شما در بخش انجمنهای گفتگو سایت دکتر رهام صادقی هستید، برای آشنایی با امکانات متنوع دیگر سایت اینجا کلیک کنید


به اينستاگرام سايت بپيونديد

عذاب وجدان کاذب ولی پایدار

  1. همسری دارم که به شدت علاقه مند به داشتن عذاب وجدانه. مثلا شده هر چیز مسخره ای رو بزرگ می کنه و خودش رو مقصر می دونه و عذاب وجدان می گیره. بعد دائم  این موضوع رو تکرار می کنه و هی از من سوال می کنه که به نظرت آیا من واقعا در فلان قضیه گناهکار بودم یا نه؟ و هرچقدر که براش قسم می خورم که اون تقصیری نداشته باور نمی کنه و بازم فردا سوالاش رو تکرار می کنه. یعنی واقعا زندگیم رو جهنم کرده.

    مورد اخیرش از 6 ماه پیش شروع شد که متاسفانه خونه یکی از دوستانمون چند تا پک ماریجوانا کشید. حدود 2-3 ساعت بعد به خونه اومدیم و در راه خونه هم باد شدیدی می اومد (بعدا می گم چرا). دست و صورتمون رو شستیم و لباسهامونو هم عوض کردیم. شوهرم رفت چرتی بزنه و من مشغول آشپزی شدم. در همین حین یکی از بستگانمون زنگ زد که برای کاری میاد منزلمون و تا بیاد هم 1 ساعتی طول کشید. وقتی اومد نوه نوزادش رو هم آورده بود که خب طبعا تو اون نیم ساعتی که بودند من مشغول بازی با بچه شدم اما شوهرم نه به بچه نزدیک شد و نه بهش دست زد. فقط یک بار پستونک بچه رو از زمین برداشت. خلاصه اون روز گذشت..

    بعد از مدتی دیدم همسرم هی از من می پرسه آیا تو وقتی خونه میای دست و صورتت رو می شوری یا نه؟ آیا لباسهاتو عوض می کنی؟ آیا موهاتو می بندی یا نه؟ شونه می زنی یا نه؟ و من متحیر که چرا این سوالات رو می پرسه. جواب مثبت که می دادم می گفت خب ببینم چطور دستهات رو می شوری؟ نشونم بده که چطور موهاتو جمع می کنی؟ بعد کم کم به سوالاتش اینطوری اضافه شد که آیا شده ببیننم که اون خونه اومده و دستهاش رو نشسته باشه؟ و خیلی سوالات مسخره دیگه که باعث شد به طور جدی ازش بپرسم که چی شده که این ها رو می پرسه؟ زد زیر گریه که آره من یک بچه بی گناه رو بدبخت کردم. من ماریجوانا کشیده بودم اون روز و نزدیک بچه شدم. حالا این بچه مغزش آسیب می بینه!

    من مات و منحیر مونده بودم. خلاصه گفتم اصلا اینطور نیست. ما دست و رومونو شسته بودیم و لباسمون عوض شده بود و توی راه هم باد شدیدی که می اومد اون ماده رو از روی موهامون پاک کرده (اگر که اصلا این ماده روی مو نشسته باشه). وانگهی تو که اصلا به بچه دست نزدی. من دست زدم که منم چیزی نکشیده بودم که و ....خلاصه کلی براش توضیح دادم و فکر کردن قضیه تموم شده رفته پی کارش اما زهی خیال باطل...

    از اون روز به بعد مدام توی اینترنت دنبال مقالاتی می گرده که اثبات کنند اون به بچه آزار و اذیت رسونده. و متاسفانه باید بگم که خیلی از چیزهایی که می گه من گشتم و دیدم حقیقت نداره و اون داره از خودش این حرفها رو در میاره اگر نه اصلا همچین مقالاتی وجود نداره. خیلی نگرانم که آیا دچار توهم شده؟

    دائم هم این سوالا رو از من می پرسه که توی چشمام نگاه کن و قسم بخور من به بچه آسیبی نرسوندم. من قسم می خورم اما دوباره فرداش روز از نو روزی از نو. بعد هی می پرسه اگر بچه خودمون هم بود می گفتی اشکال نداره؟ اگر بچه خواهرت هم بود همینو می گفتی؟ میگم آره بابا میگه خب پس به جون مامانت قسم بخور. قسم میخورم اما بازم باور نمی کنه.

    تا اینکه یک بار عصبانی شدم و بهش گفتم خب فرض که آسیب رسوندی به بچه حالا فرداش یک پله فوقش آی کیوش میاد پایین نه تو زندگیش تاثیر داره نه تو درسش. نزدی که کورش کنی یا فلجش کنی که گفت نه این حرف رو نزن من اگر به این بچه آزاری رسونده باشم باید زندگیمو نابود کنم!!!!!!!!!! و این حرفش وحشتناک نگرانم کرد!

    این بار اول شوهرم نیست. قبل از ازدواج با من، ده سال پیش هم دچار همچین حالاتی بوده. چون چند ماه قبل از فوت مادربزرگش خواب مرگشو می بینه بعدها مرگ مادربزرگشو تقصیر خودش می دونه. کار به جایی می کشه که میره روانپزشک و روانکاو و ده سال چند تا دارو مثل اکسازپام و افکسور و کلردیازپوکساید مصرف می کرده اما هنوزه که هنوزه خودشو تو مرگ مادربزرگش مقصر می دونه چون خوابشو دیده! باید توی پرانتز بگم به خاطر 10 سال مصرف دارو توانایی جنسیش رو هم از دست داده کاملا (با این که بعد از ازدواج ما زیر نظر پزشک داروهاش رو قطع کرد)

    راستش یک چیزی هم هست که منو اذیت می کنه اونم اینه که مورد واقعی تو زندگیمون که باید براش احساس عذاب وجدان کنه زیاده مثل ادامه تحصیل من، بیکار شدن قریب الوقوع خودش، وضع ناپایدار اقتصادیمون و...اما اصلا به این مسائل بها نمیده. فقط انرژیش رو گذاشته روی همین موضوع و اصلا و ابدا فکر مشکلات زندگی مون نیست.

    نکته آخری که به ذهنم می رسه اینه که توی خانواده شون بیماری های روانی زیاده. پدر خودش که در حد بستری شدن تو تیمارستان و راستش هیچ غریبه ای اعم از زن و مرد توی این خانواده دوام نمیاره. در واقع به جز من تمام عروس و داماد ها خانواده طلاق گرفته اند یا طرد شدند. حس اون دختره رو دارم توی فیلم پارک وی. تو رو خدا کمکم کنید.
     
  2. Shadianeh نوشته است: همسری دارم که به شدت علاقه مند به داشتن عذاب وجدانه. مثلا شده هر چیز مسخره ای رو بزرگ می کنه و خودش رو مقصر می دونه و عذاب وجدان می گیره. بعد دائم  این موضوع رو تکرار می کنه و هی از من سوال می کنه که به نظرت آیا من واقعا در فلان قضیه گناهکار بودم یا نه؟ و هرچقدر که براش قسم می خورم که اون تقصیری نداشته باور نمی کنه و بازم فردا سوالاش رو تکرار می کنه. یعنی واقعا زندگیم رو جهنم کرده.

    مورد اخیرش از 6 ماه پیش شروع شد که متاسفانه خونه یکی از دوستانمون چند تا پک ماریجوانا کشید. حدود 2-3 ساعت بعد به خونه اومدیم و در راه خونه هم باد شدیدی می اومد (بعدا می گم چرا). دست و صورتمون رو شستیم و لباسهامونو هم عوض کردیم. شوهرم رفت چرتی بزنه و من مشغول آشپزی شدم. در همین حین یکی از بستگانمون زنگ زد که برای کاری میاد منزلمون و تا بیاد هم 1 ساعتی طول کشید. وقتی اومد نوه نوزادش رو هم آورده بود که خب طبعا تو اون نیم ساعتی که بودند من مشغول بازی با بچه شدم اما شوهرم نه به بچه نزدیک شد و نه بهش دست زد. فقط یک بار پستونک بچه رو از زمین برداشت. خلاصه اون روز گذشت..

    بعد از مدتی دیدم همسرم هی از من می پرسه آیا تو وقتی خونه میای دست و صورتت رو می شوری یا نه؟ آیا لباسهاتو عوض می کنی؟ آیا موهاتو می بندی یا نه؟ شونه می زنی یا نه؟ و من متحیر که چرا این سوالات رو می پرسه. جواب مثبت که می دادم می گفت خب ببینم چطور دستهات رو می شوری؟ نشونم بده که چطور موهاتو جمع می کنی؟ بعد کم کم به سوالاتش اینطوری اضافه شد که آیا شده ببیننم که اون خونه اومده و دستهاش رو نشسته باشه؟ و خیلی سوالات مسخره دیگه که باعث شد به طور جدی ازش بپرسم که چی شده که این ها رو می پرسه؟ زد زیر گریه که آره من یک بچه بی گناه رو بدبخت کردم. من ماریجوانا کشیده بودم اون روز و نزدیک بچه شدم. حالا این بچه مغزش آسیب می بینه!

    من مات و منحیر مونده بودم. خلاصه گفتم اصلا اینطور نیست. ما دست و رومونو شسته بودیم و لباسمون عوض شده بود و توی راه هم باد شدیدی که می اومد اون ماده رو از روی موهامون پاک کرده (اگر که اصلا این ماده روی مو نشسته باشه). وانگهی تو که اصلا به بچه دست نزدی. من دست زدم که منم چیزی نکشیده بودم که و ....خلاصه کلی براش توضیح دادم و فکر کردن قضیه تموم شده رفته پی کارش اما زهی خیال باطل...

    از اون روز به بعد مدام توی اینترنت دنبال مقالاتی می گرده که اثبات کنند اون به بچه آزار و اذیت رسونده. و متاسفانه باید بگم که خیلی از چیزهایی که می گه من گشتم و دیدم حقیقت نداره و اون داره از خودش این حرفها رو در میاره اگر نه اصلا همچین مقالاتی وجود نداره. خیلی نگرانم که آیا دچار توهم شده؟

    دائم هم این سوالا رو از من می پرسه که توی چشمام نگاه کن و قسم بخور من به بچه آسیبی نرسوندم. من قسم می خورم اما دوباره فرداش روز از نو روزی از نو. بعد هی می پرسه اگر بچه خودمون هم بود می گفتی اشکال نداره؟ اگر بچه خواهرت هم بود همینو می گفتی؟ میگم آره بابا میگه خب پس به جون مامانت قسم بخور. قسم میخورم اما بازم باور نمی کنه.

    تا اینکه یک بار عصبانی شدم و بهش گفتم خب فرض که آسیب رسوندی به بچه حالا فرداش یک پله فوقش آی کیوش میاد پایین نه تو زندگیش تاثیر داره نه تو درسش. نزدی که کورش کنی یا فلجش کنی که گفت نه این حرف رو نزن من اگر به این بچه آزاری رسونده باشم باید زندگیمو نابود کنم!!!!!!!!!! و این حرفش وحشتناک نگرانم کرد!

    این بار اول شوهرم نیست. قبل از ازدواج با من، ده سال پیش هم دچار همچین حالاتی بوده. چون چند ماه قبل از فوت مادربزرگش خواب مرگشو می بینه بعدها مرگ مادربزرگشو تقصیر خودش می دونه. کار به جایی می کشه که میره روانپزشک و روانکاو و ده سال چند تا دارو مثل اکسازپام و افکسور و کلردیازپوکساید مصرف می کرده اما هنوزه که هنوزه خودشو تو مرگ مادربزرگش مقصر می دونه چون خوابشو دیده! باید توی پرانتز بگم به خاطر 10 سال مصرف دارو توانایی جنسیش رو هم از دست داده کاملا (با این که بعد از ازدواج ما زیر نظر پزشک داروهاش رو قطع کرد)

    راستش یک چیزی هم هست که منو اذیت می کنه اونم اینه که مورد واقعی تو زندگیمون که باید براش احساس عذاب وجدان کنه زیاده مثل ادامه تحصیل من، بیکار شدن قریب الوقوع خودش، وضع ناپایدار اقتصادیمون و...اما اصلا به این مسائل بها نمیده. فقط انرژیش رو گذاشته روی همین موضوع و اصلا و ابدا فکر مشکلات زندگی مون نیست.

    نکته آخری که به ذهنم می رسه اینه که توی خانواده شون بیماری های روانی زیاده. پدر خودش که در حد بستری شدن تو تیمارستان و راستش هیچ غریبه ای اعم از زن و مرد توی این خانواده دوام نمیاره. در واقع به جز من تمام عروس و داماد ها خانواده طلاق گرفته اند یا طرد شدند. حس اون دختره رو دارم توی فیلم پارک وی. تو رو خدا کمکم کنید.


    سلام

    من نمی دونم این آقای خسته جایی از اینجا بی ربط تر برای طرح سوالش در مورد زود انزالی پیدا نکرده ؟!

    اما در مورد شما دوست عزیز
    باتوجه به هر دو سوالی که در انجمن مطرح کردید فقط می تونم بگم خدا صبرتون بده
    و از طرفی هردو مشکل همسرتون ( سردمزاجی همسرتون و این رفتارهای غیرعادی ) بشدت حاد هست . جوری که با توصیه های من و دیگران محاله تغییر خاصی ایجاد بشه . بهتر در هر مورد به متخصصش رجوع کنید .
    فکر می کنم ایران نیستید و این مسئله کار روانکاوی و رواندرمانگری رو کمی مشکل می کنه چون بهرحال خیلی بهتره که روان درمانگر با فرهنگ مدد جو آشنا باشه ولی بازهم بهتر از دست روی دست گذاشتنه
    برای سردمزاجیشون هم اگر به رابطه جنسی ولوژیست دسترسی دارید که چه بهتر اگر نه به اورولوژیست مراجعه کنید .

    ببخشید سعی نکردم هیچ راه حلی بدم چون مشکل دقیقا تخصصیه و تجربه بعید می دونم بکار بیاد
     
  3. Shadianeh نوشته است: همسری دارم که به شدت علاقه مند به داشتن عذاب وجدانه. مثلا شده هر چیز مسخره ای رو بزرگ می کنه و خودش رو مقصر می دونه و عذاب وجدان می گیره. بعد دائم  این موضوع رو تکرار می کنه و هی از من سوال می کنه که به نظرت آیا من واقعا در فلان قضیه گناهکار بودم یا نه؟ و هرچقدر که براش قسم می خورم که اون تقصیری نداشته باور نمی کنه و بازم فردا سوالاش رو تکرار می کنه. یعنی واقعا زندگیم رو جهنم کرده.

    مورد اخیرش از 6 ماه پیش شروع شد که متاسفانه خونه یکی از دوستانمون چند تا پک ماریجوانا کشید. حدود 2-3 ساعت بعد به خونه اومدیم و در راه خونه هم باد شدیدی می اومد (بعدا می گم چرا). دست و صورتمون رو شستیم و لباسهامونو هم عوض کردیم. شوهرم رفت چرتی بزنه و من مشغول آشپزی شدم. در همین حین یکی از بستگانمون زنگ زد که برای کاری میاد منزلمون و تا بیاد هم 1 ساعتی طول کشید. وقتی اومد نوه نوزادش رو هم آورده بود که خب طبعا تو اون نیم ساعتی که بودند من مشغول بازی با بچه شدم اما شوهرم نه به بچه نزدیک شد و نه بهش دست زد. فقط یک بار پستونک بچه رو از زمین برداشت. خلاصه اون روز گذشت..

    بعد از مدتی دیدم همسرم هی از من می پرسه آیا تو وقتی خونه میای دست و صورتت رو می شوری یا نه؟ آیا لباسهاتو عوض می کنی؟ آیا موهاتو می بندی یا نه؟ شونه می زنی یا نه؟ و من متحیر که چرا این سوالات رو می پرسه. جواب مثبت که می دادم می گفت خب ببینم چطور دستهات رو می شوری؟ نشونم بده که چطور موهاتو جمع می کنی؟ بعد کم کم به سوالاتش اینطوری اضافه شد که آیا شده ببیننم که اون خونه اومده و دستهاش رو نشسته باشه؟ و خیلی سوالات مسخره دیگه که باعث شد به طور جدی ازش بپرسم که چی شده که این ها رو می پرسه؟ زد زیر گریه که آره من یک بچه بی گناه رو بدبخت کردم. من ماریجوانا کشیده بودم اون روز و نزدیک بچه شدم. حالا این بچه مغزش آسیب می بینه!

    من مات و منحیر مونده بودم. خلاصه گفتم اصلا اینطور نیست. ما دست و رومونو شسته بودیم و لباسمون عوض شده بود و توی راه هم باد شدیدی که می اومد اون ماده رو از روی موهامون پاک کرده (اگر که اصلا این ماده روی مو نشسته باشه). وانگهی تو که اصلا به بچه دست نزدی. من دست زدم که منم چیزی نکشیده بودم که و ....خلاصه کلی براش توضیح دادم و فکر کردن قضیه تموم شده رفته پی کارش اما زهی خیال باطل...

    از اون روز به بعد مدام توی اینترنت دنبال مقالاتی می گرده که اثبات کنند اون به بچه آزار و اذیت رسونده. و متاسفانه باید بگم که خیلی از چیزهایی که می گه من گشتم و دیدم حقیقت نداره و اون داره از خودش این حرفها رو در میاره اگر نه اصلا همچین مقالاتی وجود نداره. خیلی نگرانم که آیا دچار توهم شده؟

    دائم هم این سوالا رو از من می پرسه که توی چشمام نگاه کن و قسم بخور من به بچه آسیبی نرسوندم. من قسم می خورم اما دوباره فرداش روز از نو روزی از نو. بعد هی می پرسه اگر بچه خودمون هم بود می گفتی اشکال نداره؟ اگر بچه خواهرت هم بود همینو می گفتی؟ میگم آره بابا میگه خب پس به جون مامانت قسم بخور. قسم میخورم اما بازم باور نمی کنه.

    تا اینکه یک بار عصبانی شدم و بهش گفتم خب فرض که آسیب رسوندی به بچه حالا فرداش یک پله فوقش آی کیوش میاد پایین نه تو زندگیش تاثیر داره نه تو درسش. نزدی که کورش کنی یا فلجش کنی که گفت نه این حرف رو نزن من اگر به این بچه آزاری رسونده باشم باید زندگیمو نابود کنم!!!!!!!!!! و این حرفش وحشتناک نگرانم کرد!

    این بار اول شوهرم نیست. قبل از ازدواج با من، ده سال پیش هم دچار همچین حالاتی بوده. چون چند ماه قبل از فوت مادربزرگش خواب مرگشو می بینه بعدها مرگ مادربزرگشو تقصیر خودش می دونه. کار به جایی می کشه که میره روانپزشک و روانکاو و ده سال چند تا دارو مثل اکسازپام و افکسور و کلردیازپوکساید مصرف می کرده اما هنوزه که هنوزه خودشو تو مرگ مادربزرگش مقصر می دونه چون خوابشو دیده! باید توی پرانتز بگم به خاطر 10 سال مصرف دارو توانایی جنسیش رو هم از دست داده کاملا (با این که بعد از ازدواج ما زیر نظر پزشک داروهاش رو قطع کرد)

    راستش یک چیزی هم هست که منو اذیت می کنه اونم اینه که مورد واقعی تو زندگیمون که باید براش احساس عذاب وجدان کنه زیاده مثل ادامه تحصیل من، بیکار شدن قریب الوقوع خودش، وضع ناپایدار اقتصادیمون و...اما اصلا به این مسائل بها نمیده. فقط انرژیش رو گذاشته روی همین موضوع و اصلا و ابدا فکر مشکلات زندگی مون نیست.

    نکته آخری که به ذهنم می رسه اینه که توی خانواده شون بیماری های روانی زیاده. پدر خودش که در حد بستری شدن تو تیمارستان و راستش هیچ غریبه ای اعم از زن و مرد توی این خانواده دوام نمیاره. در واقع به جز من تمام عروس و داماد ها خانواده طلاق گرفته اند یا طرد شدند. حس اون دختره رو دارم توی فیلم پارک وی. تو رو خدا کمکم کنید.




    با سلام
    شما باید همسرتون را تحت درمان قرار دهید شاید بتونید با بحث در اینجا کمی از تجارب و اطلاعات دیگران بهره بگیرید اما این موضوع انوقدر حاد است که نیاز به دکتر روانپزشک باشه اما کمی هم به فکر خودتون باشید تا توان یاری به ایشان را همیشه داشته باشید الان مشکل برای هر دوی شماست اما از یک منبع که همون همسرتون است پس به فکر سلامت هردوتن باید بود
    پس حتما دنبال درمان مستمر او باشید
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
  4. آقای سامی اون که سوال کرده بود یه کاربر دیگه است، آقای خسته مظلوم!! فقط جواب ایشون رو داده بود.
    آقای خسته فقط اشتباهشون اینه که املاشون خیلی عالیه و به جای صورت نوشتن ثورت!
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
صفحه 1 از 1


پرش به:  

شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید

Powered by phpBB ©



Forums ©

.: مسئوليت مطالب، تبليغات و محصولات ديگر سايتها به عهده خودشان است :.
.:: برداشت از مطالب اين سايت فقط با کسب مجوز از مدیریت و با ذکر مبنع و آدرس به صورت لینک بلامانع است ::.
.::: کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دکتر رهام صادقی بوده و هرگونه سواستفاده از آن طبق ماده 12 قانون جرایم رایانه ای قابل پیگیری است :::.


ارسال ایمیل به دکتر رهام صادقی


مدت زمان ایجاد صفحه : 0.25 ثانیه (50)