عشقی که با تألم و سختی همراه باشد،عشق ناسالم است.
وقتی بخش اعظم صحبت ما با دوستان نزدیکمان درباره کسی است که او را دوست داریم،وقتی به او،به مسائل،به افکار و به احساساتش بهای بیش از اندازه می دهیم،وقتی تقریبا همه ی جملاتمان را با نام او شروع می کنیم،عشق بی تناسب داریم و شیفته هستیم.
وقتی از بدخلقی ها،از بی تفاوتیها و از تحقیرکردن هایش بی تفاوت می گذریم،عشق بی تناسب داریم.
وقتی بسیاری از ویژگیها،ارزشها و رفتارهایش را نمی پسندیم و با این حال با آنها کنار می آییم و فرض را بر این می گذاریم که اگر بهتر از اینکه هستیم ظاهر شویم و اگر بیشتر محبت کنیم و خودمان را علاقه مند نشان دهیم می توانیم او را تغییر دهیم،شیفته ی بی جهت هستیم و عشق بی تناسب داریم.
وقتی روابط ما با او احساساتمان را خدشه دار می کند و سلامتمان را به مخاطره می اندازد قطعا عشق بیش از اندازه می ورزیم.
اغلب ما در مقطعی از زندگی خود محبت بی تناسب کرده ایم.
چرا بعضی از ما میل به بذل محبت داریم و چرا معشوقانی نصیبمان می شود که عشق خود را از ما دریغ می کنند؟چرا در حالی که رابطه ای نیازهای ما را برطرف نمی سازد همچنان به آن ادامه می دهیم؟!!
اگر شما هم درگیر عشقی هستید که فکر و ذهنتان را اینگونه به خود مشغول کرده،بدانید که ریشه های این مشغله ی ذهنی به جای عشق هراس بوده است.(هراس از تنها شدن، از اینکه کسی شما را دوست نداشته باشد،هراس از اینکه ارزشمند نباشيد،نادیده انگاشته شويد و فراموش شويد.)
شما عشقتان را به او ارزانی می کنید به این امید که به پایان هراس برسید.اما اگر محبت تولید محبت متقابل نکند به هراستان اضافه می شود.
وقتی با روشی که انتخاب کرده ایم به خواسته خود نمی رسیم بیشتر محبت می کنیم و گرفتار عشق بی تناسب می شویم.
پدیده ی عشق بی تناسب نشانه ی افکار،احساسات و رفتار بیمارگونه است.
نمی گویم همیشه اما در اغلب موارد این گونه افراد به خانواده های مسئله دار تعلق داشته اند که رنج و فشار بیش از اندازه تحمل کرده اند.اینان برای کنار آمدن با همسرانشان بی آنکه بدانند جنبه های مهمی از زندگی دوران کودکیشان را جان می بخشند.
البته زنان بیشتر به عشق بی تناسب دچار می شوند.ولی هستند مردانی هم که دقیقا اینگونه رفتار می کنند.اینان نیز به شدت تحت تاثیر دوران کودکی خود هستند.اما در مجموع می توان گفت اغلب مردانی که دوران کودکی بدی را پشت سر گذاشته اند،روابطی اعتیادآمیز با همسرشان ایجاد نمی کنند.مردها به دلایل گوناگون و از جمله عوامل فرهنگی و بیولوژیایی می توانند از خود حمایت کنند و با پرداختن به جنبه های بیرونی و نه درونی،آلام خود را تسکین دهند.مردها با فرو رفتن در کار زیاد،با روی آوردن به ورزشهای مختلف و یا تفریحات و سرگرمیهای گوناگون،می توانند تا حدود زیادی از تأملاتشان فاصله بگیرند.
امیدوارم اگر شما هم گرفتار عشق بی تناسب هستید با خواندن این مقاله خشمگین نشوید و اگر دچار ملال و تکدر شده اید بار دیگر با فاصله کمی از حالا آنرا بخوانید.همه ی ما در پذیرفتن آنچه برایمان تألم آفرین است و آنچه ما را بیش از حد تهدید می کند،اکراه داریم و در مقام انکار هستیم.انکار اقدامی طبیعی برای حراست از خویشتن و رفتاری خود به خود و ناخواسته است.
امیدوارم همه ی شما که گرفتار عشق بی تناسب هستید به حقیقت شرایط خود پی ببرید و تشویق شوید که برای تغییر دادن آن اقدامی صورت دهید.
اگر به این نتیجه رسیدید که می خواهید در خود تغییراتی ایجاد کنید،باید عزمی جزم داشته باشید و بدانید که این نیز مانند هر اقدام درمانی دیگر به سالها ممارست احتیاج دارد.راه میان بری درکار نیست.سالها طول کشیده که مهرورزی بیش از اندازه را آموخته اید،سالها طول کشیده که به آن عادت کرده اید و به همین دلیل دست کشیدن از آن هولناک به نظر می رسد.اما انتخاب این راه با شماست.اگر تصمیم گرفتید که راه بهبود را برگزینید،می توانید از فردی که به سبب محبت بیش از اندازه به دیگران خود رنج می برد به فردی تبدیل شوید که آنقدر خودش را دوست دارد که از تالم مصون بماند.
اجازه بدهید بار دیگر ویژگیهای افرادی که مهر بیش از اندازه می ورزند و محبت بی تناسب می کنند را بررسی کنیم:
1- چنین افرادی اغلب متعلق به خانواده های ناسالم و بدکارکردی هستند که نیازهای احساسی شان مرتفع نگردیده است.
2- وقتی به اندازه کافی محبت نمی بینید و مورد توجه قرار نمی گیرید،نیاز ارضا نشده خود را با محبت کردن بیش از اندازه به افرادی که به شکلی محتاج به نظر می رسند،جبران می کنید.
3- از آنجایی که هرگز نمی توانستید پدر و مادرتان را به اشخاصی گرم و صمیمی و متوجه تبدیل کنید به افراد بی اعتنا و بی حضوری توجه کردید به این امید که بتوانید آنها را تغییر دهید.
4- تحت تاثیر ترس از تنها ماندن و ترک شدن به هر کاری تن می دهید تا روابطتان متلاشی نشود.
5- فکر می کنید اگر قرار باشد به فرد مورد نظرتان کمک کنید،هر اندازه تلاش کنید زیاد نیست،هر اندازه وقت بگذارید مهم نیست،هر اندازه خرج کنید باز کم خرج کرده اید.
6- شما که به نبود عشق در روابط شخصی خود عادت کرده اید ،منتظر می مانید،امیدوار می شوید و بر تلاشتان می افزایید تا او را راضی کنید.
7- بیش از 50% مسئولیت،احساس گناه و تقصیرات مربوط به روابط را خود بر عهده می گیرید.
8- حرمت نفس اندک دارید.خود را مستحق خوشبختی نمی دانید.به جای آن احساس می کنید که باید حق لذت بردن از زندگی را به شما بدهند.
9- شما از آن جهت که در کودکی احساس امنیت خاطر نداشته اید به شدت نیاز دارید که معشوقه تان و روابط خود را با او کنترل کنید.شما در پس نقاب مفید و یاور بودن می خواهید اشخاص موجود در زندگیتان را کنترل کنید.
10-در روابط خود بیش از توجه به آنچه وجود دارد،به رویایی توجه دارید که در سر دارید می پرورانید.
11-شما معتاد به عشقتان و تألمات احساسی هستید.
12-ممکن است به لحاظ بیوشیمیایی و نیز احساسی به استعمال مواد مخدر و مصرف الکل و نیز بعضی غذاهای با قند زیاد روی بیاورید.
13-تحت تاثیر روابط ناپایدار با دیگران ممکن است زمینه را برای افسرده شدن خود مهیا سازید.
14-به اشخاص مهربان،باثبات و قابل اعتماد توجه نمی کنید.در نظر شما این اشخاص ملال انگیزند.
بهبود یافتن از روابط ناسالم به کمک اشخاص ذی صلاح نیاز دارد تا چرخه ی اعتیاد شکسته شود.مهم این است که شما زندگی سالم را بیاموزید، باید به احساسی از ارزشمندی برسید و برای رسیدن به این کیفیت از منابعی سوای افرادی که نمی دانید چگونه آنها را صاحب شوید استفاده نمایید.مهم این است که هر کس برای رسیدن به احساس خوشبختی به خودش متکی باشد.
متأسفانه کسانی که گرفتار روابط اعتیادگونه هستند به اشتباه گمان می کنند که به تنهایی می توانند خودشان را نجات دهند و تحت همین ذهنیت مترصد کمک می شوند و اینگونه امکان بهبود خود را از دست می دهند.
اشکال دیگر بر سر راه افرادی که عشق بی تناسب دارند این است که جامعه ی ما به طور کلی بر شیفتگی بیش از اندازه اشخاص در روابط و مناسبات عاشقانه شان تأکید می ورزد و به آن به عنوان یک ارزش نگاه می کند.در بسیاری از سرودها و ترانه ها،در بسیاری از نمایشات و نوشته های کلاسیک و عاشقانه و فیلم ها و تئاترها، ناظر روابط عاشقانه و محبت آمیزی بیشماری هستیم که در نهایت نابالغانه اند و با این حال فرهنگ ما آن را باشکوه و زیبا توصیف می کند.بارها و بارها تحت تاثیر الگوهای فرهنگی قرار می گیریم که عمق عشق و مهر را با توجه به رنجی که اشخاص می کشند ارزیابی می کنند.بسیاری از ما تحت تاثیر این فرهنگ باور می کنیم که شرایط باید به همین گونه که هست باشد.می پذیریم که رنج کشیدن به خاطر عشق خصوصیتی مثبت است که باید بر آن ارج بگذاریم.
به ندرت الگوهایی از افراد بالغ و عاقل پیدا می کنیم که روابطی سالم،بالغ ، صادقانه و غیر سلطه جویانه را به نمایش بگذارندکه احتمالا این به دو دلیل است:
نخست آنکه صادقانه بگویم روابطی از این دست کمتر در جامعه ی ما به چشم می خورد.
دوم،روابط بالغانه اغلب پوشیده تر هستند و حال آنکه روابط نابالغانه و ناسالم را در کوس و کرنا می زنیم .
در روابط و ادبیاتمان به ندرت به اشکالات این نوع روابط توجه داریم.از آن جهت از روابط ناسالم حمایت می کنیم زیرا در پیرامون خود آنچه می بینیم از گونه روابط ناسالم است.
باید به برداشتهای فرهنگی خود از عشق توجه بیشتری داشته باشیم.محتاج آن هستیم که به شکلی بالغانه تر از آنچه وسایل ارتباط جمعی ما القا می کنند با موضوع مهر و عشق برخورد کنیم و جای هیجان کاذب را با صمیمیت عمیق تر عوض نماییم.
http://sokoot_e_negah.mihanblog.com
وقتی بخش اعظم صحبت ما با دوستان نزدیکمان درباره کسی است که او را دوست داریم،وقتی به او،به مسائل،به افکار و به احساساتش بهای بیش از اندازه می دهیم،وقتی تقریبا همه ی جملاتمان را با نام او شروع می کنیم،عشق بی تناسب داریم و شیفته هستیم.
وقتی از بدخلقی ها،از بی تفاوتیها و از تحقیرکردن هایش بی تفاوت می گذریم،عشق بی تناسب داریم.
وقتی بسیاری از ویژگیها،ارزشها و رفتارهایش را نمی پسندیم و با این حال با آنها کنار می آییم و فرض را بر این می گذاریم که اگر بهتر از اینکه هستیم ظاهر شویم و اگر بیشتر محبت کنیم و خودمان را علاقه مند نشان دهیم می توانیم او را تغییر دهیم،شیفته ی بی جهت هستیم و عشق بی تناسب داریم.
وقتی روابط ما با او احساساتمان را خدشه دار می کند و سلامتمان را به مخاطره می اندازد قطعا عشق بیش از اندازه می ورزیم.
اغلب ما در مقطعی از زندگی خود محبت بی تناسب کرده ایم.
چرا بعضی از ما میل به بذل محبت داریم و چرا معشوقانی نصیبمان می شود که عشق خود را از ما دریغ می کنند؟چرا در حالی که رابطه ای نیازهای ما را برطرف نمی سازد همچنان به آن ادامه می دهیم؟!!
اگر شما هم درگیر عشقی هستید که فکر و ذهنتان را اینگونه به خود مشغول کرده،بدانید که ریشه های این مشغله ی ذهنی به جای عشق هراس بوده است.(هراس از تنها شدن، از اینکه کسی شما را دوست نداشته باشد،هراس از اینکه ارزشمند نباشيد،نادیده انگاشته شويد و فراموش شويد.)
شما عشقتان را به او ارزانی می کنید به این امید که به پایان هراس برسید.اما اگر محبت تولید محبت متقابل نکند به هراستان اضافه می شود.
وقتی با روشی که انتخاب کرده ایم به خواسته خود نمی رسیم بیشتر محبت می کنیم و گرفتار عشق بی تناسب می شویم.
پدیده ی عشق بی تناسب نشانه ی افکار،احساسات و رفتار بیمارگونه است.
نمی گویم همیشه اما در اغلب موارد این گونه افراد به خانواده های مسئله دار تعلق داشته اند که رنج و فشار بیش از اندازه تحمل کرده اند.اینان برای کنار آمدن با همسرانشان بی آنکه بدانند جنبه های مهمی از زندگی دوران کودکیشان را جان می بخشند.
البته زنان بیشتر به عشق بی تناسب دچار می شوند.ولی هستند مردانی هم که دقیقا اینگونه رفتار می کنند.اینان نیز به شدت تحت تاثیر دوران کودکی خود هستند.اما در مجموع می توان گفت اغلب مردانی که دوران کودکی بدی را پشت سر گذاشته اند،روابطی اعتیادآمیز با همسرشان ایجاد نمی کنند.مردها به دلایل گوناگون و از جمله عوامل فرهنگی و بیولوژیایی می توانند از خود حمایت کنند و با پرداختن به جنبه های بیرونی و نه درونی،آلام خود را تسکین دهند.مردها با فرو رفتن در کار زیاد،با روی آوردن به ورزشهای مختلف و یا تفریحات و سرگرمیهای گوناگون،می توانند تا حدود زیادی از تأملاتشان فاصله بگیرند.
امیدوارم اگر شما هم گرفتار عشق بی تناسب هستید با خواندن این مقاله خشمگین نشوید و اگر دچار ملال و تکدر شده اید بار دیگر با فاصله کمی از حالا آنرا بخوانید.همه ی ما در پذیرفتن آنچه برایمان تألم آفرین است و آنچه ما را بیش از حد تهدید می کند،اکراه داریم و در مقام انکار هستیم.انکار اقدامی طبیعی برای حراست از خویشتن و رفتاری خود به خود و ناخواسته است.
امیدوارم همه ی شما که گرفتار عشق بی تناسب هستید به حقیقت شرایط خود پی ببرید و تشویق شوید که برای تغییر دادن آن اقدامی صورت دهید.
اگر به این نتیجه رسیدید که می خواهید در خود تغییراتی ایجاد کنید،باید عزمی جزم داشته باشید و بدانید که این نیز مانند هر اقدام درمانی دیگر به سالها ممارست احتیاج دارد.راه میان بری درکار نیست.سالها طول کشیده که مهرورزی بیش از اندازه را آموخته اید،سالها طول کشیده که به آن عادت کرده اید و به همین دلیل دست کشیدن از آن هولناک به نظر می رسد.اما انتخاب این راه با شماست.اگر تصمیم گرفتید که راه بهبود را برگزینید،می توانید از فردی که به سبب محبت بیش از اندازه به دیگران خود رنج می برد به فردی تبدیل شوید که آنقدر خودش را دوست دارد که از تالم مصون بماند.
اجازه بدهید بار دیگر ویژگیهای افرادی که مهر بیش از اندازه می ورزند و محبت بی تناسب می کنند را بررسی کنیم:
1- چنین افرادی اغلب متعلق به خانواده های ناسالم و بدکارکردی هستند که نیازهای احساسی شان مرتفع نگردیده است.
2- وقتی به اندازه کافی محبت نمی بینید و مورد توجه قرار نمی گیرید،نیاز ارضا نشده خود را با محبت کردن بیش از اندازه به افرادی که به شکلی محتاج به نظر می رسند،جبران می کنید.
3- از آنجایی که هرگز نمی توانستید پدر و مادرتان را به اشخاصی گرم و صمیمی و متوجه تبدیل کنید به افراد بی اعتنا و بی حضوری توجه کردید به این امید که بتوانید آنها را تغییر دهید.
4- تحت تاثیر ترس از تنها ماندن و ترک شدن به هر کاری تن می دهید تا روابطتان متلاشی نشود.
5- فکر می کنید اگر قرار باشد به فرد مورد نظرتان کمک کنید،هر اندازه تلاش کنید زیاد نیست،هر اندازه وقت بگذارید مهم نیست،هر اندازه خرج کنید باز کم خرج کرده اید.
6- شما که به نبود عشق در روابط شخصی خود عادت کرده اید ،منتظر می مانید،امیدوار می شوید و بر تلاشتان می افزایید تا او را راضی کنید.
7- بیش از 50% مسئولیت،احساس گناه و تقصیرات مربوط به روابط را خود بر عهده می گیرید.
8- حرمت نفس اندک دارید.خود را مستحق خوشبختی نمی دانید.به جای آن احساس می کنید که باید حق لذت بردن از زندگی را به شما بدهند.
9- شما از آن جهت که در کودکی احساس امنیت خاطر نداشته اید به شدت نیاز دارید که معشوقه تان و روابط خود را با او کنترل کنید.شما در پس نقاب مفید و یاور بودن می خواهید اشخاص موجود در زندگیتان را کنترل کنید.
10-در روابط خود بیش از توجه به آنچه وجود دارد،به رویایی توجه دارید که در سر دارید می پرورانید.
11-شما معتاد به عشقتان و تألمات احساسی هستید.
12-ممکن است به لحاظ بیوشیمیایی و نیز احساسی به استعمال مواد مخدر و مصرف الکل و نیز بعضی غذاهای با قند زیاد روی بیاورید.
13-تحت تاثیر روابط ناپایدار با دیگران ممکن است زمینه را برای افسرده شدن خود مهیا سازید.
14-به اشخاص مهربان،باثبات و قابل اعتماد توجه نمی کنید.در نظر شما این اشخاص ملال انگیزند.
بهبود یافتن از روابط ناسالم به کمک اشخاص ذی صلاح نیاز دارد تا چرخه ی اعتیاد شکسته شود.مهم این است که شما زندگی سالم را بیاموزید، باید به احساسی از ارزشمندی برسید و برای رسیدن به این کیفیت از منابعی سوای افرادی که نمی دانید چگونه آنها را صاحب شوید استفاده نمایید.مهم این است که هر کس برای رسیدن به احساس خوشبختی به خودش متکی باشد.
متأسفانه کسانی که گرفتار روابط اعتیادگونه هستند به اشتباه گمان می کنند که به تنهایی می توانند خودشان را نجات دهند و تحت همین ذهنیت مترصد کمک می شوند و اینگونه امکان بهبود خود را از دست می دهند.
اشکال دیگر بر سر راه افرادی که عشق بی تناسب دارند این است که جامعه ی ما به طور کلی بر شیفتگی بیش از اندازه اشخاص در روابط و مناسبات عاشقانه شان تأکید می ورزد و به آن به عنوان یک ارزش نگاه می کند.در بسیاری از سرودها و ترانه ها،در بسیاری از نمایشات و نوشته های کلاسیک و عاشقانه و فیلم ها و تئاترها، ناظر روابط عاشقانه و محبت آمیزی بیشماری هستیم که در نهایت نابالغانه اند و با این حال فرهنگ ما آن را باشکوه و زیبا توصیف می کند.بارها و بارها تحت تاثیر الگوهای فرهنگی قرار می گیریم که عمق عشق و مهر را با توجه به رنجی که اشخاص می کشند ارزیابی می کنند.بسیاری از ما تحت تاثیر این فرهنگ باور می کنیم که شرایط باید به همین گونه که هست باشد.می پذیریم که رنج کشیدن به خاطر عشق خصوصیتی مثبت است که باید بر آن ارج بگذاریم.
به ندرت الگوهایی از افراد بالغ و عاقل پیدا می کنیم که روابطی سالم،بالغ ، صادقانه و غیر سلطه جویانه را به نمایش بگذارندکه احتمالا این به دو دلیل است:
نخست آنکه صادقانه بگویم روابطی از این دست کمتر در جامعه ی ما به چشم می خورد.
دوم،روابط بالغانه اغلب پوشیده تر هستند و حال آنکه روابط نابالغانه و ناسالم را در کوس و کرنا می زنیم .
در روابط و ادبیاتمان به ندرت به اشکالات این نوع روابط توجه داریم.از آن جهت از روابط ناسالم حمایت می کنیم زیرا در پیرامون خود آنچه می بینیم از گونه روابط ناسالم است.
باید به برداشتهای فرهنگی خود از عشق توجه بیشتری داشته باشیم.محتاج آن هستیم که به شکلی بالغانه تر از آنچه وسایل ارتباط جمعی ما القا می کنند با موضوع مهر و عشق برخورد کنیم و جای هیجان کاذب را با صمیمیت عمیق تر عوض نماییم.
http://sokoot_e_negah.mihanblog.com