ببخشید یه کم طولانیه اما واقعا به کمکتون احتیاج دارم... خیلیییی
بگذارید شرایط خودم رو مرحله به مرحله براتون توصیف کنم و بعدش سوالم رو بگم:
1-یه زن 29 سال ام که 4 ساله ازدواج کردم. اوایل ازدواجمون هیچ مشکلی تو رابطه جنسی با همسرم نداشتم. خیلی همه چیز عالی بود. متنوع و لذت بخش. اما این حالت توی همسرم بعد از 2-3 سال کم کم رنگ باخت. جوری که اونی که اولهاش روزی 2 بار هم طلب می کرد، بعد 3 سال دو ماه در میون هم طلب نمی کرد.
2-جالبه رابطه دوستانه و صمیمانه ما در طی این 4 سال هر روز بهتر از دیروز شده. یعنی واقعا از لحاظ روحی به هم نزدیکیم و خیلی صمیمی هستیم و واقعا هم رو دوست داریم. با توجه به اینکه چند سال برای رسیدن به هم تلاش کرده بودیم. و همه ما رو یه زوج خیلی خوشبخت می بینن که واقعا همینطور هم هست. باور کنین روزی 40 بار همسرم بغلم می کنه، می بوسدم و بهم می گه دوستم داره. کلا کارهای عاشقانه و رمانتیک هم زیاد می کنه. منظورم اینه که از این لحاظهای عاطفی مشکلی نداریم و خوب با هم سازگاریم.
3-تا اینکه من باردار شدم. بارداری من رابطه ما رو به هم نزدیک تر کرد و اتفاقا زندگی عاشقانه مون رو تقویت کرد اما زندگی جنسی دو ماه در میون ما! به صفر رسید! الان 8 ماهه که کنار هم مثل خواهر و برادر می خوابیم!! البته خیلی وقتها هم هست که توی بغل هم بخوابیم اما این توی بغل هم بودن بیشتر جنبه عاطفی داره برامون نه جنسی.
4-من توی این مدت خیلی بهم فشار اومده از لحاظ جنسی و خیلی اوقات مجبور شدم خودارضایی کنم که خیلی هم بدم می یومد ولی چه کنم! واقعا بهم فشار می اومد
5-فکر می کردم نکنه همسرم از جای دیگه داره نیاز جنسیش برطرف می شه! اما دیدم نه! جای دیگه ای نیست... اهل خلاف و خیانت به من هم نیست. کما اینکه در رفتارش هم چنین نشونه هایی نمی بینم. گفتم منو خیلی دوست داره...
6-توی خواب خیلی شبها نعوظ هم داره. یکی دو باری هم توی این چند ماه محتلم شده. توی اولین باری که بدون جلوگیری نزدیکی کردیم هم من باردار شدم. از اینا نتیجه گرفتم که احتمالا مشکل جنسی هم نداره.
7-توی آخرین بارهایی که نزدیکی داشتیم خیلی با لذت این کارو نمی کرد. زود آلتش می افتاد. می گفت خسته ام واسه اینه. یا بعدها هم که می خواستم به آلتش دست بزنم می گفت نکن درد می گره. انگار یه دردی داشت. بهش گفتم اگه مشکلی هست بریم دکتر. می گفتم آخه مگه می شه یه مردی این همه مدت نیاز به نزدیکی نداشته باشه؟ میل نداشته باشه؟ می گفت من میل دارم اما خسته ام! شبها که می آم خونه جون ندارم. در صورتی که به نظر من مشکل خستگی نبود. چون خیلی روزهایی هم که خونه بود و می خوابید بازم نمی خواست. می گه چون تو شبها نمی آی با من بخوابی! آره من به خاطر بارداریم شبها کلا خوابم نمی بره و بیدار می مونم. اما بازم خیلی شبها شده که با او و همزمان با هم می خوابیم اما باز هم به من کاری نداره. چند بار من ازش رابطه خواستم اما بهونه آورد. کلا در این مورد اگر هم بخوام نارضایتی اعلام کنم ازم ناراحت می شه. جالبه که به نظر نمی یاد خودش از چیزی ناراضی باشه! اما من واقعا اولاش ضربه روحی خوردم. فکر می کردم دیگه منو نمی خواد و گریه می کردم. الان عادی تر شده برام. چون می دونم که موضوع دوست نداشتن نیست. هرچی که هست سر این نیست که منو دوست نداره! مطمئنم
8-داره کم کم یادم می ره اصلا زن و شوهر با هم یه کارایی هم باید بکنن! واقعا موندم اشکال از کجاست؟ هرچی فکر می کنم و مطالعه می کنم نمی فهمم چی شد که اینجوری شد!
حالا سوالم: 1- بی میلی شوهر من از کجا ممکنه باشه؟؟؟؟؟ آخه چرا یه دفعه ای اینجوری شد؟؟؟ یعنی واقعا ممکنه مردی 8 ماه بگذره و نیاز به نزدیکی نداشته باشه؟؟؟ اهل دکتر و مشاور اومدن هم نیست. واقعا من چکار باید بکنم؟؟؟ دلیلش چه چیزهایی ممکنه باشه؟ ممکنه مریض باشه؟؟ درد آلت از چیا ممکنه باشه؟؟
2- اصولا این زندگی مثل زندگی ما دارای مشکله؟؟؟؟ اگر زن و مردی خودشون این رابطه رو کم طلب کنن و براشون هم اشکالی نداشته باشه و بقیه چیزها اوکی باشه... این مشکله؟؟ و ایراد داره؟؟؟
سلام دوست عزيز من كاملا شرح حال شما رو خوندم وجواب هام رو ميگم براتون 1-اگر شما حامله ايد ممكنه به اين دليل نميخواد نزديكي با شما داشته باشه 2-ممكنه وقتي مياد خونه خسته است و حال اين كار رو نداره 3- ممكنه خدايي نكرده يك بيماري سراغش اومده كه نميخواد شما هم از نزديكي بگيريد 4-ممكنه ازتون دلسرد شده و نميخواد نزديكي كنه باهاتون ولي به نظر من باشرح حالي كه شما داديد بعيد ميدونم شوهرتون با كس ديگه اي نزديكي كنه خودتون ميگيد وفاداره و اهل خيانت نيست به حر حال فكر منفي كردنزندگيتون رو ميپاشه ازهم فكر منفي نكنيد شما ميتونيد شوهرتون رو تحريك به داشتن نزديكي كنيد مثلا كمي رابطه جنسیي پيشش بگرديد و ببينيد واكنشش چيه باور كنيد اين روش ممكنه اونو به نزديكي وادار كنه ....شما ميتونيد بهش ببريدش آزمايش بده واگر خدايي نكرده اگه چيزي بوداون نشون ميده ..با شوهرتون از قبل بيشتر عاشقانه رفتار كنيد و خيلي راحت بهش بگيد من نياز دارم ميخوام باهات نزديكي كنم اگر قبول نكرد به زور وادارش كنيد تا نزديكي كنه باهاتون بهش بگيد كه خودارضايي كرديد تا بدونه كه ميخواين باهاش نزديكي كنيد. 5-شايد شوهرتون خدايي نكرده عقيم شده باشه و ميخواد اونو از شما مخفي كنه به هر حال همين امروز كه اومد خونه باهاش حرف بزنيد و بهش بگيد كه شك كردم بهت چراباهام نزديكي نميكني. اگه ديديد بهونه مياره كه خسته ام و.......... روزي كه سركار نميره و خونه هست ازش بخواين كه نزديكي داشته باشه باهاتون اگه قبول نكنه حتما يك چيزي رو از شما قايم ميكنه و نميخواد شما بدونيد به هرحال من راه ها وپيشنهاد ها رو بهتون دادم هر كدوم به نظرتون كارسازه انجام بديد اميدوارم دوستان بيشتر راهنماييتون بكنند.
شاد بودن بزرگترين انتقاميست كه ميتوان از زندگي گرفت اميدوارم هميشه شاد باشيد
ببخشید یه کم طولانیه اما واقعا به کمکتون احتیاج دارم... خیلیییی
بگذارید شرایط خودم رو مرحله به مرحله براتون توصیف کنم و بعدش سوالم رو بگم:
1-یه زن 29 سال ام که 4 ساله ازدواج کردم. اوایل ازدواجمون هیچ مشکلی تو رابطه جنسی با همسرم نداشتم. خیلی همه چیز عالی بود. متنوع و لذت بخش. اما این حالت توی همسرم بعد از 2-3 سال کم کم رنگ باخت. جوری که اونی که اولهاش روزی 2 بار هم طلب می کرد، بعد 3 سال دو ماه در میون هم طلب نمی کرد.
2-جالبه رابطه دوستانه و صمیمانه ما در طی این 4 سال هر روز بهتر از دیروز شده. یعنی واقعا از لحاظ روحی به هم نزدیکیم و خیلی صمیمی هستیم و واقعا هم رو دوست داریم. با توجه به اینکه چند سال برای رسیدن به هم تلاش کرده بودیم. و همه ما رو یه زوج خیلی خوشبخت می بینن که واقعا همینطور هم هست. باور کنین روزی 40 بار همسرم بغلم می کنه، می بوسدم و بهم می گه دوستم داره. کلا کارهای عاشقانه و رمانتیک هم زیاد می کنه. منظورم اینه که از این لحاظهای عاطفی مشکلی نداریم و خوب با هم سازگاریم.
3-تا اینکه من باردار شدم. بارداری من رابطه ما رو به هم نزدیک تر کرد و اتفاقا زندگی عاشقانه مون رو تقویت کرد اما زندگی جنسی دو ماه در میون ما! به صفر رسید! الان 8 ماهه که کنار هم مثل خواهر و برادر می خوابیم!! البته خیلی وقتها هم هست که توی بغل هم بخوابیم اما این توی بغل هم بودن بیشتر جنبه عاطفی داره برامون نه جنسی.
4-من توی این مدت خیلی بهم فشار اومده از لحاظ جنسی و خیلی اوقات مجبور شدم خودارضایی کنم که خیلی هم بدم می یومد ولی چه کنم! واقعا بهم فشار می اومد
5-فکر می کردم نکنه همسرم از جای دیگه داره نیاز جنسیش برطرف می شه! اما دیدم نه! جای دیگه ای نیست... اهل خلاف و خیانت به من هم نیست. کما اینکه در رفتارش هم چنین نشونه هایی نمی بینم. گفتم منو خیلی دوست داره...
6-توی خواب خیلی شبها نعوظ هم داره. یکی دو باری هم توی این چند ماه محتلم شده. توی اولین باری که بدون جلوگیری نزدیکی کردیم هم من باردار شدم. از اینا نتیجه گرفتم که احتمالا مشکل جنسی هم نداره.
7-توی آخرین بارهایی که نزدیکی داشتیم خیلی با لذت این کارو نمی کرد. زود آلتش می افتاد. می گفت خسته ام واسه اینه. یا بعدها هم که می خواستم به آلتش دست بزنم می گفت نکن درد می گره. انگار یه دردی داشت. بهش گفتم اگه مشکلی هست بریم دکتر. می گفتم آخه مگه می شه یه مردی این همه مدت نیاز به نزدیکی نداشته باشه؟ میل نداشته باشه؟ می گفت من میل دارم اما خسته ام! شبها که می آم خونه جون ندارم. در صورتی که به نظر من مشکل خستگی نبود. چون خیلی روزهایی هم که خونه بود و می خوابید بازم نمی خواست. می گه چون تو شبها نمی آی با من بخوابی! آره من به خاطر بارداریم شبها کلا خوابم نمی بره و بیدار می مونم. اما بازم خیلی شبها شده که با او و همزمان با هم می خوابیم اما باز هم به من کاری نداره. چند بار من ازش رابطه خواستم اما بهونه آورد. کلا در این مورد اگر هم بخوام نارضایتی اعلام کنم ازم ناراحت می شه. جالبه که به نظر نمی یاد خودش از چیزی ناراضی باشه! اما من واقعا اولاش ضربه روحی خوردم. فکر می کردم دیگه منو نمی خواد و گریه می کردم. الان عادی تر شده برام. چون می دونم که موضوع دوست نداشتن نیست. هرچی که هست سر این نیست که منو دوست نداره! مطمئنم
8-داره کم کم یادم می ره اصلا زن و شوهر با هم یه کارایی هم باید بکنن! واقعا موندم اشکال از کجاست؟ هرچی فکر می کنم و مطالعه می کنم نمی فهمم چی شد که اینجوری شد!
حالا سوالم: 1- بی میلی شوهر من از کجا ممکنه باشه؟؟؟؟؟ آخه چرا یه دفعه ای اینجوری شد؟؟؟ یعنی واقعا ممکنه مردی 8 ماه بگذره و نیاز به نزدیکی نداشته باشه؟؟؟ اهل دکتر و مشاور اومدن هم نیست. واقعا من چکار باید بکنم؟؟؟ دلیلش چه چیزهایی ممکنه باشه؟ ممکنه مریض باشه؟؟ درد آلت از چیا ممکنه باشه؟؟
2- اصولا این زندگی مثل زندگی ما دارای مشکله؟؟؟؟ اگر زن و مردی خودشون این رابطه رو کم طلب کنن و براشون هم اشکالی نداشته باشه و بقیه چیزها اوکی باشه... این مشکله؟؟ و ایراد داره؟؟؟
گیج شدم به خدا. کمکم کنید
سلام دوست عزیز.
دلیل این سردی میتونه خیلی چیزا باشه ولی به نظر من حتما مشکلی وجود داره. اگه این قضیه از بارداری شما شروع شده بود میگفتم که دلیلش اونه ولی شما میگید که از قبل بوده ولی الان شدید شده.
تنها راه فهمیدن به نظر من صحبت با شوهرتونه.
یه شام خوب درست کنید و به ظاهرتون برسید. یه فضای رمانتیک ایجاد کنید مثلا با گل و شمع. و خیلی اروم صحبت رو شروع کنید. سعی کنید از ایراد گرفتن خودداری کنید و بگید که درکش میکنید و مشکلتون رو طوری مطرح کنیدکه احساس نکنه که دارید تمام تقصیر رو متوجه اون میکنید. بهش بگید که دارید اذیت میشید و کمبود دارید و اینکه با تمام این مسائل هنوز دوستش دارید.
ازش بخواهید که به شما کمک کنه تا این موضوع حل بشه و اطمینان بدید که حتی اگه مشکلی وجود داره درک میکنید و کنارش هستید. اگه باز هم نتیجه نگرفتید میتونید خودتون با یه مشاور صحبت کنید مسلما اون میتونه کمک بیشتری به شما بکنه. امیدوارم موفق باشید.
سلام دوست عزیز
راستش رو بخواهید اولش ترسیدم نظرم رو بگم گفتم شاید تهمت باشه و زندگی شما رو خراب کنه اما میگم به شرطی که بچه گانه با این موضوع برخورد نکنی و زندگی خودت رو خراب نکنی اخه فقط و فقط یه فرضیه است
دوست عزیز این چیزهایی که شما گفتید دقیقا نشانه های یه مرد معتاد است البته بازم میگم فقط احتمال میدم اینطوری باشه انشاالله که اشتباه میکنم
دقیقا همین ابراز علاقه زیاد موقع نعشه بودن وجود داره
درد الت رو نمیدونم اما بی میلی جنسی وجود داره
نعوظ در خواب وجود داره
در هنگام نزدیکی یا دقیقا بعد از انزال الت کاملا شل میشه
در هر حال بازم میگم فقط چون علائمی که گفتی با مردهای معتاد یکی بود نظرم رو گفتم
اصلا مطمئن نباشید که نظرم درست باشه
امیدوارم اشتباه کرده باشم
به هر حال به احتمال زیاد یه مشکلی وجود داره و طبیعی نمیتونه باشه. ولی من فکر میکنم شما به عنوان یک زن خیلی بیشتر از این میتونید مؤثر باشید. به خصوص که میگید رابطهی گرم و عاطفی دارید معلومه که عشق ورزیدن و تأثیرگذاری رو بلدید. از این استفاده کنید و مشکلتون رو باهاش در میون بذارید. خودتون تحریکش کنید و مستقیماً ازش بخواهید. اصلاً خودتون شروع کنید. حتی بشینید و براش حرف بزنید و ناراحتیتون رو براش بگید و احساساتیش کنید تا یا بگه مشکلش چیه یا... خیلی مهمه که درکتون کنه و بهتون اعتماد کنه که اگر مشکلش رو بگه شما عکسالعمل بدی نشون نمیدید
سلام منم مثل همسر شما شدم این اتفاق ناگهانی اوفتاده بدجوریم گرم بودم معذرت میخوام ولی طوری بودم که هرلحظه دلم رابطه جنسی میخواست طرف مقابلمم گرمه ولی در مقابل من تسلیم میشد ولی طی یه هفته طوری شدم که دلم اصلا رابطه جنسی نمیخواد بااسرار طرفم باهاش رابطه جنسی میکنم اونم دو هفته یه بار اونم وسط کار منی که دیر انزالی دارم هر رابطه جنسیم حداقل چهل دقیقه طول میکشید وسط کار التم از شق بودن میفته هر کاری میکنیم انگار نه انگار حالا نه معتادم نه سیگار میکشم بلکه ورزشکارم هستم در ضمن از 12 سالگی تا دو سال پیش بدجوری خود ارضایی میکردم حالا نمیدونم چیکار کنم تا حس رابطه جنسی و نعوذ برگرده حالا میخوام قرص مکس من مصرف کنم میگن خیلی اثرش جالبه و گیاهیه هیچ عوارضی هم نداره
ممنونم دوستان از راهنمایی هاتون. لازم می بینم در پاسخ چند تا نکته رو اضافه کنم:
1- شوهرم بیماری مسری نداره! چون اگه داشت همون یه ماه در میون قبل حاملگیم رو هم با من نزدیکی نمی کرد.
2- عقیم هم نیست چون من حامله شدم!
3- از لحاظ ظاهری من هم مطمئنم مشکلی نداره. اولا که تعریف از خود نباشه من اندام خیلی خوبی داشتم و از لحاظ ظاهری هم خیلی به خودم می رسم. دوما حتی در بارداری هم از لحاظ ظاهری تغییر نکردم و به خاطر ویار شدید اوایل حاملگی اصلا چاق نشدم و فقط شکمم برآمده! یعنی کلا هیکلم خیلی به هم نریخته و کلا به من می گن که زن حامله خوشگلی هستم!!! پس ظاهر و قیافه من هم دلیل سردیش نیست
4- و اما اعتیاد!! وای!! خیلی معذرت می خوام ولی سرش خیلی خندیدم. تنها مسئله ای که یک هزارم درصد هم احتمالش نیست همینه. من شوهرم استاد دانشگاهه و خیلی مثبته و تمام همکارای دانشگاهیش رو هم می شناسم یکی از یکی پاستوریزه تر. اصلا تو محیط آلوده ای نیست. حتی سیگار هم نمی کشه. ابراز علاقه زیادش به من هم مال این دوران نیست از همون اوایل ازدواجمون که خیلی هم گرم بود این ابراز علاقه رو داشت و داره تا همین امشب!
5- شوهرم 35 سالشه. با خودم فکر می کردم که نکنه به خاطر بالا رفتن سنشه اما 35 سال هم هنوز خیلی برای سرد شدن زوده...
و اما....
با راهنمایی شما تصمیم گرفتم امروز که به خاطر کارش روز تعطیلیشه باهاش صحبت کنم. خیلی آروم و ملایم سر صحبت رو باز کردم...از توی حرفاش چند تا نکته در اومد.
1- یکی پرسید من می تونم توی بارداریت باهات رابطه داشته باشم؟؟؟ برای بچه ضرر نداره؟؟ که من گفتم نه ضرر نداره اتفاقا دکتر به من گفته باهات نزدیکی کنم (چون پسر من همین روزها باید بدنیا بیاد اما درد زایمان ندارم. دکتر گفته نزدیکی می تونه باعث تسریع روند زایمان و شروع درد بشه). گفت که من بعضی وقتها دلم می خواست اما فکر می کردم نباید بکنم
2- گفت من حس می کنم دارم پیر می شم!!! شاید به خاطر این میلم کمتر شده! که من گفتم 35 سال سنی نیست برای پیر شدن یک مرد!
3- یه سالی هست که چاقتر شده. خودش گفت همش فکر می کنم به خاطر چاقیم داره میلم کم می شه.
4- در نهایت من بهش گفتم شاید مشکل هورمونی و غدد هم باشه که با یه آزمایش ساده معلوم می شه. شایدم دیابت باشه. خودش گفت آره ممکنه ولی من دوست ندارم برم دکتر!! بهش گفتم اگه واقعا دیابت یا مشکل غدد باشه یا تیرویید باشه فقط به رابطه جنسیت ضربه نمی زنه برای همه بدنت مشکل ایجاد می کنه.
خیلی تو حرفهاش طفلکی بود! دلم یه جورایی سوخت. با اینکه گفت دوست ندارم دکتر برم اما فکر نکنم سفت و سخت باشه تو نرفتن! چون فقط گفت من وقت گیر نمی یارم دکتر برم سرش خداییش خیلی شلوغه. منم گفتم من خودم وقتشو برات جور می کنم. فکر می کنم از اول از دکتر غدد شروع کنیم و یه آزمایش خون و هورمون بهتر باشه که حداقل اولش خیلی هم خجالت نکشه....
در کل آخرش هم گفت که باشه! من اگه از این بعد دلم خواست دیگه جلوی خودمو نمی گیرم! البته بازم فکر نمی کنم تعدادش خیلی زیادتر بشه ولی از حرفهای امشب فهمیدم که بهتره خودم برم جلو و تحریکش کنم.
دعا می کنم مشکلش همون جسمی باشه که حداقل با دارو رفع بشه! مشکل اگه روحی باشه درمانش خیلی سخت تره. نمی خوام فکر کنه پیر داره می شه و افسردگی 35 ساله ها رو بگیره و امیدشو از دست بده...
خوب خدا رو شکر که با حرف زدن و ابراز احساسات این قسمت از مشکلتون حل شد. همین یه روز تعطیلی که داره فرصت خوبیه برای دکتر و آزمایش.
مطمئن باش شما که خیلی خوب بلدی ابراز احساسات کنی و دل همسرت رو به دست بیاری و ... میتونی از لحاظ روحی هم کمکش کنی. حتی اگه حس پیری کنه، شما میتونی جوونش کنی. اگه آخر بارداری و نزدیک زایمانتون نبود پیشنهاد میکردم حتماً یه سفر برید.
راستی خیلی خیلی حواستون باشه که بعد از زایمان بهش کمتوجهی یا بیمهری نکنید و حواستون پرت نشه اصلاً بهش توجه نکنید. همچین کسی مطمئناً خیلی به رابطهی شما با بچه و تفاوتش با رابطهتون با خودش حساس خواهد بود. باید بهش ثابت کنید بعد از زایمان و بچهدار شدن براتون هیچ فرقی نکرده و هنوز همونطور دوستش دارید.
موفق باشید
من هم خوشحال شدم كه مشكل داره برطرف ميشه
ولي به نظر من استرس و خستگي كار بيشترين نقش رو در بي ميلي جنسي رو داره . چون خود منهم وقتي كه خسته ام و يا استرس دارم به هيچ عنوان دوست ندارم نزديكي كنم و اصلا آلتم بلند نميشه ولي بر عكس زماني كه استراحت كردم خيلي دوست دارم . نكته ديگه تغذيه هم خيلي موثره .
منم خدا رو شکر میکنم که نظرم اشتباه بود
اما متاسفانه اشتباه بزرگ ما خانمها اینه که فکر میکنیم تنها به دلیل پاک بودن محیط همسرمون پاک میمونه چه بسیار پزشکانی که با وجود اطلاع از مضرات مواد مخدر و محرک باز هم به مصرف ان روی اورده اند و چه بسا انسانهای بی سواد و کم اطلاعی که در محیطهای خراب باز هم سالم ماندند و به انحراف نرفتند
در هر صورت باز هم خدا رو شکر میکنم که مطمئنی نظرم اشتباه بود اما لطف کن بعد از چندوقت که دلیل اصلی رو پیدا کردی بخاطر بالا بردن سطح اطلاعات عمومی بازدیدکنندگان همین جا بنویس که چی بود
دوست عزیز من هم یک مردم اینو بدون که این کارش بی دلیل نیس.
شاید شما از لحاظ ظاهری تغییر کردید و یا برای حامله بودنتونه ویا این که تو رایطه با شما لذتی نمیبینه که ترغیب به رابطه با شما بشه.
نه دوست عزیز نگو مشکل جسمی باشه چون اونم بده ایشالا نه جسمی باشه نه روانی مثلا همین باشه که به خاطره بارداریتنون بوده حتی پیشنهاد بدین با هم کمی پیاده روی کنین که از چاقیش جلوگیری کنه و برای شما هم خوبه
راستی توی بارداریتونم بتون توجه میکنه جز ابراز علاقه مثلا حواسش به تغذیتون هست یا از نظر روانی به هر حال در کمال ارامش کنارش باشین وخودتون برای نزدیکی برین پیشش مثلا بگین امشب من وپسرم میخوایم سورپریزت کنیم
سلام دوستان. مشکل من دقیقا برعکس این دوستمونه. من وشوهرم شبها یه رابطه گرم داریم ولی در طول روز دریغ از یک حرف یا حرکت عاشقونه. خیلی ناراحتم. تمام سعی خودمو هم کردم که روزا توجهشو جلب کنم.همیشه ابراز احساسات میکنم .بهش میگم که چقدر دوسش دارم و ....
ولی فایده نداره.یا یه روز خوب میشه بعد دوباره همون جوری میشه. به نظرتون چه کار کنم؟
همش به این فکر میکنم که منو فقط بخاطر شبهاش میخواد واین فکر داره منو میکشه
سلام دوستان عزيز
من در مورد اون دسته از دوستاني كه مي گفتند همسرانشون فقط شبها باهاشون صحبت مي كنند، ميخوام مطلبي رو بگم. من فكر مي كنم بايد در خودتون دنبال يك مشكل بگردين نه شوهرتون
مردها وقتي ازدواج مي كنند به خاطر تغيير روند زندگي شون نياز دارند مدتي بهشون وقت بدين ولي خانومها معلولا به جز اينكه به خانه خودشون نقل مكان كردند تغيير ديگه اي نداشتند. البته درسته سر خونه و زندگي رفتن تغيير هستش، ولي نه به اندازه مردي كه تا حالا اينطور زندگي نكرده. مردها به سختي تغيير رو مي پذيرند.
به نظر من وقت بدين و كم كم و در مواقع خوشي ازشون جويا بشيد كه آيا مشكلي دارند ؟ نياز به وقت دارند ؟ روند جديد زندگي براشون سخته (چه اوايل زندگي، چه بارداري و...)
من فكر مي كنم نبايد فكرهاي متفرقه رو به زندگي تون وارد كنيد.
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید
.: مسئوليت مطالب، تبليغات و محصولات ديگر سايتها به عهده خودشان است :.
.:: برداشت از مطالب اين سايت فقط با کسب مجوز از مدیریتو با ذکر مبنع و آدرس به صورت لینک بلامانع است ::.
.::: کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دکتر رهام صادقی بوده و هرگونه سواستفاده از آن طبق ماده 12 قانون جرایم رایانه ای قابل پیگیری است :::.