سلام
من 1 ساله که توی یه رابطه هستم.از همون اول بخاطر پر مشغله بودن هردومون واینکه دوستم دائم در سفر بود خیلی کم همدیگرو می دیدیم.از نظر منم مشکلی نبود چون اون هم سرکار میره هم درس می خونه وقت ازادش کمه.البته از نظر احساسی خیلی بهم نزدیکیم.
خلاصه برنامه ثابتمون 2 بار تماس تلفنی طولانی و اس ام اس و ارتباطای کوتاه روزانه بود حالا اگه این وسط فرصتی ام پیش می یومد بیرون میرفتیم.از لحاظ درسی وکاری هم به هم کمک می کردیم.بخصوص اون هروقت تحت فشار کاری و روحی بود یه راست میومد پیش من تراپی و میشه گفت همه چیز گل و بلبل بود.اما:
1.تابستون که شروع شد دانشگاه بسته شد وقت دوست گرام بنده ازاد شد ولی این وقت ازاد را باشگاه و ورزش(بچم ورزشکاره)و اخر هفته هم باغ با دوستان پر کرد.راسش یه جورایی بهم برخورد که تو این وقت ازاد برای بیشتر باهم بودن جایی برای من نذاشت.
چند وقت پیش دیگه غرورمو کنار گذاشتمو گلایه کردم که معذرت خواهی کرد و حالا بیشتر باهام وقت صرف می کنه.یه اخلاق خوب داره که اگه اشتباه کنه قبول می کنه و اگه بدونه نسبت به چیزی حساسم دیگه تکرار نمی کنه.ولی خوب من هنوز بابت این قضیه دلخورم چون فکر می کنم فقط برای رضایت من اوضاع این جوریه اگه خودش راغب بود بیشتر منو ببینه احتیاج به گفتن من نبود خودش باید از این فرصت استقبال میکرد.(گرچه بینمون پرونده این قضیه بسته شد من تو دل خودم دارم از این بابت غصه می خورم.)
2.یه جورایی خسیسه که این بیشتر همه منو اذیت می کنه در واقع بزرگترین عیبشه.تو تمام این یک سال که خیلی کم باهم بیرون رفتیم فقط یه بار شام مهمونم کرده بقیه اصولا کافی شاپه که توی کافی شاپم با شناختی که ازش دارم و اینکه خودش همیشه فقط اب میوه میل داره منم می رم سراغ ارزون ترینا.
این مسئله طوریه که من اصلا روم نمیشه بهش اشاره کنم ولی برام ناراحت کننده اس.نه برای اینکه شام نمیریم بیرون برای اینکه دوست دارم بدونم برام راحت دست تو جیبش می کنه.من از نظر مالی مستقلم و اصلا دید مادی به رابطمون ندارم ولی این قضیه برام سنگینه.
البته اینم بگم کلا برا خودشم در مواقع ضروری دستش تو جیبش میره.بیشتر اهل سرمایه گذاریه.من خودمم پس انداز می کنم و ولخرج نیستم ولی خوب خساست یه چیزه و پس انداز یه چیز دیگه.
روز تولد هر دومون خیلی بهم نزدیکه یه شب یه تولد دونفره شام رفتیم بیرون (تنها شامی که با هم خوردیم) من درکمال محبت برای ابراز عشقم یه هدیه گرون که از حقوق یک ماهمم بیشتر بود براش خریدم ولی هدیه ای که اون داد احتمالا ارزون ترین چیزی بود که پیدا می شد.فکر نمی کنم من همچین چیزیا روم می شد حتی برای تولد یه دوست ساده ام بدم.مسئله دید مادی نیست فقط کافی کسی هدیه را ببینه معلومه رفته اولین مغازه ارزون ترین چیزی که بوده را برداشته حتی یه دوری نزده یه هدیه زیبا و پر احساس لکن با قیمت مناسب بخره.
خلاصه هدیه را گرفتم خم به ابرو نیوردم,تشکر کردم ولی ذهنم بدجور درگیر این قضیه است.
اینا را گفتم که بدونم این دو مسئله می تونه به این معنی باشه که این رابطه براش چندان مهم نیست؟
یا اینکه اون کارش درسته فقط با من مچ نیست؟
یه چیز دیگه اینکه اون همیشه خواسته رابطه جنسی داشته باشیم ولی من چون هم خیلی ادم محتاطیم و هم اینکه این رفتاراش باعث شده هنوز تو این رابطه احساس ثبات نکنم مخالف این مسئله بودم.در ضمن ما که خیلی وقت نداریم باهم باشیم برام جالب نیست تنها زمانییم که باهمیم به خاطر رابطه جنسی باشه.
من 1 ساله که توی یه رابطه هستم.از همون اول بخاطر پر مشغله بودن هردومون واینکه دوستم دائم در سفر بود خیلی کم همدیگرو می دیدیم.از نظر منم مشکلی نبود چون اون هم سرکار میره هم درس می خونه وقت ازادش کمه.البته از نظر احساسی خیلی بهم نزدیکیم.
خلاصه برنامه ثابتمون 2 بار تماس تلفنی طولانی و اس ام اس و ارتباطای کوتاه روزانه بود حالا اگه این وسط فرصتی ام پیش می یومد بیرون میرفتیم.از لحاظ درسی وکاری هم به هم کمک می کردیم.بخصوص اون هروقت تحت فشار کاری و روحی بود یه راست میومد پیش من تراپی و میشه گفت همه چیز گل و بلبل بود.اما:
1.تابستون که شروع شد دانشگاه بسته شد وقت دوست گرام بنده ازاد شد ولی این وقت ازاد را باشگاه و ورزش(بچم ورزشکاره)و اخر هفته هم باغ با دوستان پر کرد.راسش یه جورایی بهم برخورد که تو این وقت ازاد برای بیشتر باهم بودن جایی برای من نذاشت.
چند وقت پیش دیگه غرورمو کنار گذاشتمو گلایه کردم که معذرت خواهی کرد و حالا بیشتر باهام وقت صرف می کنه.یه اخلاق خوب داره که اگه اشتباه کنه قبول می کنه و اگه بدونه نسبت به چیزی حساسم دیگه تکرار نمی کنه.ولی خوب من هنوز بابت این قضیه دلخورم چون فکر می کنم فقط برای رضایت من اوضاع این جوریه اگه خودش راغب بود بیشتر منو ببینه احتیاج به گفتن من نبود خودش باید از این فرصت استقبال میکرد.(گرچه بینمون پرونده این قضیه بسته شد من تو دل خودم دارم از این بابت غصه می خورم.)
2.یه جورایی خسیسه که این بیشتر همه منو اذیت می کنه در واقع بزرگترین عیبشه.تو تمام این یک سال که خیلی کم باهم بیرون رفتیم فقط یه بار شام مهمونم کرده بقیه اصولا کافی شاپه که توی کافی شاپم با شناختی که ازش دارم و اینکه خودش همیشه فقط اب میوه میل داره منم می رم سراغ ارزون ترینا.
این مسئله طوریه که من اصلا روم نمیشه بهش اشاره کنم ولی برام ناراحت کننده اس.نه برای اینکه شام نمیریم بیرون برای اینکه دوست دارم بدونم برام راحت دست تو جیبش می کنه.من از نظر مالی مستقلم و اصلا دید مادی به رابطمون ندارم ولی این قضیه برام سنگینه.
البته اینم بگم کلا برا خودشم در مواقع ضروری دستش تو جیبش میره.بیشتر اهل سرمایه گذاریه.من خودمم پس انداز می کنم و ولخرج نیستم ولی خوب خساست یه چیزه و پس انداز یه چیز دیگه.
روز تولد هر دومون خیلی بهم نزدیکه یه شب یه تولد دونفره شام رفتیم بیرون (تنها شامی که با هم خوردیم) من درکمال محبت برای ابراز عشقم یه هدیه گرون که از حقوق یک ماهمم بیشتر بود براش خریدم ولی هدیه ای که اون داد احتمالا ارزون ترین چیزی بود که پیدا می شد.فکر نمی کنم من همچین چیزیا روم می شد حتی برای تولد یه دوست ساده ام بدم.مسئله دید مادی نیست فقط کافی کسی هدیه را ببینه معلومه رفته اولین مغازه ارزون ترین چیزی که بوده را برداشته حتی یه دوری نزده یه هدیه زیبا و پر احساس لکن با قیمت مناسب بخره.
خلاصه هدیه را گرفتم خم به ابرو نیوردم,تشکر کردم ولی ذهنم بدجور درگیر این قضیه است.
اینا را گفتم که بدونم این دو مسئله می تونه به این معنی باشه که این رابطه براش چندان مهم نیست؟
یا اینکه اون کارش درسته فقط با من مچ نیست؟
یه چیز دیگه اینکه اون همیشه خواسته رابطه جنسی داشته باشیم ولی من چون هم خیلی ادم محتاطیم و هم اینکه این رفتاراش باعث شده هنوز تو این رابطه احساس ثبات نکنم مخالف این مسئله بودم.در ضمن ما که خیلی وقت نداریم باهم باشیم برام جالب نیست تنها زمانییم که باهمیم به خاطر رابطه جنسی باشه.