خستگی و بی نظمی

سلام
مدتی است که احساس خستگی می کنم.کارهایم را به موقع انجام نمی دهم و بعد با فشار کاری زیاد مواجه می شم .آنوقت در زمان کمی همه را انجام می دهم و دوباره یک دوره خستگی و بی نظمی. برنامه ریزی هایم هم به اجرا در نمی آیند و همینطور خوابی نا منظم دارم.بیشتر رورز ها می خوابم و شب بیدارم. آیا این ها نشانه افسردگی است؟چه کار می تونم بکنم؟البته در مورد ارتباطاتاتم مشکلی ندارم و کارهایم هم انجام می شود اما حس می کنم اوقات هدر شده زیادی دارم بخصوص برنامه هایی که مرتب عقب می افتند. مثلا ورزش نمی کنم و ...
از راهنمایی تان ممنونم

525852 نوشته است: سلام
مدتی است که احساس خستگی می کنم.کارهایم را به موقع انجام نمی دهم و بعد با فشار کاری زیاد مواجه می شم .آنوقت در زمان کمی همه را انجام می دهم و دوباره یک دوره خستگی و بی نظمی. برنامه ریزی هایم هم به اجرا در نمی آیند و همینطور خوابی نا منظم دارم.بیشتر رورز ها می خوابم و شب بیدارم. آیا این ها نشانه افسردگی است؟چه کار می تونم بکنم؟البته در مورد ارتباطاتاتم مشکلی ندارم و کارهایم هم انجام می شود اما حس می کنم اوقات هدر شده زیادی دارم بخصوص برنامه هایی که مرتب عقب می افتند. مثلا ورزش نمی کنم و ...
از راهنمایی تان ممنونم

سلام.
دوست عزیز!
شما همینکه راه درمان خستگیت رو پیدا کردی ، خودش خیلی خوبه ولی لازم نیست نگران عقب افتادن ورزش و حتی انجام ندادن برنامه ات باشی .
مهمترین توصیه هایی که میشه به طور کلی بکنم (کاش مشخصات و اطلاعات بیشتری از خودتون میدادین) :
1- وقتی خوابت نمیگیره، مثلا بعد از نیم ساعت زور زدن، خوب نمیخواد بخوابی ... بلند شو و به کارهات برس و هر وقت خسته شدی دوباره به رخت خواب برو.
2- برنامه ریزی صحیحی داشته باش، صرف زیادی حجم کارها ، دلیل خوب بودن یه برنامه نمیشه ... . یه توصیه میکنم و اینکه حجم کارهات رو کم کن، ولی در برنامه برای تفریحاتت هم زمان بذار.

3 روش کلی برنامه ریزی:
1) نوشتن کارها به ترتیب اولویت و تیک زدن (مثلا آب دادن به گلها و...).
2) ساعتی (از 8تا9 فلان کار و...)
3) هدفی (مثلا امروز باید فلان کتاب رو بخونم یا فلان نقشه رو بکشم)

تجربیات نشون داده که برای هرکس بهترین برنامه ریز خودشه  

525852 نوشته است: سلام
مدتی است که احساس خستگی می کنم.کارهایم را به موقع انجام نمی دهم و بعد با فشار کاری زیاد مواجه می شم .آنوقت در زمان کمی همه را انجام می دهم و دوباره یک دوره خستگی و بی نظمی. برنامه ریزی هایم هم به اجرا در نمی آیند و همینطور خوابی نا منظم دارم.بیشتر رورز ها می خوابم و شب بیدارم. آیا این ها نشانه افسردگی است؟چه کار می تونم بکنم؟البته در مورد ارتباطاتاتم مشکلی ندارم و کارهایم هم انجام می شود اما حس می کنم اوقات هدر شده زیادی دارم بخصوص برنامه هایی که مرتب عقب می افتند. مثلا ورزش نمی کنم و ...
از راهنمایی تان ممنونم

ادامه ی موارد ...

3- از برنامه ی خیلی سبک شروع کن . تجربه ها نشون داده که لذت عمل به برنامه (که در برنامه های ساده بیشتر حس میشه ) خودش باعث افزایش توان و راندمان کاریت میشه .

4- عذاب وجدان از انجام ندادن برنامه خیلی خوبه ولی باید کنترلش کنی، با بالاتر بردن اعتماد به نفس (=انجام به برنامه های آیندت)

5- یادت باشه! تفریح هم جزوی از برنامه هست .... سعی کن عمل به اون در تایم مشخص شدش رو واجب بدونی ، البته ماها معمولا درست تفریح نمیکنیم ، حتی وقتی دراز میکشیم تا ریلکس کنیم و به چیزی فکر نکنیم، بازم فکرمون رو الکی مشغول میکنیم .... سعی کن تفریحت درست و به جا و خالی از فکر کارهات باشه.

6- البته مسایل دیگه ای مثل استرس، محیط نامناسب، بیماری و شرایط خانوادگی و... هم میتونه  روی خستگیت تاثیر داشته باشه.

امیدوارم مفید بوده باشه، دوستانت در roham.ws رو از خودت بی خبر نذاری! منتظر نظرت و اطلاعات کاملتری از خودت برای راهنمایی کاملتر هستیم... .

سلام
منم مشکل پست اولی رو دارم ولی یه مشت بیشتر
اینکه کارام هیچ وقت سر وقت انجام نمیدم
من الان دانشجو ام
تنبلی ام باعث شده خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی عقب بیافتام
حالم از خودم داره به هم میخوره
اصلا اراده ندارم
از این حرفهای قشنگ روانشناسانه هم خیلی خوب بلدم
از وقتی کنکور دادم فقط شکست خوردم
انگار نه انگار که روزی استعداد درخشان بودم

خیلی حس بدی دارم
.
.
.
.خیلی
دلم میخواد بگم
(وضعیت روحی من دقیقا مثل همین اسمایله)
اوضام خیل خرابه
دیگه هیچ امیدی ندارم
نگین ناامید فلان و بهمان
به خدا حال ندارم

                       خسته امممممممممممممممممممممممممممممممم

سلام
باید بگم که خستگی عوامل متعددی داره از جمله کم خونی عامل موثری برای خوابیدن اشتها نداشتن کم حوصلگی یخ کردن دست و پا شل شدن بدن و غیره به نظره من در مورد اقای 5852 باید بگم که احتمالا" شما دچارکم خونی شدید و بهتر یه ازمایش خون بدید و با پزشکتون در این مورد مشورت کنید البته باید بگم که قرص فیفول در جبران کم خونی بسیار موثره همچنین خوردن عدس سبز-جگر- لوبیا -لیموی تازه یا به صورت شربت و شما باید در برنامه روزانه 1 ساعت پیاده روی بزارید همچنین دوش اب سرد میتونه در کاهش خستگی های مفرط موثر باشه
و اما در مورد خانم elisyan باید بگم خجالت بکش این چه وضعیه ما خانوما خیلی قوی تر از اینیم که زود از حال بریممممممممممممممممم
عزیزم باید بگم به خودت اینقدر تلقین نکن شکست خوردم مطمئنا" تو زندگیت خیلی زمانها با موفقیت کارهاتو انجام دادی پس چرا به اونا فکر نمی کنی؟؟؟
و اینکه هر کس تو زندگی ممکنه تو خیلی مسایل دچار شکست بشه ولی این دلیل نمیشه که ادم دست از تلاش برداره ضمن اینکه گاهی اوقات علل انجام نشدن کارهامون خواست خداست پس توکل کن و تلاش کن مطمئنا" موفق می شی

نه نازی جون
راس میگم .من هیچ موفقیتی ندارم
همه اش شکست
شکستهای من پلیه برا شکستهای بعدی
فکر نکنم خواست خدا باشه چون 90 درصد کارامو خراب میکنم اون 10 درصد بقیه که نمیدوم چرا خراب میشه خواست خداست
همین


از روز کنکور همه چیز م خراب شد
وقتی تا روز کنکور مطمئن بودم رتبه ام دو رقمیه ولی تو راه تصادف کردم
وقتی یه رشته ی زپرتی قبول شدم
وقتی گفتم بی خیال از همین رشته هم میشه به اون جایگاهی که دوست دارم برسم ولی از همون ترم اول تو درسهایی که توشون تو کلاس اولین نفری بودم که یادمیگرفتم افتادم....
دیگه الان که شب امتحانه یه 10 دقیقه هم نمیتونم درس بخونم
اون چیزایی رو هم که بلدم یادم میره
رشته ی 7 ترمه رو دارم 9 ترمه تموم میکنم
همش خراب میکنم
نگین تو ذهنت همینه برا همین ،نگرشت و عوض کن و این حرفا ...از این کارا هم کردم ولی....بازم شکست
دانشگاه پیرم کرد
الان که دارم مینویسم چشام تره
حتی نمیدونم چطور این قضیه رو به خونوادم بگم
از خجالت میمیرم
تو خانواده ای که همشون درس خوندن و تو شرایط بدی تونستن با بهترین نمرات درساشونو تموم کنن

حالا چطور بگم به اونا
تو دانشگاه هم ...خجالت میکشم
دارم با سال پایینی ها درس می خونم

آخه این حق من نبود
نگین برا خودت تو ذهنت تو تخیلت یه جایگاه مثل یه خانوم دکتر تو یه مطب شیک تصور کردی ..............نه به قران نه
من تو هیچ چیزی اعتماد به نفس ندارم به جز مورد درسی که ...دیگه با اعتماد میگم در حد صفرم   

دوستام که من تو راهنمایی دبیرستان ریاضی و فیزیک یاد میدادم الان دارن ارشد عمران میخونن ولی من چی  ؟!!!!
دیگه هیچ اراده ای ندارم
من یه آدم کم رو خجالتی بی دست و پا ..تنها امیدی که داشتم و بهم روحیه میدادسطح درسی ام بود میگفتم عیب نداره .درسته که  مثل بچه های فامیل سرزبوندار و جذاب نیستم اما عوضش منم هوش درسی ام بالاست
اما الان تنها امیدمم از دست دادم
از دانشگام متنفرم
دارم زیست علفی میخونم .خیلی مسخرس.حتی یه ذره هم با موضوها ش رابطه ندارم
ببخشید میدونم الان بهم می خندین اما...
دلم پره
یه چند سال پیش وقتی شور داشتم یه تست هوش دادم که نمونه اش تو همین سایت نتیجه اش شد 178 اما مطمئنم اگه الان همون تست و بدم 90 هم نمیشه
.
.
.
.شکست خوردم
شکست


دوست نداشتم زندگی ام یکنواخت شه
دوست نداشتم منم بشم یه خانوم خوب خونه یا یه خانومی که تو یه اداره کارمنده و ماه به ماه حقوقشو میگیره ... که چی


از خودم شاکیم

دوست عزیز بجای اینکه از تاریکی گله کنی ، یکبار پاشو شمع روشن کن !
شما هم درد رو می دونی ، هم درمان رو
فقط همت نداری
همت نداشتن هم دلیل اصلیش نداشتن هدف  و انگیزه هست .

بنظر من مشکلاتت رو تقسیم کن
یکباره نمی تونی همه عقب افتادنها رو جبران کنی
اما از همین دانشکده آغاز کن
هدفت این باشه همین واحدهای باقی مونده رو به بهترین شکل پاس کنی
مهم نیست قبلا چه اتفاقی افتاده
معدل کل هم بذار کنار
از معدل ترمت لذت ببر
هدفت رو کوتاه مدت و دستیافتنی انتخاب کن
اینجوری کم کم که مشکلات رو حل کردی یاد می گیری گامهای بزرگ رو هم برداری
اونوقت می بینی ظرف 2 سال از همه اطرافیانت پیش افتادی . پیشم نیوفتاده باشی عقب نیستی لااقل
بعد اینهمه تاریکی
لازم نیست پروژکتور روشن کنی
یک شمع روشن و لذت ببر