سلام دوستان
مثل اینکه من منظورم درست بیان نکردنم
ببنید من اون دختر را دوست دارم ولی حاضر نمیشم برم بگم عزیزم بیا باز با من بمون چرا که اصلا شاید بزنه تو برجک من بگه به چه جراتی باز امدی سراغ من مگه نگفتم بهت دیگه نیا پیشم و سراغی از من نگیر
سوال کلی من از شما اینه با توجه به اینکه من اولین نفر هستم تو دوستی با اون خانوم با توجه به رابطه جنسیی که با هم داشتیم و خیلی مردانه رفتم با مادرش در میون گذاشتم و گفتم من میخوام با دخترتون ازدواج کنم و مادر اون مخالفت کرد
حالا میگم امکان داره من تو ذهن اون دختر باشم و اون دختر برگرده پیش من باتوجه به اینکه من صادقانه امدم خواستگاریش کردم به نظر شما چی میشیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مثل اینکه من منظورم درست بیان نکردنم
ببنید من اون دختر را دوست دارم ولی حاضر نمیشم برم بگم عزیزم بیا باز با من بمون چرا که اصلا شاید بزنه تو برجک من بگه به چه جراتی باز امدی سراغ من مگه نگفتم بهت دیگه نیا پیشم و سراغی از من نگیر
سوال کلی من از شما اینه با توجه به اینکه من اولین نفر هستم تو دوستی با اون خانوم با توجه به رابطه جنسیی که با هم داشتیم و خیلی مردانه رفتم با مادرش در میون گذاشتم و گفتم من میخوام با دخترتون ازدواج کنم و مادر اون مخالفت کرد
حالا میگم امکان داره من تو ذهن اون دختر باشم و اون دختر برگرده پیش من باتوجه به اینکه من صادقانه امدم خواستگاریش کردم به نظر شما چی میشیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟