سلام
من یه دختره 20 سالم که موقعه مدرسه درسم خیلی خوب بود و عاشق رشتم بودم
اما موقعه کنکور کمی تنبل شدم اما به هر حال در یک دانشگاه دولتی معتبر(در نزدیکی شهرمون) و دانشگاه ازاد نسبتا غیر معتبر در شهرمون قبول شدم (هر دو شیمیه)
این اعتبار دانشگاهه دولتی و حضور دوستام خیلی مهم بود برام
اما خوانوادم و بیشتر از اونا فامیلای درجه 2 اصرار داشتن من به دانشگاه شهرمون برم گرچه ازاده
من هم بعد از کمی مقابله خسته شدم و قبول کردم و اونام که از مخالفت باطنیم اگاه بودن از رضایت ظاهریم خوشحال شدن و من ثبت نام کردم اما بعد دیدم نمیتونم تحمل کنم و خانوادم هم دیدن اینجوریه سعی کردن من تو همون دانشگاه دولتی ثبت نام کنن اما دیگه دیر بود و برام انصراف رد کردن
به هر حال من نمیتونم این دانشگاه تحمیلیم رو تحمل کنم
به خصوص این که مقصر رو خانوادم میدونم و اونا اصلا من رو یه ادمه بد بخت نمیدونن چه برسه به این که خودشونو مقصر بدونن
من دیگه از این دانشگاه و حتی رشته ی مورد علاقم بدم میاد و بعده گذر دو ترم دیگه نمیتونم تحمل کنم
در ضمن درگیر و علاقه منده 2 رشته ی ورزشی شدم اما هم دلم نمیاد هم روم نمیشه که به دوستام و معلمای قدیمم بگم بعده اون همه درس خوندن و علاقه مندی حالا میخوام از این دانشگاهم حتی انصراف بدم یا تربیت بدنی بخونم
من نمیتونم خودمو راضی کنم چه برسه به دیگرون در عین حال نمیتونم تحمل کنم و واقعا از درس خوندن بدم میاد چه برسه به رشتم
من ادم شاد و پر انرژی بودم و هنوزم با وجود همه ی این مشکلات به جز یک ماهه اول در ظاهر شادم ولی در درونم دارم میمیرم از بی انگیزگی و پشیمونی و ایناو تقریبا بعده گذر دو ترم هیشکی از ظاهرم متوجه درون آشفته ی من نمیشه
کمکم کنین
من یه دختره 20 سالم که موقعه مدرسه درسم خیلی خوب بود و عاشق رشتم بودم
اما موقعه کنکور کمی تنبل شدم اما به هر حال در یک دانشگاه دولتی معتبر(در نزدیکی شهرمون) و دانشگاه ازاد نسبتا غیر معتبر در شهرمون قبول شدم (هر دو شیمیه)
این اعتبار دانشگاهه دولتی و حضور دوستام خیلی مهم بود برام
اما خوانوادم و بیشتر از اونا فامیلای درجه 2 اصرار داشتن من به دانشگاه شهرمون برم گرچه ازاده
من هم بعد از کمی مقابله خسته شدم و قبول کردم و اونام که از مخالفت باطنیم اگاه بودن از رضایت ظاهریم خوشحال شدن و من ثبت نام کردم اما بعد دیدم نمیتونم تحمل کنم و خانوادم هم دیدن اینجوریه سعی کردن من تو همون دانشگاه دولتی ثبت نام کنن اما دیگه دیر بود و برام انصراف رد کردن
به هر حال من نمیتونم این دانشگاه تحمیلیم رو تحمل کنم
به خصوص این که مقصر رو خانوادم میدونم و اونا اصلا من رو یه ادمه بد بخت نمیدونن چه برسه به این که خودشونو مقصر بدونن
من دیگه از این دانشگاه و حتی رشته ی مورد علاقم بدم میاد و بعده گذر دو ترم دیگه نمیتونم تحمل کنم
در ضمن درگیر و علاقه منده 2 رشته ی ورزشی شدم اما هم دلم نمیاد هم روم نمیشه که به دوستام و معلمای قدیمم بگم بعده اون همه درس خوندن و علاقه مندی حالا میخوام از این دانشگاهم حتی انصراف بدم یا تربیت بدنی بخونم
من نمیتونم خودمو راضی کنم چه برسه به دیگرون در عین حال نمیتونم تحمل کنم و واقعا از درس خوندن بدم میاد چه برسه به رشتم
من ادم شاد و پر انرژی بودم و هنوزم با وجود همه ی این مشکلات به جز یک ماهه اول در ظاهر شادم ولی در درونم دارم میمیرم از بی انگیزگی و پشیمونی و ایناو تقریبا بعده گذر دو ترم هیشکی از ظاهرم متوجه درون آشفته ی من نمیشه
کمکم کنین