من مجرد هستم و خيلي مذهبي نيستم اما در عين حال به قانون احترام گذاشته و هر کاري که فکر
ميکنم منفي باشه انجام نميدهم بعضي از دوستام به من رباط برنامه ريزي شده ميگن فکر نميکنم تا حالا کار غيرقانوني يا به عبارتي گناه بزرگي انجام داده باشم
مدتي پيش يک دختر به من پيشنهاد ازدواج داد جواب من نه بود اما داستان به اينجا ختم نشد و ادامه پيدا کرد تا حالا پيشنهاد داده شبي را با من باشه البته اگه پيشنهاد
بشه اسمش را گذاشت اين اصرارهاي او زندگي من را مختل کرده آخه من شاغل رسمي هستم من باز هم جوابم نه بود وقت زيادي براي عوض کردن نظرش صرف کردم اما نتيجه
نداده تهيد به خودکشي ميکنه نميدونم چي تو من ديده که خودم نديدم اين موضوع طوري من را ناراحت کرده که مشکل گوارشي هم پيدا کردم اما دست بردار نيست
من واقعا ميخوام اولين و اخرين ارتباطم با کسي باشه که باهاش ازدواج ميکنم و نميخوام بهش دروغ بگم پس نميتونم با اين دختر ارتباطي داشته باشم شايد از نظر برخي
فکر من مسخره باشه اما من به اين کار خودم را قبول دارم البته نميخوام براي اون دختر هم اتفاقي بيفته اين به خاطر علاقه من بهش نيست
لطفا من را راهنمايي کنيد چطوري از اين موضوع خلاصي پيدا کنم فکر شکايت هم به سرم زده اما اون حرفم را باور نداره به من ميگه ترسو ، بچه ننه ، لوس ، بزدل ،دوست داشتني،
واقعا زندگي برام تلخ شده وقتي ميبينم يه دختر حالم را گرفته احساس حقارت ميکنم
ميکنم منفي باشه انجام نميدهم بعضي از دوستام به من رباط برنامه ريزي شده ميگن فکر نميکنم تا حالا کار غيرقانوني يا به عبارتي گناه بزرگي انجام داده باشم
مدتي پيش يک دختر به من پيشنهاد ازدواج داد جواب من نه بود اما داستان به اينجا ختم نشد و ادامه پيدا کرد تا حالا پيشنهاد داده شبي را با من باشه البته اگه پيشنهاد
بشه اسمش را گذاشت اين اصرارهاي او زندگي من را مختل کرده آخه من شاغل رسمي هستم من باز هم جوابم نه بود وقت زيادي براي عوض کردن نظرش صرف کردم اما نتيجه
نداده تهيد به خودکشي ميکنه نميدونم چي تو من ديده که خودم نديدم اين موضوع طوري من را ناراحت کرده که مشکل گوارشي هم پيدا کردم اما دست بردار نيست
من واقعا ميخوام اولين و اخرين ارتباطم با کسي باشه که باهاش ازدواج ميکنم و نميخوام بهش دروغ بگم پس نميتونم با اين دختر ارتباطي داشته باشم شايد از نظر برخي
فکر من مسخره باشه اما من به اين کار خودم را قبول دارم البته نميخوام براي اون دختر هم اتفاقي بيفته اين به خاطر علاقه من بهش نيست
لطفا من را راهنمايي کنيد چطوري از اين موضوع خلاصي پيدا کنم فکر شکايت هم به سرم زده اما اون حرفم را باور نداره به من ميگه ترسو ، بچه ننه ، لوس ، بزدل ،دوست داشتني،
واقعا زندگي برام تلخ شده وقتي ميبينم يه دختر حالم را گرفته احساس حقارت ميکنم