تنها تو مسوول انتخاب هايت هستي!
قبول مسئوليت در قبال خويشتن با اين فرض شروع مي شود كه من در نهايت مسوول شرايط وجودي خود هستم. اين بدان معناست كه كسي نيست در اينجا به من خدمت كند، از من مراقبت كند يا نيازهايم را برآورده سازد. اين در ضمن بدان معناست كه اگر من به همكاري ديگران نياز داشته باشم تا به هدفهايم برسم بايد به آن دلايلي معني دار و منطقي بدهم كه سود و نيازهاي آنها را رعايت كند و خواسته هاي من باري بر دوش ديگران نيستند.
مسئوليت در قبال خود يعني بايد پاسخگوي انتخاب ها ، تصميمات و رفتار خود باشم. من مسئول اعمال و نتايج اعمال خود هستم. وقتي اقدامي را انتخاب ميكنم كه بتوانم پيامدهاي آنرا پيش بيني كنم، نتايج را هم انتخاب كرده ام و اين حقيقت را مي پذيرم.
شايد برخي افراد تصور كنند پذيرفتن مسئوليت در قبال خود اين است كه همه نيازهايمان را شخصا برآورده سازيم. بايد گفت پذيرفتن مسووليت در قبال خود با خود كفايي كامل و بي چون چرا يكي نيست. ما در بسياري از موارد به يكديگر احتياج داريم و نمي توانيم اين نياز را منكر شويم. در واقع افراد همانطور كه بايد بدانند در قبال چه چيزي مسوول هستند اين را هم بايد بدانند كه در قبال چه چيزي مسوول نيستند.
انسانها مسوول انتخاب ها و اعمال خود هستند اما مسوول انتخاب ها واعمال ديگران نيستند.
همه ما در مواقعي تحت تاثير نيروهاي(سياسي، اقتصادي، محيطي، ژنتيكي) هستيم كه ما آنها را انتخاب نمي كنيم و اين نيروها بر شرايط ما تاثيرگذارند. براي نمونه، در شرايط نامناسب اقتصادي نمي توانيم درباره اخراج خود از كار تصميم بگيريم اما درباره اينكه بعد از اخراج چه مي خواهيم بكنيم امكان انتخاب هاي فراوان داريم. مي توانيم به دنبال شغل ديگري بگرديم يا مي توانيم تلاش كنيم براي خودمان كار كنيم يا مي توانيم تسليم ياس و نااميدي شويم و غيره.
بنابراين نميتوان گفت من مسوول همه آن چيزهايي هستم كه تجربه مي كنم و اين درست نيست كه ادعا كنيم افراد داراي كنترل نامحدود درباره زندگي شان هستند.
مسوول در برابر خواسته هاي خود
ما انسانها وقتي كم سن وسال هستيم، به طور طبيعي پدر و مادر را مسوول مراقبت از خود مي دانيم. ما خواسته هاي خود را مطرح مي كنيم و اميد داريم پدر و مادرمان آنرا برآورده سازند. اما وقتي بالغ مي شويم، اغلب به اين نتيجه ميرسيم كه مسوول دسته كم برخي از خواسته هاي خود هستيم.اغلب ما مي آموزيم اگر خواهان غذا،لباس يا حتي خودروي جديدي هستيم بايد درآمدي كسب كنيم تا بتوانيم آنرا خريداري كنيم.
بالغي كه هرگز اين مطلب را نياموزد، در واقع نابالغ است زيرا قرار بر اين است كه بزرگ ترها بتوانند خود را تامين كنند.
البته نمي توان منكر اين شد كه اغلب اوقات دستيابي به خواسته هاي ما بستگي به همكاري ديگران دارد. در اين جا بايد به اين مهم توجه داشته باشيم كه اگر هدف ما لازمه اش همكاري و مشاركت ديگران است بايد به منافع و علايق آنها هم احترام بگذاريم.
بايد ارزش هايي را ارايه كنيم كه براي ديگران معني دار و انگيزه دهنده باشد چرا كه كسي صرفا براي خدمت كردن به ما زندگي نمي كند.
شايد بتوان گفت يكي از دلايل اصلي ناراحتي و ناخشنودي افراد اين است كه دنبال يك ناجي مي گردند تا مسايلشان را حل كند و خواسته هايشان را برآورده سازد. ما بايد به خود بقبولانيم كه كسي قرار نيست از راه برسد، كسي قرار نيست ما را نجات دهد، كسي قرار نيست مسايل ما را حل كند و زندگي را مطابق ميل ما سازد. اگر ما كاري نكنيم چيزي بهتر نمي شود.
در واقع امتياز بزرگ اين مطلب اين است كه قدرت را به ما باز مي گرداند.
تا زماني كه به ديگران قدرت بدهيم و آنها رابزرگ فرض كنيم از قدرت و توانايي هاي خود كاسته ايم.
كاملا مشخص است كساني كه در قبال موفقيت خود مسووليت بيشتري به عهده مي گيرند، زندگي بهتري پيدا مي كنند و كساني كه مسووليت ها را به گردن ديگران مي اندازد به موفقيت هاي بيشتري دست پيدا مي كنند.
پس بايد بدانيم:
ما مسوول باورها و ارزش هاي خود هستيم:
معناي اين جمله اين است كه قبل از هر چيز ما مالكيت باورها و ارزش هاي خود را مي پذيريم. به عبارت ديگر مي پذيريم كه آنها از آن ما هستند.
بسياري از ما، از منطق واقع در پس اعمال خود بي اطلاع هستيم. اگر افكارمان را وارسي نكنيم، نمي توانيم در سطح آگاهي مطلوبي به سر ببريم، به همين سبب برايمان دشوار است كه براي باورها و ارزش هايمان قبول مسووليت كنيم.
انسان مسوول در اين زمينه سعي مي كند باورها و ارزش هاي هوشمندانه ايي داشته باشد به طوري كه بتواند درباره ي آنها فكر كند و در شرايط كنترلي بيشتري قرار بگيرد.
ما مسوول احساسات و عواطف خود هستيم:
اصولا وقتي بر اساس احساسات و عواطف خود رفتار مي كنيم، اغلب معتقديم كاري كه كرده ايم كم و بيش از سر ناچاري بوده است و اين كه آن احساس رفتار ما را مشخص مي كند. ممكن است متوجه نباشيم يا نخواهيم بدانيم كه در اين جا هم با وجود احساسات باز هم پاي يك انتخاب يا تصميم گيري در ميان بوده است.
اگر بدانيم يا بياموزيم كه در قبال رفتار خود مسووليت داريم، اين امكان وجود دارد كه بيشتر روي رفتارمان فكر كنيم؛ اما اگر بر اين باور باشيم كه بايد بدون داوري بر اساس احساساتمان رفتار كنيم تبديل به يك انسان بي توجه و تابع احساسات مي شويم.
ما مسوول رفتار با ديگران هستيم:
بايد به ياد داشته باشيم كه مسوول رفتار عقلاني يا غير عقلاني خود با ديگران هستيم، مسوول احترام گذاشتن يا بي احترامي كردن به ديگران هستيم، مسوول مهرباني يا نا مهرباني، مسوول ايستادن بر سر قول و قرار يا شكستن آن و مسوول سخاوت يا خست خود در قبال ديگران هستيم.
اگر ما از شان و مقام فرزندمان حمايت مي كنيم و يا به اين دليل كه هنگام بازي سر و صدا ايجا كرده و ما خوشمان نيامده، بر صورت او سيلي مي زنيم، مسووليتش بر عهده خود ما است.
اگر بگوييم "او مرا وادار كرد" از زير بار مسووليت شانه خالي مي كنيم. ما به عنوان يك انسان بالغ در اغلب موارد درباره كاري كه مي كنيم حق انتخاب داريم و نمي توانيم براي توجيه رفتار خود مثلا بگوييم « او پا روي اعصاب من مي گذاشت» يا« تقصير او بود كه من...» . اگر ما زماني نخواهيم حق انتخاب خود را به رسميت بشناسيم، به خود و به ديگران اين پيام را مي دهيم كه مسوول نبوديم، اين كه امكان انتخاب نداشتيم و مجبور بوديم آن كار را بكنيم.
ما در قبال اولويت هاي زماني خود مسوول هستيم:
شايد بتوان گفت مسووليت در برابر زمان، اصولي ترين موضوع در زندگي ماست كه بيش از همه مورد سو استفاده قرار مي گيرد.
انتخاب ها و تصميمات ما مشخص مي كنند آيا زمان و انرژي ما منعكس كننده ارزش هاي مورد نظر ما هستند يا نه. براي مثال مادري ممكن است بگويد فرزندانش براي او بسيار با ارزشند اما در عمل بيشترين زمان خود را صرف خريد يا تفريح با دوستانش مي كند.
اگر ما به روشني بدانيم كه اولويت بندي كردن زمان به انتخاب خود ماست و مسووليت خود ما به حساب مي آيد،بهتر مي توانيم كشمكش ها را اصلاح كنيم.
منبع: روزنامه جام جم
با آرزوي شادي براي تمام هم ميهنانم