با سلام
امیدوارم این موضوع حذف نشه و عده ای بخونن و شااااااید به درد بعضی ها بخوره
شایدم راهکاری برای من ارائه بشه و منم از این حال بیام بیرون
من 28 سالمه و با دختری که دوسش داشتم و همسنیم ازدواج کردم
خیییلی همو دوست داشتیم و داریم
فردای روز ازدواجمون مادرم اومدو گفت پسرم زنتو تحویل گرفتی؟
موندم یعنی چی؟
گفت هر دختری یه نشونه داره
نشونشو برداشتی بیاری ببینم؟
از تعجب شاخ در آوردم مث آدمای 1 قرن پیشتر بود این خواسته بعدم گفت دخترای امروزی که تو شهرای دیگه درس خوندن معلوم نیس پاکن یا...
خیلی به هم ریختم و داغون شدم اما در این مورد حرفی به همسرم نزدم
راستش همسر من از اول ازدواج حتی از اینکه به جاهای حساس بدنش دست بزنم میترسید آخه مادرش براش جا انداخته بود که همه پسرا مث گرگ میمونن و دخترا یه تیکه گوشت بره که دیر بجنبن دریده میشن
شاید باورتون نشه تا من کم کم باهاش حرف زدم کتابای خوبی مث رازهایی درباره مردان و رازهایی درباره زنان نوشته دکتر باربارا دی انجلیس دادم خوند و سایتهایی معرفی کردم و خلاصه دردسرتون ندم براش فهموندم که شوهرت گرگ نیست و اونایی که تو خیابون دنبال دوست دخترن دنبال گوشت دخترن نه احساسش حدود 14 ماه طول کشید و من با صبر تمام با عشق عین چشمام مواظبش بودم و کمکش میکردم تا این تحول بزرگ زندگیشو (ازدواجش) قبول کنه و خاطره خوبی ازش داشته باشه
بالاخره بعد از 14 ماه که پیش هم بودیم خواست که بکارتش رو ازاله کنیم و از در کنار من بودنش لذت بیشتری ببره
نمیدونم بگم خوشبختانه یا بدبختانه بعد از چند بار تلاش متوجه شدیم که بکارتش از نوع ارتجاعیه و با رابطه نشونه ای روی پارچه نمیذاره
نمیدونم بگم خوشبختانه یا بدبختانه همسرم از اونایی نیس که بابت هر چیزی و کاری به دارو پناه ببره و حتی تو بیماریهاش تا سر حد مرگ میره اما دارو مصرف نمی کنه فقط دارو گیاهی و جوشونده
همسرم دوست داشت اولین رابطه هامون بدون هرگونه چیز اضافی باشه و فاصلمون کمترین حد ممکن برسه(دوس نداش از کاندوم استفاده کنم) مواظب بودم منی وارد واژنش نشه اما پیشاب نمی دونم شده یا نه
همسرم به شدت استرسیه و به همین خاطر هیچوقت ماهیانه ثابت نداشته و فوق العاده نامنظمه
از شروع ماهیانه 1 روز زودتر از موعد مقرر داشته تا 46 روز تاخیر
پیشنهادم دادم از قرصهای ضد بارداری برای تنظیم دورت استفاده کن که رد کرد
متاسفانه خیلیم کمروه و به پزشک زنان هم تا حالا مراجعه نکرده و نمی تونم راضیش کنم که بره
الان 38روز از شروع ماهیانه قبلیش میگذره و از نشونه های قاعدگی فقط پرخواشگریش هست
داره از استرس حاملگی خودشو میکشه
این 8روز به فاصله 2 روز به 2 روز تست بیبی چک گرفته که همش منفی بوده
اما هنوز.........
یه حال غریبی داشتم و دارم
نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت
که همسرم هی دنبال قرص و دارو و مواد شیمیایی برای خوردنو آرایش و اینا نیست اما برای حاملگی اینقدر استرس میکشه
که همسرم اینقدر شرم و حیا داره که از رفتن پیش دکتر زنان هم شرمش میشه اما نگران سلامتیشم
که همسرم پرده ارتجاعی داره و میتونه بهتر ارضام کنه اما جواب اونوریا رو چی بدم
که همسرم اینقد حساس و دقیقه که همه چیز حواسش هست اما استرس که به خودش تزریق میکنه سلامتیشو به خطر میندازه
ببخشین سرتون رو به درد آوردم این حرفام خیلی داشت به قلبم قشار میاورد و جایی نداشتم که بازگو کنم
اینجا گفتم شاااااید کمی آروم بشم و این مطالبم به درد بعضی ها بخوره
هر چند میدونم قانونای سایت رو از اول تا آخر زیر پام گذاشتم و قراره حذف بشم
روزگار خوبی داشته باشین
آقایون عزیز
این رو به خاطر داشته باشین که تحت هر شرایطی همسرتون رو دوست داشته باشین
دخترا مث برگ گل میمونن این ما مردهاییم که از بعضی زنها اونطور موجودات بیرحم و خشنی می سازیم
همیشه مهربان باشید و شنوای درد و دل همسرتون
به امید روزی که همه احساس خوشبختی کنن در کنار نیمه گمشدشون
برامون دعا کنین
امیدوارم این موضوع حذف نشه و عده ای بخونن و شااااااید به درد بعضی ها بخوره
شایدم راهکاری برای من ارائه بشه و منم از این حال بیام بیرون
من 28 سالمه و با دختری که دوسش داشتم و همسنیم ازدواج کردم
خیییلی همو دوست داشتیم و داریم
فردای روز ازدواجمون مادرم اومدو گفت پسرم زنتو تحویل گرفتی؟
موندم یعنی چی؟
گفت هر دختری یه نشونه داره
نشونشو برداشتی بیاری ببینم؟
از تعجب شاخ در آوردم مث آدمای 1 قرن پیشتر بود این خواسته بعدم گفت دخترای امروزی که تو شهرای دیگه درس خوندن معلوم نیس پاکن یا...
خیلی به هم ریختم و داغون شدم اما در این مورد حرفی به همسرم نزدم
راستش همسر من از اول ازدواج حتی از اینکه به جاهای حساس بدنش دست بزنم میترسید آخه مادرش براش جا انداخته بود که همه پسرا مث گرگ میمونن و دخترا یه تیکه گوشت بره که دیر بجنبن دریده میشن
شاید باورتون نشه تا من کم کم باهاش حرف زدم کتابای خوبی مث رازهایی درباره مردان و رازهایی درباره زنان نوشته دکتر باربارا دی انجلیس دادم خوند و سایتهایی معرفی کردم و خلاصه دردسرتون ندم براش فهموندم که شوهرت گرگ نیست و اونایی که تو خیابون دنبال دوست دخترن دنبال گوشت دخترن نه احساسش حدود 14 ماه طول کشید و من با صبر تمام با عشق عین چشمام مواظبش بودم و کمکش میکردم تا این تحول بزرگ زندگیشو (ازدواجش) قبول کنه و خاطره خوبی ازش داشته باشه
بالاخره بعد از 14 ماه که پیش هم بودیم خواست که بکارتش رو ازاله کنیم و از در کنار من بودنش لذت بیشتری ببره
نمیدونم بگم خوشبختانه یا بدبختانه بعد از چند بار تلاش متوجه شدیم که بکارتش از نوع ارتجاعیه و با رابطه نشونه ای روی پارچه نمیذاره
نمیدونم بگم خوشبختانه یا بدبختانه همسرم از اونایی نیس که بابت هر چیزی و کاری به دارو پناه ببره و حتی تو بیماریهاش تا سر حد مرگ میره اما دارو مصرف نمی کنه فقط دارو گیاهی و جوشونده
همسرم دوست داشت اولین رابطه هامون بدون هرگونه چیز اضافی باشه و فاصلمون کمترین حد ممکن برسه(دوس نداش از کاندوم استفاده کنم) مواظب بودم منی وارد واژنش نشه اما پیشاب نمی دونم شده یا نه
همسرم به شدت استرسیه و به همین خاطر هیچوقت ماهیانه ثابت نداشته و فوق العاده نامنظمه
از شروع ماهیانه 1 روز زودتر از موعد مقرر داشته تا 46 روز تاخیر
پیشنهادم دادم از قرصهای ضد بارداری برای تنظیم دورت استفاده کن که رد کرد
متاسفانه خیلیم کمروه و به پزشک زنان هم تا حالا مراجعه نکرده و نمی تونم راضیش کنم که بره
الان 38روز از شروع ماهیانه قبلیش میگذره و از نشونه های قاعدگی فقط پرخواشگریش هست
داره از استرس حاملگی خودشو میکشه
این 8روز به فاصله 2 روز به 2 روز تست بیبی چک گرفته که همش منفی بوده
اما هنوز.........
یه حال غریبی داشتم و دارم
نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت
که همسرم هی دنبال قرص و دارو و مواد شیمیایی برای خوردنو آرایش و اینا نیست اما برای حاملگی اینقدر استرس میکشه
که همسرم اینقدر شرم و حیا داره که از رفتن پیش دکتر زنان هم شرمش میشه اما نگران سلامتیشم
که همسرم پرده ارتجاعی داره و میتونه بهتر ارضام کنه اما جواب اونوریا رو چی بدم
که همسرم اینقد حساس و دقیقه که همه چیز حواسش هست اما استرس که به خودش تزریق میکنه سلامتیشو به خطر میندازه
ببخشین سرتون رو به درد آوردم این حرفام خیلی داشت به قلبم قشار میاورد و جایی نداشتم که بازگو کنم
اینجا گفتم شاااااید کمی آروم بشم و این مطالبم به درد بعضی ها بخوره
هر چند میدونم قانونای سایت رو از اول تا آخر زیر پام گذاشتم و قراره حذف بشم
روزگار خوبی داشته باشین
آقایون عزیز
این رو به خاطر داشته باشین که تحت هر شرایطی همسرتون رو دوست داشته باشین
دخترا مث برگ گل میمونن این ما مردهاییم که از بعضی زنها اونطور موجودات بیرحم و خشنی می سازیم
همیشه مهربان باشید و شنوای درد و دل همسرتون
به امید روزی که همه احساس خوشبختی کنن در کنار نیمه گمشدشون
برامون دعا کنین