Music therapy
شنيدناولين حسياست كه يك جنين از طريق آن با محيط اطرافش ارتباط برقرارميكند. هفته اول لقاح جوانه گوشهاي يك چنين با ميكروسكوپ ديده ميشوند. واز هفته 20 حاملگي جنين صداها و تونهاي اطراف را ميشنود و موزيك را همحس مي كند. امروزه از طريق موزيك تراپي سعي مي شود كه روي جنين و مادرتاثيرات مثبت گذارده شود.
مادري كه در دوران حاملگي يك قطه پيانورا بهطور مرتب گوش داده باشد كودك او بعدها شديداً به اين قطعه واكنش نشان ميدهد و همين طور نوزادان نارسي كه بايد براي مدت كوتاهي از مادر جدا نگهداشته شوند از طريق موزيك سعي مي شود كه ارتباط لازم بين مادر و نوزاد برقرار شود و بدين طريق از صدمات احتمالي جلوگيري شود.
موزيكتراپيستها معتقدند كه موزيك يك زبان است با اين تفاوت كه اين زبان را همهانسانها از يك كودك تا يك فرد فلج و يا افرادي كه داراي Demenz است ميفهمند و به همين دليل هم در درمان بيماريهاي مختلف مي توان از آن استفادهكرد.
پرفسور Timmer mann مي گويد كه موزيك روي جسم ، روح و عقل تاثيرمي گذارد و به همين دليل كودكاني كه به طور مرتب موزيك مي نوازند راحت ترياد مي گيرند. او متعقد است كه موزيك مغز را تحريك مي كند و انسان ها بهخيلي چيزها دست مييابند وقتي كه خيلي زود رشتههاي موزيك را دنبال كنند.چرا كه موزيك روابط اجتماعي را بهتر مي كند، IQ را بالا ميبرد و عدمتمركز را كاهش مي دهد و بازده درسي را بهتر مي كند. موزيك يك احساس درونيبراي نظم و هماهنگي را در افراد بيدار مي كند. اين شخص در خانواده درمانيبراي برقراري ارتباط بين والدين و كودكان از موزيك تراپي استفاده مي كندكه ديگران به حرفهاي او گوش كنند، برقراري يك ارتباط خوب را ياد مي گيرد.
پرفسور Timmermann معتقد است كه موزيك مثل يك در باز كننده به روي خاطرات فراموش شده و احساسهاي پنهان شده عمل مي كند.
احساسهاييرا كه انسانها از زندگي روزمره اعتماد به بيان آنرا ندارند از طريقموسيقي مي توانند بيان كنند و اين شخص معتقد است كه در مورد مشكلات رواني،از آنجا كه ريشه بسياري از مشكلات به دورن قبل از شروع به صحبت كردن كودكمربوط است. موزيك تراپي به عنوان يك وسيله تجربه غير كلامي اوليه متدبسيار خوبي براي بيماران روحي است كه بتوانند از طريق آن احساسهاي مختلفترس، خشم، نگراني خود را بيان كنند و با خود و ديگران ارتباط برقرار كنند.
از طريق موزيك تراپي شخص به خود و ديگران گوش مي كند و همين گوش كردنبستر ايجاد يك رابطه با خود و ديگران ميشود. اين پرفسور مي گويد كه موزيكتراپي از قانون هميوپاتي پيروي مي كند كه ”مشابه را با مشابه بايد درمانكرد“ و به همين دليل هم براي يك انسان افسرده بايد يك موزيك آرام و يا حتيغمگين را بكار برد. انسانها از طريق موزيك مي توانند احساسها و هيجانها رانشان بدهند و از موزيك مي توانند هيجان را به انرژي جديد تبديل كند. بخصوصدر رابطه با كودكان براي افزايش اعتماد بنفس و ارزش به خود آنها مي تواناز موزيك بهره فراوان برد و يا در درمان بيماري كودكان مثل ADS, Aphasie ويا Autis -mus مي توان از موزيك استفاده كرد.
Hess Peter به عنوان Music therapeut , Psyciater معتقد است كه موزيك در رابطه با بيمار سه خاصيت دارد:
1) Signal function
2) Complementary function
3) Compensatoric function
درمرحله اول موزيك خاصيت يك Signal را دارد كه در بيمار به يك Symptom منتهيميشود وقتي كه بيماران با يك قطعه موسيقي يك قسمت از زندگي خود را حس ميكنند و يا موقعيت زندگي كنوني خود را از طريق موسيقي حس مي كنند و بيانميكنند و يا از طريق موسيقي بيان مي كنند كه چه زندگي را آرزومندند.درمانگر در طي يك پروسه زماني بيمار را از ترسهاي عميق رواني آزاد كرده واو را به سوي زندگي بيان شده از طرف بيمار، هدايت و همراهي مي كند و درمواردي كه موزيك درمان نميكند مي تواند قدرت و انرژي جديد در بيمار ايجادكند.
اصولاً در نحوه درمان بيمار دو نوع روش موسيقي درماني ارائه مي شود:
1) active music therapy
2) Receptive music therapy
درموسيقي درماني فعال، خود بيمار يك وسيله را مي نوازد و موزيك نقش رل اصليرا بين درمانگر و بيمار بازي مي كند. آنچه كه به عنوان تجربه ، احساس وآرزو بيان ميشود در درمان راجع به آن صحبت ميشود . فرآيندهای روحي-عاطفي بيدار شده بيمار به طرف كاهش درد و بيماري هدايت مي شود.
درروش نوع دوم يك قطعه موزيك انتخاب شده از طرف درمانگر كه از موسيقي درمانيغير فعال نشات گرفته به عنوان يك وسيله درماني استفاده ميشود .در اين روشخود بيمار فعال عمل نمي كند بلكه تحت تاثير موزيك قرار مي گيرد و يا بيمارو درمان كننده با هم به موسيقي گوش مي دهند و يا درمان كننده براي بيماريك قطعه موزيك را براي بيمار مي نوازد و در نهايت راجع به آن صحبت ميشود.
در اين روش تصميم گيرنده براي تأثير موزيك تجربههايي است كه شخص رابا موزيك مرتبط مي كند زيرا هر انساني يك داستان زندگي موزيكال دارد كه باخاطرههاي معيني مرتبط است و تأثير موسيقي از آن خاطرات نشات مي گيرد واين كه چه نوع موزيكي چه اثري را بر انسان بگذارد، اغلب به تجربه گذشتهشخص مربوط ميشود به همين دليل در بعضي موارد مثل بيحسي موضعي براي رسيدنبه نتيجه مطلوب از بيمار در خواست ميشود كه خود موسيقي را انتخاب كند.
دكترRalph Spint پروفسور موزيك تراپي در هامبورگ ميگويد كه موزيك به عنوان يكوسيله رهايي از ترس و درد وارد كلينيكهاي پزشكي شده است و موزيكهايمخصوص مي توانند تاثير بكارگيري يك دارو را در برداشته باشند. اين پروفسوردر كلينيك خود براي درمان و كنترل بيماران مبتلا به بيماري هيپرتانسيون ازموسيقي درماني استفاده مي كند.
Dr. horst Schmidt نيز در كلينيك خودبراي درمان بيماران مبتلا به سرطان خون بلافاصله پس از شيمي درماني مستقيمدر كنار بستر بيماران از موزيك تراپي استفاده مي كند .گاهي اوقات خودبيماران و بستگان آنها هم در نواختن موسيقي شركت مي كنند. او معتقد است كهاين روش بخصوص براي خانمها كه روشهاي گفتگو درماني بر آنها كمتر موثر استبسيار موثر می باشد.
در اين كلينيك همچنين براي درمان لرزشهای غِير ارادی زنان از موزيك تراپي استفاده ميشود.
پروفسور...LutzFrolic در تحقيقي روي بيماران مبتلا به دمانس ، اثرات موثر اين روش درمانرا در اشخاص مسن مورد بررسي قرار داد .از اين طريق مي توان در كاهش آشفتگيو علائم اين بيماري بسيار موثر واقع شد. در حال حاضر قربانيان تصادف كهداراي آسيبهاي منجر به صدمات مغزي و عدم تمركز شدهاند از اين روش درمانيدر طي دوره نقاهت -كه به نياز اجتماعي و عاطفي بيمار كمتر توجه ميشود -بسيار بهره ميبرند .
همچنين تأثير موزيك روي سه نوع بيماري پوستيVitiligo , Neurodermatitisو Psoriasis ثابت شده است . بيماران به صورتفردي يا گروهي در درمان شركت مي كنند و هر موزيك مخصوص ، به يك بيماريپوستي ويژه پاسخ مي دهد. از جمله بيماريهای گوش كه به اين روش درمان خوبپاسخ داده است مي توان Chronic Tinnitus را نام برد.
گذشته از آثاردرماني موسيقي بر روي بيماريها موزيك تراپيست معتقدند كه موسيقي دري رابه روي دنياي درون مي گشايد در روح نفوذ ميكند و او را پاك مي كند و سعيمي كنند كه از تلفيق اين رشته اين رشته با رشتههاي ديگر مثل هنر بهبيماران كمك كنند.
شنيدناولين حسياست كه يك جنين از طريق آن با محيط اطرافش ارتباط برقرارميكند. هفته اول لقاح جوانه گوشهاي يك چنين با ميكروسكوپ ديده ميشوند. واز هفته 20 حاملگي جنين صداها و تونهاي اطراف را ميشنود و موزيك را همحس مي كند. امروزه از طريق موزيك تراپي سعي مي شود كه روي جنين و مادرتاثيرات مثبت گذارده شود.
مادري كه در دوران حاملگي يك قطه پيانورا بهطور مرتب گوش داده باشد كودك او بعدها شديداً به اين قطعه واكنش نشان ميدهد و همين طور نوزادان نارسي كه بايد براي مدت كوتاهي از مادر جدا نگهداشته شوند از طريق موزيك سعي مي شود كه ارتباط لازم بين مادر و نوزاد برقرار شود و بدين طريق از صدمات احتمالي جلوگيري شود.
موزيكتراپيستها معتقدند كه موزيك يك زبان است با اين تفاوت كه اين زبان را همهانسانها از يك كودك تا يك فرد فلج و يا افرادي كه داراي Demenz است ميفهمند و به همين دليل هم در درمان بيماريهاي مختلف مي توان از آن استفادهكرد.
پرفسور Timmer mann مي گويد كه موزيك روي جسم ، روح و عقل تاثيرمي گذارد و به همين دليل كودكاني كه به طور مرتب موزيك مي نوازند راحت ترياد مي گيرند. او متعقد است كه موزيك مغز را تحريك مي كند و انسان ها بهخيلي چيزها دست مييابند وقتي كه خيلي زود رشتههاي موزيك را دنبال كنند.چرا كه موزيك روابط اجتماعي را بهتر مي كند، IQ را بالا ميبرد و عدمتمركز را كاهش مي دهد و بازده درسي را بهتر مي كند. موزيك يك احساس درونيبراي نظم و هماهنگي را در افراد بيدار مي كند. اين شخص در خانواده درمانيبراي برقراري ارتباط بين والدين و كودكان از موزيك تراپي استفاده مي كندكه ديگران به حرفهاي او گوش كنند، برقراري يك ارتباط خوب را ياد مي گيرد.
پرفسور Timmermann معتقد است كه موزيك مثل يك در باز كننده به روي خاطرات فراموش شده و احساسهاي پنهان شده عمل مي كند.
احساسهاييرا كه انسانها از زندگي روزمره اعتماد به بيان آنرا ندارند از طريقموسيقي مي توانند بيان كنند و اين شخص معتقد است كه در مورد مشكلات رواني،از آنجا كه ريشه بسياري از مشكلات به دورن قبل از شروع به صحبت كردن كودكمربوط است. موزيك تراپي به عنوان يك وسيله تجربه غير كلامي اوليه متدبسيار خوبي براي بيماران روحي است كه بتوانند از طريق آن احساسهاي مختلفترس، خشم، نگراني خود را بيان كنند و با خود و ديگران ارتباط برقرار كنند.
از طريق موزيك تراپي شخص به خود و ديگران گوش مي كند و همين گوش كردنبستر ايجاد يك رابطه با خود و ديگران ميشود. اين پرفسور مي گويد كه موزيكتراپي از قانون هميوپاتي پيروي مي كند كه ”مشابه را با مشابه بايد درمانكرد“ و به همين دليل هم براي يك انسان افسرده بايد يك موزيك آرام و يا حتيغمگين را بكار برد. انسانها از طريق موزيك مي توانند احساسها و هيجانها رانشان بدهند و از موزيك مي توانند هيجان را به انرژي جديد تبديل كند. بخصوصدر رابطه با كودكان براي افزايش اعتماد بنفس و ارزش به خود آنها مي تواناز موزيك بهره فراوان برد و يا در درمان بيماري كودكان مثل ADS, Aphasie ويا Autis -mus مي توان از موزيك استفاده كرد.
Hess Peter به عنوان Music therapeut , Psyciater معتقد است كه موزيك در رابطه با بيمار سه خاصيت دارد:
1) Signal function
2) Complementary function
3) Compensatoric function
درمرحله اول موزيك خاصيت يك Signal را دارد كه در بيمار به يك Symptom منتهيميشود وقتي كه بيماران با يك قطعه موسيقي يك قسمت از زندگي خود را حس ميكنند و يا موقعيت زندگي كنوني خود را از طريق موسيقي حس مي كنند و بيانميكنند و يا از طريق موسيقي بيان مي كنند كه چه زندگي را آرزومندند.درمانگر در طي يك پروسه زماني بيمار را از ترسهاي عميق رواني آزاد كرده واو را به سوي زندگي بيان شده از طرف بيمار، هدايت و همراهي مي كند و درمواردي كه موزيك درمان نميكند مي تواند قدرت و انرژي جديد در بيمار ايجادكند.
اصولاً در نحوه درمان بيمار دو نوع روش موسيقي درماني ارائه مي شود:
1) active music therapy
2) Receptive music therapy
درموسيقي درماني فعال، خود بيمار يك وسيله را مي نوازد و موزيك نقش رل اصليرا بين درمانگر و بيمار بازي مي كند. آنچه كه به عنوان تجربه ، احساس وآرزو بيان ميشود در درمان راجع به آن صحبت ميشود . فرآيندهای روحي-عاطفي بيدار شده بيمار به طرف كاهش درد و بيماري هدايت مي شود.
درروش نوع دوم يك قطعه موزيك انتخاب شده از طرف درمانگر كه از موسيقي درمانيغير فعال نشات گرفته به عنوان يك وسيله درماني استفاده ميشود .در اين روشخود بيمار فعال عمل نمي كند بلكه تحت تاثير موزيك قرار مي گيرد و يا بيمارو درمان كننده با هم به موسيقي گوش مي دهند و يا درمان كننده براي بيماريك قطعه موزيك را براي بيمار مي نوازد و در نهايت راجع به آن صحبت ميشود.
در اين روش تصميم گيرنده براي تأثير موزيك تجربههايي است كه شخص رابا موزيك مرتبط مي كند زيرا هر انساني يك داستان زندگي موزيكال دارد كه باخاطرههاي معيني مرتبط است و تأثير موسيقي از آن خاطرات نشات مي گيرد واين كه چه نوع موزيكي چه اثري را بر انسان بگذارد، اغلب به تجربه گذشتهشخص مربوط ميشود به همين دليل در بعضي موارد مثل بيحسي موضعي براي رسيدنبه نتيجه مطلوب از بيمار در خواست ميشود كه خود موسيقي را انتخاب كند.
دكترRalph Spint پروفسور موزيك تراپي در هامبورگ ميگويد كه موزيك به عنوان يكوسيله رهايي از ترس و درد وارد كلينيكهاي پزشكي شده است و موزيكهايمخصوص مي توانند تاثير بكارگيري يك دارو را در برداشته باشند. اين پروفسوردر كلينيك خود براي درمان و كنترل بيماران مبتلا به بيماري هيپرتانسيون ازموسيقي درماني استفاده مي كند.
Dr. horst Schmidt نيز در كلينيك خودبراي درمان بيماران مبتلا به سرطان خون بلافاصله پس از شيمي درماني مستقيمدر كنار بستر بيماران از موزيك تراپي استفاده مي كند .گاهي اوقات خودبيماران و بستگان آنها هم در نواختن موسيقي شركت مي كنند. او معتقد است كهاين روش بخصوص براي خانمها كه روشهاي گفتگو درماني بر آنها كمتر موثر استبسيار موثر می باشد.
در اين كلينيك همچنين براي درمان لرزشهای غِير ارادی زنان از موزيك تراپي استفاده ميشود.
پروفسور...LutzFrolic در تحقيقي روي بيماران مبتلا به دمانس ، اثرات موثر اين روش درمانرا در اشخاص مسن مورد بررسي قرار داد .از اين طريق مي توان در كاهش آشفتگيو علائم اين بيماري بسيار موثر واقع شد. در حال حاضر قربانيان تصادف كهداراي آسيبهاي منجر به صدمات مغزي و عدم تمركز شدهاند از اين روش درمانيدر طي دوره نقاهت -كه به نياز اجتماعي و عاطفي بيمار كمتر توجه ميشود -بسيار بهره ميبرند .
همچنين تأثير موزيك روي سه نوع بيماري پوستيVitiligo , Neurodermatitisو Psoriasis ثابت شده است . بيماران به صورتفردي يا گروهي در درمان شركت مي كنند و هر موزيك مخصوص ، به يك بيماريپوستي ويژه پاسخ مي دهد. از جمله بيماريهای گوش كه به اين روش درمان خوبپاسخ داده است مي توان Chronic Tinnitus را نام برد.
گذشته از آثاردرماني موسيقي بر روي بيماريها موزيك تراپيست معتقدند كه موسيقي دري رابه روي دنياي درون مي گشايد در روح نفوذ ميكند و او را پاك مي كند و سعيمي كنند كه از تلفيق اين رشته اين رشته با رشتههاي ديگر مثل هنر بهبيماران كمك كنند.
منبع :سایت درگاه طب مكمل-جايگزين ايران