با عرض سلام خدمت دوستان عزیز که همواره یار و مددکار یکدیگر خصوصا در این سایت هستند:
این موضوع رو که ارائه میدم راجع به خودم هستش که احتمالا خانوم bluesea2008 و آقای sami در جریان هستند!حدود 4 ماه پیش من از نامزدم به دلیل مشکلات خانوادگی از هم جدا شدیم.اوایل قصد برگشتن داشتم اما هر با خودم فکر کردم دیدم هیچ گونه وجه تمایزی بین ما وجود نداره و تصمیمم رو قطعی کردم و دیگه فکرش رو از سرم بیرون کردم.در حال حاضر یک مشکلی برام پیش اومده و اون اینه که به هیچ دختری نمی تونم فکر کنم علاوه بر اون هر چی دختر که واسم در نظر گرفتند (منظورم خانواده ام هستند)هیچ گونه میل و رقبتی که حتی ببینمشون ندارم.بسیار سرد مزاج شده ام.اطمینانم به یک دختر مخصوصا خانواده اش کم شده.از ازدواج میترسم احساس میکنم عشق در وجودم مرده و دیگه عاشق نمیشم.حتی راستش رو بخواهید دوست دختر هم گرفتم ام ولش کردم دیدم هیچ حسی نسبت بهش ندارم بهترین تفریحم کار و ماشین سواری و اینترنت شده.
میخواستم نظر دوستان رو بدونم:
آیا من در این وضعیت باقی می مانم؟؟
آیا روزی میشه قلب من واسه کسی بتپش بیفته آخه من عشق و عاشق شدن رو دوست دارم؟
آیا زندگی من به حالت اولیه خودش بر میگرده من همیشه ترسم از اینه که نامزدی قبلی من باعث بروز مشکل در آینده شود به قول خودمون همش تو چشمم بزنند که تو قبلا نامزد داشتی؟؟؟؟
از کسانی که خدایی نکرده این تجربه رو داشتند یا نسبت به این موضوع میتوانند نظر دهند ملتمسانه تقاضای کمک دارم!!!!!!!!
ببین دردناکترین حرفی که بلافاصله بعد از جدایی میشه به یکنفر زد اینه که " فراموش می کنی " این حرف واقعیته اما خب در اون لحظه بحرانی که طرف فکر می کنه دنیا به پایان رسیده خیلی دردناکه و حق می دم اگر پیش خودش فکر کنه " این حال منو نمی فهمه "
اما واقعیتیست دوست عزیز
زمان خودش حلال بسیاری از مشکلات هست . نمی دونم نامزدت چندمین عشق زندگیت بود اما هرچی به اولین نزدیک تر باشه تاوانی که می دی بیشتره . شبهای بدی که می گذرونی طولانی تره و زمانی که لازم داری بیشتره و با همه این حرفها آخرش یه روزی به خودت میای و می بینی این درد این زخم دیگه مثل 2 ماه قبل آزارت نمی ده و از همون روز روند بازگشتت به زندگی رسما آغاز می شه
فکر نکن تو تنها فردی هستی که این شب و روزها رو تجربه کردی
فکر نکن تنها تو هستی که بعد از شکست عشقی و بهم خوردن رابطه بی انگیزه و بی تفاوت شده
فکر نکن توی این دنیا فقط تویی که چهارماهه داره تاوان عشقی که از دست داده رو می پردازه
من داستان خودم رو برات بگم دردت یادت میره
ولی این روندی که داری طی می کنی طبیعیه
به خودت زمان بده
عجله نکن که زودتر یک رابطه دیگه رو شروع کنی
ببخشید اینو می گم اما خانواده ات اشتباه می کنن دارن به تو کیس های جدید معرفی می کنند
تو اول باید از این شوک خارج بشی بعد دوباره شروع کنی و انتخاب کنی
اینجوری عجله ای ممکنه اوضاعت بدتر بشه که بهتر نشه
خانواده فکر می کنند هرچه زودتر جای خالی نامزدت رو پر کنند مشکلت حل میشه ولی بنظر من اینجوری نیست . به خودت بیشتر زمان بده
بذار وقتی دوباره انگیزه زندگی تشکیل دادن اومد سراغت شروع کنی به خواستگاری و ...
بذار وقتی جاه طلبی های طبیعی زندگی دوباره سراغت اومد اونوقت دست به انتخاب بزن
پسر خاله من
وقتی با نامزدش بهم زد طی یک واکنش عصبی رفت موهاش رو با تیغ زد !! بعد هم نشست توی اتاقش و با همه خانواده دعوا کرد که چرا نمی رید وساطتت کنید ( اصلا جای وساطتت هم نبود . بهم نمی خوردند ) بعد هم از توی اتاقش فریاد می کشید : یا ... یا هیچکس . من زن نمی گیرم و ...
مادرش از غصه داشت دق می کرد
این داستان مال 5 سال پیشه
الان پسرخالم یکساله ازدواج کرده . در کار و زندگی کاملا موفقه . یاد اون روزها می افته از ته دل می خنده و ...
می بینی ؟ زمان همه چیز رو حل می کنه
پس
1- نه . در این وضع باقی نمی مونی و این مدتی هم که طی شد و میشه کاملا روال طبیعی ماجراست . بابا جان من ساعتم شکست یکماه غصه می خوردم دیگه از دست دادن عشق ( بهرحال اولش لااقل باعشق بوده ) تاوانش خیلی بیش از این حرفاست . به خودت زمان بده
2- بله چنین روزی فرا می رسه . مثل دفعه قبل که یه خودت اومدی دیدی عاشق شدی اینبار هم یکروزی به خودت میای می بینی پاک عاشق شدی . آی اگر این عشق قبل از آمدن در میزد زندگی شاید خیلی بهتر از این بود ولی در نمیزنه نامرد و یکروزی سرزده میاد توی قلبت چهارزانو می شینه . فقط عجله نکن که زود عاشق شی
3- ببین نگرانی در مورد آینده تاحدی طبیعیه . بعد از یک شکست تلخ بدبینی هم حتی تاحدی طبیعیه اما بدبینی به خودی خود فاجعه اس پس لطف بزرگی در حق خودت و آینده ات می کنی اگر بدبینی رو نسبت به هرچیزی در نطفه خفه کنی . هیچ دلیلی نداره همه آدمها مثل هم باشند . شما نسبت به آینده و دخترا و خانوادهاشون بدبین نباش و مطمئن باش خداوند نمیذاره اون حوادث یکبار دیگه تکرار بشه
شرمنده من روی این بدبینی خیلی حساسم !
سلام دوست عزیز:
مرسی از راهنمایی تان.واقعا نظرات شما رو به کار میگیرم و مطمئنم تاثیر گذار خواهد بود.یه سوال از شما داشتم اگه ممکنه میزان تحصیلات و رشته تحصیلی تان را بگید؟. به قول معروف از زمانی که شما داخل این سایت عضو شدید با راهنمایی های خوبی که داشتید کمک بسیار زیادی به اعضا این سایت کردید.انشاا... در تمام مراحل زندگی تان موفق و پیروز باشید.
نقل قول:
با عرض سلام خدمت دوستان عزیز که همواره یار و مددکار یکدیگر خصوصا در این سایت هستند:
این موضوع رو که ارائه میدم راجع به خودم هستش که احتمالا خانوم bluesea2008 و آقای sami در جریان هستند!حدود 4 ماه پیش من از نامزدم به دلیل مشکلات خانوادگی از هم جدا شدیم.اوایل قصد برگشتن داشتم اما هر با خودم فکر کردم دیدم هیچ گونه وجه تمایزی بین ما وجود نداره و تصمیمم رو قطعی کردم و دیگه فکرش رو از سرم بیرون کردم.در حال حاضر یک مشکلی برام پیش اومده و اون اینه که به هیچ دختری نمی تونم فکر کنم علاوه بر اون هر چی دختر که واسم در نظر گرفتند (منظورم خانواده ام هستند)هیچ گونه میل و رقبتی که حتی ببینمشون ندارم.بسیار سرد مزاج شده ام.اطمینانم به یک دختر مخصوصا خانواده اش کم شده.از ازدواج میترسم احساس میکنم عشق در وجودم مرده و دیگه عاشق نمیشم.حتی راستش رو بخواهید دوست دختر هم گرفتم ام ولش کردم دیدم هیچ حسی نسبت بهش ندارم بهترین تفریحم کار و ماشین سواری و اینترنت شده.
میخواستم نظر دوستان رو بدونم:
آیا من در این وضعیت باقی می مانم؟؟
آیا روزی میشه قلب من واسه کسی بتپش بیفته آخه من عشق و عاشق شدن رو دوست دارم؟
آیا زندگی من به حالت اولیه خودش بر میگرده من همیشه ترسم از اینه که نامزدی قبلی من باعث بروز مشکل در آینده شود به قول خودمون همش تو چشمم بزنند که تو قبلا نامزد داشتی؟؟؟؟
از کسانی که خدایی نکرده این تجربه رو داشتند یا نسبت به این موضوع میتوانند نظر دهند ملتمسانه تقاضای کمک دارم!!!!!!!!
دوست عزیز سلام
ماشالله به آقای سامی28 واقعا که باریکلا دارند.
اما من هم باز تاکید میکنم که این اتفاق یک شکست هست در هر شکستی ما باید بگذاریم تا روند خودش طی شود و در این زمان از هر گونه تصمیم گیری باید اجتناب کرد.
و در این زمان سعی کرد که خودسازی را شورع کنیم تا دوباره دستخوش این حوادث نشدیم. به نوعی باید عبرت اموزی کرد.
اما عزیزم اینو بدون که این اتفاق عشق و عاشقی برای همه پیش می آید و تا زمانی که انسان زنده است فرصت عاشق شدن را دارد و محض مزاح بگم که این شتریه که در خونه همه می خوایه.
نگران این نباش که ایا دوباره احساسات شما برانگیخته خواهد شد یا نه اگر به فرومهای قبلی ات سری بزنی میبینی که من در انها هم یاداور شدم که دوباره عشق در خونه قلبتو میزنه اما حواست باشه هر کسی را توش راه ندی.
ولی بدون در هر شرایطی که ادمی خسته مغموم عصبانی یا شکست خورده است نباید هرگز تصمیمی بگیرد.
برای ازدواح هیچ وقت دیر نیست برای عشق بازی هرگز دیر نیست مهم این هست که مسیر را درست بپیمایی وگرنه هیچ وقت دیر نیست.
نگران نباش توکلت به خدا باشه با حانوادت صحبت کن.
ما هم همیشه در خدمت دوستای گلی مثل شما هستیم.
در ادامه هم دو تا از نوشته های خودمو میگذارم فکر میکنم خالی از لطف نباشه.
نقل قول:
سلام دوست عزیز:
مرسی از راهنمایی تان.واقعا نظرات شما رو به کار میگیرم و مطمئنم تاثیر گذار خواهد بود.یه سوال از شما داشتم اگه ممکنه میزان تحصیلات و رشته تحصیلی تان را بگید؟. به قول معروف از زمانی که شما داخل این سایت عضو شدید با راهنمایی های خوبی که داشتید کمک بسیار زیادی به اعضا این سایت کردید.انشاا... در تمام مراحل زندگی تان موفق و پیروز باشید.
نمی دونم چقدر با موضوع سنخیت داشته باشه ولی خالی از لطف نیست.
به نام خدا چقدرکیک می خورید؟ عشق ومیل به عشقبازی،یک فرصت زیباوبیادماندی درزندگی است که خداوندمهربان آن را دروجودما قراردادتا پی به وجودلایزالش ببریم.
فرصتهای زیبای زندگی مثل یک کیک بزرگ می مونه،که معشوقتون باتمام احساس خوبش برای شماپخته است.
ووقتی اونوجلوی شمایی میذاره،که مدتهاست یک کیک حسابی نخوردید.
اون موقع شماچقدرکیک می خورید؟وچه اتفاقی می افتد؟
اگرازاون دسته آدمهایی هستیدکه سرتون رومی اندازید پایین وتا ته کیک رو خودتون می خوریدوهیچی به معشوقتون تعارف نمیکنید،بدونیدکه بادست خودتون معشوقتون رو از دست دادید،چرا؟
چون شیرینی زیاداونقدردلتون رو میزنه که یادلزده میشید ومیرید پی کارخودتون،یا ازمرض قند میمیرید
دراین حالت شماحتما معشوقتون رااز دست می دهید.
اما اگه از اون دسته آدمهای به ظاهر تعارفی هستیدکه روتون نمیشه حتی تکه ایی ازکیک را تست کنیدواصلا به کیک دست نمی زنید،باید بگم که شماهم معشوقتون را بزودی از دست می دهید،چرا؟
چون معشوقتون این کارو بی توجهی می دونه نه تعارف وحتمافکر میکنه که شمادستپخت عاشقانه اورا دوست ندارید،شایدهم قبل از اینجا،جای دیگری بودیدوکیک کسی دیگر را میل کردید.
تازه ممکن هست که آدم شکمویی همون موقع سربرسه وهمه کیک را با ولع بخوره ومعشوقتون رابه آشپزیش امیدوارکنه
دراین حالت هم شما معشوقتون را از دست می دهیدراه چاره چیست؟؟؟
شمابایدکاملابادقت وهوشیارانه عمل کنید،یک تکه از کیک رامیل کنیدوحتمابرای تشکرواثبات عشقتون بگید:اگه رژیم نداشتم بیشتر می خوردم،چون تا بحال چنین کیکی نخورده بودم.
زندگی مثل یک تکه کیک می مونه،اگه زیاده روی کنی می بازی.
اگه کم رویی کنی بازم بازنده هستی،وبایداینوبدونی که شرط بقاحفظ تعادل است.
همانطورکه دردین مبین اسلام هم آمده:اسلام دین افراط وتفریط نیست،دین میانه روی هست.
پس هروقت تو زندگی فرصتی به شماتعارف شد اونو با پررویی وکم رویی از دست ندهید.
شادباشیدوشادکام وهمیشه عاشق.
نقل قول:
سلام دوست عزیز:
مرسی از راهنمایی تان.واقعا نظرات شما رو به کار میگیرم و مطمئنم تاثیر گذار خواهد بود.یه سوال از شما داشتم اگه ممکنه میزان تحصیلات و رشته تحصیلی تان را بگید؟. به قول معروف از زمانی که شما داخل این سایت عضو شدید با راهنمایی های خوبی که داشتید کمک بسیار زیادی به اعضا این سایت کردید.انشاا... در تمام مراحل زندگی تان موفق و پیروز باشید.
به نام خدا کافی شاپ مهر مسیرراهپیمایی درعشق مانندبالا رفتن ازیک پلکان است،که هرچه بالاتر میروی راه پله اش تنگ تروباریک تر میشودوآخرین پله به بالکنی می رسدکه درآغوش دره ای آرمیده است
عشاقی که سعی میکنندباهم ازاین پلکان بالا بروند،دو دسته می شوند.
دسته اول به محض اینکه درمی یابند پلکان باریک می شود سریع برمی گردند واز پلکان پایین می آیندتامجبورنشونددست کسی رابرای یاری بگیرند،این دسته ازآدمها اونهایی هستند که هیچ وقت در زندگیشون ریسک نمی کنندودنبال فرصت جدیدی نیستند.
اینهایاخودخواه هستندیاترسو،پس همیشه اون پایین هستندوبه بالا خیره می مانندودرعمق دلشان می گویند:
که اگرمااون بالابودیم!!!
یعنی اون بالا چه طوری هست؟؟؟
وهمیشه افسوس می خورند.
امادسته دوم،پلکان را تاانتهابالا میرونداین دسته ازافراد،انسانهای شجاعی هستندکه ریسک پذیرندووقتی که کم کم از پلکان تنگ بالا میروند بهم نزدیکتر می شوندتا آنجا که دست برشانه های هم می اندازندتا راحتترمسیرتنگ رابپیمایندوحتی شایدمجبورشوندکه دست درکمرهم ببرندویکدیگرراسخت در آغوش بگیرند،اما وقتی که آخرین پله را بالا میروندمسیرعبوردوقسمت می شود.
درمسیراول،این فاتحین،آنقدرمست ومدهوش این بالا آمدن هستندکه بابیدقتی از لبه بالکن به دره می افتند.اینها افرادی هستند که فقط عاشقندوبهره ایی ازعقل نبردندودرزندگی همیشه تیری درتاریکی میزنندوهدفی ندارندالا اینکه ببینند،
اون بالاچطوری هست؟
امافاتحینی که درمسیردوم قدم میگذارند،توانسته اند که عقل واحساس را آنقدردرطول مسیربه خوبی با هم بیامیزندکه وقتی آخرین پله رابالا می آیند حواسشون هست کجاپامی گذارند،اینهامی دونندکه قبل از تیرزدن بایدهدف را مشخص کنند،یااونقدرتیرداشته باشندکه بالاخره یکیش به هدف بخوره.
پس روی بالکن دست در دست هم زیر نور مهتاب قدم می زنندوبه سویی میروندکه روی تابلویش نوشته شده است:
چای داغ درکافی شاپ مهر
(درب باز است).
براستی آیاعبوردرمسیرعشق فقط دوجهت دارد:
بالا
.
.
.
.
.
.
.
پایین
به هرطرفی که میرویدشب مهتابی برایتان آرزو میکنم. م.دریا.
سلام دوست عزیز
با تشکر از شما دوست عزیز که منو راهنمایی کردید. شما واقعا دارای تجربیات بسیار خوبی هستید و بسیار قابل تحسین هستید.انشا... روز به روز تجربیات بر تجربیات و علوم شما دوست عزیز اضافه بشه تا کمک و یار دوستان ونزدیکان خودتان باشید که هیچ کار خیری مثل راهنمایی و هدایت ثواب ندارد.برای شما و خانواده محترمتان آرزوی موفقیت دارم.ممنون
با سلام به دوستان گرامی
صحبتهای خیلی خوبی کردید. از BLUESEA به خاطر نوشتههای استعاری زیباشون ممنونم و توصیههای منطقی SAMI رو کاملاً به جا میدونم.
- به نظر من هم شکست مقدمهی تلاش برای پیروزی های بعدیه. این حال شما هم عادیه و البته خیلی خیلی مهمه که چظور باهاش برخورد کنید. رفتن به سمت یه دختر دیگه اون هم به این زودی اصلاً کار درستی نبوده و نتیجهاش رو هم دیدید. شما باید حداقل 5-6 ماه صبر میکردید.
- حتماً میتونید باز هم عاشق بشید و حتماً تو این وضعیت نخواهید موند. به خودتون فرصت بدید تا بتونید شرایط رو بهتر ارزیابی کنید. بهتره از یه روانشناس خوب کمک بگیرید و ببینید چرا انتخاب قبلیتون مناسب نبوده؟ چه مسائلی رابطهتون رو به هم زده؟ ایرادهای خود شما چی بوده؟
- دیگه اگه از نامزدتون جدا شدید نباید با فکر اون خودتون رو اذیت کنید. اینکه دیگران بهش چی میگن و آیا جوابی داره برای پرسش های مردم، کاملاً به خودشون مربوطه و شما حق دخالت ندارید. این اشتباه بزرگ (و رایج) رو مرتکب نشید که به زندگی همدیگه کار داشته باشید و مدام توی زندگی هم پیداتون بشه. این کار فقط و فقط بهتون آسیب بیشتری میزنه. برای همین توصیه میکنم ترتیبی بدید که دیگه ایشون رو جایی نبینید.
- زندگی ما چه ارتباطی به خانواده مون داره که اجازه میدیم هرجا دلشون خواست واسمون تصمیم بگیرن؟ تو دوستی من با یه دختر اصلاً کی حق داره نظری بده؟ این منم که با هر کس دلم خواست مشورت میکنم (اونم آدمهای آگاه و فهمیده، نه خانوادهای که خودشون هزارتا مشکل و مسئله دارن). جریم شخصی خودتون رو بشناسید و اجازه ندید بهش تجاوز بشه. کشیدن پای خانواده توی این مسائل هیچ مشکلی رو حل نمیکنه.
توی بعضی موارد م با دوستان موافق نیستم. خانم BLUESEA گفتند هیچ وقت برای عاشق شدن (یا ازدواج) دیر نیست و آدم میتونه هر چقدر بخواد عاشق بشه. چرا به نظر من 90 سالگی واسه ازدواج کاملاً دیره. درسته که قرار نیست برای ازدواج نگران سنمون باشیم، اما به هر حال ازدواج یه انتخابه که ما از انجامش یه هدفی داریم.( آیا هدفهاتون مشخص هستن؟ مثلاً میدونید بچه میخواید یا نه؟ و اگه میخواید چند تا؟ یه فاصلهی چند سال از هم؟ میخواید تو ایران زندگی کنید یا برین خارج از کشور؟ و ...) و مسلماً به بعضی از این هدفها نمیشه تو هر سنی رسید. علاوه بر این طبق بررسیهای علمی به نظر میرسه که ازدواج توی محدودهی 25-35 سال بهترین نتیجه رو میده. پس نمیشه گفت "بی خیالش، هر وقت شد شد". اینطوری به راحتی به خودمون اجازهی رابطه داشتن با دهها نفر رو میدیم، بدون اینکه نهایتاً چیزی دستگیر هیچکدوممون بشه. آیا این تلف کردن عمر نیست؟
ضمناً به نظر من این حرف که " آدم هر وقت بخواد میتونه عاشق بشه" با اطلاعات علمی و بررسیهای دقیق همخوانی نداره.اولاً آدمی که عشق توی 8 سال اول زندگی تو وجودش توسط پدر و مادر کاشته نشده باشه (که ما ایرانیها اکثرا اینطوری هستیم متأسفانه) نمیتونه عاشق بشه( مگر اینکه خودش عشق رو کسب کنه). نمیتونه...آدم وابسته نمیتونه عاشق بشه. آدم نادان و ناآگاه نمیتونه عاشق بشه. این حرف شاید خیلی عاری از احساس و خشک و منطقی باشه. ولی من ترجیح میدم واقعیت تلخ رو بپذیرم تا توهم شیرین رو... ثانیاً طبیعت برای انسان ظرفیت محدودی جهت تجربهی عشق واقعی گذاشته و اگه از اون درست استفاده نشه دبگه قابل دسترسی نیست. اینه که اگه من جای شما بودم (که یه جورایی همچین مسئلهای هم دارم) با احتیاط بیشتری تو انتخابهای بعدیم عمل میکردم.
در مورد حرفهایی که زدم حاضرم بحثهای بیشتری با دوستان داشته باشم.
به جای اینکه به اون دختر فکر کنی، به فکر ساختن خودت باش. آگاهی خودت رو بالا ببر و حتماً کمک حرفهای بگیر. امیدوارم شاد و پیروز باشی.
با تایید حرفای دوستان باید عرض کنم واسه شروع دوباره به نظر شخص بنده 3یا 4ماه زوده و باید مدتی از ماجرای تلخت بگذره تا بتونی به زندگی دوباره فکر کنی . اجازه بده این ماجراهایی که برات رخ داده وبرات تبدبل به خاطره بد شده یه مقدار روش خاک بشینه .مطمئنا دوباره میشی مثل روزای اولت
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید
.: مسئوليت مطالب، تبليغات و محصولات ديگر سايتها به عهده خودشان است :.
.:: برداشت از مطالب اين سايت فقط با کسب مجوز از مدیریتو با ذکر مبنع و آدرس به صورت لینک بلامانع است ::.
.::: کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دکتر رهام صادقی بوده و هرگونه سواستفاده از آن طبق ماده 12 قانون جرایم رایانه ای قابل پیگیری است :::.