شخصیت انسان از چه سنى شکل مىگیرد؟ تا چه سنى تغییر پذیر است؟ فاكتورهاى ذاتى تا چه حد بر خصوصیات و رفتار اجتماعى تاثیر گذارند؟ از چه سنى مىتوان تفاوت خوب و بد را تشخیص داد؟ آیا كودكانى که پیش از رفتن به مدرسه حروف الفبا را مىآموزند و به سرعت ریاضیات را یاد مىگیرند بعدها در مدرسه بهتر از دیگران خواهند بود؟
”چگونه آنچه هستیم مىشویم؟“ نام همایش چند روزهاى بود که توسط پژوهشگران بخش نورونشناسی موسسه ماکسپلانک در مونیخ آلمان برگزار شد. در این همایش پژوهشگران نورونشناسى حاصل یك تحقیق بیست ساله در این زمینه را ارائه كردند. فرانس واینرت (Franz E. Weinert) مدیر پیشین موسسه ماکسپلانک بیستوچهار سال پیش اولین بخش نورونشناسی این موسسه را بنیان گذارد. واینرت دو سال بعد به همراه یك تیم تحقیقاتی پروژه طولانى مدت اما جالبى را آغاز كرد. پروژهاى با عنوان منطق. او و تیم همراهش گروهی متشکل از دویست و ده کودک حدود سه ساله را که تازه وارد مهدكودك شده بودند انتخاب کرند. هدف پروژه بررسی چگونگی شکلگیری شخصیت انسان از دوان كودكى تا آغاز دوره جوانى بود. انتخاب كودكان از این محدوده سنى فرصت تحقیق در زمانی نسبتاً طولانی مدت را فراهم مىكرد.
ده سال پس از شروع تحقیق یعنی زمانی که بچهها دوازده تا سیزده ساله بودند، سنى كه پایان دوران كودكى و آغاز دوره بلوغ است، تحقیق شدت بیشتری به خود گرفت. هر کدام از شركت كنندگان سه بار در سال به موسسه دعوت مىشد و در نشستی دوستانه با تیم تحقیقاتی به سوالات کتبی یا شفاهی تیم جواب مىداد. پنج سال بعد از این تاریخ و پس از مرگ واینرت بخش نورولوژى موسسه ماكسپلانك به دانشگاه مونیخ واگذار شد اما مدیر جدید پروژه توانست با حمایت مالی کارخانه فولکسواگن مانع از هم پاشیدن تیم تحقیقاتی شود و در سال ۲۰۰۵ میلادی پروژه را با موفقیت به پایان برساند. در همایش مونیخ با عنوان ”چگونه آنچه هستیم مىشویم“ نتیجه این تحقیق بیست ساله را در چند بخش ارائه شد. ضریب هوشى، حافظه، اخلاق و تأثیر محیط بر شکلگیری شخصیت انسان.
نتیجه بررسی نشان مىدهد از حدود چهار سالگى مىتوان تشخیص داد ضریب هوشى كودك در چه حدى است و از شش سالگی حتی میتوان پیش بینی کرد که توانایی و استعداد یادگیرى او در آینده چقدر خواهد بود. اما این توانایى را مىتوان تا آغاز دوره جوانی پرورش داد. به مفهوم اینکه تعلیم و آموزش سنجیدهی هر كودك استعدادهاى ذاتى او را شكوفا مىكند. البته آنچه كه تا شش سالگی بروز مىكند توانایى ذاتی است كه بستر این رشد فراهم مىکند.
نکته جالبی که در تحقیق در نظر گرفته شده رابطه میان ضریب هوشی و قدرت منطق است. نتیجه نشان مىدهد قبل از دوران مدرسه هیچ رابطه مشخص و معنی داری میان هوش و فکر کردن منطقى وجود ندارد. این رابطه در دوران آموزش و تحصیل شکل مىگیرد. فاكتور مهم و تأثیرگذار بر این رابطه ریاضیات است.
پژوهشگران در بخش دیگرى از تحقیق به زمان و نحوه شکل گیری حافظه كوتاه پرداختهاند. نمودارى كه نشان دهنده قدرت حافظه کوتاه مدت از شش تا هفده سالگى است نمایانگر آن است كه حافظه كوتاه مدت تا سن هفده سالگی افزایش پیدا مىکند اما بعد از این سن تقریبأ ثابت مىماند و تغییر محسوسی نخواهد كرد. ناگفته نماند كه این تحقیق محدوده سنى سه تا بیستوسه سال را در بر مىگیرد. دانشآموزانى که در دوران ابتدایی حافظه بهتری برای یادگیرى و از بر کردن شعر و تاریخ دارند در دوران بزرگسالی نیز این توانایی را حفظ خواهند کرد.
بخش آخر تحقیق به شکل گیری اخلاق و رفتارهای سنجیده اجتماعی در شخصیت كودكان مىپردازد. برای كودكان در سنین چهار، شش و هشت سالگی داستانهای مختلفى خوانده شد. در تمامى این داستانها قهرمان در بخش از داستان ارزشهای اخلاقی را زیر پا مىگذارد مثلاً در داستانى كه براى كودكان چهارساله خوانده شد قهرمان داستان شیرینی مىدزدد . پس از پایان داستان از كودكان چهار ساله پرسیده شد آیا کسی اجازه دارد شیرینی بدزدد؟ اگر نه، چرا؟ نتیجه نشان مىدهد كودكان خیلی زود تفاوت خوب و بد را تشخیص مىدهند. مثلا ۹۸ درصد كودكان معتقد بودند نباید شیرینی دزدید چون دزدى کار بدى است.
”چگونه آنچه هستیم مىشویم؟“ نام همایش چند روزهاى بود که توسط پژوهشگران بخش نورونشناسی موسسه ماکسپلانک در مونیخ آلمان برگزار شد. در این همایش پژوهشگران نورونشناسى حاصل یك تحقیق بیست ساله در این زمینه را ارائه كردند. فرانس واینرت (Franz E. Weinert) مدیر پیشین موسسه ماکسپلانک بیستوچهار سال پیش اولین بخش نورونشناسی این موسسه را بنیان گذارد. واینرت دو سال بعد به همراه یك تیم تحقیقاتی پروژه طولانى مدت اما جالبى را آغاز كرد. پروژهاى با عنوان منطق. او و تیم همراهش گروهی متشکل از دویست و ده کودک حدود سه ساله را که تازه وارد مهدكودك شده بودند انتخاب کرند. هدف پروژه بررسی چگونگی شکلگیری شخصیت انسان از دوان كودكى تا آغاز دوره جوانى بود. انتخاب كودكان از این محدوده سنى فرصت تحقیق در زمانی نسبتاً طولانی مدت را فراهم مىكرد.
ده سال پس از شروع تحقیق یعنی زمانی که بچهها دوازده تا سیزده ساله بودند، سنى كه پایان دوران كودكى و آغاز دوره بلوغ است، تحقیق شدت بیشتری به خود گرفت. هر کدام از شركت كنندگان سه بار در سال به موسسه دعوت مىشد و در نشستی دوستانه با تیم تحقیقاتی به سوالات کتبی یا شفاهی تیم جواب مىداد. پنج سال بعد از این تاریخ و پس از مرگ واینرت بخش نورولوژى موسسه ماكسپلانك به دانشگاه مونیخ واگذار شد اما مدیر جدید پروژه توانست با حمایت مالی کارخانه فولکسواگن مانع از هم پاشیدن تیم تحقیقاتی شود و در سال ۲۰۰۵ میلادی پروژه را با موفقیت به پایان برساند. در همایش مونیخ با عنوان ”چگونه آنچه هستیم مىشویم“ نتیجه این تحقیق بیست ساله را در چند بخش ارائه شد. ضریب هوشى، حافظه، اخلاق و تأثیر محیط بر شکلگیری شخصیت انسان.
نتیجه بررسی نشان مىدهد از حدود چهار سالگى مىتوان تشخیص داد ضریب هوشى كودك در چه حدى است و از شش سالگی حتی میتوان پیش بینی کرد که توانایی و استعداد یادگیرى او در آینده چقدر خواهد بود. اما این توانایى را مىتوان تا آغاز دوره جوانی پرورش داد. به مفهوم اینکه تعلیم و آموزش سنجیدهی هر كودك استعدادهاى ذاتى او را شكوفا مىكند. البته آنچه كه تا شش سالگی بروز مىكند توانایى ذاتی است كه بستر این رشد فراهم مىکند.
نکته جالبی که در تحقیق در نظر گرفته شده رابطه میان ضریب هوشی و قدرت منطق است. نتیجه نشان مىدهد قبل از دوران مدرسه هیچ رابطه مشخص و معنی داری میان هوش و فکر کردن منطقى وجود ندارد. این رابطه در دوران آموزش و تحصیل شکل مىگیرد. فاكتور مهم و تأثیرگذار بر این رابطه ریاضیات است.
پژوهشگران در بخش دیگرى از تحقیق به زمان و نحوه شکل گیری حافظه كوتاه پرداختهاند. نمودارى كه نشان دهنده قدرت حافظه کوتاه مدت از شش تا هفده سالگى است نمایانگر آن است كه حافظه كوتاه مدت تا سن هفده سالگی افزایش پیدا مىکند اما بعد از این سن تقریبأ ثابت مىماند و تغییر محسوسی نخواهد كرد. ناگفته نماند كه این تحقیق محدوده سنى سه تا بیستوسه سال را در بر مىگیرد. دانشآموزانى که در دوران ابتدایی حافظه بهتری برای یادگیرى و از بر کردن شعر و تاریخ دارند در دوران بزرگسالی نیز این توانایی را حفظ خواهند کرد.
بخش آخر تحقیق به شکل گیری اخلاق و رفتارهای سنجیده اجتماعی در شخصیت كودكان مىپردازد. برای كودكان در سنین چهار، شش و هشت سالگی داستانهای مختلفى خوانده شد. در تمامى این داستانها قهرمان در بخش از داستان ارزشهای اخلاقی را زیر پا مىگذارد مثلاً در داستانى كه براى كودكان چهارساله خوانده شد قهرمان داستان شیرینی مىدزدد . پس از پایان داستان از كودكان چهار ساله پرسیده شد آیا کسی اجازه دارد شیرینی بدزدد؟ اگر نه، چرا؟ نتیجه نشان مىدهد كودكان خیلی زود تفاوت خوب و بد را تشخیص مىدهند. مثلا ۹۸ درصد كودكان معتقد بودند نباید شیرینی دزدید چون دزدى کار بدى است.
منبع :