شما در بخش انجمنهای گفتگو سایت دکتر رهام صادقی هستید، برای آشنایی با امکانات متنوع دیگر سایت اینجا کلیک کنید


به اينستاگرام سايت بپيونديد

معتاد کیست؟

  1. اكثر ما مایل نبودیم اقرار كنیم كه معتاد واقعی هستیم . هیچكس نمیخواهد فكر كند كه از نظر جسمی و روحی با دیگران تفاوت دارد . بنابراین كوششهای بیشمار  بیهوده ما برای اثبات این ادعا كه ما هم میتوانیم مانند دیگران مصرف كنیم چندان تعجّب آور نیست و این آرزوی بزرگ هر معتاد غیر عادی است كه روزی بطریقی قادر به كنترل و لذّت بردن از موّاد خواهد شد . سماجت معتاد در این خیال باطل ، براستی حیرت آور است و بسیاری از آنها آنرا تا دروازه های مرگ و جنون دنبال میكنند .

        ما به تجربه آموخته ایم كه باید معتاد بودنمان را با تمام وجود بپذیریم . این اوّلین قدم بهبودی است و این تصوّر نادرست كه ما با دیگران تفاوت نداریم و یا در حال حاضر نداریم ، باید درهم شكند .

        ما معتادان مردان و زنانی هستیم كه اختیار خود را از دست داده ایم و میدانیم كه هیچ معتاد واقعی ، هرگز نمیتواند این اختیار را دوباره بدست آورد . ما گاه تصوّر میكردیم كه در حال بدست آوردن جنبه كنترل مصرف خود هستیم امّا این فواصل كوتاه هر بار با از دست رفتن كنترلِ بیشتری همراه بود و بالاخره زندگی ما را به وضع خجالت آور ، رقّت انگیز و غیر قابل تصوّری كشاند . ما مجاب شده ایم كه معتادِ نظیر ما ، در چنگال بیماری پیشرونده اعتیاد گرفتاراست . ما در هر فاصله زمان قابل ملاحظه ای كه این بیماری را در نظر بگیریم می بینیم كه همیشه بدتر شده و هیچوقت بهتر نشده است .

        ما مانند انسانهائی هستیم كه پایشان را از دست داده اند و دیگر آنرا هرگز باز نخواهند یافت و هیچگونه درمانی هم كه بتواند ما را بحالت عادی بازگرداند هنوز پیدا نشده است . ما بهر گونه علاجی كه به تصوّر آید متوسّل شده ایم و در بعضی موارد بهبودی كم دوامی هم پیدا كرده ایم امّا همیشه لغزش بمراتب شدیدتری بدنبال آن بوده است . پزشكانی كه با این بیماری آشنائی دارند ، میدانند كه هرگز نمیتوان یك معتاد واقعی را به یك مصرف كننده عادی تبدیل كرد . علم و دانش ممكن است روزی باین مهّم دست یابد امّا تا كنون این چنین نشده است . علی رغم مطالبی كه گفته شد ، معتادینی وجود دارند كه معتقدند از این قاعده كلّی مستثنی هستند و سعی میكنند با توسّل به انواع آزمایشها و خود فریبی ها ، ثابت كنند كه معتاد واقعی نیستند . ما در مقابل معتاد كنترل باخته ای كه بتواند مانند یك جنتلمن مصرف كند سر تعظیم فرود میآوریم . خدا میداند كه ما هم چقدر وقت و سعی خود را بكار برده ایم تا بلكه بتوانیم مانند مردم عادی كه شاید چند سال یكبار و به مناسبتی مصرف میكند ؛ مصرف كنیم .

            اینها روشهائی است كه ما آزمایش كرده ایم : فقط مصرف موّاد از انواع سبك و محدودیّت در مصرف ، خودداری از مصرف در تنهائی ، خودداری از مصرف در ابتدای روز و صبح ، اجتناب از مصرف در ساعات كار ، كلوپ بازی نكردن و مصرف در منزل ، مصرف در مجالس ، قول و قرار و قسم ، رفتن به مسافرت ، نرفتن به مسافرت ، توبه های ابدی با قسم و بی قسم ، اشتغال به فعّالیّت های  ورزشی ، مطالعه كتاب های مفرّح روح ، رفتن به دهكده های تندرستی و آسایشگاه ها ، كارهای داوطلبانه در تیمارستانها . این فهرست را میتوان تا بی نهایت ادامه داد .

            ما مایل نیستیم كسی را معتاد خطاب كنیم و این شما هستید كه میتوانید در مورد خود قضاوت كنید . برای انجام اینكار به نزدیكترین مكان مصرف بروید و سعی كنید كه مصرف نكنید و یا مصرف خود را كنترل كنید . مصرف و قطع ناگهانی آنرا امتحان كنید و این كار را بیش از یكبار انجام دهید ، اگر با خود صادق باشید در مدّت كوتاهی متوجّه خواهید شد كه معتاد واقعی هستید ، یا نه . اگر این آزمایش كمك كند كه شما از وضعیّت خود اطّلاع پیدا كنید ، ارزش درد سرش را دارد.

            ما هر چند كه نمیتوانیم ثابت كنیم ولی یقین داریم كه اكثرمان قادر بودیم در مراحل ابتدائی اعتیاد خود را متوقف كنیم امّا متأسفانه معدودند معتادینی كه تا زمان باقی است، تمایل كافی به ترك مصرف از خود نشان دهند . ما در چند مورد كسانی را دیده ایم كه علائم اعتیاد در آنها كاملاً مشهود بوده است امّا از آنجا كه واقعاً میخواستند ترك كنند و مؤفق شدند و مدّتهای دراز بدون مصرف زندگی كردند .

            این داستان مردی سی ساله است كه به اعتیاد ادواری مشغول بود و چنان در مصرف افراط میكرد كه در صبح روز بعد هم ناچار بود با مصرف بیشتری اعصاب ملتهب خود را آرام كند. این مرد كه آرزوی مؤفقیّت در كسب و كار خود را داشت ، سرانجام متوجّه شد در صورتیكه به مصرف همچنان ادامه دهد ، هرگز بجائی نخواهد رسید ، زیرا به مجرّد شروع مصرف كنترل خود را از دست میداد . بنابراین تصمیم گرفت تا زمانیكه در كسب توفیق نیافته است و بمرحله بازنشستگی نرسیده است از
    مصرف موّاد خودداری كند . این مرد استثنائی بمدت بیست و پنچ سال در تصمیمش استوار ماند و در سنّ پنجاه و پنج سالگی پس از مؤفقیّت در كسب ، بازنشسته شد . امْا او نیز مانند تمام معتادین دیگر قربانیء این خیال باطل شد كه پس از سالها دوری از مصرف ، قادر خواهد بود مانند مردم عادی مصرف كند ، لیكن بیش از دو ماه طول نكشید كه مبهوت و سرافكنده كارش به بیمارستان كشیده شد . او چند بار دیگر هم سعی كرد مصرف خود را كنترل كند كه نتیجهِ آن تیمارستان بود. سرانجام با تمام وجود كوشش كرد از كلیّه نیروهای خود مدد گیرد تا بلكه بتواند بیكباره و برای همیشه مصرف خود را متوقف كند ، لیكن متوجّه شد كه نمیتواند ، او هرگونه راه حلّی را كه با پول میتوان خرید آزمایش كرد امّا نتیجه ای عایدش نشد و با اینكه مرد نیرومندی بنظر میرسید ظرف چهارسال بتدریج بنیّه خود را از دست داد و سرانجام راهی گورستان شد . این داستان محتویِ درس پر ارزشی است . بیشتر ما تصوّر میكردیم كه پس از یك پرهیز درازمدّت از مصرف ، خواهیم توانست بطور عادی مصرف كنیم امّا داستان این مرد بما نشان داد كه اینگونه نیست زیرا او در سن 55 سالگی سالگی دریافت بیماریش در همان مرحله است كه در سنّ سی سالگی بوده است . این حقیقت بارها به اثبات رسیده است كه« معتاد برای همیشه یك معتاد باقی میماند. » و اگر ما پس از مدْتی هشیاری مصرف خود را از سر بگیریم ، طولی نخواهد كشید كه وخامت حالمان دوباره بوضع سابق برمیگردد. در صورتیكه خیال ترك اعتیاد را داریم ، باید هرگونه تردید را كنار بگذاریم و این خیال مرموز و باطل را كه روزی در مقابل موّاد مصون خواهیم بود ، فراموش كنیم .

            ممكن است بعضی از جوانان پس از خواندن داستان بالا تشویق شوند و فكر كنند كه آنها هم مانند این مرد میتوانند پرهیز از مصرف را تجربه كنند. ما شكّ داریم كه تعداد زیادی بتوانند اینكار را انجام دهند زیرا آنها واقعاً مایل بدست كشیدن از مصرف نیستند . افكار اینگونه افراد به نحو عجیبی به انحراف كشیده شده است و حتّی یكی از آنها هم بسختی ممكن است بتواند در این امر مؤفق شود. گروهی از اعضای جمعیّت ما كه سنشان كمتر از سی سال است ظرف مدّت كوتاهی به همان مرحله ای رسیدند كه بعضی ها پس از بیست سال بآن میرسند.    

            برای ابتلا شدید به این بیماری لزومی ندارد كه سالها مصرف كنیم و یا مانند بعضی ها موّاد زیادی مصرف كرده باشیم . این حقیقت بیشتر در مورد زنان صدق میكند ، آنها اگر مستعد باشند در مدّت كوتاهی به یك معتاد واقعی تبدیل میشوند. و دیگر راهی برای بازگشتشان وجود نخواهد داشت . گروه دیگری نیز وجود دارند كه معتاد خطاب شدن را توهینی بخود میدانند و در عین حال تعجّب میكنند كه چرا نمیتوانند مصرف خود را متوقّف كنند . ما كه با علائم اعتیاد آشنائی داریم ، همه روزه ما دربین جوانان عدّه زیادی را كه مبتلا به این بیماری هستند مشاهده میكنیم امّْا متقاعد كردن آنها كار بسیار دشواری است . ما وقتی گذشته خود را مرور میكنیم متوجّه میشویم مصرف مان سالها قبل ، از مرزی كه دیگر اراده در آن نقشی داشته باشد گذشته بود اگر كسی هنوز در این مورد شكّی برایش باقی مانده است ، سعی كند بمدّت یكسال مصرف خود را متوقف كند . در صورتیكه معتاد واقعی بوده و بیماریش پیشرفته باشد، شانس چندانی برای مؤفقیّت ندارد. ما در اوائل مصرف خود گاه میتوانستیم بمدّت یكسال و یا بیشتر هشیار بمانیم امّا پس از مدّتی دوباره با شدّتی بیشتر، آنرا از سر میگرفتیم . با آنكه ممكن است شما برای مدّت چشمگیری دست از مصرف بردارید امّا هنوز ممكن است استعداد این بیماری را در خود داشته باشید . ما فكر میكنیم از جمع كسانیكه این مطالب برایشان جالب توجّه است عدّه كمی قادر باشند بمدّت یكسال از مصرف دوری كنند ، بعضی از آنها حتّی یكروز هم نمیتوانند ، امّا اكثر آنها ممكن است چند هفته ای دوام بیاورند .

            برای آنهائیكه قادر نیستند بطور متعادل مصرف كنند ، مسئله این است كه چگونه آنرا كنار بگذارند . با در نظر گرفتن این حقیقت كه خواننده تمایل به ترك دارد . باید دید كه آیا میتواند بدون بهره گیری از طریقه روحانی مؤفق شود؟ جواب این مطلب بستگی مستقیم بآن دارد كه او تا چه حدّ قدرت انتخاب خود را در مورد مصرف از دست داده است .

            بسیاری از ما تصوّر میكردیم شخصیّت نیرومندی داریم امّا با وجود تمایل شدید به ترك دائمی ، انجامش برایمان مقدور نبود. بنظر ما این ، همان خصوصیّت مبهوت كننده موّاد است كه علیرغم نیاز و تمایل شدیدمان ، كوچكترین قدرتی برای دوری از آن در خود پیدا نمیكنیم.

            حال چگونه به خوانندگان خود كمك كنیم تا با رأی درون ، دریابند كه از ما هستند یا نه؟ آزمایش خودداری از مصرف بمدّت یكسال بسیار سودمند است امّا تصوّر میكنیم بتوانیم خدمت بمراتب بزرگتری در حقّ معتادینی كه در عذاب هستند و همچنین جامعه پزشكی انجام دهیم.

            ما مایلیم بعضی از شرائط فكری یك معتاد را كه مدّتی از مصرف بدور بوده است ، درست قبل از شروع دوباره آن، برایتان تشریح كنیم زیرا بطور وضوح مشخّص است كه شرائط فكری قسمت اعظم گرفتاری را تشكیل میدهد. ما میخواهیم بدانیم چگونه افكاری در مخیله یك معتاد وجود دارد كه او را مجبور میكند آزمایش مذبوحانه شروع درباره را تكرار كند. دوستان و آشنایان یك معتاد از اینكه می بینند دوستشان كه در آستانه طلاق و ورشكستگی است، چرا اینكار را میكند؟ چگونه افكاری در او وجود دارد؟    

            اوّلین مثال ما دوستی است بنام جیم، این مرد همسر و خانواده بسیار خوبی دارد. یك بنگاه فروش اتومبیل پر منفعت به ارث برده است و سابقه درخشانی در جنگ جهانی داشته است. او مردی باهوش و در كار خود از مهارت ویژه ای برخوردار است و مردم همگی او را دوست دارند. تاآنجا كه ما میدانستیم گذشته از خوی عصبی ، طبیعی و عادی بنظر میرسید. او تا سن سی و پنجسالگی دست به مشروب نزده بود امّا پس از شروع به مشروبخواری، ظرف چند سال آنچنان اختیار خود را از دست داد كه اجباراً او را تحویل آسایشگاه روانی دادند. در زمان خروج از بیمارستان ما با او آشنا شدیم .    

            ما آنچه را در مورد بیماری اعتیاد و راه حلّ آن میدانستیم با او در میان گذاشتیم و او زندگی خود را از سر گرفت ، خانواده خود را جمع آوری كرد و بكار فروش اتومبیل در جائی كه خود قبلاً صاحب آن بود پرداخت . تا مدّتی همه چیز بخوبی پیش میرفت امّا او كه در توسعه شعاع روحانی زندگی خویش اقدامی نكرده بود ناگهان غافلگیر شد و در فاصله كوتاهی چندین بار، كارش به مصرف كشید، ما در جریان این لغزشها مرتباً با او در تماس بودیم و با دقّت آنرا بررسی میكردیم . او اعتراف میكرد كه یك معتاد واقعی است و وضع وخیمی دارد و میدانست اگر باین كار ادامه دهد دوباره روانه تیمارستان خواهد شد و خانواده خود را كه شدیداٌ دوست دارد از دست خواهد داد اما با این تفاصیل دوباره كارش به مصرف كشیده شد. ما از او خواستیم اتّفاقی را كه برایش افتاده بود دقیقاً برایمان تشریح كند . او گفت :« من روز سه شنبه به محلّ كارم رفتم.آنروز بخاطر كار در مؤسسه ایكه قبلاٌ خود صاحب آن بودم احساس ناراحتی میكردم. چند كلامی بین من و رئیسم ردّ و بدل شد كه چندان مهّم نبود. تصمیم گرفتم برای دیدن یكی از مشتریان احتمالی ، به حومه شهر سری بزنم. در راه احساس گرسنگی كردم و در یك رستوران كنار جادّه كه یك (بار) هم داشت توقف كردم .هیچگونه قصدی برای خوردن مشروب نداشتم و فقط در فكر خریدن یك ساندویچ بودم. فكر كردم در این محلی كه سالهاست در آن رفت و آمد دارم ، امكان یافتن یك خریدار اتومبیل هم وجود دارد. من در طول چند ماهی كه هشیار بودم بارها در این رستوران غذا خورده بودم. در پشت میزی نشستم و یك ساندویچ و لیوان شیر سفارش دادم. هنوز فكری از مشروبخوری در سرم نبود. دوباره ساندویچ وشیر دیگری سفارش دادم. ناگهان این فكر مثل برق از سرم گذشت كه اگر یك استكان ویسكی را در لیوان شیر خود مخلوط كنم، چون معده ام خالی نیست و این ذهنیّت خیالم را راحت كرد. این آزمایش آنقدر خوب پیش رفت كه ویسكی دوم را سفارش دادم و آنرا بداخل لیوان شیر سرازیر كردم و چون بنظر نمیرسید كه ایرادی در كار باشد بار دیگر سفارش خود را تكرار كردم .

            بدین ترتیب یكبار دیگر دوست ما كارش به تیمارستان كشیده شد . او با آنكه رفتن به تیمارستان تهدیدش میكرد، از دست دادن خانواده و شغل برایش محرز بود، زجرهای شدید جسمی و روحی حاصل از مصرف پیشین را فراموش نكرده بود و اطّلاعات جامعی در مورد خود بعنوان یك معتاد داشت. با این حال تمام دلائلش برای نخوردن براحتی بسوئی رانده شدند و این فكر احمقانه كه اگر ویسكی را با شیر مخلوط كند مشكلی پیش نمی آید، پیروز شد.

            ما نمیدانیم توجیه و تعریف دقیق این رفتار چیست، ما نام آنرا دیوانگی میگذاریم.چطور میتوان عدم توازن فكری تا بدین حد را ، چیز دیگری نامید؟

            ممكن است فكر كنید این یك مورد افراطی و استثنائی است امّا نه برای ما! زیرا اینگونه افكار در یك یك ما وجود دارد و بعضی از ما در این مورد حتی از جیم هم پای فراتر گذارده اند. در ما همیشه بموازات قوه عقلانی یك حالت فكری عجیب و غیر قابل تفسیری وجود داشته است كه عاقبت بهانه ای من در آوردی و دیوانه وار برای مصرف اوّلین بار ، پیش پایمان گذارده است.در این خصوص قوه عقلانی ما همیشه در برابر ایده های دیوانه وار شكست خورده است  و روز بعد، ما صادقانه و از همه جا بی خبر از خود میپرسیدیم چطور ممكن است این اتفاق افتاده باشد؟

            در بعضی موارد ما به بهانه اعصاب خراب ، خشم ، اضطراب ، افسردگی یا حسادت عمداً به مصرف روی می آوردیم و تصور داشتیم كه دلائل بجا و درستی داریم اما باید اقرار كنیم كه حتی در آن شرائط هم ، هیچگونه دلیل موجهی برای مصرف مجددمان وجود نداشت، زیرا تجربه به ما نشان داده بود كه چه نتیجه ای را باید از آن انتظار داشت. ما حالا متوجه میشویم كه وقتی با قصد قبلی مصرف را شروع میكردیم، برای در نظر گرفتن عاقبت كار ، افكار چندان جدی و مؤثری در ما وجود نداشت. رفتار ما در مورد اولین بار مصرف بسیار عجیب و غیر قابل فهم است و درست مانند داستان عابر پیاده ایست كه گذر كردن از مناطق عبور ممنوع عرض خیابان را دوست دارد و از جا خالی دادن در مقابل اتومبیل هائیكه با سرعت در حال حركت هستند لذت میبرد و بر خلاف هشدارهائیكه كه در این مورد به او داده شده است سالها به این تفریح ادامه میدهد. تا اینجا شما ممكن است او را فرد سبك سری بنامید كه ایده احمقانه ای برای تفریح دارد اما پس از مدتی بخت از او برمیگردد و چند بار پشت سر هم تصادف میكند و زخم های مختصری بر میدارد. بنظر میرسد كه اگر حتّی فقط یك جو عقل در او باشد باعث شود كه دست از این تفریح احمقانه خود بردارد، لیكن دوباره این عمل را تكرار میكند و اینبار جمجمه اش میشكند. پس از چند هفته از بیمارستان مرخص شده و در بین را تصادف دیگری باعث شكستن دست او میشود. میگوید تصمیم گرفته است كه برای همیشه این عمل را بكنار بگذارد اما ظرف چند هفته دو پای خود را نیز بهمین ترتیب میشكند او در طول سالهائیكه به این عمل ادامه میدهد بارها عهد وپیمان میبندد كه آنرا متوقف كند و یا بطور كلی دیگر پایش را به خیابان نگذارد اما مؤفق نمیشود و بالاخره شغل و همسر خود را از دست میدهد و زندگیش به افتضاح كشیده میشود. او تمام كوشش خود را بكار میبرد كه فكر این تفریح خانمان برانداز را از مغز خود بیرون كند و مدتی نیز خود را در یك آسایشگاه روانی بستری میكند تا بلكه باعث دگرگونیش شود اما در همان روزی كه از آسایشگاه مرخص میشود بجلوی ماشین آتش نشانی میپرد و اینبار كمر خود را میشكند. آیا این چنین فردی دیوانه نیست؟

            ممكن است مثال فوق بنظر مسخره باشد لیكن ما كه خود در مخمصه اعتیاد گرفتار بوده ایم ، باید اقرار كنیم كه اگر فقط بجای عابر پیاده لغت معتاد را بكار برید درست داستان ما را بیان كرده اید . ما هر چقدر هم كه در مورد مطالب مختلف زندگی خود عاقلانه رفتار كرده باشیم، در مورد موّاد رفتار شدیداً دیوانه واری داشته ایم، این حرف ممكن است قدری تند بنظر برسد اما آیا حقیقت ندارد؟

            بعضی از شما ممكن است بگوئید : « بله، آنچه كه شما میگوئید واقعیت دارد امّا در مورد من بطور كامل صدق نمیكند و با آنكه قبول دارم بعضی از مشخصاتی كه شما میگوئید، در من وجود دارد اما اندازه شما افرط نكرده ام و در آینده هم نمیكنم. من زندگی خود را فدای موّاد نكرده ام و خیالش را هم ندارم ، مضافاً مطالبی كه شما با من در میان گذاردید آنچنان چشمهای مرا باز كرده است كه هرگز اتفاقی كه برای شما افتاد برای من تكرار نخواهد شد و من از بابت این اطلاعات « بینهایت سپاسگذارم.»

            مطلب فوق در مورد افرادی كه در اعتیاد افراط میكنند امّا معتاد نیستند ممكن است صحّت داشته باشد و چون هنوز به جسم و فكر آنها مانند ما صدمه ای نخورده است ممكن است قادر باشند مصرف خود را تعدیل و یا تعطیل بكنند امّا بدون استثنإ قادر نخواهند بود به اتكإ معلومات خود دست از مصرف بردارند. این نكته ایست كه ما مایلیم بارها و بارها تأكید كنیم تا شاید خوانندگان معتاد ما متوجّه آن چیزی شوند كه تجربه تلخ ما را روشن كرده است.    

            حال اجازه دهید مثال دیگری برایتان بیاوریم . فرد یكی از شركای یك مؤسسه معروف حسابداری است . درآمد خوب و خانه زیبائی دارد . در زندگی خانوادگی مؤفق است و فرزندانش به دانشگاه میروند و آتیه خوبی در انتظارشان است . او مرد خوش مشربی است و همه را به سادگی به خود جذب میكند، او نمونهِ یك مرد مؤفق و متعادل است . ما در حدود یكسال قبل فرد را در بیمارستان ملاقات كردیم ، برای اوّلین بار بخاطر تشنج ناشی از مصرف بستری شده بود و از این بابت احساس خجالت میكرد . او تا مرحله اعتراف به اعتیاد فاصله ها داشت و وانمود میكرد برای تسكین اعصاب به بیمارستان آمده است . دكتر معالج ، مصرانه سعی داشت به او بفهماند كه وضعیّتش از آنچه كه خود فكر میكند بسیار وخیم تر است، این مطلب چند روزی باعث افسردگی او شد امّْا بالاخره تصمیم خود را گرفت و با خود قرار گذاشت كه مصرف را برای همیشه كنار بگذارد و اصلاً به فكرش خطور نكرد كه ممكن است قادر نباشد كه از عهده انجام اینكار برآید و شخصیّت بارز و موقعیّت خوب اجتماعی اش هم در این مورد هیچ كمكی به او نكند . فرد، معتاد بودن خود را باور نداشت و در نتیجه راه حلّ روحانی ما را هم نمی توانست برای رفع مشكل خود قبول كند . ما آن چه را كه در مورد اعتیاد میدانستیم با او درمیان گذاشتیم، با علاقه گوش داد و برایش مسلّم بود كه بعضی از علائم این بیماری در او وجود دارد امّا هنوز مایل نبود اقرار كند كه در مورد آن كاری از دستش ساخته نیست . او اطمینان داشت كه تجربه تحقیر آمیز بیمارستان و هم چنین اطّلاعاتی كه كسب كرده بود تا آخر عمر هشیار نگاهش خواهد داشت و تصوّر میكرد معلومات و آگاهی فردی ، حلّال مشكل او است.

            از فرد تا مدّت ها خبری نداشتیم . روزی خبر دار شدیم كه دوباره كارش به بیمارستان كشیده شده است. این بار خیلی تكان خورده بود و اشتیاق داشت ما را ملاقات كند. داستان بسیار آموزنده ای داشت زیرا این مرد در لزوم ترك موّاد، كاملاً مجاب شده بود و بهانه ای هم برای ادامه مصرف نداشت و با آنكه در تمام موارد دیگر زندگی قدرت تصمیم گیری و قضاوت خوبی از خود نشان میداد امّا با این تفصیل دست از پا درازتر روی تخت بیمارستان افتاده بود.

            داستان را از زبان خودش بشنوید ، او گفت : مطالبی كه در مورد اعتیاد با من در میان گذاشتید در من بسیار اثر كرده بود و حقیقتاً باور نداشتم كه ممكن است دوباره روی بمصرف بیاورم، مخصوصاً حرف های شما راجع به دیوانگی نهفته ای كه همیشه قبل از اولین بار مصرف در معتاد وجود دارد برایم بسیار جالب بود امّا مطمئن بودم با وجود اطلاعاتی كه شما در اختیارم گذاردید ، هرگز امكان ندارد برای من اتّفاق  بیفتد . من تصوّر میكردم وضعم هنوز به وخامت حال اكثر شما نیست و چون معمولاٌ در طول زندگی مؤفق به حلّ اكثر گرفتاریهای خود شده ام، بنابراین خواهم توانست بر آنچه كه شما در آن شكست خورده اید غلبه كنم . با در نظر گرفتن این مطالب ، پیش خود فكر كردم كه من واقعاً حقّ دارم آنقدر بخود مطمئن باشم، تنها كاری كه باید انجام بدهم اینست كه اراده خود را بكار برم و حواسم را جمع كنم.

            با یك چنین طرز تفكری، زندگی خود را از سر گرفتم و برای مدتی همه چیز خوب بود و من برای نه گفتن به موّاد مصرفی هیچ مشكلی نداشتم. بمرور این فكر در من پدید آمد كه شاید قضیّه را زیادی جدّی گرفته ام . روزی برای تحویل چند مدرك حسابداری به یك دایره دولتی به واشنگتن رفتم . بار اوّلی نبود كه پس از ترك به شهر دیگری سفر میكردم . از لحاظ جسمی حالم بسیار خوب بود و هیچگونه نگرانی و یا گرفتاری مهمّی نداشتم، از نتیجه كارم در واشنگتن راضی بودم و میدانستم كه شُركایم را هم خوشحال خواهد كرد. روز بسیار قشنگی بود و حتّی یك لكه ابر در آسمان دیده نمی شد.. به هتل رفتم و لباس راحتی برای شام بتن كردم. در راهرو رستوران هتل این فكر بمغزم آمد كه یكی دو گیلاس مشروب با شام بسیار لذّت بخش خواهد بود . البته فقط یكی دو گیلاس، نه بیشتر. در طول شام دو گیلاس مشروب سفارش دادم. پس از شام قدری قدم زدم. وقت برگشتن به هتل فكر كردم قبل از خواب بد نیست یك گیلاس دیگر هم بزنم. به بار هتل رفتم و گیلاسی سفارش دادم. یادم میاید كه آنشب چند گیلاس دیگر هم خوردم و فردایش هم خیلی بیشتر و بعد بطور بسیار مبهمی بیاد میاورم كه به مقصد نیویورك در هواپیما بودم. در فرودگاه بجای همسرم یك راننده تاكسی خوش مشرب را پیدا كردم كه چند روزی مرا این طرف و آن طرف برد. درست به خاطر ندارم چه كارهائی كردم، چه حرف هائی زدم و چه اتفاق هائی افتاد، بعد خود را در بیمارستان پیدا كردم و درد و شكنجه طاقت فرسای روحی و جسمی شروع شد.

            در بیمارستان به مجرد آنكه قدرت فكر كردن را بدست آوردم، بدقت مسائل عصر آنروز واشنگتن را بررسی كردم آنروز نه تنها من غافل گیر شده بودم بلكه هیچگونه مقاومتی هم در مقابل اوّلین گیلاس از خود نشان نداده بودم و فكر عاقبت كار اصلاً به مغزم خطور نكرده بود. من چنان بی محابا و بی فكر شروع به مصرف كرده بودم كه گوئی آب میخوردم. در این جا بیاد آن دوستان معتاد كه تمام این مطالب را به من گوشزد كرده بودند افتادم. آن ها پیش بینی كرده بودند كه اگر مغزم یك مغز معتاد باشد، روزی خواهد رسید كه دوباره به مصرف برمیگردم. آنها گفته بودند با آنكه خود را برای مقابله آماده كرده بودم امّا روزی نیروی مقابله ام در برابر دلیل مسخره ای برای مشروب خوردن شكست خواهد خورد. ولی بالاخره تمام آن داستان و حتّی قدری بیشتر از آنچه آنها پیش بینی كرده بودند برایم اتفاق افتاد و مطالبی كه در مورد اعتیاد آموخته بودم اصلاً بخاطرم خطور نكرد. از آن لحظه به بعد فهمیدم كه مغزم یك مغز بیمار است و متوجه شدم در آن لحظات عجیب و پیچیده ای كه خلإ وجود دارد و افكار تاریك است نیروی اراده و دانش و معلومات بشری هیچ گونه كمكی نمیتواند به ما بكند. من تا آنروز حرف كسانیكه را كه میگفتند مشكلی آنان را شكست داده است نمی فهمیدم امّا در آن لحظه به مفهوم آن بخوبی پی بردم و چقدر ضربه سختی بود.

            در بیمارستان دو نفر از اعضای الكلی های گمنام بدیدنم آمدند. از پوز خندی كه زدند زیاد خوشم نیامد. سئوال كردند كه آیا این بار فكر میكنم كه معتاد هستم و آیا واقعاً سرم به سنگ خورده است؟ پذیرفتن هر دو مطلب ضروری بود. آنها دلائلی فراوانی ارایه دادند كه بطور وضوح مشخّص میكرد، با توجّه به رفتاری كه در واشنگتن از خود نشان داده بودم دیگر برای مغز معتاد من امیدی نبود آنها از تجربه های خود ، ده ها مورد مختلف را مثال زدند و این جریان باعث شد كه آخرین بند سماجت من در اینكه خود میتوانم از عهده این مشكل برآیم از هم گسیخته شود.

            آنها راه حلّ روحانی و طریقه اجرای برنامه خود را كه صد نفر از آن ها (امروزه میلیونها نفر) با مؤفقیِت دنبال كرده بودند برایم تشریح و مشخّص كردند، با آنكه من فقط اسماً اهل كلیسا بودم امّا درك فكری پیشنهاد آن ها زیاد هم برایم مشكل نبود لیكن برنامه اجرائی آنها، هر چند معقول، ولی بسیار افراطی بنظر میرسید و مفهومش این بود كه میبایست مقداری از عقائد و ایده های قدیمی خود را بدور ریزم. این اصلاً آسان نبود اما بمجرد این كه تصمیم گرفتم خود را بدست این جریان بسپارم احساس عجیبی به من دست داد و حسّ كردم سنگینی اعتیاد از دوشم برداشته شده است و در واقع این چنین هم شد.

            مسئله مهم دیگر، كشف این مطلب بود كه اصول روحانی، حلّال تمام مشكلات من است. از آن زمان تا بحال من براهی كشیده شده ام كه زندگی در آن بمراتب ارضإكننده تر و انشاء الله مفید تر از زندگی گذشته من است. با آنكه زندگی گذشته من اصلاً زندگی بدی نبوده است امّا با این تفصیل حاضر نیستم حتی بدترین لحظات زندگی كنونی ام را با بهترین لحظه های زندگی قبلی عوض كنم و حتی اگر بتوانم، دیگر مایل نیستم كه هرگز به آن زندگی برگردم.

            داستان فرد داستان گویائی است و امیدواریم بدل هزاران مردمی كه مانند او هستند راه پیدا كند. فرد فقط به خوان اوّل بدبختی رسیده بود، بیشتر معتادان باید به خوان هفتم آن برسند تا واقعاً بدنبال راه نجاتی بگردند.

            بسیاری از پزشكان و روان پزشكان با نتیجه گیری های ما مؤافقند. یكی از اطبإ كادر پزشكی یك بیمارستان معروف، اخیراً نظر خود را در اینمورد با ما درمیان گذاشت و گفت : « مطلبی كه شما در مورد بیچارگی و لاعلاجی معتادین عنوان میكنید، بنظر من صحّت دارد و در مورد دو نفر مردی كه داستانشان را در این فصل خواندم، بدون هیچ شكّی باید بگویم آنها صد در صد بیچاره و لاعلاج بوده اند و تنها راه نجاتشان رحمت الهی بوده است. اگر آنها برای معالجه به بیمارستان من رجوع كرده بودند، در صورت امكان سعی میكردم از پذیرفتن آنها خودداری كنم. این افراد قلب انسان را بدرد میاورند. من با آنكه مذهبی نیستم اما نهایت احترام را برای روش روحانی چون روش شما قائل هستم، زیرا برای بیشتر شما راه حلّ دیگری وجود ندارد.

            یك بار دیگر تكرار میكنیم : در بعضی مواقع معتاد هیچگونه دفاع فكری مؤثری برای مقابله با اوّلین بار مصرف در خود ندارد و بجز مواردی استثنائی، معتاد و یا هیچ انسان دیگری قادر نیست یك چنین قدرت مقابله ای را در او ایجاد كند. قدرت دفاع او باید از یك نیروی مافوق سرچشمه گیرد.
     
تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
صفحه 1 از 1


پرش به:  

شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید

Powered by phpBB ©



Forums ©

.: مسئوليت مطالب، تبليغات و محصولات ديگر سايتها به عهده خودشان است :.
.:: برداشت از مطالب اين سايت فقط با کسب مجوز از مدیریت و با ذکر مبنع و آدرس به صورت لینک بلامانع است ::.
.::: کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دکتر رهام صادقی بوده و هرگونه سواستفاده از آن طبق ماده 12 قانون جرایم رایانه ای قابل پیگیری است :::.


ارسال ایمیل به دکتر رهام صادقی


مدت زمان ایجاد صفحه : 0.29 ثانیه (39)