شما در بخش انجمنهای گفتگو سایت دکتر رهام صادقی هستید، برای آشنایی با امکانات متنوع دیگر سایت اینجا کلیک کنید


به اينستاگرام سايت بپيونديد

افت سريع شماره چشم " فوري "

  1. سلام جناب دكتر نميدونم سوال چندم منه من دچار افت سريع شماره چشمم شدم تو دو هفته 4 شماره ضعيف شده به mri رفتم چون سابقه ms  در فاميل داريم به خانوادم گفتن كه همه پلاك هام فعاله. اين يعني چي؟؟؟؟؟؟؟؟ اونا به من نميگن ميگن فقط چشمت ضعيف شده ممكنه كه منم ام اس گرفته باشم ...آيا درمان ميشم...قراره فلج هم بشم؟؟ ميشه سريع جوابمو بدين ميترسم ديگه نتونم جوابمو بگيرم ... اگر قراره بميرم  بهم بگين نميخوام بده كاري هامو كسه ديگه اي بده...فقط بگين همه پلاك هام فعاله يعني چي؟؟
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
  2. ضمن اینکه حتما منتظر اظهار نظر دکتر بمانید
    من فقط یادآوری می کنم
    خود بیمار انگاری یک بیماری حاد روحیست . البته شما بر اساس شواهدی می تونید به اینکه بیمار هستید یا نه مشکوک بشید اما اینکه حکم صادر کنید که بیمارم و دارم می میرم و ... کار خوبی نیست
    سالم ترین افراد جامعه اگر با این باور که بیمار هستند زندگی کنند واقعا و حتما بیمار هم می شوند

    شما با مراجعه به پزشک و بررسی حضوری می تونید از این افکار ملال آور رها بشید
    حالا یا بیمار نیستید که من هم امیدوارم نباشید - البته ضعیف شدن این مدلی چشم بهرحال یک بیماریه که می تونه طیف وسیعی از بیماری ها رو شامل بشه . از یک مورد زودگذر تا یک بیماری لاعلاج که ظاهرا موردپسند شما هم هست !!
    و یا بیمار هستید که تا جایی که من می دونم در 100% بیماری ها تشخیص اگر امروز داده بشه خیلی بهتر از فرداست
    پس اگر به خودتون لطف دارید به پزشک مراجعه کنید
     
    تشکر شده توسط : 2 کاربر
  3. اجازه پزشك رفتن رو بهم نميدن فقط داروهايي رو ميخورم كه حتي اسمشو نميدونم چرا كسي جواب منو نميده
     
  4. با سلام
    پلاک به موادی گفته میشود که بر دیواره ارگانهای توخالی - همانند عروق- رسوب میکنند و فعال و غیرفعال ندارند. شاید منظورتان پلاکت باشد که از اجزای خون است و برای انعقاد آن لازم و باید فعال باشد.
    این که دید شما ضعیف شده است  باید علت یابی گردد. شما ام آر آی کرده اید، حال یک چشم پرشک هم تشریف ببرید و بویژه نام داروهایتان (چطور نمیدانید؟) همراهتان باشد.
     
  5.    باور خيلي چيزا سخته همينطور قبول كردنش ...بيماريم رو خودم فهميدم ..متوجه شدم كه زياد فرصت ندارم واسه تايپ كردن واسه نفس زدن واسه راه رفتن واسه ديدن...اين فاضلاب لعنتي كه هر روز توي آب خالي ميشه من : مادرم و خيلي هاي ديگه رو به اين مرض مبتلا كرده ...همه ميدونن همه چيز از تصويه خونست و از آب آلوده ولي كدوم پزشكه كه اينو رسما اعلام كنه و نترسه از اينكه مسئولين بلايي سرش نيارن...شهر من پر شده از من....از همه كاربران سايت ممنونم ...واسم دعا كنين و براي خودتون......
     
  6. numex777 نوشته است:    باور خيلي چيزا سخته همينطور قبول كردنش ...بيماريم رو خودم فهميدم ..متوجه شدم كه زياد فرصت ندارم واسه تايپ كردن واسه نفس زدن واسه راه رفتن واسه ديدن...اين فاضلاب لعنتي كه هر روز توي آب اصفهان خالي ميشه من : مادرم و خيلي هاي ديگه رو به اين مرض مبتلا كرده ...همه ميدونن همه چيز از تصويه خونست و از آب آلوده ولي كدوم پزشكه كه اينو رسما اعلام كنه و نترسه از اينكه مسئولين بلايي سرش نيارن...شهر من پر شده از من....از همه كاربران سايت ممنونم ...واسم دعا كنين و براي خودتون......



    هرچند تاسف من برای شما کاری انجام نمی ده اما متاسفم

    من می گم بیام و بپذیریم هرچه شما می فرمایید حقیقت داره و شما بیمارید و بیماریتون لاعلاجه و سهل انگاری یکعده باعث شده شما گرفتار بشید

    بفرمایش خودتون فرصت کمی هم پیش رو دارید
    خب
    حالا کدوم بهتره
    این فرصت کم رو صرف غصه خوردن کنید
    یا
    خیلی با انرژی دنبال درمان باشید

    خیلی ها با خیلی از بیماری های لاعلاج سالها زندگی کردند

    -------
    تازه هنوز هیچکس نمی دونه شما واقعا بیمارید یا نه . اینکه از کجا مطمئن شدید بیمارید و بیماریتون چیه هم مهمه . شما که پیش دکتر نمی رید . این تشخیص رو خودتون دادید یا ... ؟
     
  7. پدرم همه چيزرو بهم گفت ...نه من فرصتم رو صرف غصه خوردن نميكنم با اين عينك زشت كه هر روز داره كلفت تر ميشه بايد دنبال كسي باشم كه ازش پول قرض كرده بودم تا ديني نداشته باشم... چطور ميتونم با انرژي دنبا درمان يه درد بي درمان باشم ...خوشحالم كه ترسي از مرگ ندارم فقط ميخواستم بدونم چقدر فرصت دارم كه فهميدم...فهميدم كه همه پلاكها فعاله يعني چي...يعني كم كم كور ميشم...فلج ميشم ...نفسم تنگ ميشه و شايد به دو ماه نكشه كه بميرم...خوشخالم كه بنده خوبي بودم..آرزو داشتم كه پزشك بشم..مي دونم كه شايد اصلا خيلي هاتون  تو اين وادي ها نباشين..شايد الان تو همون دانشگاههايي كه بارها واسم دعوت نامه داده بودن دانشجو بودم ... شما مردا موجوداي قريبي هستين ....مادرم كه نتونست با بيماريش مبارزه كنه...شايد من بتونم ...ميخوام كه واسم دعا كنين كه قدرت بگيرم...كه بدنم بهم اجازه بده كه بمونم...تو اين ماه رمضوني دعام كنين
     
  8. numex777 نوشته است: پدرم همه چيزرو بهم گفت ...نه من فرصتم رو صرف غصه خوردن نميكنم با اين عينك زشت كه هر روز داره كلفت تر ميشه بايد دنبال كسي باشم كه ازش پول قرض كرده بودم تا ديني نداشته باشم... چطور ميتونم با انرژي دنبا درمان يه درد بي درمان باشم ...وقتي كه شوهرم تو همين چند روزي كه جواب آزمايشاتمو فهميد كمر به طلاق دادنم بسته..اونم حق داره بيچاره نمبدونه كه همه چيز چقدر زود تموم ميشه ...خوشحالم كه ترسي از مرگ ندارم فقط ميخواستم بدونم چقدر فرصت دارم كه فهميدم...فهميدم كه همه پلاكها فعاله يعني چي...يعني كم كم كور ميشم...فلج ميشم ...نفسم تنگ ميشه و شايد به دو ماه نكشه كه بميرم...خوشخالم كه بنده خوبي بودم..آرزو داشتم كه پزشك بشم...شايد حالا خيلي ها منو بشناسن اگه بگم كه نفر اول المپياد زيست بودم در ژنو...منم بابا آزيتا...مي دونم كه شايد اصلا خيلي هاتون  تو اين وادي ها نباشين..همون طوري كه شوهرم نبودو منو از خيلي از آرزوهام دور كرد و شايد الان تو همون دانشگاههايي كه بارها واسم دعوت نامه داده بودن دانشجو بودم ولي حالا زن يه مردي شودم كه  همه آرزوهامو جلف بازي ميدونه و با فهميدن بيماريم ميخواد تنهام بزاره ....     شما مردا موجوداي قريبي هستين ...شايد ترسيده كه واگير داشته باشه   به خاطر پولش منو مجبور به زندگي با كسي كردن كه نميفهميد زيست يعني چي چه برسه به اينكه زن رو انسان بدونه و اجازه تحصيل و كار و زندگي خارج خونه رو بهش بده....مادرم كه نتونست با بيماريش مبارزه كنه...شايد من بتونم ...حالا كه شوهرم ميخواد ازم جدا بشه شايد اميد تحصيل تو بهترين دانشگاه ها و رسيدن به آرزوهام بتونه منو قوي كنه...ميخوام كه واسم دعا كنين كه قدرت بگيرم...كه بدنم بهم اجازه بده كه بمونم...تو اين ماه رمضوني دعام كنين


    جدا دست همسرتون درد نکنه . انسانیت رو معنا کردند ...
    من برای شما دعا می کنم و شما هم تمام تلاشتون رو بکنید که به خواسته هاتون برسید . مطمئنم این انگیزه قوی سالها شما رو سرپا نگه خواهد داشت ...

    به خداوند اطمینان داشته باشید
     
  9. بطور مختصر درجریان مشکلشون هستم
    بقول خودشون تاسف من کاری براشون انجام نمی ده
    فقط می تونم براشون دعا کنم
    تا خداوند یکبار دیگه قدرت رو نشون همه ی ما بده
    تا ایشون سلامتیشون رو باز بدست بیارن
    و کسانی که طی این مدت در حق ایشون ناسپاسی رو تموم کردند لااقل شرمنده ی بزرگواری خداوند بشوند
    خیلی آدم مذهبی نیستم اما
    دعا می کنم . هر شب
     
  10. عشقم ،  سلام
    من یک زن هستم و می خواهم با تو مثل یک زن حرف بزنم.
    عزیزم من مثل دو دوست عزیز که در بالا با تو صحبت کردند حرف نمی زنم.
    من اصلا متاسف نیستم که همسرت تو را ترک می کند، من به تو تبریک می گویم که اینقدر خدا به تو نظر داشته که با یک پس لرزه دارد اطرافیانت را به تو نشان می دهد.
    حتما از حالا به بعد زیاد می شنوی که به مرگ نزدیک شدی یا زیاد می گویند که امید داشته باش.
    اما من به تو میگویم که منطقی باش و منطق می گوید تو با من ودیگران هیچ فرقی نداری چون همه زنده هستیم، اما یک تفاوت داری و آن این است که خدا آنقدر ترا دوست داشته که گفته من زمانی که هنوز هم برای تو مشخص نیست تو را می برم پس دست بجنبون ومنو پیش فرشته ها سرفراز کن، زود خودتو نشون بده تا ببینم چقدر ثواب جمع میکنی تازه اون موقع ببینم می خوام بیای پیشم یا نه می خواهم بمانی وبه همه نشان دهی که می شود با سخت ترین مشکلات مبارزه کرد.
    عزیزم من   متنی را می خواستم برات ایمیل کنم نتونستم چون سواد اینترنتی ام کمه می ذارم برات همین جا سری بزن.
    اما خوش بحالت  تو داری دوست ودشمنتو امتحان می کنی وخدا تو را.
    امیدم ای کاش من جای تو بودم تا بعد 30 سال زندگی تازه نفهمم دوروبرم چه میگذرد .
    تو می تونی، اگه خودت بخواهی ، فقط خودت
    من هر روز اینجا سری میزنم وبرات می نویسم البته با اجازه آقای دکتر اما خواستی برام ایمیلتو بده.  از سایت نتونستم کاری کنم.
     
    تشکر شده توسط : 2 کاربر



  11. تصمیم گرفت زنده بماند<o></o>

    مدرسه‌ی کوچک روستایی بود که به‌وسیله‌ی بخاری زغالی قدیمی، گرم می‌شد. پسرکی موظف بود هر روز زودتر از همه به مدرسه بیاید و بخاری را روشن کند تا قبل از ورود معلم و هم‌کلاسی‌هایش، کلاس گرم شود. روزی، وقتی شاگردان وارد محوطه‌ی مدرسه شدند، دیدند مدرسه در میان شعله‌های آتش می‌سوزد. آنان بدن نیمه بی‌هوش هم‌کلاسی خود را که دیگر رمقی در او باقی نمانده بود، پیدا کردند و بی‌درنگ به بیمارستان رساندند.<o></o>

    پسرک با بدنی سوخته و نیمه جان روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود ، که ناگهان شنید دکتر به مادرش می‌گفت: «هیچ امیدی به زنده ماندن پسرتان نیست، چون شعله‌های آتش به‌طور عمیق، بدنش را سوزانده و از بین برده است». اما پسرک به هیچوجه نمی‌خواست بمیرد. او با توکل به خدا و طلب یاری از او  تصمیم گرفت تا تمام تلاش خود را برای زنده ماندن به کار بندد و  زنده بماند و ... چنین هم شد. <o></o>
    او در مقابل چشمان حیرت زده‌ی دکتر به راستی زنده ماند و نمرد. هنگامی که خطر مرگ از بالای سر او رد شد، پسرک دوباره شنید که دکتر به مادرش می‌گفت: «طفلکی به خاطر قابل استفاده نبودن پاهایش، مجبور است تا آخر عمر لنگ‌لنگان راه برود».<o></o>
    پسرک بار دیگر تصمیم خود را گرفت. او به هیچ‌وجه نخواهد لنگید. او راه خواهد رفت، اما متاسفانه هیچ تحرکی در پاهای او دیده نمی‌شد. بالاخره روزی فرا رسید که پسرک از بیمارستان مرخص شد. مادرش هر روز پاهای کوچک او را می‌مالید، اما هیچ احساس و حرکتی در آنها به چشم نمی‌خورد. با این حال، هیچ خللی در عزم و اراده‌ی پسرک وارد نشده بود و همچنان قاطعانه عقیده داشت که روزی قادر به راه رفتن خواهد بود.<o></o>
    یک روز آفتابی، مادرش او را در صندلی چرخ‌دار قرارداد و برای هواخوری به حیاط برد. آن روز، پسرک بر خلاف دفعه‌های قبل، در صندلی چرخ‌دار نماند. او خود را از آن بیرون کشید و در حالی که پاهایش را می‌کشید، روی چمن شروع به خزیدن کرد. او خزید و خزید تا به نرده‌های چوبی سفیدی که دور تا دور حیاط‌شان کشیده شده بود، رسید. <o></o>
    با هر زحمتی که بود، خود را بالا کشید و از نرده‌ها گرفت و در امتداد نرده‌ها جلو رفت و در نهایت، راه افتاد. او این کار را هر روز انجام می‌داد، به‌طوری که جای پای او در امتداد نرده‌های اطراف خانه دیده می‌شد. او چیزی جز بازگرداندن حیات به پاهای کوچکش نمی‌خواست.<o></o>
    سرانجام، با خواست خدا و عزم و اراده‌ی پولادینش، توانست روی پاهای خود بایستد و با کمی صبر و تحمل توانست گام بردارد و سپس راه برود و در نهایت، بدود. او دوباره به مدرسه رفت و فاصله‌ی بین خانه و مدرسه را به خاطر لذت، می‌دوید. او حتی در مدرسه یک تیم دو تشکیل داد.<o></o>
    سال‌ها بعد، این پسرکی که هیچ امیدی به زنده ماندن و راه رفتنش نبود، یعنی دکتر «گلن گانینگهام» موفق به شکستن رکورد دوی سرعت در مسافت یک مایلی شد!<o></o>

    منبع: بر گرفته از کتاب «سوپ جوجه برای روح»«جک کنفیلد» - «مارک ویکتورهنسن<o></o>

    <o></o>
     
    تشکر شده توسط : 2 کاربر
  12. ببخشید  زیاد  خوانا  نیست
     
  13. دعا میکنم ... حالا که اینطور شد حتما همین امشب میرم حرم و براش نماز میخونم ... هرچند من کجا و دعا
     
  14. ali_apolo نوشته است: دعا میکنم ... حالا که اینطور شد حتما همین امشب میرم حرم و براش نماز میخونم ... هرچند من کجا و دعا

    با سلام مجدد /  این کارو کردم ... بقیش فقط با خداست ... اسم اعظم ... اسم اعظم خدا (!؟؟)
     
  15. سلام . صحبت من با همه نوشته های دوستان (با احترامی که بهشون میذارم) فرق میکنه ... پس خواهشا بافرق بخونش ....

    دیشب رفتم حرم . برات دعا کردم و نماز خوندم . ولی یه چیزی ... یه راهی تو دین داریم که پزشکی خودش رو بکشه به این چیز نمیرسه (!!!؟) ... شاید شنیده باشی ... اسم اعظم خدا .
    میدونی اسم اعظم خدا چیه ؟ میدونی استفاده ازش چه فایده ای داره ؟
    چون اینجا یه فروم پزشکی هستش بیشتر از این نمیشه مذهبی حرف زد ...
    فقط اینو بگم ... اسم اعظم صدا کردن خداست ... فقط خدا . خدا . خدا
    نه پزشک ... نه امام ... نه مادر ... فقط الله رو بخونی هرچند بد باشی .
    (( در باره این اسم تحقیق کن ))
    و رسیدن و استفاده ازش اصلا کار سختی نیست ... فقط کافیه بخوای و عاشقانه صداش کنی .
    مطالعه این صفحات هم مفیده ...
    http://kafereeshgh.blogfa.com/post-4.aspx
    http://www.porsojoo.com/fa/node/26316
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
صفحه 1 از 3
رفتن به صفحه 1   


پرش به:  

شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید

Powered by phpBB ©



Forums ©

.: مسئوليت مطالب، تبليغات و محصولات ديگر سايتها به عهده خودشان است :.
.:: برداشت از مطالب اين سايت فقط با کسب مجوز از مدیریت و با ذکر مبنع و آدرس به صورت لینک بلامانع است ::.
.::: کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دکتر رهام صادقی بوده و هرگونه سواستفاده از آن طبق ماده 12 قانون جرایم رایانه ای قابل پیگیری است :::.


ارسال ایمیل به دکتر رهام صادقی


مدت زمان ایجاد صفحه : 0.31 ثانیه (99)