسانداز كند و مرد به تنهايي چرخ زندگي را بچرخاند، مرد حق دارد مانع كاركردن همسرش شود و از او بخواهد خانم خانه باشد و او همه خرج خانه را درآورد.
آينده مال ماست اگر...
هيچكس از خوب زندگيكردن بدش نميآيد، هيچكس از داشتن زندگي مرفه با آرامش خيال خسته نميشود، هيچكس نيست كه پشتوانه محكم مالي را دوست نداشته باشد اما وقتي اوضاع اقتصادي خانواده خوب نيست يا اگر كمي ولخرجي شود اوضاع از حالت تعادل خارج ميشود پس چارهاي جز تطابق پيدا كردن با شرايط وجود ندارد.
قناعتكردن به ظاهر كار سختي است، وقتي تازه وارد اين عرصه شدهاي نيز كار راحتي به نظر نميرسد اما وقتي به مرور زمان پي ببري كه قناعتكردن اگر چه به معني دل بريدن از بعضي خواستهها است اما استقلال و بينيازي كه از آن به دست ميآيد طعمي دارد كه با هيچ چيز ديگر دنيا قابل مقايسه نيست. پس از همين امروز بياييد تا واقعبينانه جايگاه اقتصاديمان در اجتماع را ترسيم كنيم و با كنار گذاشتن بعضي زيادهخواهيها، پايمان را اندازه گليممان دراز كنيم و بهتر زندگيكردن را به وقتي موكول كنيم كه با سعي و تلاش بيشتر از قبل توانستهايم درآمدي بيشتر به دست بياوريم.