آيا بالا رفتن سن سبب مىشود كه مغز انسان تحليل رود يا به عبارت سادهتر عقل كم شود؟ اگر افزايش سن موجب فرسودگى مغز شود در نتيجه بايد كار تمامى اعضا بدن نيز دچار اختلال گردد، زيرا مغز كنترل كننده تمامى فعاليتهاى درونى و بيرونى بدن است.
سلولهاى مغزى از جمله سلولهايى هستند كه قدرت تقسيم ندارند يعنى در مغز سلول جديدى ساخته نمىشود. اين سلولها در صورت آسيب ديدهگى ترميم و بازسازى هم نمىشوند، اما مغز هر كدام از ما از ميلياردها سلول تشكيل شده است.
براى يادگيرى يك موضوع بين تعدادى ازسلولهاى مغزى يك مدار تشكيل مىشود. براى تشكيل اين مدار سلولها بايد با يكديگر ارتباط برقرار كنند. هر چقدر كه موضوع پيچيدهتر باشد سلولهاى بيشترى در تشكيل مدار ياد شده شركت مىكنند.
هنگام تولد هر سلول مغز بيش از بيست و پنج هزار نقطه ارتباطى دارد. اما تا سه سالهگى اين تعداد به پانزده هزار نقطه كاهش مىيابد. اين نقاط ارتباطى بدان جهت از بين مىروند كه از آنها استفاده نشده است.
تا كنون تصور مىشد كه افزايش سن موجب كم شدن تعداد سلولهاى مغزى مىشود. تحقيقات جديد نشان مىدهند كه اين فرضيه اشتباه است. يافتههاى علم پزشكى در اين زمينه نتيجه بررسىهايى بود كه روى اجساد كالبد شكافته صورت گرفته بود. امروزه با كمك دستگاههاى پيشرفته و تكنولوژى جديد مىتوان فعاليتهاى مغز يك انسان زنده را به طور مستقيم دنبال كرد. نتيجه اين تحقيقات نشان مىدهد تنها بخشى از مغز كه با افزايش سن دچار تغيير مىشود بخش احساسات و هيجانات است. با افزايش سن از سلولهاى اين بخش كاهش پيدا مىكند.
پروفسور گرهارد روت Gerhard Roth متخصص مغز و اعصاب از دانشگاه برمن آلمان در رابطه با اين تحقيق مىگويد: ”ما بدتر نمىشويم بلكه تنها از نظر احساسى تغيير مىكنيم. اما كوچك شدن اين بخش در مغز انسان عاملى است كه سبب استحكام زندگى اجتماعى مىشود. بچههاى كوچك هر روز چيز تازهاى مىخواهند و گمان مىكنند دنيا به دور آنها مىچرخد، اين هيجان زياد توليد انرژيى مىكند كه به كمك آن بچهها هر روز تجربه جديدى كسب مىكنند. تا سىسالهگى اين قسمت از مغز به طور مرتب در حال تغيير و تحول است اما از اين زمان به بعد هر چه كه سن بالاتر مىرود با كم شدن از تعداد سلولهاى بخش احساسات فرد آرامتر شده و ثبات شخصيتى بيشترى پيدا مىكند.“
پژوهشگران كوچك شدن بخش احساسات و هيجانات در مغز را از پايههاى اساسى تشكيل دهنده زندگى اجتماعى انسان در طول تاريخ تكامل مىدانند.
پروفسور روت در ادامه مىافزايد: ”آخرين تحقيقات نشان مىدهد در يك فرد نرمال دست كم تا هشتاد و پنج سالگى مغز سالم است. از زمانى بين هشتاد تا نود سالگى بخش حافظه دچار تخريب مىشود اما اين از بين رفتگى نيز بسيار كمتر از آنست كه ما تصور مىكرديم. عاملى كه سبب مرگ سلولهاى مغزى مىشود كمبود اكسيژن است. به عنوان مثال يك سكته قلبى يا مغزى موجب مرگ بخشى از سلولهاى مغز مىشود.
مغز از چندين لايه تشكيل شده است. به همين علت يكباره نمىميرد. نخستين بخشى كه از بين مىرود لايه خارجى مغز است كه با تخريب آن از تمركز فرد كاسته مىشود. بدين ترتيب عكسالعمل و حساسيت نسبت به محيط اطراف كم مىشود. لايههاى خارجى كنترل كننده عواطف و روحيات يك فرد هستند. اما بخش مركزى مغز هدايت كننده ارگانها و دستگاههاى درونى است، تنظيم فعاليتهاى مانند نفس كشيدن يا كنترل جريان خون. در واقع تخريب اين ناحيه است كه به مرگ مغزى منجر مىشود. با مرگ سلولهاى اين بخش تمامى ارگانهاى بدن از كنترل خارج مىشوند و با وجود آنكه اندامها سالم هستند هماهنگى و تعادل ميان آنها از بين مىرود.با كمك دستگاههاى پزشكى مىتوان مرگ مغزى يك بيمار را تأييد كرد.“
بدين ترتيب ديگر نيازى نيست كه نگران كم شدن عقلمان باشيم! زيرا بر خلاف آنچه كه تا كنون تصور مىشد با افزايش سن مغزمان كوچك نمىشود.
سلولهاى مغزى از جمله سلولهايى هستند كه قدرت تقسيم ندارند يعنى در مغز سلول جديدى ساخته نمىشود. اين سلولها در صورت آسيب ديدهگى ترميم و بازسازى هم نمىشوند، اما مغز هر كدام از ما از ميلياردها سلول تشكيل شده است.
براى يادگيرى يك موضوع بين تعدادى ازسلولهاى مغزى يك مدار تشكيل مىشود. براى تشكيل اين مدار سلولها بايد با يكديگر ارتباط برقرار كنند. هر چقدر كه موضوع پيچيدهتر باشد سلولهاى بيشترى در تشكيل مدار ياد شده شركت مىكنند.
هنگام تولد هر سلول مغز بيش از بيست و پنج هزار نقطه ارتباطى دارد. اما تا سه سالهگى اين تعداد به پانزده هزار نقطه كاهش مىيابد. اين نقاط ارتباطى بدان جهت از بين مىروند كه از آنها استفاده نشده است.
تا كنون تصور مىشد كه افزايش سن موجب كم شدن تعداد سلولهاى مغزى مىشود. تحقيقات جديد نشان مىدهند كه اين فرضيه اشتباه است. يافتههاى علم پزشكى در اين زمينه نتيجه بررسىهايى بود كه روى اجساد كالبد شكافته صورت گرفته بود. امروزه با كمك دستگاههاى پيشرفته و تكنولوژى جديد مىتوان فعاليتهاى مغز يك انسان زنده را به طور مستقيم دنبال كرد. نتيجه اين تحقيقات نشان مىدهد تنها بخشى از مغز كه با افزايش سن دچار تغيير مىشود بخش احساسات و هيجانات است. با افزايش سن از سلولهاى اين بخش كاهش پيدا مىكند.
پروفسور گرهارد روت Gerhard Roth متخصص مغز و اعصاب از دانشگاه برمن آلمان در رابطه با اين تحقيق مىگويد: ”ما بدتر نمىشويم بلكه تنها از نظر احساسى تغيير مىكنيم. اما كوچك شدن اين بخش در مغز انسان عاملى است كه سبب استحكام زندگى اجتماعى مىشود. بچههاى كوچك هر روز چيز تازهاى مىخواهند و گمان مىكنند دنيا به دور آنها مىچرخد، اين هيجان زياد توليد انرژيى مىكند كه به كمك آن بچهها هر روز تجربه جديدى كسب مىكنند. تا سىسالهگى اين قسمت از مغز به طور مرتب در حال تغيير و تحول است اما از اين زمان به بعد هر چه كه سن بالاتر مىرود با كم شدن از تعداد سلولهاى بخش احساسات فرد آرامتر شده و ثبات شخصيتى بيشترى پيدا مىكند.“
پژوهشگران كوچك شدن بخش احساسات و هيجانات در مغز را از پايههاى اساسى تشكيل دهنده زندگى اجتماعى انسان در طول تاريخ تكامل مىدانند.
پروفسور روت در ادامه مىافزايد: ”آخرين تحقيقات نشان مىدهد در يك فرد نرمال دست كم تا هشتاد و پنج سالگى مغز سالم است. از زمانى بين هشتاد تا نود سالگى بخش حافظه دچار تخريب مىشود اما اين از بين رفتگى نيز بسيار كمتر از آنست كه ما تصور مىكرديم. عاملى كه سبب مرگ سلولهاى مغزى مىشود كمبود اكسيژن است. به عنوان مثال يك سكته قلبى يا مغزى موجب مرگ بخشى از سلولهاى مغز مىشود.
مغز از چندين لايه تشكيل شده است. به همين علت يكباره نمىميرد. نخستين بخشى كه از بين مىرود لايه خارجى مغز است كه با تخريب آن از تمركز فرد كاسته مىشود. بدين ترتيب عكسالعمل و حساسيت نسبت به محيط اطراف كم مىشود. لايههاى خارجى كنترل كننده عواطف و روحيات يك فرد هستند. اما بخش مركزى مغز هدايت كننده ارگانها و دستگاههاى درونى است، تنظيم فعاليتهاى مانند نفس كشيدن يا كنترل جريان خون. در واقع تخريب اين ناحيه است كه به مرگ مغزى منجر مىشود. با مرگ سلولهاى اين بخش تمامى ارگانهاى بدن از كنترل خارج مىشوند و با وجود آنكه اندامها سالم هستند هماهنگى و تعادل ميان آنها از بين مىرود.با كمك دستگاههاى پزشكى مىتوان مرگ مغزى يك بيمار را تأييد كرد.“
بدين ترتيب ديگر نيازى نيست كه نگران كم شدن عقلمان باشيم! زيرا بر خلاف آنچه كه تا كنون تصور مىشد با افزايش سن مغزمان كوچك نمىشود.
منبع : Deutsche Welle