با سلام
من چند ماهي ميشه كه خواهر كوچكم رو توي يه سانحه تصادف از دست دادم خودم مصيبتهاي زيادي داشتم كه اين مصيبت هم بهش اضافه شد واقعا كم آوردم از يه طرف بي قراري هاي مادرم از طرف ديگه مريضي داداشم واز همه بدتر اخلاق پدرم .اين وسط موندم چيكار كنم مادروپدرم قبل از فوت خواهرمم رابطه خوبي نداشتن هميشه مادرم كوتاه مي اومد ولي الان نمي تونه تو خونه هميشه بحث ودعواس اگه بگم دعواي پدر ومادرم سر چه چيزاي كوچكي هست شايد بگين مسخره كردي ما رو ولي باور كنين موندم چيكار كنم.
بابام فرد به ظاهر مومني هست ولي در حمام رفتن و اينجور چيزا خسيسه آب رو اگه باز كني تا دستتو بشوري مي گه اصراف نكن گناهه.دعواي مامان وبابام هم سر اين چيزاس بايد هفته اي يكبار به زور فرستادش حموم مامانمم ميگه عرق مي كني بوت مي ياد ميري مسجد بدمي شه مي گن تو خونه كسي نيست كه لباسوتو بشوره در آر بشورم شما نمي تونين تصور كنين كه چه قد التماسش مي كنيم تا بره حموم يا لباسشو عوض كنه
من وداداشم رابطه نزديكي با پدرم نداريم يعني اون خواسته نداشته باشيم بهمون وابسته نيست پدرم بچه هاي برادرشو بيشتر از ما دوست داره تا حالا نشده من از پدرم چيزي بخوام اونم تا حالا نشده پولي در اختيارمون بذاره هميشه ما خودمون رو دلخوش مي كرديم كه مامان هست هر چي بخواهيم اون دراختيارمون مي ذاره هميشه اين عقده رو داشتم كه پدرم هفته اي يكبار كه به به عموزاده هام پول مي ده كاش به ما هم بده، يك بار داداشم بهش گفت، برگشت گفت كه برا شما مي خرم مي خورين ديگه انگار پدر ومادر اونا نمي خريد.
پدرم خيلي به مادروپدرش وابسته هست ولي پدربزرگ و مادر بزرگم اصلا خوب نيستند هميشه به مشكلاتمون اضافه مي كنن.
الان اين چيزا ديگه برام مهم نيست فقط بااين اخلاق بابام و اين مصيبت پيش اومده مادرم داره ازدستمون ميره تو را خدا بگين من چيكار كنم .
من چند ماهي ميشه كه خواهر كوچكم رو توي يه سانحه تصادف از دست دادم خودم مصيبتهاي زيادي داشتم كه اين مصيبت هم بهش اضافه شد واقعا كم آوردم از يه طرف بي قراري هاي مادرم از طرف ديگه مريضي داداشم واز همه بدتر اخلاق پدرم .اين وسط موندم چيكار كنم مادروپدرم قبل از فوت خواهرمم رابطه خوبي نداشتن هميشه مادرم كوتاه مي اومد ولي الان نمي تونه تو خونه هميشه بحث ودعواس اگه بگم دعواي پدر ومادرم سر چه چيزاي كوچكي هست شايد بگين مسخره كردي ما رو ولي باور كنين موندم چيكار كنم.
بابام فرد به ظاهر مومني هست ولي در حمام رفتن و اينجور چيزا خسيسه آب رو اگه باز كني تا دستتو بشوري مي گه اصراف نكن گناهه.دعواي مامان وبابام هم سر اين چيزاس بايد هفته اي يكبار به زور فرستادش حموم مامانمم ميگه عرق مي كني بوت مي ياد ميري مسجد بدمي شه مي گن تو خونه كسي نيست كه لباسوتو بشوره در آر بشورم شما نمي تونين تصور كنين كه چه قد التماسش مي كنيم تا بره حموم يا لباسشو عوض كنه
من وداداشم رابطه نزديكي با پدرم نداريم يعني اون خواسته نداشته باشيم بهمون وابسته نيست پدرم بچه هاي برادرشو بيشتر از ما دوست داره تا حالا نشده من از پدرم چيزي بخوام اونم تا حالا نشده پولي در اختيارمون بذاره هميشه ما خودمون رو دلخوش مي كرديم كه مامان هست هر چي بخواهيم اون دراختيارمون مي ذاره هميشه اين عقده رو داشتم كه پدرم هفته اي يكبار كه به به عموزاده هام پول مي ده كاش به ما هم بده، يك بار داداشم بهش گفت، برگشت گفت كه برا شما مي خرم مي خورين ديگه انگار پدر ومادر اونا نمي خريد.
پدرم خيلي به مادروپدرش وابسته هست ولي پدربزرگ و مادر بزرگم اصلا خوب نيستند هميشه به مشكلاتمون اضافه مي كنن.
الان اين چيزا ديگه برام مهم نيست فقط بااين اخلاق بابام و اين مصيبت پيش اومده مادرم داره ازدستمون ميره تو را خدا بگين من چيكار كنم .