شما در بخش انجمنهای گفتگو سایت دکتر رهام صادقی هستید، برای آشنایی با امکانات متنوع دیگر سایت اینجا کلیک کنید


به اينستاگرام سايت بپيونديد

وقتی والدینتان دچار بیماریهای روانپزشکی هستند

  1. زندگی درهرخانواده ای دربعضی مواقع ممکن است چالش انگیز باشد،اما درخانواده هایی که یکی یا هردو ازوالدین دچاربیماری هستند مشکلات وچالش های ویژه ای وجود دارد. کودکان درچنین خانواده هایی با بی ثباتی وپیش بینی ناپذیری مواجه هستند. اغلب درمورد نقشهای خانوادگی سردرگمی وجود دارد وکودکان بخش زیادی از مسئولیت های والدین از قبیل مراقبت از خواهریا برادر کوچکتر وانجام تکالیف خانگی رابه عهده می گیرند. آنها حتی ممکن است مسئولیت مراقبت وارضای نیازهای عاطفی وجسمانی والدین شان رانیزبه عهده داشته باشند.



    دراین شرایط کودکان اغلب ازمراقبت والدین وبرآوردن نیازهایشان محروم هستند.اغلب آنها از صحبت درمورد وضعیت شان با دیگران دچار شرم می شوند ودرنهایت از بستگان ودوستانی که می توانستند برای آنها حمایت کننده باشند، دوری می جویند. این بچه ها که از بیان نیازهایشان حتی به خودشان ناتوان هستند، بطورمکرراحساس انزوا وتنهایی می کنند. فرزندان والدین بیمار ممکن است مشکلات اضافی نیز به مانند والدین شان داشته باشند. ازقبیل موارد زیر:    



    مشکلات ارتباطی:

    ₪ اشکال در آغاز ارتباط وتجربه احساس تنهایی

    ₪ اشکال در روابط عاشقانه

    ₪ اشکال در اعتماد به خود ودیگران

    ₪ اشکال در متعادل کردن روابط صمیمی ( وابستگی افراطی یا اجتناب افراطی)

    ₪ اشکال درایجاد تعادل بین مراقبت از خود ومراقبت از دیگران





    مشکلات عاطفی:

    ₪ احساس گناه، رنجش

    ₪ شرم وخجالت

    ₪ افسردگی

    ₪ ترس از به ارث بردن بیماری روانی والد

    ₪ ترس از روشدن اسرار توسط دوستان

    ₪ ناتوانی درابراز سازنده خشم، انفجارخشم یا سرکوب خشم

    ₪ سردرگمی در مورد هویت خویش

    ₪ نگرش منفی به خود

    ₪ ناتوانی درمواجهه با زندگی مگر بصورت نامنظم وبحرانی

    ₪ مسئولیت افراطی یا بی مسئولیتی دربسیاری از مسائل زندگی از قبیل تعهدات، هزینه، روابط وغیره.

    ₪ افکار، نگرشها ورفتارهای خود تخریب گر ازقبیل «من کسی نیستم ، من ارزشی ندارم، تلاش بی فایده است...»

    ₪ نگرشهای خود تخریب گرانه در مورد یکسان دانستن موفقیت با احساس ارزشمندی، از«من فقط زمانی ارزشمندم که چیزی رابه بهترین وجه انجام داده باشم ودرمدرسه،شغل یا روابطم بهترین باشم.اما اگرشکست خوردم ارزشی نخواهم نداشت واین وحشتناک است.»



    اگر شما بعضی از این مشکلات رادارید، مطمئن باشید که تنها نیستید. بازشناسی این امر که این احساسات ورفتارهای مشکل زا به شما در مقابله با سالهای آسیب زای کودکی کمک خواهند کرد، برایتان مفید است. بازشناسی این موضوع که آنها انتخابهای زندگی شما به عنوان یک بزرگسال رامحدود کرده اند، نقطه شروعی برای کاوش شیوه های پاداش دهنده وکارکردی روابط است.





    چطور می توانید به خودتان کمک کنید:

    1-این موضوع که شما یک والد دچار بیماری روانی دارید را به رسمیت بشناسید واز تاثیرات آن برخودتان آگاه باشید.

    ₪ احساسهای غیر قابل قبول قبلی از قبیل خشم، شرم ، گناه وغیره را بشناسید.

    ₪ حالت سوگ ناشی ازعدم دریافت حمایت والدین را تجربه کنید.

    ₪ به خاطر داشته باشید که شما مسئول ایجاد مشکلات والدتان ویا تثبیت وضعیت اونیستید.



    2-راههایی جدید برای مراقبت ازخود ایجاد کنید.

    ₪ نیازهای قانونی خود را شناخته واز آنها محافظت کنید.

    ₪ فشارزاهای زندگی خود را بشناسید وراههای اداره کردن آن رایاد بگیرید.

    ₪ افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کنید. از قبیل : من آدم ارزشمندی هستم واین حقیقت ربطی به موفقیت ها وناکامی های من ندارد. زندگی من بالا وپایین دارد اما ارزش من تغییرنمی کند.



    3-شیوه هایی جدید برای ارتباط با دیگران ایجاد کنید.

    ₪ الگوهای ارتباطی قدیم وناسالم خانوادگی را بشناسید وروشهایی جدید درارتباط باوالدین وسایراعضای خانواده راتمرین کنید.

    ₪ مشکلات ارتباطی موجود خود را بشناسید وشیوه های جدید ایجاد رابطه با دیگران رایاد بگیرید.

    ₪ ثبات خود در روابط راارزیابی کرده واز آن لذت ببرید. توجه کنید روابط با بحران یا وابستگی مشخص نمی شود.





    در مورد بیماری والدین تان به خود آموزش دهید:

    این موضوع در فهم اینکه والدینتان با چه مشکلاتی مواجه هستند وچه چیزی باعث آن مشکلات شده است، به شما کمک خواهد کرد. این امر همچنین به شما در تسکین احساساتی از قبیل گناه ،رنجش ، شرم وخجالت کمک خواهد کرد.





    بایک متخصص بهداشت روانی مشورت کنید:

    یک مشاور به شما کمک می کند تا بفهمید که بیماری والدینتان چه تاثیری برزندگی شما دارد.همچنین مشاور به شما دریادگیری روشهای سالم ارتباط با دیگران وبرآوردن نیازهایتان کمک می کند.





    با یک گروه حمایتی ارتباط برقرار کنید:

    یک گروه حمایتی که با وضعیت ویژه شما هماهنگ باشد به کاهش احساس تنهایی تان کمک می کند بویژه زمانی جستجوی چنین حمایتی مفیدتر است که اعضای خانواده مشکل را قبول نداشته ویا در بازنشستگی آن اکراه دارند.
     
  2. بسیار موضوع جالب و مهمی رو مطرح کردید. واقعاً ممنونم.
    می‌دونستید تقریباً در تمام خانواده‌ها حداقل یک عضو خانواده یکی از بیماری‌های روانی بالا رو داره؟؟؟
     
  3. f_65



    کاربر نيمه فعال


    کاربر نيمه فعال
    سلام. مادر همسرم به یک نوع بیماری ای دچار است که اسمش را نمیدانم. فقط  یک سری علائم را میدانم.هر چند وقت یکبار هر چه فکر بد هست به مغزشان هجوم میاورد و ایشان را داغون میکند.حتی در خواب هم راحت نیست و با جیغ از خواب میپرد.البته الان که حدود 15 سال تحت درمان هستند خیلی خیلی بهتر شدند و این حالت شاید 4 ماه در سال اتفاق بیفتد.(لطفا برایشان دعا کنید)
    حالا من میخواهم راجع به این بیماری بیشتر بدانم تا شاید روابطم بهتر شود. چون من کمی بدبین هستم و  بعضی رفتارها را تحمل نمیکنم (مثل احترم نگذاشتن به عرف). از طرف دیگر پیش خودم میگویم شاید به خاطر بیماری هست و دست خودشان نیست. مثلا یک بدبینی من این است که شاید ایشان خیلی حسادت میکنند و زمانهایی که اتفاق خوبی برای کسی می افتد این حالت بهشان دست میدهد.(چون در خانواده ی فقیر و متعصبی بزرگ شدند و خیلی از کارهای زنانه ای که ما انجام میدهیم (مثل رنگ مو، آرایش، لباس باز....)انجام نداده اند و به شدت مخالف این هستند که ما هم انجام بدهیم)... حالا از این که این فکر را کردم عذاب وجدان گرفتم.
    آیا این بیماری به گونه ای هست که انسان متوجه رفتاری از خود نباشد؟ آیا این که کسی آداب و رسوم را رعایت نمیکند، به خاطر این بیماری است؟ یعنی این توجیه درست است که فلانی این مریضی را دارد پس حواسش نبوده و از این حرفا؟...
    البته همانطور که گفتم خیلی خیلی بهتر هستند و اگر این حالت هم بهشان دست بدهد خیلی خفیف است.
     
  4. f_65



    کاربر نيمه فعال


    کاربر نيمه فعال
    سلام مجدد. اسم بیماری را فهمیدم افسردگی شیدایی...
     
  5. f_65



    کاربر نيمه فعال


    کاربر نيمه فعال
    سلام. راجع به بیماری مانیک سرچ کردم. فکر کنم لینک زیر خیلی مفید باشه:
    http://tehrandata.com/vbforum/archive/index.php/t-20497.html

    در آن نوشته یکی از اثرات این بیماری از دست دادن قدرت تصمیم گیری حتی در موارد ساده
    است. و همچنین نوشته اختلالات دوقطبی از خانواده ها به ارث می رسد. به عبارتی ژنها بیشتر از تربیت در این اختلالات موثرند.
    1- کسی که این بیماری را گرفته باشد، حتی در زمانهایی که بهبود یافته و حالش خوب است اثرات بیماری را با خود دارد؟  يعنی مثلا فردی که  بيمار شد، تا آخر عمر قدرت تصيم گیری درست ندارد؟
    2- ممکن است ژن بیماری مانیک از مادرشوهرم به بچه ی من برسد؟     راهی وجود دارد تا در دوران جنینی این موضوع فهمیده شود؟ اگر بله اجازه ی سقط جنین در این مورد داده میشود؟
    3- اگر شوهرم هم ژن اين بيماری را داشته باشد، چطور  قبل از بروز آن پيشگيری کند؟
    ...
    4- حالات روحی شخص تاثيری در شروع دوره های افسردگی ندارد؟ مثل ناراحتی، حسادت، استرس و ... اگر اینگونه است بهتر نیست علاوه بر مراجعه به متخصص، بیش روانکاو هم بروند تا اگر مشکل شخصیتی دارند حل شود؟
    و این که به نظر شما خوب است خانواده ی خودم رو از بیماری مادر شوهرم خبر کنم؟ چون به خاطر رفتارهایی که داشته وجه اش را پیش ما از دست داده و مادرم هر وقت یاد کارهایش می افتد بد و بیراه میگوید. از طرفی این یک راز خانوادگی است و میدانم اگر به خانواده ام بگویم شوهرم ناراحت میشود.ولی اگر مادرم و ... بفهمند ان رفتارها به خاطر بیماری بوده نظرشان 180 درجه تغییر میکند و هی هم دچار غیبت و تهمت هم نمیشوند.
    خواهش میکنم من را راهنمایی کنید
     
  6. f_65



    کاربر نيمه فعال


    کاربر نيمه فعال
    ببخشید. من توقع ندارم کسی به سوالم جواب بده. دیگه لازم هم نیست چون خودم جواب سوالم رو گرفتم.   اما خداوکیلی اگه یک سوال تکراری و واضح راجع به مثلا قرص ضد بارداری، احتمال حاملگی ، مسایل جنسی و ... پرسیده بودم تا حالا یکی جوابم رو میداد . باز هم معذرت میخوام
     
  7. f_65 نوشته است: ببخشید. من توقع ندارم کسی به سوالم جواب بده. دیگه لازم هم نیست چون خودم جواب سوالم رو گرفتم.   اما خداوکیلی اگه یک سوال تکراری و واضح راجع به مثلا قرص ضد بارداری، احتمال حاملگی ، مسایل جنسی و ... پرسیده بودم تا حالا یکی جوابم رو میداد . باز هم معذرت میخوام


    سلام

    فرمایشتون درسته
    و همین ثابت می کنه سوال شما جدای اینکه تکرار نیست کمی تخصصی تر از بقیه سوالات بوده که پاسخ داده نشده
    دوست عزیز موردی که شما مطرح کردی به این سادگی نیست که کسی بیاد و بگه فلان مشکل در بین هست و اینکار رو بکن که حل بشه

    به مشاور هم که مراجعه کنید
    ابتدا شما رو بررسی می کنه که ببینه انسان پرتوقع و ایراد گیر و زودرنجی هستید یا نه ؟
    بعد باید ریز بشه روی اینکه رفتارهایی که می فرمایید مغایر اصول و آداب معاشرته کدوماس ؟
    آیا اون خانم واقعا رفتارش غیر عادی هست یا نه ؟
    گاهی وقتا این نگاه ما هست که مشکل داره نه اونچیزی که ما بهش نگاه می کنیم !

    خلاصه اگر پاسخی نگرفتید به این خاطر بود که لااقل خوده من اطلاع خاصی در این زمینه نداشتم
    و پرداختن به مشکل مورد نظر شما مستلزم این بود که روزی 10 بار از شما سوال بشه و شما 10 بار پاسخ بدید ، تازه اگر واقعا نیازی به آشنایی بی واسطه با مادر همسرتون حس نمی شد و این یعنی یک جلسه مشاوره تمام عیار
    که حتما تایید می کنید شدنی نبوده

    موفق باشید
    و حسن پاسخ ندادن ما این بود که شما خودتون پاسخ رو پیدا کردید
     
    این پست توسط دکتر رهام صادقی (مدیریت سایت) تایید شده است
    تشکر شده توسط : ROHAM
تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
صفحه 1 از 1


پرش به:  

شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید

Powered by phpBB ©



Forums ©

.: مسئوليت مطالب، تبليغات و محصولات ديگر سايتها به عهده خودشان است :.
.:: برداشت از مطالب اين سايت فقط با کسب مجوز از مدیریت و با ذکر مبنع و آدرس به صورت لینک بلامانع است ::.
.::: کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دکتر رهام صادقی بوده و هرگونه سواستفاده از آن طبق ماده 12 قانون جرایم رایانه ای قابل پیگیری است :::.


ارسال ایمیل به دکتر رهام صادقی


مدت زمان ایجاد صفحه : 0.15 ثانیه (65)