با سلام خدمت دوستان
راستش من یه پدر بی رحم دارم که از چند سال پیش زندگی رو به کام مامانم تلخ کرده بود تا اینکه چند روز پیش مامانم جونشو برداشت و رفت . رفت خونه یکی از فامیلاش تو تهران .
مشکل اینه که من یه برادر چهارونیم ساله دارم . خیلی به مامانم وابسته بود . عادت داشت شبها تو بغل مامانم خوابش می برد . از وقتی مامانم رفته همش سراغ مامانمو می گیره . گریه می کنه بی تابی می کنه می گه مامان کجاست .
شبا تا دیروقت نمی خوابه نصف شب پا می شه گریه می کنه می گه مامان کو . هر چقدر بهش می گم مامان چند روز رفته خونه یکی از فامیلا زود بر می گرده جیغ می کشه گریه می کنه می گه چرا منو با خودش نبرده .
هرچقدر به مامانم می گم برگرد میگه من دیگه هیچ وقت برنمی گردم از پدرت طلاق می گیرم
خواهش می کنم کمکم کنید من باید چجوری برادرمو آروم کنم ؟ وقتی سراغ مامانمو می گیره چی بگم بهش ؟
خدا لعنتش کنه پدرمو که ما رو از مامانم جدا کرد همش کارم شده گریه کردن
اگه از بی رحمی هایی که در حق مامانم کرده بگم شاید باورتون نشه . اون موقعی که مامانم برادرمو حامله بود اینقدر مامانمو می زد همه جای بدنش کبود شده بود دکترا وقتی حین زایمان بدن کبود مامانمو دیده بودن همشون از تعجب شاخ درمیاوردن
حالا خودتون قضاوت کنین این چقدر پسته
راستش من یه پدر بی رحم دارم که از چند سال پیش زندگی رو به کام مامانم تلخ کرده بود تا اینکه چند روز پیش مامانم جونشو برداشت و رفت . رفت خونه یکی از فامیلاش تو تهران .
مشکل اینه که من یه برادر چهارونیم ساله دارم . خیلی به مامانم وابسته بود . عادت داشت شبها تو بغل مامانم خوابش می برد . از وقتی مامانم رفته همش سراغ مامانمو می گیره . گریه می کنه بی تابی می کنه می گه مامان کجاست .
شبا تا دیروقت نمی خوابه نصف شب پا می شه گریه می کنه می گه مامان کو . هر چقدر بهش می گم مامان چند روز رفته خونه یکی از فامیلا زود بر می گرده جیغ می کشه گریه می کنه می گه چرا منو با خودش نبرده .
هرچقدر به مامانم می گم برگرد میگه من دیگه هیچ وقت برنمی گردم از پدرت طلاق می گیرم
خواهش می کنم کمکم کنید من باید چجوری برادرمو آروم کنم ؟ وقتی سراغ مامانمو می گیره چی بگم بهش ؟
خدا لعنتش کنه پدرمو که ما رو از مامانم جدا کرد همش کارم شده گریه کردن
اگه از بی رحمی هایی که در حق مامانم کرده بگم شاید باورتون نشه . اون موقعی که مامانم برادرمو حامله بود اینقدر مامانمو می زد همه جای بدنش کبود شده بود دکترا وقتی حین زایمان بدن کبود مامانمو دیده بودن همشون از تعجب شاخ درمیاوردن
حالا خودتون قضاوت کنین این چقدر پسته