سلام
من تازه با سايت شما آشنا شدم و خيلي به كمك گرفتن از شما اميدوارم!من پست هاي زيادي رو درباره شكاكي و بدبيني خوندم كه اول و آخر همه اين بود كه اين بيماري قابل درمان نيستو درست بشو نيستو همينه كه هست!ولي اين براي من قابل قبول نيست!بايد راهي براي بهبود و درمانش باشه،من بايد هرطور كه شده بهش كمك كنم!ازتون خواهش ميكنم حداقل واسه شروع يه راهي پيشه پام بگذارين!
مادر من اصلا اينجور آدمي نبود،شايد حدود يكي دو ساله كه شديداً شكاك و بدبين شده و من و پدرم رو به ستوه آورده!وقتي مشخصات بيماري پارانوئيد رو تو نت خوندم متوجه شدم كه مامانم اكثر اونهارو داره!من اصلا نميتونم دليل اين تغيير رفتار و كاراي مادرمو بفهمم،در اين سالهاي اخير هيچ اتفاقي نيفتاده و يا هيچ خطايي از من و پدرم سر نزده كه بخواد باعث اين موضوع بشه.اون اصلا حرفاي ما رو باور نميكنه!واسه هر موضوع پيش و پا افتاده اي ما رو به هزارجور قسم و آيه وادار ميكنه و جالب اينكه آخرشم بدون هيچ دليل و مدركي مارو به قسمه دروغ و فريب دادنش متهم ميكنه!به هيچ وجه حرف هيچ كس رو باور نميكنه،فكر ميكنه همه نقشه كشيدن سرش كلاه بگذارن!حرفاي ما رو مثه تيكه هاي پازل كناره هم ميچينه و واسه هر چيزي تو ذهنش يه سناريو درست ميكنه!طوري كه ما از شنيدنش شوكه ميشيم كه اون چطور تونسته اينارو به هم ربط بده!!
خلاصه اينكه از نظر مادر من هر حركت و هر حرفي مشكوكه!حرف زدن باهاشم بي فايدس،من خيلي سعي كردم نظرشو عوض كنم ولي فهميدم دارم زوره بيخود ميزنم چون به تفكراتش ايمان كامل داره!به هيچ وجه هم حاضر نيست بيماريشو بپذيره و بره پيش يه روانشناس.خواهش ميكنم بهم بگين چطور ميتونم راضيش كنم كه بره پيش روان شناس؟يا حتي خودم واسه بهتر شدنه اوضاع چه كاري ميتونم بكنم؟؟
لطفا يه راهي بهم نشون بدين،بهم نگين كه قابله درمان نيست!اگه من نتونم مادرمو درمان كنم،حتما اون منو ديوونه ميكنه!
من تازه با سايت شما آشنا شدم و خيلي به كمك گرفتن از شما اميدوارم!من پست هاي زيادي رو درباره شكاكي و بدبيني خوندم كه اول و آخر همه اين بود كه اين بيماري قابل درمان نيستو درست بشو نيستو همينه كه هست!ولي اين براي من قابل قبول نيست!بايد راهي براي بهبود و درمانش باشه،من بايد هرطور كه شده بهش كمك كنم!ازتون خواهش ميكنم حداقل واسه شروع يه راهي پيشه پام بگذارين!
مادر من اصلا اينجور آدمي نبود،شايد حدود يكي دو ساله كه شديداً شكاك و بدبين شده و من و پدرم رو به ستوه آورده!وقتي مشخصات بيماري پارانوئيد رو تو نت خوندم متوجه شدم كه مامانم اكثر اونهارو داره!من اصلا نميتونم دليل اين تغيير رفتار و كاراي مادرمو بفهمم،در اين سالهاي اخير هيچ اتفاقي نيفتاده و يا هيچ خطايي از من و پدرم سر نزده كه بخواد باعث اين موضوع بشه.اون اصلا حرفاي ما رو باور نميكنه!واسه هر موضوع پيش و پا افتاده اي ما رو به هزارجور قسم و آيه وادار ميكنه و جالب اينكه آخرشم بدون هيچ دليل و مدركي مارو به قسمه دروغ و فريب دادنش متهم ميكنه!به هيچ وجه حرف هيچ كس رو باور نميكنه،فكر ميكنه همه نقشه كشيدن سرش كلاه بگذارن!حرفاي ما رو مثه تيكه هاي پازل كناره هم ميچينه و واسه هر چيزي تو ذهنش يه سناريو درست ميكنه!طوري كه ما از شنيدنش شوكه ميشيم كه اون چطور تونسته اينارو به هم ربط بده!!
خلاصه اينكه از نظر مادر من هر حركت و هر حرفي مشكوكه!حرف زدن باهاشم بي فايدس،من خيلي سعي كردم نظرشو عوض كنم ولي فهميدم دارم زوره بيخود ميزنم چون به تفكراتش ايمان كامل داره!به هيچ وجه هم حاضر نيست بيماريشو بپذيره و بره پيش يه روانشناس.خواهش ميكنم بهم بگين چطور ميتونم راضيش كنم كه بره پيش روان شناس؟يا حتي خودم واسه بهتر شدنه اوضاع چه كاري ميتونم بكنم؟؟
لطفا يه راهي بهم نشون بدين،بهم نگين كه قابله درمان نيست!اگه من نتونم مادرمو درمان كنم،حتما اون منو ديوونه ميكنه!