آیا مردان و زنان به طرق مختلف به روابطشان آسیب میرسانند؟
همه آدمها گاهی اوقات در روابطشان شکست میخورند. این یک واقعیت است.
قسمت ناراحتکننده آن این است که بعضی افراد به جای اینکه برای ایجاد تغییرات لازم قدم بردارند و برای داشتن یک رابطه رضایتبخش تلاش کنند، شکستهایشان را با تکیه بر تفاوتهای بین مردان و زنان توجیه میکنند و به خود میگویند: "تقصیر من نبود که رابطهام باز با شکست مواجه شد؛ مقصر طرفم بود. زنها همه اینطوری هستند (یا مردها همه اینطوری هستند)".
برای خیلیها آسانتر است که اینطور فکر کنند تا بخواهند مسئولیت شکستشان را بپذیرند.
آیا مردان و زنان به طرق مختلف به روابطشان آسیب میرسانند؟
ادبیات جنسیتی به ما میگوید که مردها و زنها متفاوت هستند. درنتیجه به نظر درست میآید که تصور کنیم که به طرق مختلف به روابط خود آسیب می زنند. از کودکی باور داشتهایم که زنها مطیعتر از مردها هستند و اجازه میدهند در رابطه قربانی گردند (و در آخر از دست همسرشان عصبانی و خسته میشوند). آنها خیلی به طرفشان وابسته میشوند و تا جایی به او عشق می ورزند که او را از خود دور میکنند. کتابها، فیلمها و سایر رسانهها عموماً نشان میدهند که زنان حسودتر از مردان هستند و مشاجرات، دعواها و صحنههای حسادت معمولاً از طرف خانمها شروع میشود.
از طرف دیگر، برخی ادعا دارند که مردها سلطهطلبتر هستند تاجاییکه که با کنترل بیش از حد و درمواردی سوءاستفاده و آزار او به روابط خود آسیب میزنند. همچنین معمولاً از متعهد شدن در رابطه میترسند تا جاییکه از هر رابطهای فرار میکنند. همچنین مهارت گوش دادن و همدلی کردن در آنها ضعیف است و معمولاً سعی میکنند برای مشکلات طرفشان فوراً یک راهحل پیشنهاد دهند تا اینکه بنشینند و با همدلی به حرفهای او گوش کنند.
معمولاً تاکید بر تفاوتها بسیار آسانتر و امنتر از شباهتهاست. برای مردها راحتتر است که تصور کنند مثل بقیه مردها هستند و برای زنها هم همینطور، آنها راحتتر هستند که بدانند مثل بقیه زنها و آنطور که از آنها انتظار میرود رفتار میکنند؛ همانطور که در اجتماع شکل گرفتهاند، درست مطابق با تفاوتهای ذاتی که با مردها دارند.
این طرز فکر باعث میشود مردها و زنها هر دو بتوانند تقصیر شکست رابطهشان را بر گردن دیگری بیندازند تااینکه مسئولیت آن را قبول کنند.
اما آیا واقعاً اینطور است؟ ایا واقعاً تفاوتهای آشکار اینچنینی بین مردها و زنها وجود دارد؟ آیا واقعاً اینطور است که مردها و زنها به طرق مختلف به روابطشان آسیب میرسانند؟
هم مردان و هم زنان توسط فاکتورهای مشابهی کنترل میشوند که باعث میشود روابطشان را خراب کنند.
یک نگاه دقیق نشان میدهد که هم مردان و هم زنان میتوانند تا نقطهای حسادت ورزند که رابطهشان را خراب کنند. هر دوی آنها میتوانند به شدت سلطهگر، خودخواه، مطیع یا خشن شوند.
میتوان دید که شخصیتها و رفتارهایی که ذاتاً به مردان نسبت داده میشد الان در زنان مشاهده میشود (مثل کنترل، خشونت، استقلال) و ویژگیها و رفتارهایی که به زنان نسبت داده میشد در مردان مشاهده میشود (مثل حسادت، ترس از دوری و منفعل بودن).
هم مردان و هم زنان تحتتاثیر ترس هستند، چه ترس از تعهد باشد (که باعث میشود از رابطه فرار کنند) و چه ترس از تنها بودن (که باعث میشود به سمت هر کسی که به آنها ابراز علاقه میکند کشیده شوند) و همینطور سایر ترسها. هم مردان و هم زنان تحتتاثیر نیازهای خود هستند (نیاز به دوست داشته شدن و تحسین شدن که باعث میشود به سمت توجه و صحنههای حسادت کشیده شوند)؛ و همچنین تحت تاثیر انتظارات و توقعات غیرواقعی و تخیلاتی درمورد همسر و شریک زندگی (که باعث میشود گاهی ناامید شوند)؛ الگوهای احساسی و رفتاری که در همه روابطشان تکرار میشود (مثل خودداری، فرار، احساس ریاست، احساس گناه، نیاز به توجه و علاقه)،
همه اینها باعث میشود مردان و زنان به یک طریق به روابط خود آسیب بزنند.
هم مردان و هم زنان از راههایی که میتواند به روابطشان آسیب بزند آگاه نیستند.
مسئله این نیست که مردان و زنان از راههای شبیه برای خراب کردن روابطشان استفاده میکنند یا متفاوت. مسئله اصلی این است که هر دوی آنها بنا به یک دلیل مشخص به روابطشان آسیب میزنند—حالا به هر راه و روشی: آنها فاقد خودآگاهی هستند: نمیبینند و نمیفهمند که چطور با اینکار به خودشان ضربه میزنند. از ترسها، نیازها، انتظارات غیرواقعی یا تخیلات خود که موجب آسیب رساندن به رابطهشان میشود آگاه نیستند.
و تازمانیکه این آگاهی را ندارند، به آسیب رساندن به روابطشان ادامه میدهند. مثلاً فردی که میخواهد وارد یک رابطه شود قادر نخواهد بود در شروع آن موفق شود؛ فردی که در یک رابطه هست، نمیفهمد چطور باید یک رابطه نزدیک ایجاد کند و آنهایی که مدام روابط مختلف را امتحان میکنند قادر به ایجاد صمیمیت طولانیمدت و رضایتبخش نخواهند بود.
چطور آگاه شویم؟
آنهایی که امیدوارند علت عدم موفقیت در روابطشان را بدانند و دوست دارند بتوانند بالاخره یک رابطه بادوام و رضایتبخش ایجاد کنند، باید برای خودآگاهی وقت بگذارند.
اینکار به آنها امکان میدهد با عواملی که باعث میشود به رابطهشان آسیب بزنند آشنا شوند (مثل ترسها و نیازها، انتظارات غیرواقعی و تخیلات، درک آنها از واقعیت یک رابطه و از این قبیل)—عواملی که تا امروز از آن بیاطلاع بودند.
آشنا شدن با این عوامل به ما این امکان را میدهد بتوانیم تاثیری که بر رفتارها، واکنشها و نگرشهای ما میگذارد را خنثی کنیم و قدرت ایجاد یک رابطه موفق و رضایتبخش را پیدا کنیم.
مردمان
همه آدمها گاهی اوقات در روابطشان شکست میخورند. این یک واقعیت است.
قسمت ناراحتکننده آن این است که بعضی افراد به جای اینکه برای ایجاد تغییرات لازم قدم بردارند و برای داشتن یک رابطه رضایتبخش تلاش کنند، شکستهایشان را با تکیه بر تفاوتهای بین مردان و زنان توجیه میکنند و به خود میگویند: "تقصیر من نبود که رابطهام باز با شکست مواجه شد؛ مقصر طرفم بود. زنها همه اینطوری هستند (یا مردها همه اینطوری هستند)".
برای خیلیها آسانتر است که اینطور فکر کنند تا بخواهند مسئولیت شکستشان را بپذیرند.
آیا مردان و زنان به طرق مختلف به روابطشان آسیب میرسانند؟
ادبیات جنسیتی به ما میگوید که مردها و زنها متفاوت هستند. درنتیجه به نظر درست میآید که تصور کنیم که به طرق مختلف به روابط خود آسیب می زنند. از کودکی باور داشتهایم که زنها مطیعتر از مردها هستند و اجازه میدهند در رابطه قربانی گردند (و در آخر از دست همسرشان عصبانی و خسته میشوند). آنها خیلی به طرفشان وابسته میشوند و تا جایی به او عشق می ورزند که او را از خود دور میکنند. کتابها، فیلمها و سایر رسانهها عموماً نشان میدهند که زنان حسودتر از مردان هستند و مشاجرات، دعواها و صحنههای حسادت معمولاً از طرف خانمها شروع میشود.
از طرف دیگر، برخی ادعا دارند که مردها سلطهطلبتر هستند تاجاییکه که با کنترل بیش از حد و درمواردی سوءاستفاده و آزار او به روابط خود آسیب میزنند. همچنین معمولاً از متعهد شدن در رابطه میترسند تا جاییکه از هر رابطهای فرار میکنند. همچنین مهارت گوش دادن و همدلی کردن در آنها ضعیف است و معمولاً سعی میکنند برای مشکلات طرفشان فوراً یک راهحل پیشنهاد دهند تا اینکه بنشینند و با همدلی به حرفهای او گوش کنند.
معمولاً تاکید بر تفاوتها بسیار آسانتر و امنتر از شباهتهاست. برای مردها راحتتر است که تصور کنند مثل بقیه مردها هستند و برای زنها هم همینطور، آنها راحتتر هستند که بدانند مثل بقیه زنها و آنطور که از آنها انتظار میرود رفتار میکنند؛ همانطور که در اجتماع شکل گرفتهاند، درست مطابق با تفاوتهای ذاتی که با مردها دارند.
این طرز فکر باعث میشود مردها و زنها هر دو بتوانند تقصیر شکست رابطهشان را بر گردن دیگری بیندازند تااینکه مسئولیت آن را قبول کنند.
اما آیا واقعاً اینطور است؟ ایا واقعاً تفاوتهای آشکار اینچنینی بین مردها و زنها وجود دارد؟ آیا واقعاً اینطور است که مردها و زنها به طرق مختلف به روابطشان آسیب میرسانند؟
هم مردان و هم زنان توسط فاکتورهای مشابهی کنترل میشوند که باعث میشود روابطشان را خراب کنند.
یک نگاه دقیق نشان میدهد که هم مردان و هم زنان میتوانند تا نقطهای حسادت ورزند که رابطهشان را خراب کنند. هر دوی آنها میتوانند به شدت سلطهگر، خودخواه، مطیع یا خشن شوند.
میتوان دید که شخصیتها و رفتارهایی که ذاتاً به مردان نسبت داده میشد الان در زنان مشاهده میشود (مثل کنترل، خشونت، استقلال) و ویژگیها و رفتارهایی که به زنان نسبت داده میشد در مردان مشاهده میشود (مثل حسادت، ترس از دوری و منفعل بودن).
هم مردان و هم زنان تحتتاثیر ترس هستند، چه ترس از تعهد باشد (که باعث میشود از رابطه فرار کنند) و چه ترس از تنها بودن (که باعث میشود به سمت هر کسی که به آنها ابراز علاقه میکند کشیده شوند) و همینطور سایر ترسها. هم مردان و هم زنان تحتتاثیر نیازهای خود هستند (نیاز به دوست داشته شدن و تحسین شدن که باعث میشود به سمت توجه و صحنههای حسادت کشیده شوند)؛ و همچنین تحت تاثیر انتظارات و توقعات غیرواقعی و تخیلاتی درمورد همسر و شریک زندگی (که باعث میشود گاهی ناامید شوند)؛ الگوهای احساسی و رفتاری که در همه روابطشان تکرار میشود (مثل خودداری، فرار، احساس ریاست، احساس گناه، نیاز به توجه و علاقه)،
همه اینها باعث میشود مردان و زنان به یک طریق به روابط خود آسیب بزنند.
هم مردان و هم زنان از راههایی که میتواند به روابطشان آسیب بزند آگاه نیستند.
مسئله این نیست که مردان و زنان از راههای شبیه برای خراب کردن روابطشان استفاده میکنند یا متفاوت. مسئله اصلی این است که هر دوی آنها بنا به یک دلیل مشخص به روابطشان آسیب میزنند—حالا به هر راه و روشی: آنها فاقد خودآگاهی هستند: نمیبینند و نمیفهمند که چطور با اینکار به خودشان ضربه میزنند. از ترسها، نیازها، انتظارات غیرواقعی یا تخیلات خود که موجب آسیب رساندن به رابطهشان میشود آگاه نیستند.
و تازمانیکه این آگاهی را ندارند، به آسیب رساندن به روابطشان ادامه میدهند. مثلاً فردی که میخواهد وارد یک رابطه شود قادر نخواهد بود در شروع آن موفق شود؛ فردی که در یک رابطه هست، نمیفهمد چطور باید یک رابطه نزدیک ایجاد کند و آنهایی که مدام روابط مختلف را امتحان میکنند قادر به ایجاد صمیمیت طولانیمدت و رضایتبخش نخواهند بود.
چطور آگاه شویم؟
آنهایی که امیدوارند علت عدم موفقیت در روابطشان را بدانند و دوست دارند بتوانند بالاخره یک رابطه بادوام و رضایتبخش ایجاد کنند، باید برای خودآگاهی وقت بگذارند.
اینکار به آنها امکان میدهد با عواملی که باعث میشود به رابطهشان آسیب بزنند آشنا شوند (مثل ترسها و نیازها، انتظارات غیرواقعی و تخیلات، درک آنها از واقعیت یک رابطه و از این قبیل)—عواملی که تا امروز از آن بیاطلاع بودند.
آشنا شدن با این عوامل به ما این امکان را میدهد بتوانیم تاثیری که بر رفتارها، واکنشها و نگرشهای ما میگذارد را خنثی کنیم و قدرت ایجاد یک رابطه موفق و رضایتبخش را پیدا کنیم.
مردمان