گذشته، حال،آينده؟ بهكدام تعلق داريد؟
به ساعتتان نگاه كنید، رد عقربه ثانیهشمار را بگیرید، همین حالا كه خواندن این نوشته را آغاز كردید، عقربه ثانیهشمار از یك عدد، روی عدد بعدی پرید، بعدی... بعدی... بعدی و... .
هماكنون 7 میلیارد نفر روی كره زمین زندگی میكنند و برخی منابع علمیغیر رسمی میگویند تا امروز بیش از 57 میلیارد نفر در زمین متولد شدهاند و همه این اتفاقات تقریبا در طول 200 هزار سال افتاده است. حالا لابد مشكوك شدهاید كه آیا این همان ضمیمه چاردیواری است كه باید درباره راه و رسم زندگی خانوادگی برایمان چیز بنویسد یا ضمیمهای علمی است كه قصد دارد تاریخچه زندگی انسانها بر زمین را تشریح كند؟
نگران نباشید، شما چاردیواری را میخوانید و علت همه حساب و كتابهایی كه كردیم، رسیدن به این نتیجه است: بجز موارد بسیار بسیار استثنايی تقریبا هیچكدام از این 57 میلیارد نفر در طول 200 هزار سال گذشته، موفق نشدهاند حتی یك ثانیه، زمان را به عقب برگردانند!
آینده در كمتر از چشم به هم زدنی حال میشود و تا بخواهید بجنبید، حال تبدیل به گذشته شده است! این، قصه تكراری زمان برای همه انسانهاست؛ قصهای كه قرار نیست عوض شود.
حالا یكبار دیگر به ساعتتان نگاه كنید. شما در كدام زمان زندگی میكنید؟ اهل زندگی در زمان حال هستید؟ مشتاق زیستن در گذشته یا مسخ شده در آینده؟ ثانیههای زندگی شما چطور تقسیم میشوند؟
ما در این مقاله، زندگی 4 گروه مختلف از انسانها را در برخورد با گذشته و حال و آینده برایتان شرح میدهیم و آن وقت خودتان قضاوت كنید به كدام گروه تعلق دارید و آیا شیوهای كه در پیش گرفتهاید، شما را به سرمنزل مقصود میرساند یا راه را اشتباه آمدهاید و پیش از آن كه عقربهها و تقویمها، غوغا راه بیندازند و سرعتشان را زیاد كنند، باید مسیر زندگیتان را عوض كنید.
گروه اول: خانواده هايي كه به پشت سر نگاه میكنند!
همه ما گاهی وقتها گذشته را مرور میكنیم. بعضی وقتها مرور این خاطرات، لبخند روی لبمان مینشاند. بعضی وقتها هم غمگین میشویم. اما گروهی كه ما از آنها حرف میزنیم، زمان از دست رفته را در این حد نمیبینند. آنها در گذشته زندگی میكنند و در گذشته نفس میكشند و به همین دلیل، زمان حال برایشان معنایی ندارد. این گروه یا حسرت روزگار خوششان را در گذشته میخورند یا بابت اتفاقات بدی كه در آن زمان برایشان افتاده است، خودشان را سرزنش میكنند و در هر دو حالت در افسوسی دائمی شناورند.
حال و هوای این گروه، شبیه كسانی است كه در حال دویدن دائما به پشت سرشان نگاه میكنند. این گروه، طبیعتا چالهها، زیر و بم راه و موانعی را كه سر راهشان قرار گرفته است، نمیبینند و بعید نیست زمین بخورند و حتی اگر آنقدر خوش اقبال باشند كه بدون نگاه كردن به مسیر یا جلوی پایشان، بدون زمین خوردن بدوند، به هر حال دویدن برایشان لذتی ندارد و نامطمئن و بدون درك درست از مسیر پیش رو میدوند.
در این زمینه شاید بد نباشد مثالی بزنیم. زوجی را میشناسم كه حدود 3 دهه پیش، خانهشان را در یكی از مناطق خوشنشین پایتخت فروختند و حاصلش را به رفیقی سپردند تا به قول خودش، پولشان را در بازار چند برابر كند، اما به یك ماه نرسید كه رفیق قدیمی همراه اسكناسهای ریز و درشتی كه سرمایه زندگی این زوج بود، ناپدید شد. چند سال طول كشید تا آنها فهمیدند او پولشان را در تركیه به خانهای ویلایی تبدیل كرده و زندگی مرفهی برای خودش ساخته است. زوج داستان ما نمیتوانستند از او شكایت كنند، چرا كه اعتماد بیجایشان به آن آشنای قدیمی باعث شده بود رسید یا مدركی در ازای سپردن امانتشان از او نگیرند، بنابراین همانطور كه وكیلشان میگفت: «تلاششان بیفایده بود و دستشان به جایی بند نبود!» داستان زندگی مشترك این زوج خوشبخت كه تا پیش از ضرر مالی بزرگشان، الگوی خیلی از آشناها بودند، از این فصل، زیر و رو شد.
پس از این حادثه آنها بیشتر وقتشان را صرف تاسف خوردن برای گذشته كردند. در هر مجلسی با ناراحتی و خشم از كلاهی كه سرشان رفته بود، حرف زدند. در هر جمعی ابراز پشیمانی كردند و البته دیگران هم با سرزنشها و ابراز تاثركردنشان، شرایط روحی این زوج را بدتر كردند.
مدتی بعد، هر كدام از آن دو نفر به تجزیه و تحلیل اتفاقی كه افتاده بود، پرداختند و دیگری را مقصر دانستند. یكی میگفت: «اگر تو پیشنهاد نمیكردی پولمان را به او بسپریم، این طوری نمیشد!» آن دیگری فریاد میكشید: «تو كه عاقلتر از من بودی، چرا پیشنهادم را پذیرفتی؟» یكی اعتقاد داشت آن دیگری بر سر اعتمادی بیجا مدركی از كلاهبردار رفیقنمایشان نگرفته است! و آن دیگری به خودش نهیب میزد كه «پس شریك زندگی به چه دردم میخورد اگر نتواند مانع اشتباههایم شود؟!» و... .
این فكرها، وقتی حرف شدند؛ حرفها، وقتی فریاد شدند؛ فریادها وقتی بحث و جدل شدند؛ بحث و جدلها، وقتی با حرمت شكنی همراه شدند؛ زوج میانسال داستان ما را كشاندند تا رو به روی میز قاضی دادگاه خانواده و با وجود تلاش چند ماهه قاضی برای آشتی دادن آنها با هم، سرانجامشان به طلاق ختم شد!
آنها حالا جدا از هم زندگی میكنند هرچند هنوز هم خودشان و دیگران را برای اتفاق ناخوشایندی كه 3 دهه قبل برایشان افتاده است، مقصر میدانند و سرزنش میكنند و این شیوه تفكرشان باعث شده است از 30 سال پیش تا امروز نتوانند از زندگی لذتی ببرند؛ در حالی كه اگر آنها همان زمان، به این ماجرا به عنوان یك تجربه نگاه میكردند و به جای حسرت خوردن، به فكر راهی برای بازسازی زندگیشان میافتادند، شاید تا امروز خانه تازهای داشتند و ضررشان را جبران كرده بودند، اما برخلاف این خانواده، زوجی دیگر را هم میشناسم كه سالها پیش در جاده تصادف كردند و فرزندشان را از دست دادند، آنها هم میتوانستند مثل نمونه قبلی اغلب اوقاتشان را به یادآوری تصادف، متهم كردن یكدیگر درباره آن سانحه و حسرت خوردن برای گذشته بگذرانند اما زوج این مثال، طور دیگری عمل كردند. آنها تصمیم گرفتند زندگیشان را از نو بسازند، نه این كه خیال كنید فرزندشان را كه در آن حادثه از دست رفته بود، فراموش كردند یا خواستند وانمود كنند اصلا چنان تصادفی را به یاد نمیآورند، آنها فقط سعی كردند تاسف خوردن برای حادثهای را كه در گذشته رخ داده بود و آنها قادر به تغییرش نبودند، كنار بگذارند.
سالها از آن سانحه گذشته است و آنها در تمام این مدت هر هفته به زیارت اهل قبور رفتهاند، احوالی از فرزندشان پرسیده و دلشان را تازه كردهاند، اما گرچه این دو نفر به گذشته احترام میگذارند و از آن درسهایی گرفتهاند، زندگیشان در آن زمان متوقف نشده است. آنها حالا دوقلویی شیرین دارند كه روزگارشان را شاد و شلوغ و پرنشاط كردهاند. علاوه بر این، زوج با ذوق این مثال، تامین هزینه تحصیل دانشآموزی یتیم در منطقهای محروم را نیز با راهنمایی كمیته امداد عهدهدار شدهاند و با شركت در فعالیتی نیكوكارانه، آلامشان را در چند سال گذشته تسكین دادهاند و به آرامش رسیدهاند.
شما به گذشته چطور نگاه میكنید؟ اصلا چقدر به گذشته رجوع میكنید؟ فراموش نكنید كه گذشته، نه برای تاسفخوردن است، نه برای غبطهخوردن، نه برای اشك ریختن و نه برای مغرورشدن.گذشته، وسیلهای برای درس گرفتن است و واضح است كه اگر در آن خطایی كردهایم و هنوز فرصت داریم، باید جبرانش كنیم، اما راه این جبران كردن، از افسردهشدن و آه كشیدن نمیگذرد!
گروه دوم: خانواده هايي كه فقط جلو يپایشان را میبینند
امروز حقوقش را میدهند، همان وقت زنگ میزند به همسرش میگوید: «وسایل را جمع كن میرویم شمال!» یك هفته بعد بر میگردد و از دوست و آشنا میپرسد «پول داری تا آخر ماه بهم قرض بدی؟ حقوقم تمام شده...»
معمولا همین روال هر ماه تكرار میشود. حالا دیگر، قرضها روی هم تلنبار شدهاند، اعتبارشان از دست رفته است و دیگر كسی به آنها اعتمادی ندارد. اما او و همسرش همچنان میگویند: «فقط برای همین حالا زندگی كن،
نه فردا! نه دیروز!»
زندگی این دوستان خانوادگی ما انگار بر اساس تعهدی نادیدنی میگذرد؛ تعهدی كه به آنها فرمان میدهد: «به فردا فكر نكن.»و « چو فردا شود فكر فردا كنيم » يا « حالي خوش باش و عمر بر باد مكن » و آنها بر اساس همین تعهد عجیب، هر ماه پس از حقوق گرفتن، خود را ملزم به مسافرت رفتن میكنند و اگر فرصت سفر كردن پیدا نكنند آن وقت سراغ خریدهای غیر ضروری و خوردنیها میروند و اگر وقتی برای خرید كردن هم نداشته باشند، فعالیتی دیگر برای خرج كردن پولشان میكنند و هیچ وقت بیكار نمیمانند چون آنقدر راههای مختلف برای تفریحكردن در این شهر وجود دارد كه اگر كسانی مثل آنها قصد ولخرجی داشته باشند، آنها را در یك نصفه روز به آرزویشان برساند.
چند بار در زندگی مشترك آنها پیش آمده است كه نیاز فوری به پول پیدا كردهاند مثلا لازم بوده جراحی كنند یا مراسمی خاص برایشان پیش آمده است، اما از آنجا كه این زوج پساندازی برای خودشان ندارند، هر بار ناچار شدهاند از دیگران كمك بگیرند. مثال این خانواده، مثال دوندههایی است كه وقت دویدن نه به پشت سرشان توجهی دارند و نه به روبهرویشان نگاهی میاندازند. آنها فقط جلوی پایشان را میبینند و بنابراین، نه به موانعی كه پیشتر آنها را گذراندهاند توجهی دارند و نه برایشان اهمیت دارد كه بدانند یكی دو گام جلوتر از خودشان چه خبر است.
گروه سوم: خانواده هايي كه به خط پایان خیره میشوند
فكر میكنید روش این گروه برای زندگی چگونه است؟ آنها فقط به آینده فكر میكنند ودر نظرشان نه حال مهم است و نه گذشته. حال، در نظر آنها فرصتی است كه باید فدای آینده شود و بر همین اساس در هر لحظهای كه میگذرد و حال به گذشته میپیوندد، آنها برای آیندهای كه قرار است روزی بیاید نقشه میكشند اما آینده، در همان لحظه، تبدیل به حال و سپس گذشته میشود.این گروه عمرشان را برای رسیدن به لحظاتی صرف میكنند كه ناخواسته هدرشان میدهند. آنها همان دوندههایی هستند كه از وقتی صدای شلیك آغاز مسابقه را میشنوند به خط پایان خیره میشوند و حتی جلوی پایشان را هم نمیبینند و بنابراین عجیب نیست، اگر به مانعی بخورند یا در چاله ای سقوط كنند.
شاید شما هم در برخی مقالات مربوط به شیوههای كامیابی در زندگی خوانده باشید كه برای دستیابی كامل به موفقیت باید به پایان راه فكر كنید، اما واقعیت این است كه بدون در نظر گرفتن حال، آینده معنایی ندارد.
شاید باورش سخت باشد، اما آدمهای مبتلا به آینده نگری وسواسی، كم نیستند. آنها به مسافرت نمیروند، لباس نو نمیخرند، به پزشك مراجعه نمیكنند و اهل كمك كردن به دیگران نیستند، چون اعتقاد دارند باید پولشان را برای سالهای سالمندیشان ذخیره كنند.
این نوع آدمها، مرخصی نمیگیرند چون معتقدند مرخصیهای گرفته نشدهشان هنگام بازنشستگی به وجهی اضافی تبدیل میشود كه شاید در سالهای پیری دستگیرشان باشد. این گروه حتی اشیاي فرسوده را هم از خانه خارج نمیكنند، چرا كه حدس میزنند روزی به این خرت و پرتها نیاز پیدا كنند!
حسابهای بانكی آنها كاملا پر هستند، مرخصیهایشان را نگرفتهاند، ساعتهای كاریشان هم كامل است كه از تكاپویشان برای ساختن آینده بهتر خبر میدهند، اما این آینده كی قرار است بیاید؟ آنها هم دقیقا نمیدانند.آنها سالهای سال است درباره آینده رویاییشان و نقشههایی كه قصد دارند آغازش كنند، حرف میزنند و تنها تغییراتی كه در این مدت در زندگیشان رخ داده است سپید شدن بناگوشها و عمیقترشدن چینوچروكهای چهرههایشان است و با این حال، آنها هنوز به هیچ یك از رویاهایشان برای یك زندگی ایدهآل نرسیدهاند.
گروه چهارم: خانواده هايي كه پشت سر پیش رو و خط پایان را مي بينند
امكان ندارد تا امروز دوندهای حرفهای را ندیده باشید. آنها معمولا ششدانگ حواسشان را تقسیم میكنند؛ دودانگ حواس برای درس گرفتن از موانعی است كه در طول مسیر پشت سر گذاشته، دودانگ برای جلوی پایش كه كمكش میكند تا بفهمد آیا مانع تازهای پیش رو دارد؟ دودانگ از حواسش هم پی خط پایان است و حساب و كتاب میكند كه مسیر پشت سرش را با چه سرعتی دویده و حالا باید سرعتش را چگونه تنظیم كند تا به موقع به خط پایان برسد. شیوه زندگی آدمهای موفق، شباهت زیادی به راه و رسم دویدن دوندههای موفق دارد. كامیابها میدانند كه گذشته، برای كسب تجربه است نه حسرتخوردن. آنها گذشته را به یاد میآورند، اما برایش اشك نمیریزند و آه نمیكشند.
این دسته از زوجها، آینده را هم در نظر دارند، اما نه به این خاطر كه از آن رویایی دست نیافتنی بسازند، بلكه با استفاده از آن، اهدافشان را در زمانی معین، مشخص میكنند و میكوشند در همان بازه زمانی به آنها برسند.
مگر میشود گذشته و آینده را زیر نظر داشت، اما زمان حال را نادیده گرفت؟ این گروه زمان حال را فرصتی از دست رفتنی میبینند كه به سرعت به گذشته تبدیل میشود، اما اگر به درستی از آن استفاده كنند میتوانند زمینهساز موفقیتهای بیشتر در آینده شود و به قولی، امروز را همان فردایی میبینند كه روزگاری انتظارش را میكشیدهاند و اگر دیر بجنبند به گذشته میپیوندد.
نگرش گروه چهارم، پشیمانی و حسرت از گذشته را به همراه ندارد و در عوض امیدی برای رسیدن به آیندهای روشن را در ذهن مخاطبانش زنده میكند.
محافل خانوادگی این آدمها همیشه گرم است، مهمانهایشان فراوان هستند؛ آنها هم اهل پساندازند و هم اهل خرج كردن، معقول میپوشند، با درایت خرید میكنند، بموقع و به اندازه كافی میخورند و مینوشند و خلاصه، شاد و راضی روی خط زمانی گذشته و حال و آینده محتاطانه قدم میزنند.
اما مهمترین نكتهای كه درباره گروه چهارم باید بدانید توانایی آنها در مدیریت زمان است. آنها راهكارهای مدیریت زمان را یاد گرفتهاند و به این ترتیب حتی ثانیهها را هم از دست نمیدهند تا اكنونی پربار داشته باشند.
اگر قرار باشد شما هم جزو گروه چهارم شوید باید برخی نكات درباره مدیریت زمان را به منظور استفاده صحیح از زمان حال و درك ارزش واقعی آن یاد بگیرید نكاتی مثل:
ـ در یك برنامه صحیح برای زندگی، اوقات فراغت و تفریح، اوقات عبادت، اوقات كار، اوقات بالابردن سطح آگاهیها و اوقات معاشرت با مردم گنجانده شده است. اگر شما برنامهای تنظیم كردهاید كه برخی از این بخشها را كم دارد یعنی برنامهریزیتان كامل نیست.
ـ حس میكنید زمان به سرعت و بیوقفه میگذرد و شما دائما از آن عقب میمانید؟ شاید خورههای زمان را دستكم گرفتهاید. وقتخوارها، عوامل كوچكی هستند كه هر یك در طول روز زمان كوتاهی را از شما میگیرند، اما همین وقتهای چند دقیقهای، اگر با هم جمع شوند رقمی بزرگ را میسازند، رقمیكه صرف هیچ شده است. وقتخوارها گاهی تماشای آگهیهای بیاهمیت در تلویزیون، پاسخگویی به تلفنهای غیرضروری یا اینترنتگردیهای بیهدف هستند، اما وقتخوارها فقط اینها نیستند. برای مثال تا به حال برایتان پیش نیامده است به دلیل بینظمی، ساعتها از وقتتان را صرف پیدا كردن شیئی ضروری كنید؟ تاكنون احساس گیجی نكردهاید و مدتی را به فكر كردن درباره این كه میخواستید چه كنید تلف نكردهاید؟ همه این مثالها، نمونههایی از وقت تلف كردن هستند. اگر انضباط شخصیتان را رعایت كنید، اگر هر روز پیش از شروع كارها برنامهتان را مكتوب كنید، خواهید دید كه با حذف وقتخوارها از برنامه زندگیتان، هر روز چندین ساعت وقت اضافه میآورید.
ـ كارهای سختتر و مهمتر را در ابتدای برنامه روزانهتان قرار دهید. برخی خیال میكنند بهتر است سختترین بخش برنامه روزانه را در پایان مجموعه كارها بیاورند، اما كارشناسان مدیریت زمان میگویند: «سختترین و پیچیدهترین بخش برنامه روزانه را در نخستین ساعات روز و پیش از به سرانجام رساندن كارهای و كوچك و آسان انجام دهید.»
ـ وظایف و مسوولیتها را میان اعضای خانواده تقسیم كنید. یك مدیر موفق قرار نیست همه كارها را خودش انجام دهد، بلكه قرار است از افراد مستعد برای پیشبرد هر چه سریعتر كارها كمك بگیرد.
ـ هرگز چند كار سخت و سنگین را همزمان انجام ندهید.
ـ به جدول برنامههای زمانیتان نگاه كنید و ببینید عملكردتان تا چه حد موفق بوده است. این سنجش را هر شب پیش از خواب انجام دهید و اشتباهات خود را اصلاح كنید.
ـ شك و تردید را در انجام كارها كنار بگذارید. فكر كنید، تصمیم بگیرید و بعد با دقت اما بدون تلف كردن وقت، تصمیمتان را اجرایی كنید.
ـ با افراد مرتب و اهل برنامهریزی كه زمان برایشان اهمیت دارد بگردید تا تاثیر همنشین خوب را با چشمهای خودتان ببینید.
منبع : جام جم آنلاین
به ساعتتان نگاه كنید، رد عقربه ثانیهشمار را بگیرید، همین حالا كه خواندن این نوشته را آغاز كردید، عقربه ثانیهشمار از یك عدد، روی عدد بعدی پرید، بعدی... بعدی... بعدی و... .
هماكنون 7 میلیارد نفر روی كره زمین زندگی میكنند و برخی منابع علمیغیر رسمی میگویند تا امروز بیش از 57 میلیارد نفر در زمین متولد شدهاند و همه این اتفاقات تقریبا در طول 200 هزار سال افتاده است. حالا لابد مشكوك شدهاید كه آیا این همان ضمیمه چاردیواری است كه باید درباره راه و رسم زندگی خانوادگی برایمان چیز بنویسد یا ضمیمهای علمی است كه قصد دارد تاریخچه زندگی انسانها بر زمین را تشریح كند؟
نگران نباشید، شما چاردیواری را میخوانید و علت همه حساب و كتابهایی كه كردیم، رسیدن به این نتیجه است: بجز موارد بسیار بسیار استثنايی تقریبا هیچكدام از این 57 میلیارد نفر در طول 200 هزار سال گذشته، موفق نشدهاند حتی یك ثانیه، زمان را به عقب برگردانند!
آینده در كمتر از چشم به هم زدنی حال میشود و تا بخواهید بجنبید، حال تبدیل به گذشته شده است! این، قصه تكراری زمان برای همه انسانهاست؛ قصهای كه قرار نیست عوض شود.
حالا یكبار دیگر به ساعتتان نگاه كنید. شما در كدام زمان زندگی میكنید؟ اهل زندگی در زمان حال هستید؟ مشتاق زیستن در گذشته یا مسخ شده در آینده؟ ثانیههای زندگی شما چطور تقسیم میشوند؟
ما در این مقاله، زندگی 4 گروه مختلف از انسانها را در برخورد با گذشته و حال و آینده برایتان شرح میدهیم و آن وقت خودتان قضاوت كنید به كدام گروه تعلق دارید و آیا شیوهای كه در پیش گرفتهاید، شما را به سرمنزل مقصود میرساند یا راه را اشتباه آمدهاید و پیش از آن كه عقربهها و تقویمها، غوغا راه بیندازند و سرعتشان را زیاد كنند، باید مسیر زندگیتان را عوض كنید.
گروه اول: خانواده هايي كه به پشت سر نگاه میكنند!
همه ما گاهی وقتها گذشته را مرور میكنیم. بعضی وقتها مرور این خاطرات، لبخند روی لبمان مینشاند. بعضی وقتها هم غمگین میشویم. اما گروهی كه ما از آنها حرف میزنیم، زمان از دست رفته را در این حد نمیبینند. آنها در گذشته زندگی میكنند و در گذشته نفس میكشند و به همین دلیل، زمان حال برایشان معنایی ندارد. این گروه یا حسرت روزگار خوششان را در گذشته میخورند یا بابت اتفاقات بدی كه در آن زمان برایشان افتاده است، خودشان را سرزنش میكنند و در هر دو حالت در افسوسی دائمی شناورند.
حال و هوای این گروه، شبیه كسانی است كه در حال دویدن دائما به پشت سرشان نگاه میكنند. این گروه، طبیعتا چالهها، زیر و بم راه و موانعی را كه سر راهشان قرار گرفته است، نمیبینند و بعید نیست زمین بخورند و حتی اگر آنقدر خوش اقبال باشند كه بدون نگاه كردن به مسیر یا جلوی پایشان، بدون زمین خوردن بدوند، به هر حال دویدن برایشان لذتی ندارد و نامطمئن و بدون درك درست از مسیر پیش رو میدوند.
در این زمینه شاید بد نباشد مثالی بزنیم. زوجی را میشناسم كه حدود 3 دهه پیش، خانهشان را در یكی از مناطق خوشنشین پایتخت فروختند و حاصلش را به رفیقی سپردند تا به قول خودش، پولشان را در بازار چند برابر كند، اما به یك ماه نرسید كه رفیق قدیمی همراه اسكناسهای ریز و درشتی كه سرمایه زندگی این زوج بود، ناپدید شد. چند سال طول كشید تا آنها فهمیدند او پولشان را در تركیه به خانهای ویلایی تبدیل كرده و زندگی مرفهی برای خودش ساخته است. زوج داستان ما نمیتوانستند از او شكایت كنند، چرا كه اعتماد بیجایشان به آن آشنای قدیمی باعث شده بود رسید یا مدركی در ازای سپردن امانتشان از او نگیرند، بنابراین همانطور كه وكیلشان میگفت: «تلاششان بیفایده بود و دستشان به جایی بند نبود!» داستان زندگی مشترك این زوج خوشبخت كه تا پیش از ضرر مالی بزرگشان، الگوی خیلی از آشناها بودند، از این فصل، زیر و رو شد.
پس از این حادثه آنها بیشتر وقتشان را صرف تاسف خوردن برای گذشته كردند. در هر مجلسی با ناراحتی و خشم از كلاهی كه سرشان رفته بود، حرف زدند. در هر جمعی ابراز پشیمانی كردند و البته دیگران هم با سرزنشها و ابراز تاثركردنشان، شرایط روحی این زوج را بدتر كردند.
مدتی بعد، هر كدام از آن دو نفر به تجزیه و تحلیل اتفاقی كه افتاده بود، پرداختند و دیگری را مقصر دانستند. یكی میگفت: «اگر تو پیشنهاد نمیكردی پولمان را به او بسپریم، این طوری نمیشد!» آن دیگری فریاد میكشید: «تو كه عاقلتر از من بودی، چرا پیشنهادم را پذیرفتی؟» یكی اعتقاد داشت آن دیگری بر سر اعتمادی بیجا مدركی از كلاهبردار رفیقنمایشان نگرفته است! و آن دیگری به خودش نهیب میزد كه «پس شریك زندگی به چه دردم میخورد اگر نتواند مانع اشتباههایم شود؟!» و... .
این فكرها، وقتی حرف شدند؛ حرفها، وقتی فریاد شدند؛ فریادها وقتی بحث و جدل شدند؛ بحث و جدلها، وقتی با حرمت شكنی همراه شدند؛ زوج میانسال داستان ما را كشاندند تا رو به روی میز قاضی دادگاه خانواده و با وجود تلاش چند ماهه قاضی برای آشتی دادن آنها با هم، سرانجامشان به طلاق ختم شد!
آنها حالا جدا از هم زندگی میكنند هرچند هنوز هم خودشان و دیگران را برای اتفاق ناخوشایندی كه 3 دهه قبل برایشان افتاده است، مقصر میدانند و سرزنش میكنند و این شیوه تفكرشان باعث شده است از 30 سال پیش تا امروز نتوانند از زندگی لذتی ببرند؛ در حالی كه اگر آنها همان زمان، به این ماجرا به عنوان یك تجربه نگاه میكردند و به جای حسرت خوردن، به فكر راهی برای بازسازی زندگیشان میافتادند، شاید تا امروز خانه تازهای داشتند و ضررشان را جبران كرده بودند، اما برخلاف این خانواده، زوجی دیگر را هم میشناسم كه سالها پیش در جاده تصادف كردند و فرزندشان را از دست دادند، آنها هم میتوانستند مثل نمونه قبلی اغلب اوقاتشان را به یادآوری تصادف، متهم كردن یكدیگر درباره آن سانحه و حسرت خوردن برای گذشته بگذرانند اما زوج این مثال، طور دیگری عمل كردند. آنها تصمیم گرفتند زندگیشان را از نو بسازند، نه این كه خیال كنید فرزندشان را كه در آن حادثه از دست رفته بود، فراموش كردند یا خواستند وانمود كنند اصلا چنان تصادفی را به یاد نمیآورند، آنها فقط سعی كردند تاسف خوردن برای حادثهای را كه در گذشته رخ داده بود و آنها قادر به تغییرش نبودند، كنار بگذارند.
سالها از آن سانحه گذشته است و آنها در تمام این مدت هر هفته به زیارت اهل قبور رفتهاند، احوالی از فرزندشان پرسیده و دلشان را تازه كردهاند، اما گرچه این دو نفر به گذشته احترام میگذارند و از آن درسهایی گرفتهاند، زندگیشان در آن زمان متوقف نشده است. آنها حالا دوقلویی شیرین دارند كه روزگارشان را شاد و شلوغ و پرنشاط كردهاند. علاوه بر این، زوج با ذوق این مثال، تامین هزینه تحصیل دانشآموزی یتیم در منطقهای محروم را نیز با راهنمایی كمیته امداد عهدهدار شدهاند و با شركت در فعالیتی نیكوكارانه، آلامشان را در چند سال گذشته تسكین دادهاند و به آرامش رسیدهاند.
شما به گذشته چطور نگاه میكنید؟ اصلا چقدر به گذشته رجوع میكنید؟ فراموش نكنید كه گذشته، نه برای تاسفخوردن است، نه برای غبطهخوردن، نه برای اشك ریختن و نه برای مغرورشدن.گذشته، وسیلهای برای درس گرفتن است و واضح است كه اگر در آن خطایی كردهایم و هنوز فرصت داریم، باید جبرانش كنیم، اما راه این جبران كردن، از افسردهشدن و آه كشیدن نمیگذرد!
گروه دوم: خانواده هايي كه فقط جلو يپایشان را میبینند
امروز حقوقش را میدهند، همان وقت زنگ میزند به همسرش میگوید: «وسایل را جمع كن میرویم شمال!» یك هفته بعد بر میگردد و از دوست و آشنا میپرسد «پول داری تا آخر ماه بهم قرض بدی؟ حقوقم تمام شده...»
معمولا همین روال هر ماه تكرار میشود. حالا دیگر، قرضها روی هم تلنبار شدهاند، اعتبارشان از دست رفته است و دیگر كسی به آنها اعتمادی ندارد. اما او و همسرش همچنان میگویند: «فقط برای همین حالا زندگی كن،
نه فردا! نه دیروز!»
زندگی این دوستان خانوادگی ما انگار بر اساس تعهدی نادیدنی میگذرد؛ تعهدی كه به آنها فرمان میدهد: «به فردا فكر نكن.»و « چو فردا شود فكر فردا كنيم » يا « حالي خوش باش و عمر بر باد مكن » و آنها بر اساس همین تعهد عجیب، هر ماه پس از حقوق گرفتن، خود را ملزم به مسافرت رفتن میكنند و اگر فرصت سفر كردن پیدا نكنند آن وقت سراغ خریدهای غیر ضروری و خوردنیها میروند و اگر وقتی برای خرید كردن هم نداشته باشند، فعالیتی دیگر برای خرج كردن پولشان میكنند و هیچ وقت بیكار نمیمانند چون آنقدر راههای مختلف برای تفریحكردن در این شهر وجود دارد كه اگر كسانی مثل آنها قصد ولخرجی داشته باشند، آنها را در یك نصفه روز به آرزویشان برساند.
چند بار در زندگی مشترك آنها پیش آمده است كه نیاز فوری به پول پیدا كردهاند مثلا لازم بوده جراحی كنند یا مراسمی خاص برایشان پیش آمده است، اما از آنجا كه این زوج پساندازی برای خودشان ندارند، هر بار ناچار شدهاند از دیگران كمك بگیرند. مثال این خانواده، مثال دوندههایی است كه وقت دویدن نه به پشت سرشان توجهی دارند و نه به روبهرویشان نگاهی میاندازند. آنها فقط جلوی پایشان را میبینند و بنابراین، نه به موانعی كه پیشتر آنها را گذراندهاند توجهی دارند و نه برایشان اهمیت دارد كه بدانند یكی دو گام جلوتر از خودشان چه خبر است.
گروه سوم: خانواده هايي كه به خط پایان خیره میشوند
فكر میكنید روش این گروه برای زندگی چگونه است؟ آنها فقط به آینده فكر میكنند ودر نظرشان نه حال مهم است و نه گذشته. حال، در نظر آنها فرصتی است كه باید فدای آینده شود و بر همین اساس در هر لحظهای كه میگذرد و حال به گذشته میپیوندد، آنها برای آیندهای كه قرار است روزی بیاید نقشه میكشند اما آینده، در همان لحظه، تبدیل به حال و سپس گذشته میشود.این گروه عمرشان را برای رسیدن به لحظاتی صرف میكنند كه ناخواسته هدرشان میدهند. آنها همان دوندههایی هستند كه از وقتی صدای شلیك آغاز مسابقه را میشنوند به خط پایان خیره میشوند و حتی جلوی پایشان را هم نمیبینند و بنابراین عجیب نیست، اگر به مانعی بخورند یا در چاله ای سقوط كنند.
شاید شما هم در برخی مقالات مربوط به شیوههای كامیابی در زندگی خوانده باشید كه برای دستیابی كامل به موفقیت باید به پایان راه فكر كنید، اما واقعیت این است كه بدون در نظر گرفتن حال، آینده معنایی ندارد.
شاید باورش سخت باشد، اما آدمهای مبتلا به آینده نگری وسواسی، كم نیستند. آنها به مسافرت نمیروند، لباس نو نمیخرند، به پزشك مراجعه نمیكنند و اهل كمك كردن به دیگران نیستند، چون اعتقاد دارند باید پولشان را برای سالهای سالمندیشان ذخیره كنند.
این نوع آدمها، مرخصی نمیگیرند چون معتقدند مرخصیهای گرفته نشدهشان هنگام بازنشستگی به وجهی اضافی تبدیل میشود كه شاید در سالهای پیری دستگیرشان باشد. این گروه حتی اشیاي فرسوده را هم از خانه خارج نمیكنند، چرا كه حدس میزنند روزی به این خرت و پرتها نیاز پیدا كنند!
حسابهای بانكی آنها كاملا پر هستند، مرخصیهایشان را نگرفتهاند، ساعتهای كاریشان هم كامل است كه از تكاپویشان برای ساختن آینده بهتر خبر میدهند، اما این آینده كی قرار است بیاید؟ آنها هم دقیقا نمیدانند.آنها سالهای سال است درباره آینده رویاییشان و نقشههایی كه قصد دارند آغازش كنند، حرف میزنند و تنها تغییراتی كه در این مدت در زندگیشان رخ داده است سپید شدن بناگوشها و عمیقترشدن چینوچروكهای چهرههایشان است و با این حال، آنها هنوز به هیچ یك از رویاهایشان برای یك زندگی ایدهآل نرسیدهاند.
گروه چهارم: خانواده هايي كه پشت سر پیش رو و خط پایان را مي بينند
امكان ندارد تا امروز دوندهای حرفهای را ندیده باشید. آنها معمولا ششدانگ حواسشان را تقسیم میكنند؛ دودانگ حواس برای درس گرفتن از موانعی است كه در طول مسیر پشت سر گذاشته، دودانگ برای جلوی پایش كه كمكش میكند تا بفهمد آیا مانع تازهای پیش رو دارد؟ دودانگ از حواسش هم پی خط پایان است و حساب و كتاب میكند كه مسیر پشت سرش را با چه سرعتی دویده و حالا باید سرعتش را چگونه تنظیم كند تا به موقع به خط پایان برسد. شیوه زندگی آدمهای موفق، شباهت زیادی به راه و رسم دویدن دوندههای موفق دارد. كامیابها میدانند كه گذشته، برای كسب تجربه است نه حسرتخوردن. آنها گذشته را به یاد میآورند، اما برایش اشك نمیریزند و آه نمیكشند.
این دسته از زوجها، آینده را هم در نظر دارند، اما نه به این خاطر كه از آن رویایی دست نیافتنی بسازند، بلكه با استفاده از آن، اهدافشان را در زمانی معین، مشخص میكنند و میكوشند در همان بازه زمانی به آنها برسند.
مگر میشود گذشته و آینده را زیر نظر داشت، اما زمان حال را نادیده گرفت؟ این گروه زمان حال را فرصتی از دست رفتنی میبینند كه به سرعت به گذشته تبدیل میشود، اما اگر به درستی از آن استفاده كنند میتوانند زمینهساز موفقیتهای بیشتر در آینده شود و به قولی، امروز را همان فردایی میبینند كه روزگاری انتظارش را میكشیدهاند و اگر دیر بجنبند به گذشته میپیوندد.
نگرش گروه چهارم، پشیمانی و حسرت از گذشته را به همراه ندارد و در عوض امیدی برای رسیدن به آیندهای روشن را در ذهن مخاطبانش زنده میكند.
محافل خانوادگی این آدمها همیشه گرم است، مهمانهایشان فراوان هستند؛ آنها هم اهل پساندازند و هم اهل خرج كردن، معقول میپوشند، با درایت خرید میكنند، بموقع و به اندازه كافی میخورند و مینوشند و خلاصه، شاد و راضی روی خط زمانی گذشته و حال و آینده محتاطانه قدم میزنند.
اما مهمترین نكتهای كه درباره گروه چهارم باید بدانید توانایی آنها در مدیریت زمان است. آنها راهكارهای مدیریت زمان را یاد گرفتهاند و به این ترتیب حتی ثانیهها را هم از دست نمیدهند تا اكنونی پربار داشته باشند.
اگر قرار باشد شما هم جزو گروه چهارم شوید باید برخی نكات درباره مدیریت زمان را به منظور استفاده صحیح از زمان حال و درك ارزش واقعی آن یاد بگیرید نكاتی مثل:
ـ در یك برنامه صحیح برای زندگی، اوقات فراغت و تفریح، اوقات عبادت، اوقات كار، اوقات بالابردن سطح آگاهیها و اوقات معاشرت با مردم گنجانده شده است. اگر شما برنامهای تنظیم كردهاید كه برخی از این بخشها را كم دارد یعنی برنامهریزیتان كامل نیست.
ـ حس میكنید زمان به سرعت و بیوقفه میگذرد و شما دائما از آن عقب میمانید؟ شاید خورههای زمان را دستكم گرفتهاید. وقتخوارها، عوامل كوچكی هستند كه هر یك در طول روز زمان كوتاهی را از شما میگیرند، اما همین وقتهای چند دقیقهای، اگر با هم جمع شوند رقمی بزرگ را میسازند، رقمیكه صرف هیچ شده است. وقتخوارها گاهی تماشای آگهیهای بیاهمیت در تلویزیون، پاسخگویی به تلفنهای غیرضروری یا اینترنتگردیهای بیهدف هستند، اما وقتخوارها فقط اینها نیستند. برای مثال تا به حال برایتان پیش نیامده است به دلیل بینظمی، ساعتها از وقتتان را صرف پیدا كردن شیئی ضروری كنید؟ تاكنون احساس گیجی نكردهاید و مدتی را به فكر كردن درباره این كه میخواستید چه كنید تلف نكردهاید؟ همه این مثالها، نمونههایی از وقت تلف كردن هستند. اگر انضباط شخصیتان را رعایت كنید، اگر هر روز پیش از شروع كارها برنامهتان را مكتوب كنید، خواهید دید كه با حذف وقتخوارها از برنامه زندگیتان، هر روز چندین ساعت وقت اضافه میآورید.
ـ كارهای سختتر و مهمتر را در ابتدای برنامه روزانهتان قرار دهید. برخی خیال میكنند بهتر است سختترین بخش برنامه روزانه را در پایان مجموعه كارها بیاورند، اما كارشناسان مدیریت زمان میگویند: «سختترین و پیچیدهترین بخش برنامه روزانه را در نخستین ساعات روز و پیش از به سرانجام رساندن كارهای و كوچك و آسان انجام دهید.»
ـ وظایف و مسوولیتها را میان اعضای خانواده تقسیم كنید. یك مدیر موفق قرار نیست همه كارها را خودش انجام دهد، بلكه قرار است از افراد مستعد برای پیشبرد هر چه سریعتر كارها كمك بگیرد.
ـ هرگز چند كار سخت و سنگین را همزمان انجام ندهید.
ـ به جدول برنامههای زمانیتان نگاه كنید و ببینید عملكردتان تا چه حد موفق بوده است. این سنجش را هر شب پیش از خواب انجام دهید و اشتباهات خود را اصلاح كنید.
ـ شك و تردید را در انجام كارها كنار بگذارید. فكر كنید، تصمیم بگیرید و بعد با دقت اما بدون تلف كردن وقت، تصمیمتان را اجرایی كنید.
ـ با افراد مرتب و اهل برنامهریزی كه زمان برایشان اهمیت دارد بگردید تا تاثیر همنشین خوب را با چشمهای خودتان ببینید.
منبع : جام جم آنلاین