زن ها و نیاز به ارزشمند بودن
زن ها به احساس ارزشمند بودن نيازمندند تا نقش همسر بودن خود را بهتر ايفا کنند.
باربارادي آنجليس در کتاب خود تحت عنوان رازهايي درباره زنان اينگونه مي نويسد:
هفته گذشته يکي از دوستانم به من زنگ زد تا از نامزدش شکايت کند. آن ها سه سال تمام بود که با هم نامزد بودند. با صدايي ناراحت گفت: «دوباره اتفاق افتاد. دني با يکي از دوستانمان سوزي، ناهار خورده بود و ظاهراً به او گفته بود که چقدر مرا دوست دارد و چقدر با من احساس خوشبختي مي کند و اينکه من چه زن فوق العاده اي هستم»
پاسخ دادم:«خب، اين که خيلي خوب است. نمي فهمم از چه چيزي ناراحت و عصباني هستي؟»
گفت:«الآن دليل اش را مي گويم. مسئله اين است که او هيچ وقت اين چيزها را در حضور خودم نمي گويد!»
متأسفانه زن هايي شبيه دوست من تعدادشان کم نيست. پس از ساليان سال تجربه ي مشاوره به زوج ها چنين نتيجه گرفته ام که مردها يکي از مهمترين نيازهاي اساسي زن ها را بسيار دست کم گرفته اند و براي آن اهميت کمي قائل اند. نياز به ارزشمند بودن. بيشتر مردها در اين باره بسيار لاقيد شده اند و بيان نمي کنند که نامزد/همسرشان تا چه حد براي آن ها اهميت دارد. بارها،زن هايي را مشاهده کرده ام که احساس مي کنند شوهران شان قدر و اهميت زيادي براي آن ها قائل نيستند. هرگاه با اين قبيل مردها صحبت مي کنم، در کمال تعجب متوجه مي شوم که برعکس ارزش و احترام بسياري نيز براي همسر خود قائل هستند اما هرگز آن را در رفتار يا گفتار خود نشان نمي دهند.
چرا نياز به ارزشمند بودن يکي از اساسي ترين و مهمترين نيازهاي پنهان زن هاست؟ اين نياز با دو نياز ديگر که قبلاً درباره ي آن ها صحبت کرديم، ارتباط نزديک دارد: نياز به امنيت و نياز به ارتباط. بياييد مجدداً نگاهي به دلايل تاريخي نياز به امنيت در زن ها و ارتباط آن با بقا و حفظ حيات آن ها بياندازيم.چه چيزي امنيت زن را در رابطه با همسرش تضمين مي کند؟ چنانچه مرد براي زن ارزش و قدر و منزلت قائل باشد، زن احساس امنيت خواهد کرد. چرا که در اين صورت احتمال اين که بخواهد با آن زن بماند بيشتر خواهد شد. لذا زن نهايت تلاش خود را خواهد کرد که قدر و منزلت خود را در چشمان مرد بالاتر ببرد. بدين معنا که تلاش خواهد کرد مادر بهتر،آشپز بهتر و خياط بهتري باشد و به هرطريق که مي تواند او را خوشحال کند. هنگامي که مرد رضايت خود را از او ابراز مي کند و به ارزشي که در زندگي مرد دارد صحه مي گذارد، زن احساس امنيت مي کند.
همواره در طول تاريخ به زن ها براساس ميزان قدر و ارزش شان نگريسته شده است. ارزش دارايي و املاک پدرشان، ارزش جهيزيه شان، ارزش ارتباطات خانوادگي و ميزان نفوذ هريک از اعضاي خانواده ي آن ها، ارزش و ميزان جواني و زيبايي و توانايي باورر شدن آن ها و زاييدن فرزندان سالم .بله .حال زمانه در بيشتر جوامع مدرن بسيار عوض شده است و زنان ،ديگر در قبال زمين هاي کشاورزي داد و ستد نمي شوند يا به دلايل مادي و اقتصادي ازدواج نمي کنند.گرچه در اين ميان ،چيزي همچنان دست نخورده باقي مانده است و آن نياز به ارزشمند بودن در زن هاست.
نظير بسياري از زنهاي ديگر که خود را قوي و مستقل مي دانند،من نيز همواره با اين نياز که توسط مردي در زندگي ام با ارزش و محترم تلقي شوم.دست و پنجه نرم کرده ام .بخشي از وجودم مي گفت :«اين که او درباره تو چه فکر مي کند نبايد اهميت زيادي داشته باشد!»در اعماق وجودم،اين را نيز مي دانستم که در نهايت واقعاً اهميتي نخواهد داشت.اما از آن جا که تجارب روزمره زندگي ام از روابط من تأثير پذيرفته بودند ،نمي توانستم نياز به تأييد و پذيرش از جانب مرد زندگي ام را ناديده بگيرم .اين حقيقت را نيز نمي توانستم کتمان کنم که هرگاه از احساس ارزشمند بودن از ناحيه نامزد/همسرم محروم بودم،بدترين ترس ها و ناامني ها به سراغم مي آمدند.
دراين باره با بسياري از زن هاي توانمند و موفق اجتماع صحبت کرده ام.ممکن است تصور کنيد که تقدير و احترام مردها روي زن هايي که براي نمونه هنرپيشه ،دکتر ،ميليونرو...هستند تأثير چنداني بر روي حس اعتماد به نفس و خود باوري آن زن ها نخواهد داشت.اما در واقع اين طورنيست.به ياد دارم خواننده ي معروفي يک بار به من گفت:
«ممکن است باور کردنش مشکل باشد، اما هيچ يک از موفقيت هايي که در بيرون کسب مي کنم به اندازه ي آن هنگامي که شوهرم از غذاي خوشمزه اي که درست کرده ام تعريف مي کند يا مثلاً مي گويد که مادرخوبي براي بچه هايمان هستم يا نظرم درباره يکي از نگراني هاي شغلي اش جويا مي شود و هنگامي که موفق مي شوم به او کمک مي کنم از هوش و ذکاوتم تعريف مي کند، در من احساسات خوب توليد نمي کنند. ممکن است ده ها جايزه فوق العاده را کسب کنم، يا موفق بشوم چندين آهنگ درجه يک و عالي بسازم، اما هيچ يک به اندازه ي نظر او درباره ي من اهميت ندارند.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
زن ها نياز دارند احساس ارزشمند بودن کنند و از شما مردها بشنوند که نقش مهمي را در زندگي شما ايفا مي کنند.
براي يک زن ارزشمند بودن به اين معناست که مردي حضور او را در زندگي اش ارزشمند بداند و بگويد که حضور او در زندگي اش مسلماً نقش مهمي را ايفا کرده است و اين که بدون او قطعاً کمبود چيزي را احساس خواهد کرد. در يکي از تحقيقاتم زني چنين نوشته بود: هنگامي که شوهرم صريحاً مي گويد بدون من خوشبخت نخواهد بود، احساس ارزشمند بودن مي کنم.» آنچه اين زن سعي دارد آن را توصيف کند، همان نياز عميق زن ها به دانستن اين نکته است که حضورشان در زندگي همسرشان نقشي منحصر به فرد را بازي کرده است و همسرشان هرگز نمي خواهد او را از دست بدهد.
حقيقتاً باور دارم که بيشتر مردها هرگز نمي دانند که زن ها تا چه حد نياز دارند احساس ارزشمند بودن کنند و چقدر نياز دارند احساس کنند که در زندگي مرد زندگي شان تأثير مثبتي مي گذارند. اين موضوع بالاخص هنگامي بيشتر صحت پيدا مي کند که مرد، زن خود را قوي و توانمند مي بيند. چرا که در اين گونه مواقع به غلط فرض مي کند که اعتماد به نفس ظاهري زن به اين معناست که احساس خوبي نسبت به خود داشته است و ديگر نيازي ندارد بشوند که چقدر زن خوبي است. البته اين باور غلط است و زن ها هر قدر هم که موفق، با نفوذ، با... هم که باشند، همواره به تأييد و تحسين از جانب همسرشان نياز دارند.
براي زن هايي که احساس ارزشمند بودن نمي کنند، چه اتفاقي مي افتد.
طي ساليان، از خوانندگان و دوستارانم نامه هاي بسياري دريافت کرده ام. برخي در نامه هايشان از من تشکر کرده بودند، برخي سؤالاتي پرسيده بودند و برخي نيز توصيه و پيشنهادهاي مرا در رابطه با مسئله اي که با آن مواجه بودند، جويا شده بودند. در اين ميان شمار بسياري از نامه ها از طرف مردهاي دل شکسته اي بود که اعتراف کرده بودند زن مورد علاقه شان را از دست داده اند و اين که تقصير و کوتاهي نيز از خودشان نبوده است.
اين مردها همگي يک فيلم نامه را بازگو مي کردند. همگي آن ها عشق زني را توصيف مي کردند که همسري مطلوب و بسيار مهربان، وفادار، با ملاحظه، صبور و بخشنده داشته اند. در ابتدا همه چيزخوب و ملايم پيش مي رفته است. اما در مقطعي خاص از رابطه زن، در ناحيه اي خاص احساس کمبود مي کرده است. حال کمک در انجام کارهاي خانه، عدم بيان و ابراز افکار واحساسات يا صرفاً توجه و محبت. در هر مورد نيز مرد به اين قبيل شکايات همسر خود گوش نمي داده، نيازهاي او را ناديده مي گرفته، عصباني مي شده يا از او فاصله مي گرفته است. زن همچنان سعي مي کرده است به او نزديک شود و ناخوشحالي هاي خود را با او در ميان بگذارد. اما هر بار مرد لج بازتر، مغرورتر يا مسامحه کارتر از آن بوده است که پاسخ مقتضي بدهد.
تمامي داستان هاي فوق نيز پاياني مشابه دارند. همگي مردها در نامه هايشان لحظه اي را توصيف کرده بودند که در کمال شگفتي و تعجب نامزد/همسرشان چنين بيان داشته است که ديگر تاب تحمل ندارد و اين که رابطه پايان يافته است. همگي اين مردها چنين نوشته بودند که به يکباره به خود آمده و اذعان داشته اند که هرگز آن گونه که بايد و شايد قدر همسر خود را ندانسته و به او احساس ارزشمند بودن نداده اند و اين که عشق او را امري بديهي، هميشگي و ماندگار تلقي کرده بودند. اما حال ديگر بسيار دير شده است. حال رابطه پايان يافته و مرد تنها و درمانده در حسرت چيزي است که روزي از آن او بوده و حال آن را از کف داده است.
در زير پاراگراف پاياني يکي از همين نامه ها را آورده ام. نامه از طرف مرد جواني است که از ايالت ويرجينيا که از هم پاشيدگي ازدواج چهارساله اش با ترزا، همکلاسي دوران دانشگاه خود خبر مي دهد.
حال که اين نامه را مي نويسم، پاسي از شب گذشته است و تنها درآپارتمان کوچک و غمزده ام مثل هر شب به ياد ترزا هستم. دلم برايش تنگ شده است و مي خواهم برگردد. اما مي دانم که هرگز امکان ندارد. خداوند چيزي ارزشمند و گرانبها را به من ارزاني کرد، اما من قدر آن را ندانستم و آن را از دست دادم. دکتر دي انجليس، آنچه شکنجه ام مي دهد اين است که مي دانم او چقدر مرا دوست داشت. او واقعاً براستي مرا دوست داشت و تنها خواسته اي که در مقابل از من داشت اين بود که مطمئن شود من نيز به همان ميزان او را دوست دارم. آنچه آزارم مي دهد اين است که مي دانستم چه مي خواهد اما مغرورتر و کله شق تر از آن بودم که اين خواسته او را برآورده سازم. با بي تفاوتي و بي خيالي خود او را از دست دادم. او فرشته ي نجاتم بود. اما حالا ديگر رفته و رونق زندگي ام را با خود برده است.
در اين جا از شما نمي خواهم به من بگوييد که چگونه مي توانم او را برگردانم. زيرا مي دانم کوچکترين اميدي نيز در اين رابطه وجود ندارد. تنها خواسته ام در اين جا از شما اين است که داستان مرا با ديگر خوانندگان يا شرکت کنندگان سمينارها يا سخنراني هايتان در ميان بگذاريد تا اشتباهات مرا تکرار نکنند. به مردها بگوييد که زن زندگي خود را گرامي و محترم بشمارند و دودستي او را بچسبند. وگرنه سرنوشتي نظير سرنوشت من گريبان شان را خواهد گرفت و اين چيزي است که براي هيچ انساني آرزو نمي کنم.»
اولين بار هنگامي که نامه او را خواندم، اشک چشمانم را پر کرد. حال نيز که اين داستان را دوباره براي شما بازگو مي کنم، اشک از گونه هايم سرازير است. به حال اين مرد و تمامي مردهاي ديگري اشک مي ريزم که
کمي دير از خواب غفلت بيدار شده اند و کمي دير متوجه اين حقيقت مي شوند که عشق يک زن در واقع هديه اي گرانبهاست.چنانچه قدرش را ندانند، نهايتاً آن را از دست خواهند داد. همچنين براي زن هايي (از جمله خودم) اشک مي ريزم که مجبور بودند به رغم ميل باطني شان مردي را ترک کنند که دوستش داشته اند. تنها به اين دليل که حضورشان هرگز گرامي و محترم شمرده نشده و عشق شان امري بديهي پنداشته شده است.
چهار راز درباره ي احساس ارزشمند بودن زن ها
يکي از دوستانم که جريان پيشرفت نگاشتن اين مقاله را همواره با من تعقيب مي کند، همين امروز صبح به من تلفن زد. او پذيرفته است که توصيه ها، پيشنهادها، و نظرات سازنده ي خود در رابطه با مقالاتم ارائه دهد. از نظرات او همواره سود جسته ام. او همواره برايم ملاک سنجش بوده است تا مطمئن شوم نحوه ي ارائه مطالب همواره به نحوي روشن، واضح و ساده بوده است.براي مردي سنتي نظير او آسان و قابل فهم باشد.
از من پرسيد: «عنوان مقاله اي که در حال حاضر روي آن کار مي کني چيست؟»
برايش توضيح دادم:«زن ها نياز دارند احساس ارزشمند بودن کنند، ولي مردها اغلب به ما نشان نمي دهند که برايمان ارزش و احترام قائلند.»
بعد گفتم: «حالاکه زنگ زدي بذار سؤالي از تو بپرسم: «چطور به ملاني (همسرش) نشان مي دهيد که برايش ارزش و احترام قائلي؟»
با صدايي متعجب پرسيد: «چگونه به او نشان مي دهم که برايش ارزش قائلم؟ خب، با او ازدواج کردم!»
بعد از آن که خنده مان تمام شد و گوشي را قطع کرديم به آنچه دوستم گفته بود فکر کردم. او نيز مانند بسياري از مردها فکر مي کرد که صرف حضورش در رابطه به اين معناست که همسرش را دوست دارد و برايش نيز ارزش و احترام قائل است. مثل آن داستان قديمي که در آن زن از همسرش مي پرسد: «جورج، آيا هنوز عاشقم هستي؟» و جورج جواب مي دهد: «مگر نمي بيني که هنوز با تو هستم؟» گرچه کمي خنده دار به نظر مي رسد، اما اين لطيفه متأسفانه نشانگر يکي از سوءتفاهمات است که مردها هميشه در باره ي زن ها داشته و دارند و آن اين است که به مجرد اين که به کسي تعهد دادند يا با او ازدواج کردند، زن بايد از آن جا به بعد بداند که شوهرش ارزش زيادي براي او قائل بوده است و ديگر نگران چيزي نباشد!
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
چنانچه قرار باشد زني احساس ارزشمند بودن بکند به چيزي بيش از حضور و شرکت شما در رابطه نياز دارد. ما زن ها نياز داريم مردها ارزش و احترامي را که برايمان قائلند درقالب رفتارها و گفته هايشان نيز به ما نشان دهند.
مردان عزيز:از شما معذرت مي خواهم، اما بايد بگويم که صرف حضور خشک و خالي کافي نيست. مگر اين که بخواهيد زن خود را به زني نق نقو، ايرادگير تبديل کنيد.
چنانچه مي خواهيد به زني که دوستش داريد احساس با ارزش بودن بدهيد، به اين چهار مورد عمل کنيد:
1-به او نشان دهيد که خوشحالي او اولويت اول شما مي باشد.
2-به او نشان دهيد که به زندگي اش علاقه مند هستيد.
3-به او نشان دهيد که به او نياز داريد و اين که براي نظرات و افکار او نيز ارزش قائل هستيد.
4-به او نشان دهيد که هرگز برايتان عادي نشده است.
1-به او نشان دهيد که خوشحالي او اولويت اول شما است
چند سال پيش در يکي از سمينارهايم لصيفه اي را براي زن هاي حاضر تعريف کردم که از اين قرار است.
پرسش: وجه اشتراک مردها و زن ها در چيست؟
پاسخ: هر دوي آنها مدام به اين فکر مي کنند که چگونه مردها را خوشحال و راضي نگه دارند!؟
مردان عزيز: قبل از آن که به شما بربخورد، بگذاريد برايتان توضيح دهم، بيشتر زن ها چنان عشق را اولويت اول خود قرار داده اند و چنان هميشه سعي در خوشحال کردن ديگران دارند که فکر و ذکرشان اين است که چگونه شوهرشان را خوشحال نگه دارند. چنانچه بي پرده و صريح باشيم بايد اذعان کنيم که اغلب مردها نيز بيشتر به فکر خودشان هستند تا آن که به نيازهاي همسرشان توجه و بر روي آن تمرکز کنند. زن ها لحظه به لحظه به نامزد/همسرشان فکر مي کنند. اين را هم مي دانيم که اغلب مردها اين گونه نيستند. نتيجه اين که مردها اغلب خودشيفته تر از زن ها هستند. به اين معنا که لحظات کمتري به فکر ديگران اند لحظات بيشتري را غرق در خود. بي آنکه بخواهند يا حتي بدانند.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامي که مردي به نامزد/همسر خود نشان مي دهد اولويت اول اوست و اين که به خوشحالي و خوشبختي او احترام مي گذارد، زن به عنوان يک انسان احساس ارزش مند بودن و عزت نفس مي کند.
زن ها هرگز فکر نمي کنند که مرد زندگي شان نمي خواهد آن ها را خوشحال کند. بلکه تنها چنين باور دارند که خوشحالي زن اولويت اول آنها نيست. مردها معمولاً پس از آن که امور مربوط به کار و شغل و نيز تفريح و استراحت شان را رتق و فتق يا پس از آن که صداي زنشان به آسمان بلندشود، به او و خوشحالي او مي پردازند.
مردان عزيز:چگونه به نامزد/همسر خود نشان مي دهيد که خوشحالي او اولويت اول شماست؟ براستي زياد مشکل نيست. در زير توصيه هايي است از طرف برخي زن ها که از من خواسته بودند آن توصيه ها را به شما انتقال بدهم:
*سعي کنيد چيزهايي را که براي نامزد/همسرتان اهميت دارد، شناسايي کنيد و سپس تمامي تلاش خود را به کار گيريد تا آن چيزها يا کارها را برايش انجام دهيد.
براي نمونه چنانچه مي دانيد خواباندن بچه ها براي همسرتان کار مشکل و خسته کننده اي است سعي کنيد پيش از آن که از شما کمک بخواهد خودتان داوطلبانه به او کمک کنيد. چنانچه مي دانيد نامزد/همسرتان کلوچه هاي شکلاتي مثلاً فلان مغازه را دوست دارد، گاه و بيگاه او را با خريد اين کلوچه ها غافلگير کنيد.
چنانچه نامزدتان از تماشاي برنامه تلويزيوني به خصوصي لذت مي برد، پيشنهاد دهيد که حداقل هر ازگاهي با هم به تماشاي آن بنشينيد. چنانچه جايي از همسرتان مي شنويد که فلان فيلم سينمايي، فيلم خوبي است، او را با بليط سينماي از پيش رزرو شده غافلگير کنيد. اگر مي دانيد نامزدتان از اين که پيش از هر کار صبح ها به او زنگ بزنيد خوشحال مي شود اين کار را بکنيد. چنانچه چندي پيش از نامزدتان شنيديد که دوست دارد بزودي اوقات رمانتيکي را با هم ترتيب دهيد سعي کنيد پيش دستي کنيد و اين شما باشيد که دفعه ي بعد صحبت آن را پيش مي کشيد. به جاي آن که منتظر او بمانيد تا او کارها را ترتيب دهد.
چنانچه دقت کنيد زن ها هميشه سرنخ هايي را در خصوص علايق، خواسته ها و نيازهايشان در اختيار شما قرار داده اند. گرچه ممکن است بسياري از اين سرنخ ها، درخواست هايي روشن و صريح نباشند، اما معمولاً راهنمايي هاي مؤثري براي خوشحال کردن آنها هستند. دقت کنيد و سعي کنيد معناي آن ها را بفهميد. اين گونه دقت ها معمولاً مستلزم صرف وقت يا تلاش زيادي نيستند. اما در چشم همسرتان بسيار مهم و با ارزش تلقي مي شوند.
*از او بپرسيد دوست دارد چه کار کند و اين که چه چيز/چيزهايي او را خوشحال مي کند.
اين معمولاً زنها هستند که از نامزد/همسرشان مي پرسند: «عزيزم دوست داري امشب چه کار کني؟» يا «دوست داري کجا غذا بخوري؟» يا «دوست داري آخر هفته به برنامه ي بچه ها يه نگاهي بياندازي؟» ما زن ها در انطباق با خواسته ها و اولويت هاي همسرمان و سازش پذيري و هماهنگ سازي خود با آن ها تخصص داريم، پيش از آن که حتي خواسته ها و ترجيحات خودمان را فاش سازيم. لذا هنگامي که مردي اين کار را در حق ما مي کند، از شادي و شعف در پوست خود نمي گنجيم.با تعجب پيش خودمان فکر مي کنيم، اول از من پرسيد که دوست دارم امشب چکار کنم؟! احساس مي کنم که خواسته هايم اهميت دارند و اين که برايش مهم هستم.
مردان عزيز: باور کنيد که مبالغه نمي کنم. يک بار زني به من نوشته بود: «هنگامي که نامزدم مي داند چه چيزي برايم مهم است و سعي مي کند که آن را انجام دهد احساس محبوب بودن مي کنم. زيرا به من نشان داده است که واقعاً مرا دوست دارد و به افکار و احساسات من احترام مي گذارد.»
چنانچه مي خواهيد سنگ تمام بگذاريد و حسي قوي از ارزشمند بودن را به او القا کنيد در کنار او بنشينيد و از او بپرسيد: «عزيزم، آيا کاري از من ساخته است تا تو را خوشحال تر سازم؟»
پيش از آن که با ناباوري به اين گفته ي من اعتراض کنيد، مدتي به اين پرسش فکر کنيد:«آيا چنانچه براستي نامزد/همسر خود را دوست داشته باشيد آيا حاضر نيستيد بدانيد چه چيزي او را خوشحال تر مي کند؟ چنانچه پاسخ تان مثبت است پس به جاي آن که به حدس و گمان روي آوريد چرا از خود او نپرسيد؟
*برايش وقت بگذاريد.
هنگامي که براي بودن با نامزد/همسرتان وقت مي گذاريد و برنامه ريزي مي کنيد، او احساس خواهد کرد که يکي از اولويت هاي شماست. نگذاريد براي اين کار از شما التماس کند.هر آنچه را که در توان داريد به کار ببينديد و براي او وقت بگذاريد.حتي اگر مقاديرش کم يا کوتاه باشد. مطمئن باشيد از هر هديه اي او را خوشحال تر خواهيد کرد و احساس خاص بودن و ارزشمند بودن بيشتري را به او خواهيد داد.
2-به او نشان دهيد که به زندگي اش علاقه مند هستيد
داستان زير داستاني واقعي است:
زني براي چک آپ به متخصص زنان خود مراجعه مي کند و دکتر روي يکي از تخمدان هاي او چيزي غيرطبيعي را مشاهده مي کند. از او مي خواهد که پنج شنبه صبح مجدداً برگردد تا آزمايش هاي دقيق تري را بر روي رحم و تخمدان هاي او به عمل آورد و مطمئن شوند که آيا مشکل جدي است يا خير. آن شب، زن، شوهر خود را از ماجرا باخبر مي کند و با نگراني به او مي گويد که ممکن است آزمايش هاي روز پنج شنبه احياناً چيز بدي مثل سرطان را مشخص کنند. شوهرش مي گويد: «بگذار جواب آزمايش ها حاضر شوند بعد خودمان را نگران کنيم.»
صبح روز پنج شنبه فرا مي رسد و مرد درحالي که زنش هنوز کاملاً بيدار نشده است او را مي بوسد و از او خداحافظي مي کند. زن با اضطراب و نگراني لباس مي پوشد و به طرف مطب دکتر به راه مي افتد. دکتر معاينات و آزمايش هاي لازم را به عمل مي آورد و به او مي گويد که هيچ جاي نگراني وجود ندارد. زيرا همه آزمايش ها طبيعي هستند. زن بيچاره از نگراني در مي آيد و نفس راحتي مي کشد.
آن شب زن شام را آماده مي کند و منتظر شوهرش مي شود تا به خانه بيايد. او در حالي که مثل هميشه خسته است و روز طولاني و سختي را نيز پشت سر گذاشته است به خانه مي رسد و سر ميز شام مي نشيند تا غذا بخورد. در حالي که دهانش را با سالاد پر کرده است مي گويد: «هي، اشکالي نداره کمي تلويزيون را نگاه کنيم. يه مسابقه است که حتماً مي خوام ببينمش.»
مرد تلويزيون را روشن مي کند و اشک از چشمان زن سرازير مي شود.
با ناباوري تمام با خود مي گويد: «از آزمايش هايم هيچ چيز از من نپرسيد. حتي يادش هم نبود که قرار است به دکتر بروم. مدتي صبر مي کند. به اين اميد که شايد پس از کمي استراحت يادش بيايد. اما همين که شام شان تمام مي شود و مرد شروع به تماشاي برنامه بعدي مي کند. زن مطمئن مي شود که شوهرش چيزي از او نخواهد پرسيد و اين که احتمالاً در تمام مدت روز نيز اصلاً به آن فکر هم نکرده است عصباني و رنجيده خاطر به طبقه ي بالا مي رود و به دوستش زنگ مي زند و در حالي که گريه امانش نمي دهد، ماجرا را براي او تعريف مي کند. هاي هاي گريه مي کند و مي گويد: «اصلاً برايش اهميتي ندارد چه بلايي به سر من مي آيد. اگر مرا دوست داشت حتماً يادش بود که وقت دکتر دارم.»
خواهيد پرسيد:«از کجا مي دانم که اين داستان واقعيت دارد؟ پاسخ اش ساده است: زيرا سال ها پيش براي خودم اتفاق افتاده بود. مي توانيد باور کنيد که داستان هاي مشابه بسياري را از دوستان و آشنايان و نيز زن هاي ديگر شنيده ام!
از بيان اين داستان چه منظوري دارم؟ منظورم هرگز آن نيست که مردها را تحقير کنم يا بگويم که آن ها بد هستند.مرد داستاني که تعريف کردم، واقعاً مرد خوبي بود و اصلاً متوجه نبود که زنش را ناراحت کرده است مگر تا هنگامي که به او گفته است. او پاک همه چيز را فراموش کرده بود، اما متأسفانه به درستي نمي دانست که چگونه احساس ارزشمند بودن به زن بدهد. او تمام انرژي خود را صرف زندگي و چالش هاي مربوط به خودش مي کرد، به طوري که چيزي براي زن باقي نمي ماند.
مردان عزيز:دوست ندارم اين را بگويم. اما گاهي اوقات مردها به طرزي باور نکردني خودشيفته و خود مرکزبين مي شوند. (البته بعضي از زن ها هم همينطور، اما اين مقاله خطاب به آن ها نوشته نشده است) مي دانم مردها منظور خاصي از اين کار ندارند و معمولاً هنگامي که به آن ها گفته مي شود واقعاً متعجب مي شوند. زيرا در واقع نيت شان خير است. واقعيت آن است که بيشتر مردها آموزش نديده اند تا مثل ما زن ها به نيازهاي ديگران توجه داشته باشند. لذا آماده آن هستند که به سادگي و بي آن که متوجه باشند به دام خودخواهي بيافتند.
به همين دليل است که لازم مي بينم به مردها يادآوري کنم که به زندگي نامزد/همسرشان از خود علاقه نشان دهند و اين که زن ها نياز دارند احساس ارزشمند بودن و مهم بودن کنند. از آن جا که شما مردان گاهي اوقات کمي فراموش کار هستيد توصيه هاي زير را لازم مي بينم.
*به آنچه در زندگي نامزد/همسرتان مي گذرد، توجه کنيد.
آيا مي دانيد چنانچه زني به همراه شوهر و يکي از دوستان زنش در يک مسابقه ي تلويزيوني در اين باره که کدام يک آن زن را بهتر مي شناسند شرکت مي کردند، کدام يک برنده مي شدند؟ بسياري از مواقع مردها در اين نوع مسابقه ها بازنده هستند! اين بدان دليل است که دوست آن زن احتمالاً توجه بيشتري به جزئيات زندگي آن زن نشان مي دهد تا شوهرش. باور کنيد، تمامي دوستان من تاريخ وقت دکتر و قرار معاينات و آزمايش هاي مرا دقيقاً به ياد داشتند.
توجه به عزيزان و جزئيات زندگي آنان در برنامه ريزي ژنتيکي زن ها گنجانده شده است. براي نمونه مي دانم که در همين يک هفته دوستم رابين براي شرکت در يک کنگره تلويزيوني عازم لاس وگاس است و اين که مي خواست يک کيف زنانه ي نو بخرد و به اضافه ي اين که منتظر يک پيمانکار است تا سقف اتاق خوابش را که چکه مي کند، تعمير کند. دوست ديگرم، جوليا دوشنبه بايد براي دريافت نتايج آزمايش مربوط به ذخاير آهن خونش مراجعه کند و اين که هفته آينده در محل کارش يک سخنراني دارد و اين که او و شوهرش همين شنبه در يک مراسم هنري که سود آن عايد خيريه مي شود، شرکت خواهند کرد.
اين وقايع و قرارهاي مهم در کنار ديگر وقايع مهم زندگي خودم، همگي يک جا در تقويم مغزم حک شده اند اين در حالي است که نامزد رابين و شوهر جوليا احتمالاً از تمامي اين اطلاعات آن هم به اين ميزان که من خبر دارم، خبر نداشته باشند يا اگر هم خبر داشته باشند فراموش کنند که در باره اش از نامزد/همسر خود جويا شوند و به پيشرفت کارها و امور از خود علاقه نشان دهند.
مردان عزيز:آنچه براي نامزد/همسرتان مهم است از خود توجه و علاقه نشان دهيد. به ياد دارم زني براي من نوشت:
هنگامي که شوهرم از چيزهايي که در زندگي من اتفاق مي افتد جويا مي شود و خود را درگير آن مي کند، گويي به من مي گويد:«هر چه براي تو مهم است پس براي من نيز مهم است و مي خواهم همه چيز را در آن باره بدانم.»
در باره ي فعاليت هايي که براي او مهم هستند از او بپرسيد.
همواره خود را در جريان آخرين وقايع و اتفاقات زندگي او قرار دهيد. هنگامي که واقعه اي پايان مي پذيرد همچنان وضعيت او را تعقيب کنيد.
در باره آنچه مي خواسته با شما در ميان بگذارد، صحبت را پيش بکشيد.
تنها با اندکي تلاش مي توانيد به او نشان دهيد که به آنچه برايش مهم است اهميت مي دهيد و اين که برايش ارزش قائل هستيد.
افکار و احساساتش را از او جويا باشيد.
يکي از راه هايي که معمولاً زن ها براي ورود به رازهاي دروني مرد به کار مي برند، پرسيدن اين سؤال از اوست که «به چه چيزي فکر مي کني؟» «چه احساسي در باره ي آن داري؟»
در اين جا لازم مي دانم بگويم که بيشتر مردها از اين قبيل سؤالات بيزارند. زيرا اين سؤالات مرد را تحت فشار مي گذارند که فوراً جواب دهد و از طرفي نيز اين سؤالات، سؤالاتي گيج کننده ومبهم هستند. علاوه بر آن، اين سؤالات به حيطه هايي مربوط مي شوند که به طور معمول مردها دوست ندارند درباره آن صحبت کنند. اما هنگامي که ما زن ها اين سؤالات را از مرد زندگي مان مي پرسيم تنها منظورمان اين است که به او نشان دهيم آنچه در درون او مي گذرد برايمان مهم است.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامي که از نامزد/همسر خود مي پرسيد، «چه احساسي داري؟» يا «به چه چيزي فکر مي کني؟» در واقع اين پيام را به او فرستاده ايد که افکار و احساسات او براي شما مهم است و براي افکار و احساسات او، و در نتيجه خود او نيز ارزش قائل هستيد.
پرسيدن اين سؤالات از زن زندگي تان يکي از ساده ترين راه هاي ابراز علاقه به زندگي اوست. مطمئن باشيد او از تلاش شما قدرداني مي کند و شما نيز چيزهاي بيشتري از او دستگيرتان خواهد شد. که پيش از آن هرگز نمي دانستيد.
3-به او نشان دهيد که به او نياز داريد و اين که براي نظرات و افکار او نيز ارزش قائل هستيد.
چنانچه مردي از من بپرسد چه مي تواند بکند تا نامزد/همسرش احساس محبوب بودن و ارزشمند بودن بکند به او مي گويم به نامزد/همسرش نشان دهد که چقدر به او نيازمند است. آيا مي توانيد باور کنيد بيشتر زن ها به درستي نمي دانند که نامزد/همسرشان چقدر به حضور آن ها در زندگي خود نياز دارند؟ بارها شاهد بوده ام که زن ها از اين موضوع شکايت دارند که شوهرانشان هرگز به آن ها نشان نمي دهند که چقدر دوست شان دارند يا چقدر به حضور آن ها در زندگي خود نيازمند هستند واحتمالاً چنانچه آن ها بگذارند و بروند هرگز دلشان هم براي او تنگ نمي شود.اما هنگامي که با مردها صحبت مي کنم، در کمال تعجب اعتراف مي کنند که عميقاً همسر خود را دوست دارند و اين که بسيار به او و هر آنچه در زندگي او انجام مي دهند، نيازمند و محتاج هستند.
اگر مردها براستي به ما زن ها نياز دارند پس چرا ما آن را حس نمي کنيم؟
مردان عزيز: شايد به اين دليل باشد که به ما نشان نمي دهيد يا به ما نمي گوييد! مردها دوست ندارند قوي، مستقل و خودکفا ظاهر شوند و اين فکر که به نامزد/همسر خود نيازمند هستند مي تواند برايشان ناراحت کننده يا حتي وحشتناک باشد. نتيجه اين مي شود که ممکن است گاهي اوقات البته به طرزي ناخودآگاه سعي کنيد به او نشان دهيد که آنقدرها هم به او نياز نداريد و اين کار را معمولاً به شيوه هاي زير انجام مي دهيد:
*از او درخواست کمک يا حمايت نمي کنيد.
*نظرات و توصيه هاي او را جدي نمي گيريد يا کم اهميت تلقي مي کنيد.
*او را در فرآيند تصميم گيري خود منظور نمي کنيد.
*ناامني ها و آسيب پذيري هاي خود را در رابطه با او پنهان مي کنيد. اين رفتارها چه احساسي را در زن توليد مي کنند؟
پاسخ:اين احساس که به او نيازي نداريد و برايش احترام يا ارزش نيز قائل نيستيد. و اين واقعاً ناراحت کننده است.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامي که به روش هايي به زن زندگي تان نشان مي دهيد که به او در زندگي خود نياز داريد به او احساس ارزشمند بودن مي دهيد.
در زير توصيه هايي است براي عملي کردن اين راز:
*به او بگوييد نيازمندش هستيد.
يکي از خوشايندترين و باارزش ترين لحظاتي که در زندگي خود به ياد مي آورم هنگامي بود که نامزدم به من نشان داد چقدر به من احتياج دارد. در آن موقع من و نامزدم در دو جاي مختلف کشور زندگي مي کرديم و به نوبت براي ديدار يکديگر به شهرهاي همديگر مسافرت مي کرديم.هنگامي که با هم بوديم در بهشت بوديم و هنگامي که از يکديگر دور بوديم بسيار دشوار بود. به طوري که به طرزي وحشتناک دلم براي او تنگ مي شد.
يک شب ديرهنگام پس از آن که در پي ديداري فوق العاده، او به شهر خود بازگشت، تنها در بستر دراز کشيده بودم. احساس تنهايي مي کردم و اين احساس را داشتم که گويي ماه هاست او را نديده ام، درست در همان هنگام ناگهان تلفن به صدا در آمد.
با صدايي بسيار مهربان گفت: «سلام عزيزم، هنوز بيداري؟»
پاسخ دادم:«آره، دراز کشيده بودم و به تو فکر مي کردم.»
با ملايمت و مهرباني ادامه داد: «مي دانم ديروقت است. اما با اين حال خواستم يک زنگ کوچولو به ات بزنم! خوابم نمي برد. چون که دلم خيلي برات تنگ شده.»
از شنيدن آن کلمات در خود آب شدم. معمولاً اين من بودم که خيلي با او رمانتيک بودم و نامزدم مردي مستقل و قوي بود. لذا شنيدن اين کلمات محبت آميز از او قلبم را از خوشحالي پر کرد.
در حالي که اشک در چشمانم حلقه زده بود به او گفتم: «من هم برايت دلتنگ شده ام. اين را گفتيم و خداحافظي کرديم.»
بعد از آن که گوشي را گذاشتيم متوجه شدم که احساساتي عميق از جنس صلح، آرامش، امنيت خاطر بر من هجوم آورده اند. مي دانستم که منشأ و منبع اين صلح و آرامش چه بود:«احساس خواستني بودن و مورد نياز بودن کرده بودم.»
به دنبال فرصت هايي باشيد تا به زن زندگي خود نشان دهيد به او احتياج داريد. هر چه مي خواهد باشد. اين که دلتان براي او تنگ شده، اين که نمي توانيد زندگي بدون او را تصور کنيد يا هر چيز ديگري که مي دانيد به او احساس خاص بودن و خواستني بودن مي دهد.
*اجازه ندهيد به شما و زندگي شما کمک کند و نقش خود را ايفا نمايد.
بيشتر مردها به سختي مي توانند چيزي را از زن ها دريافت کنند. حتي از زني که دوستش دارند. دلايل بسياري براي اين حالت وجود دارد. نياز به استقلال، ترس از کنترل شدن، ترس ناخودآگاه از دست دادن، رد شدن يا طرد شدن. اما نهايتاً نتيجه همواره يک چيز است:
زن احساس مي کند که به حساب نيامده است و اين که آنچه براي ارائه دارد، به قدر کافي ارزشمند يا خواستني نيست.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامي که به نامزد/همسر خود اجازه مي دهيد در زندگي شما نقشي داشته باشد، به او احساس مهم بودن مي دهيد.
چگونه مي توانيد زن زندگي خود را تشويق کنيد نقش خود را در زندگي شما ايفا کند؟
نظراتش را بپرسيدـ درباره سياست، اخبار، مشکلاتي که با آن رو به رو هستيد و سرانجام درباره ي هر چيز و همه چيز.
اين به او نشان مي دهيد که براي او و افکارش ارزش قائل هستيد، و اين که به نظراتش علاقه مند و کنجکاويد.
از او بياموزيد. به آموزش پذيري در نواحي و زمينه هايي که تبحر يا دانش و آگاهي بيشتري از شما دارد از خود تمايل و علاقه نشان دهيد. براي نمونه شايد نامزد/همسرتان مهارت هاي فوق العاده اي در سازمان دهي، ورزش تنيس يا مراقبه و تمرکز گرفتن ذهني داشته باشد. اين قابليت ها و استعدادها را در او گرامي بداريد و از او بخواهيد آن ها را با شما سهيم شود. فراموش نکنيد به او بگوييد که چه نقش فعال و مثبتي را در زندگي شما ايفا مي کند.
*از او کمک بخواهيد يا حداقل هنگامي که خودش کمک يا توصيه اي ارائه مي دهد آن را پس بزنيد.
مردها گاهي اوقات مغرور و لج باز هستند.
مردان عزيز: متأسفم که اين حقيقت را چنين صريح گفتم، اما مي دانيد که حقيقت دارد. طي چندين هزار سال، مغز مردها چنان برنامه ريزي شده است که چنانچه از کسي کمک بگيرند ديگر دستيابي ها و موفقيت هايش ارزش چنداني نخواهد داشت.
لذا از سرگذراندن بحران ها، انجام کارها وحل مسائل و مشکلات، آن هم به تنهايي و بدون دريافت هيچ کمک خارجي است که ارزشمند تلقي شده است و تنها چنين مردهايي هستند که بزرگ، قوي و... به حساب مي آيند. نتيجه ي اين تفکر و باور اشتباه اين است که براي بيشتر مردها تقاضاي کمک، حمايت يا راهنمايي، آن هم به خصوص از جانب زني که او را دوستش دارند، کاري بسيار دشوار به حساب مي آيد.
اين يکي از بزرگترين شکايت هايي است که زن ها از مرد زندگي شان دارند. هنگامي که کمک ما را نمي پذيرند احساس جداافتادگي و به حساب نيامدن مي کنيم و اين پيام دردناک را دريافت مي کنيم که چيز با ارزشي براي ارائه دادن به شما را نداريم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامي که زني مي داند نامزد/همسرش روزهاي سختي را پشت سر مي گذارد يا در ناحيه اي خاص از زندگاني خود با چالش يا دشواري هايي دست به گريبان است، اما در عين حال از زن زندگي خود تقاضاي همراهي، کمک يا حمايت نمي کنند، احساس بي ارزش بودن مي کند.گويي نامزد/همسرش به او اعتماد يا اطمينان کافي ندارد و فکر نمي کند که زنش اصولاً چيز با ارزش يا مؤثري براي ارائه دادن داشته باشد.
اين را مي دانم که تک تک سلول هاي مغز مردها فرياد مي زنند که:«هرگز اجازه نده زني بفهمد که چقدر ترسيده اي، چرا که از آن عليه تو استفاده خواهد کرد!» شايد برخي از زن هاي آسيب ديده اين کار را بکنند، اما بيشتر زن ها چنين نيستند. بيشتر ما زن ها ـ تنها چنانچه به ما فرصتي داده شودـ نهايت تلاش خود را خواهيم کرد تا از مرد زندگي مان حمايت کنيم، و آن جا که مي دانيم نظراتي براي ارائه دادن داريم، به او کمک فکري برسانيم. و با او مهربان و با محبت باشيم. شايد نهايتاً گفته هاي ما تأثير چنداني در حل مشکل شما نداشته باشند يا راه حل فوري و مناسبي نيز ارائه ندهند، اما به شما قول مي دهم که آغوش گرم و بوسه هايي که به شما خواهيم داد موجب خواهند شد احساس به مراتب بهتري داشته باشيد.در اين اوقات ما نيز احساس خواهيم کرد که نقش کوچکي در زندگي شما داشته ايم. حتي اگر آن نقش، تنها ارائه عشق و محبت ما باشد.
*از جايگاه هايي برابر با او رفتار کنيد.
بيشتر مردها هرگز اعتراف نخواهند کرد که به طرزي ناخودآگاه حق و حقوق کمتري براي زن ها قائل هستند.
(بياييد با اين حقيقت رو به رو شويد حتي امروزه نيز مردهايي وجود دارند که باور دارند جايگاه آنان در ازدواج بالاتر و مهم تر از جايگاه زنان است. مطمئنم که اين قبيل مردان جزو خوانندگان اين کتاب نيستند. بنابراين مي توانم با امنيت خاطر کامل به نوشتن ادامه دهم!) حتي صادق ترين، آزاد انديش ترين و خوش نيت ترين مردها نيز مستعد افتادن در اين دام هستند که يک تنه و به تنهايي تصميمات مهمي را که بر روي
هر دو نفر رابطه تأثير مي گذارند اخذ کنند، و فراموش کنند که نامزد/همسر خود را در اين گونه تصميم گيري ها دخالت دهند. اما در اين جا نيز اشاره ي مجددي به آن خواهيم کرد.
برخي از مردان سنتي نقش حمايتگر يا به عبارتي «سپر بلا» را در ازدواج بازي مي کنند و زن ها را درمشکلات و تصميم گيري ها دخالت نمي دهند. گرچه ممکن است برخي زن ها اين رفتار پدرانه و حمايتگرانه را ترجيح بدهند، اما بيشتر زن ها ترجيح مي دهند مانند فردي بالغ، توانا و قابل با آنها رفتار شود. به زبان ساده:بيشتر زنان چنانچه با آنها از جايگاهي برابر رفتار نشود، احساس ارزشمند بودن نخواهند کرد.
انجام اين کار چندن نيز مشکل نيست. کافي است بياموزيد که با يکديگر مانند يک تيم کار کنيد و پيش از اخذ تصميمات مهم با يکديگر صحبت و گفتگو کنيد. حال چه درباره ي پول و ماديات باشد، چه خريدها يا تغييرات شغلي، بچه ها، يا والدين سالخورده تان.
4-به او نشان دهيد که هرگز برايتان عادي نشده است.
آيا هرگز اين سؤال را در رابطه با نامزد/همسرتان از خود پرسيده ايد: «اگر واقعاً مرا دوست داشته باشد چگونه مي تواند با من چنين رفتار کند؟.» من (و نيز بيشتر زن هاي ديگر) اين سؤال را از خود پرسيده ايم.
پس از سال ها تجربه ي شغلي و نيز روابط شخصي، متوجه حقيقتي درباره ي مردها شده ام که اين پرسش را پاسخ مي دهد.
بيشتر مردها رابطه ي ميان نحوه ي رفتار خود و احساسي را که در پي آن در ما زن ها توليد مي کنند، نمي بينند.
اين جمله در کمال عجيب و غريب بودنش، حقيقت دارد. شايد به همين دليل است که حتي خوش قلب ترين مردها نيز ظاهراً دليل ناراحتي و عصبانيت نامزد/همسرشان را نمي توانند درک کنند.
براي نمونه، مردي به هنگام ناخوشحالي همسرش از من مي پرسد: «چطور مي تواند فکر کند قدر او را نمي دانم و ديگر همه چيز برايم عادي شده است؟ من او را واقعاً دوست دارم و ديوانه وار عاشق اش هستم!»
پس از آن که با او صحبت مي کنم روشن مي شود که براستي همسرش را دوست دارد. سپس زن فهرست بلند بالايي از تمامي رفتارهايي را که از مرد سر مي زند و موجب مي شود همسرش احساس کند ديگر او را دوست ندارد و زندگي با او ديگر برايش عادي شده است ذکر مي کند: به او در رابطه با بچه ها کمکي نمي کند و به درخواست هاي او در اين رابطه نيز ترتيب اثر نمي دهد، در درست کردن غذاـ به رغم درخواست هاي بي شمار همسرش ـ به او کمک نمي کند (با اين که هر دو تمام وقت کار مي کند و شاغل هستند) در تعريف و تحسين کردن يا به کار بردن عبارات رمانتيک لاقيد است. و... هنگامي که درباره ي اين مسائل و موضوعات با مرد صحبت مي کنم و حقايق را به رخ او مي کشانم، در بيشتر موارد مرد مي پذيرد و اعتراف مي کند:«حق با شماست، مي دانم که خيلي در اين گونه کارها مهارت ندارم.اما نمي توانم بفهمم که اين صحبت ها چه ربطي به اين احساس او دارد که ديگر محبوب من نيست يا ديگر براي من ارزش ندارد؟» در اين گونه اوقات مي توانم ببينم که اين را صادقانه مي گويد و شوخي هم نمي کند.بدين معنا که به راستي نمي تواند ارتباط ميان اين دو را دريابد.
خب، علت اين موضوع چيست؟ توضيح اين داستان به تقسيم بندي زندگي مردها برمي گردد. اين مرد به راستي نمي تواند رابطه ي علي ـ معلولي ميان رفتارهايي را که نشانگر عدم احترام او به وقت و انرژي همسرش و احساس نامطلوب بودن و محترم نبودن در اوست، دريابد چرا؟ زيرا درست به نحوي مشابه، خود او نيز نمي تواند ارتباطي ميان احساس به همسرش و رفتاري که با او دارد ببيند. احساسات مردها نسبت به همسرشان بيشتر در يک اتاق، از دايره ي خودآگاهي آنها و عادت هاي رفتاري و تصميمات روزمره شان در اتاقي ديگر قرار گرفته است. به عبارت ديگر:
نحوه ي رفتار مرد با زن ممکن است هيچ گونه رابطه اي با احساسي که مرد نسبت به او دارد نيز نداشته باشد. همين هفته گذشته سعي داشتم که اين مفهوم را براي يکي از دوستانم جا بيندازم. او مدت هفت ماه است که با زني نامزده شده است.او مدت هفت ماه است که با زني نامزد شده است. هنگامي که از او پرسيدم اوضاع به چه نحوي پيش مي رود، پاسخ داد که همه چيز خوب است. اما من مي دانستم که براي نمونه پنج روز تمام است که با او حتي حرف هم نزده بود. زيرا در محل کار
سرش خيلي شلوغ بوده است.
بالحني انتقادآميز به او گفتم: «اليوت، پنج روز است که حتي يک تلفن هم به دنيس نزده اي. مطمئنم که او بسيار نگران و ناراحت است.»
با ساده لوحي تمام پرسيد: «واقعاً اين طور فکر مي کني؟»
«البته که اين طور فکر مي کنم. او عادت داشت هر روز با تو صحبت کند. حال ناگهان ناپديد شده اي، بدون اين که توضيحي به او داده باشي.مطمئنم نگران است که مي خواهي با او به هم بزني.»
اعتراف کرد: «خب، راستش، روي دستگاه پاسخگوي تلفني ام برايم چندين پيغام گذاشته بود، پرسيده بود که آيا حالم خوب است يا نه. صدايش هم کمي احساساتي و نگران به نظر مي رسيد.»
«بفرما!احتمالاً تا الآن حالش خيلي بد شده است.»
«اما، آخرين بار که با هم بوديم خيلي به ما خوش گذشت و همه چيز ببن ماخوب بود. او مي داند که من عميقاً او را دوست دارم.»
«واقعاً؟ تو واقعاً فکر مي کني که او مطمئن است دوستش داري، در حالي که پنج روز تمام به او زنگ نزده اي که پيغام هايش را هم جواب نداده اي؟»
گفت: «خب، فکر مي کردم بدونه که سرم شلوغه و اين که هر وقت، وقت کنم، به او زندگي مي زنم.»
«از کجا بداند؟ مگر او فالگير يا غيب گو است که اين را بداند. تمام چيزي که او مي داند اين است که تو هر روز به او زنگ مي زدي و اين که اخيراً اين کار را نکرده اي حتي با اين که مي داني او چندين بار زنگ زده و مي خواسته که حتماً با تو صحبت کند.»
با تعجب گفت:«اما اين که ربطي به احساس من به او ندارد.»
تا اين جا ديگر از نااميدي مي خواستم فرياد بزنم. به همين دليل است که زن ها احساس مي کنند ديگر براي مردشان عادي شده اند، زيرا او نمي تواند بفهمد که رفتارهاي هر روزه ي او نيز مهم هستند و فرض را بر اين مي گذارند که همسرش حتماً مي داند که او دوستش دارد.
مردان عزيز:يک يک تمامي کارهايي که مي کنيد براي ما مهم هستند. در زير روش هاي براي نشان دادن اين موضوع به نامزد/همسرتان هست که همچنان او را دوست داريد و اين که او برايتان عادي نشده است.
*به وقت و انرژي او احترام بگذاريد:
آيا مي دانيد زن ها از چه چيزي بيزارند؟ هنگامي که مرد طوري رفتار مي کند که گويي وقت و انرژي او مهم تر از وقت و انرژي زنشان است. اين شکايت را بارها از زن هاي زيادي شنيده ام. زن هايي که مادر هستند، زن هايي که شاغل هستند و با وجود اين هنوز قسمت اعظم مسئوليت هاي خانه بر دوش آنهاست: زن هايي که شوهرشان فکر مي کند شغل او مهمتر از شغل همسر اوست. آن هم تنها به اين دليل که درآمد يا وجهه ي اجتماعي بالاتري دارد. در زير گفته ها برخي از اين زن ها را آورده ام.
«گاهي اوقات شوهرم همين جوري مي نشيند، در حالي که من از دويدن دنبال بچه ها خيس عرق شده ام. گويي اصلاً نمي تواند ببيند که به کمک او احتياج دارم. وقت هاي ديگر وقتي که از کار به خانه برمي گردم، مي بينم که چندين ساعت پيش از من به خانه رسيده است، اما چيزي براي شام درست نکرده است. احساس مي کنم او ابداً اهميت و احترامي براي وقت من قائل نيست.»
من و شوهرم هر دو شاغل هستيم. او فکر مي کند تنها به اين دليل که يک وکيل است و من يک مدير معمولي هستم، پس لزوماً بيشتر از من خسته مي شود، لذا به مرخصي و حق و حقوق بيشتري از من نياز دارد. هر بار که از او مي خواهم در آشپزي يا نظافت خانه به من کمک کند، طوري به من نگاه مي کند، که گويي ديوانه هستم. سپس سخنراني مبسوطي ارائه مي دهد مبني بر اين که چه شغل پرزحمت و سختي دارد. انگار که احترام و ارزشي براي شغل يا وقت وانرژي من قائل نيست.»
«فکر مي کنم نامزد من چنين فکر مي کند که وقت او با ارزش تر از وقت من است. او يک تهيه کننده ي برنامه هاي تلويزيوني است و تمام زندگي او در حول و حوش برنامه ريزي و تحويل دادن يک محصول دور مي زند. اما وقتي که به من مي رسد، فکر مي کند که مي توانم مدت ها صبر کنم و نياز به رسيدگي و توجه ندارم.مثلاً هنگامي که از او مي پرسم آيا مي تواند با من به يک ميهماني بيايد، مي گويد که الآن نمي تواند تصميم بگيرد. اين در حالي است که چنانچه کسي در رابطه با شغلش به او زنگ بزند، تنها ظرف دو ثانيه همه چيز را ترتيب مي دهد و برنامه ريزي مي کند. بيشتر هنگامي که مي گويد بزودي به من زنگ خواهد زد، تا ساعت ها اين کار را نمي کند، مي دانم که با مشتري هاي خود اين طور نيست. ا
کتاب رازهایی درباره زنان
نويس
زن ها به احساس ارزشمند بودن نيازمندند تا نقش همسر بودن خود را بهتر ايفا کنند.
باربارادي آنجليس در کتاب خود تحت عنوان رازهايي درباره زنان اينگونه مي نويسد:
هفته گذشته يکي از دوستانم به من زنگ زد تا از نامزدش شکايت کند. آن ها سه سال تمام بود که با هم نامزد بودند. با صدايي ناراحت گفت: «دوباره اتفاق افتاد. دني با يکي از دوستانمان سوزي، ناهار خورده بود و ظاهراً به او گفته بود که چقدر مرا دوست دارد و چقدر با من احساس خوشبختي مي کند و اينکه من چه زن فوق العاده اي هستم»
پاسخ دادم:«خب، اين که خيلي خوب است. نمي فهمم از چه چيزي ناراحت و عصباني هستي؟»
گفت:«الآن دليل اش را مي گويم. مسئله اين است که او هيچ وقت اين چيزها را در حضور خودم نمي گويد!»
متأسفانه زن هايي شبيه دوست من تعدادشان کم نيست. پس از ساليان سال تجربه ي مشاوره به زوج ها چنين نتيجه گرفته ام که مردها يکي از مهمترين نيازهاي اساسي زن ها را بسيار دست کم گرفته اند و براي آن اهميت کمي قائل اند. نياز به ارزشمند بودن. بيشتر مردها در اين باره بسيار لاقيد شده اند و بيان نمي کنند که نامزد/همسرشان تا چه حد براي آن ها اهميت دارد. بارها،زن هايي را مشاهده کرده ام که احساس مي کنند شوهران شان قدر و اهميت زيادي براي آن ها قائل نيستند. هرگاه با اين قبيل مردها صحبت مي کنم، در کمال تعجب متوجه مي شوم که برعکس ارزش و احترام بسياري نيز براي همسر خود قائل هستند اما هرگز آن را در رفتار يا گفتار خود نشان نمي دهند.
چرا نياز به ارزشمند بودن يکي از اساسي ترين و مهمترين نيازهاي پنهان زن هاست؟ اين نياز با دو نياز ديگر که قبلاً درباره ي آن ها صحبت کرديم، ارتباط نزديک دارد: نياز به امنيت و نياز به ارتباط. بياييد مجدداً نگاهي به دلايل تاريخي نياز به امنيت در زن ها و ارتباط آن با بقا و حفظ حيات آن ها بياندازيم.چه چيزي امنيت زن را در رابطه با همسرش تضمين مي کند؟ چنانچه مرد براي زن ارزش و قدر و منزلت قائل باشد، زن احساس امنيت خواهد کرد. چرا که در اين صورت احتمال اين که بخواهد با آن زن بماند بيشتر خواهد شد. لذا زن نهايت تلاش خود را خواهد کرد که قدر و منزلت خود را در چشمان مرد بالاتر ببرد. بدين معنا که تلاش خواهد کرد مادر بهتر،آشپز بهتر و خياط بهتري باشد و به هرطريق که مي تواند او را خوشحال کند. هنگامي که مرد رضايت خود را از او ابراز مي کند و به ارزشي که در زندگي مرد دارد صحه مي گذارد، زن احساس امنيت مي کند.
همواره در طول تاريخ به زن ها براساس ميزان قدر و ارزش شان نگريسته شده است. ارزش دارايي و املاک پدرشان، ارزش جهيزيه شان، ارزش ارتباطات خانوادگي و ميزان نفوذ هريک از اعضاي خانواده ي آن ها، ارزش و ميزان جواني و زيبايي و توانايي باورر شدن آن ها و زاييدن فرزندان سالم .بله .حال زمانه در بيشتر جوامع مدرن بسيار عوض شده است و زنان ،ديگر در قبال زمين هاي کشاورزي داد و ستد نمي شوند يا به دلايل مادي و اقتصادي ازدواج نمي کنند.گرچه در اين ميان ،چيزي همچنان دست نخورده باقي مانده است و آن نياز به ارزشمند بودن در زن هاست.
نظير بسياري از زنهاي ديگر که خود را قوي و مستقل مي دانند،من نيز همواره با اين نياز که توسط مردي در زندگي ام با ارزش و محترم تلقي شوم.دست و پنجه نرم کرده ام .بخشي از وجودم مي گفت :«اين که او درباره تو چه فکر مي کند نبايد اهميت زيادي داشته باشد!»در اعماق وجودم،اين را نيز مي دانستم که در نهايت واقعاً اهميتي نخواهد داشت.اما از آن جا که تجارب روزمره زندگي ام از روابط من تأثير پذيرفته بودند ،نمي توانستم نياز به تأييد و پذيرش از جانب مرد زندگي ام را ناديده بگيرم .اين حقيقت را نيز نمي توانستم کتمان کنم که هرگاه از احساس ارزشمند بودن از ناحيه نامزد/همسرم محروم بودم،بدترين ترس ها و ناامني ها به سراغم مي آمدند.
دراين باره با بسياري از زن هاي توانمند و موفق اجتماع صحبت کرده ام.ممکن است تصور کنيد که تقدير و احترام مردها روي زن هايي که براي نمونه هنرپيشه ،دکتر ،ميليونرو...هستند تأثير چنداني بر روي حس اعتماد به نفس و خود باوري آن زن ها نخواهد داشت.اما در واقع اين طورنيست.به ياد دارم خواننده ي معروفي يک بار به من گفت:
«ممکن است باور کردنش مشکل باشد، اما هيچ يک از موفقيت هايي که در بيرون کسب مي کنم به اندازه ي آن هنگامي که شوهرم از غذاي خوشمزه اي که درست کرده ام تعريف مي کند يا مثلاً مي گويد که مادرخوبي براي بچه هايمان هستم يا نظرم درباره يکي از نگراني هاي شغلي اش جويا مي شود و هنگامي که موفق مي شوم به او کمک مي کنم از هوش و ذکاوتم تعريف مي کند، در من احساسات خوب توليد نمي کنند. ممکن است ده ها جايزه فوق العاده را کسب کنم، يا موفق بشوم چندين آهنگ درجه يک و عالي بسازم، اما هيچ يک به اندازه ي نظر او درباره ي من اهميت ندارند.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
زن ها نياز دارند احساس ارزشمند بودن کنند و از شما مردها بشنوند که نقش مهمي را در زندگي شما ايفا مي کنند.
براي يک زن ارزشمند بودن به اين معناست که مردي حضور او را در زندگي اش ارزشمند بداند و بگويد که حضور او در زندگي اش مسلماً نقش مهمي را ايفا کرده است و اين که بدون او قطعاً کمبود چيزي را احساس خواهد کرد. در يکي از تحقيقاتم زني چنين نوشته بود: هنگامي که شوهرم صريحاً مي گويد بدون من خوشبخت نخواهد بود، احساس ارزشمند بودن مي کنم.» آنچه اين زن سعي دارد آن را توصيف کند، همان نياز عميق زن ها به دانستن اين نکته است که حضورشان در زندگي همسرشان نقشي منحصر به فرد را بازي کرده است و همسرشان هرگز نمي خواهد او را از دست بدهد.
حقيقتاً باور دارم که بيشتر مردها هرگز نمي دانند که زن ها تا چه حد نياز دارند احساس ارزشمند بودن کنند و چقدر نياز دارند احساس کنند که در زندگي مرد زندگي شان تأثير مثبتي مي گذارند. اين موضوع بالاخص هنگامي بيشتر صحت پيدا مي کند که مرد، زن خود را قوي و توانمند مي بيند. چرا که در اين گونه مواقع به غلط فرض مي کند که اعتماد به نفس ظاهري زن به اين معناست که احساس خوبي نسبت به خود داشته است و ديگر نيازي ندارد بشوند که چقدر زن خوبي است. البته اين باور غلط است و زن ها هر قدر هم که موفق، با نفوذ، با... هم که باشند، همواره به تأييد و تحسين از جانب همسرشان نياز دارند.
براي زن هايي که احساس ارزشمند بودن نمي کنند، چه اتفاقي مي افتد.
طي ساليان، از خوانندگان و دوستارانم نامه هاي بسياري دريافت کرده ام. برخي در نامه هايشان از من تشکر کرده بودند، برخي سؤالاتي پرسيده بودند و برخي نيز توصيه و پيشنهادهاي مرا در رابطه با مسئله اي که با آن مواجه بودند، جويا شده بودند. در اين ميان شمار بسياري از نامه ها از طرف مردهاي دل شکسته اي بود که اعتراف کرده بودند زن مورد علاقه شان را از دست داده اند و اين که تقصير و کوتاهي نيز از خودشان نبوده است.
اين مردها همگي يک فيلم نامه را بازگو مي کردند. همگي آن ها عشق زني را توصيف مي کردند که همسري مطلوب و بسيار مهربان، وفادار، با ملاحظه، صبور و بخشنده داشته اند. در ابتدا همه چيزخوب و ملايم پيش مي رفته است. اما در مقطعي خاص از رابطه زن، در ناحيه اي خاص احساس کمبود مي کرده است. حال کمک در انجام کارهاي خانه، عدم بيان و ابراز افکار واحساسات يا صرفاً توجه و محبت. در هر مورد نيز مرد به اين قبيل شکايات همسر خود گوش نمي داده، نيازهاي او را ناديده مي گرفته، عصباني مي شده يا از او فاصله مي گرفته است. زن همچنان سعي مي کرده است به او نزديک شود و ناخوشحالي هاي خود را با او در ميان بگذارد. اما هر بار مرد لج بازتر، مغرورتر يا مسامحه کارتر از آن بوده است که پاسخ مقتضي بدهد.
تمامي داستان هاي فوق نيز پاياني مشابه دارند. همگي مردها در نامه هايشان لحظه اي را توصيف کرده بودند که در کمال شگفتي و تعجب نامزد/همسرشان چنين بيان داشته است که ديگر تاب تحمل ندارد و اين که رابطه پايان يافته است. همگي اين مردها چنين نوشته بودند که به يکباره به خود آمده و اذعان داشته اند که هرگز آن گونه که بايد و شايد قدر همسر خود را ندانسته و به او احساس ارزشمند بودن نداده اند و اين که عشق او را امري بديهي، هميشگي و ماندگار تلقي کرده بودند. اما حال ديگر بسيار دير شده است. حال رابطه پايان يافته و مرد تنها و درمانده در حسرت چيزي است که روزي از آن او بوده و حال آن را از کف داده است.
در زير پاراگراف پاياني يکي از همين نامه ها را آورده ام. نامه از طرف مرد جواني است که از ايالت ويرجينيا که از هم پاشيدگي ازدواج چهارساله اش با ترزا، همکلاسي دوران دانشگاه خود خبر مي دهد.
حال که اين نامه را مي نويسم، پاسي از شب گذشته است و تنها درآپارتمان کوچک و غمزده ام مثل هر شب به ياد ترزا هستم. دلم برايش تنگ شده است و مي خواهم برگردد. اما مي دانم که هرگز امکان ندارد. خداوند چيزي ارزشمند و گرانبها را به من ارزاني کرد، اما من قدر آن را ندانستم و آن را از دست دادم. دکتر دي انجليس، آنچه شکنجه ام مي دهد اين است که مي دانم او چقدر مرا دوست داشت. او واقعاً براستي مرا دوست داشت و تنها خواسته اي که در مقابل از من داشت اين بود که مطمئن شود من نيز به همان ميزان او را دوست دارم. آنچه آزارم مي دهد اين است که مي دانستم چه مي خواهد اما مغرورتر و کله شق تر از آن بودم که اين خواسته او را برآورده سازم. با بي تفاوتي و بي خيالي خود او را از دست دادم. او فرشته ي نجاتم بود. اما حالا ديگر رفته و رونق زندگي ام را با خود برده است.
در اين جا از شما نمي خواهم به من بگوييد که چگونه مي توانم او را برگردانم. زيرا مي دانم کوچکترين اميدي نيز در اين رابطه وجود ندارد. تنها خواسته ام در اين جا از شما اين است که داستان مرا با ديگر خوانندگان يا شرکت کنندگان سمينارها يا سخنراني هايتان در ميان بگذاريد تا اشتباهات مرا تکرار نکنند. به مردها بگوييد که زن زندگي خود را گرامي و محترم بشمارند و دودستي او را بچسبند. وگرنه سرنوشتي نظير سرنوشت من گريبان شان را خواهد گرفت و اين چيزي است که براي هيچ انساني آرزو نمي کنم.»
اولين بار هنگامي که نامه او را خواندم، اشک چشمانم را پر کرد. حال نيز که اين داستان را دوباره براي شما بازگو مي کنم، اشک از گونه هايم سرازير است. به حال اين مرد و تمامي مردهاي ديگري اشک مي ريزم که
کمي دير از خواب غفلت بيدار شده اند و کمي دير متوجه اين حقيقت مي شوند که عشق يک زن در واقع هديه اي گرانبهاست.چنانچه قدرش را ندانند، نهايتاً آن را از دست خواهند داد. همچنين براي زن هايي (از جمله خودم) اشک مي ريزم که مجبور بودند به رغم ميل باطني شان مردي را ترک کنند که دوستش داشته اند. تنها به اين دليل که حضورشان هرگز گرامي و محترم شمرده نشده و عشق شان امري بديهي پنداشته شده است.
چهار راز درباره ي احساس ارزشمند بودن زن ها
يکي از دوستانم که جريان پيشرفت نگاشتن اين مقاله را همواره با من تعقيب مي کند، همين امروز صبح به من تلفن زد. او پذيرفته است که توصيه ها، پيشنهادها، و نظرات سازنده ي خود در رابطه با مقالاتم ارائه دهد. از نظرات او همواره سود جسته ام. او همواره برايم ملاک سنجش بوده است تا مطمئن شوم نحوه ي ارائه مطالب همواره به نحوي روشن، واضح و ساده بوده است.براي مردي سنتي نظير او آسان و قابل فهم باشد.
از من پرسيد: «عنوان مقاله اي که در حال حاضر روي آن کار مي کني چيست؟»
برايش توضيح دادم:«زن ها نياز دارند احساس ارزشمند بودن کنند، ولي مردها اغلب به ما نشان نمي دهند که برايمان ارزش و احترام قائلند.»
بعد گفتم: «حالاکه زنگ زدي بذار سؤالي از تو بپرسم: «چطور به ملاني (همسرش) نشان مي دهيد که برايش ارزش و احترام قائلي؟»
با صدايي متعجب پرسيد: «چگونه به او نشان مي دهم که برايش ارزش قائلم؟ خب، با او ازدواج کردم!»
بعد از آن که خنده مان تمام شد و گوشي را قطع کرديم به آنچه دوستم گفته بود فکر کردم. او نيز مانند بسياري از مردها فکر مي کرد که صرف حضورش در رابطه به اين معناست که همسرش را دوست دارد و برايش نيز ارزش و احترام قائل است. مثل آن داستان قديمي که در آن زن از همسرش مي پرسد: «جورج، آيا هنوز عاشقم هستي؟» و جورج جواب مي دهد: «مگر نمي بيني که هنوز با تو هستم؟» گرچه کمي خنده دار به نظر مي رسد، اما اين لطيفه متأسفانه نشانگر يکي از سوءتفاهمات است که مردها هميشه در باره ي زن ها داشته و دارند و آن اين است که به مجرد اين که به کسي تعهد دادند يا با او ازدواج کردند، زن بايد از آن جا به بعد بداند که شوهرش ارزش زيادي براي او قائل بوده است و ديگر نگران چيزي نباشد!
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
چنانچه قرار باشد زني احساس ارزشمند بودن بکند به چيزي بيش از حضور و شرکت شما در رابطه نياز دارد. ما زن ها نياز داريم مردها ارزش و احترامي را که برايمان قائلند درقالب رفتارها و گفته هايشان نيز به ما نشان دهند.
مردان عزيز:از شما معذرت مي خواهم، اما بايد بگويم که صرف حضور خشک و خالي کافي نيست. مگر اين که بخواهيد زن خود را به زني نق نقو، ايرادگير تبديل کنيد.
چنانچه مي خواهيد به زني که دوستش داريد احساس با ارزش بودن بدهيد، به اين چهار مورد عمل کنيد:
1-به او نشان دهيد که خوشحالي او اولويت اول شما مي باشد.
2-به او نشان دهيد که به زندگي اش علاقه مند هستيد.
3-به او نشان دهيد که به او نياز داريد و اين که براي نظرات و افکار او نيز ارزش قائل هستيد.
4-به او نشان دهيد که هرگز برايتان عادي نشده است.
1-به او نشان دهيد که خوشحالي او اولويت اول شما است
چند سال پيش در يکي از سمينارهايم لصيفه اي را براي زن هاي حاضر تعريف کردم که از اين قرار است.
پرسش: وجه اشتراک مردها و زن ها در چيست؟
پاسخ: هر دوي آنها مدام به اين فکر مي کنند که چگونه مردها را خوشحال و راضي نگه دارند!؟
مردان عزيز: قبل از آن که به شما بربخورد، بگذاريد برايتان توضيح دهم، بيشتر زن ها چنان عشق را اولويت اول خود قرار داده اند و چنان هميشه سعي در خوشحال کردن ديگران دارند که فکر و ذکرشان اين است که چگونه شوهرشان را خوشحال نگه دارند. چنانچه بي پرده و صريح باشيم بايد اذعان کنيم که اغلب مردها نيز بيشتر به فکر خودشان هستند تا آن که به نيازهاي همسرشان توجه و بر روي آن تمرکز کنند. زن ها لحظه به لحظه به نامزد/همسرشان فکر مي کنند. اين را هم مي دانيم که اغلب مردها اين گونه نيستند. نتيجه اين که مردها اغلب خودشيفته تر از زن ها هستند. به اين معنا که لحظات کمتري به فکر ديگران اند لحظات بيشتري را غرق در خود. بي آنکه بخواهند يا حتي بدانند.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامي که مردي به نامزد/همسر خود نشان مي دهد اولويت اول اوست و اين که به خوشحالي و خوشبختي او احترام مي گذارد، زن به عنوان يک انسان احساس ارزش مند بودن و عزت نفس مي کند.
زن ها هرگز فکر نمي کنند که مرد زندگي شان نمي خواهد آن ها را خوشحال کند. بلکه تنها چنين باور دارند که خوشحالي زن اولويت اول آنها نيست. مردها معمولاً پس از آن که امور مربوط به کار و شغل و نيز تفريح و استراحت شان را رتق و فتق يا پس از آن که صداي زنشان به آسمان بلندشود، به او و خوشحالي او مي پردازند.
مردان عزيز:چگونه به نامزد/همسر خود نشان مي دهيد که خوشحالي او اولويت اول شماست؟ براستي زياد مشکل نيست. در زير توصيه هايي است از طرف برخي زن ها که از من خواسته بودند آن توصيه ها را به شما انتقال بدهم:
*سعي کنيد چيزهايي را که براي نامزد/همسرتان اهميت دارد، شناسايي کنيد و سپس تمامي تلاش خود را به کار گيريد تا آن چيزها يا کارها را برايش انجام دهيد.
براي نمونه چنانچه مي دانيد خواباندن بچه ها براي همسرتان کار مشکل و خسته کننده اي است سعي کنيد پيش از آن که از شما کمک بخواهد خودتان داوطلبانه به او کمک کنيد. چنانچه مي دانيد نامزد/همسرتان کلوچه هاي شکلاتي مثلاً فلان مغازه را دوست دارد، گاه و بيگاه او را با خريد اين کلوچه ها غافلگير کنيد.
چنانچه نامزدتان از تماشاي برنامه تلويزيوني به خصوصي لذت مي برد، پيشنهاد دهيد که حداقل هر ازگاهي با هم به تماشاي آن بنشينيد. چنانچه جايي از همسرتان مي شنويد که فلان فيلم سينمايي، فيلم خوبي است، او را با بليط سينماي از پيش رزرو شده غافلگير کنيد. اگر مي دانيد نامزدتان از اين که پيش از هر کار صبح ها به او زنگ بزنيد خوشحال مي شود اين کار را بکنيد. چنانچه چندي پيش از نامزدتان شنيديد که دوست دارد بزودي اوقات رمانتيکي را با هم ترتيب دهيد سعي کنيد پيش دستي کنيد و اين شما باشيد که دفعه ي بعد صحبت آن را پيش مي کشيد. به جاي آن که منتظر او بمانيد تا او کارها را ترتيب دهد.
چنانچه دقت کنيد زن ها هميشه سرنخ هايي را در خصوص علايق، خواسته ها و نيازهايشان در اختيار شما قرار داده اند. گرچه ممکن است بسياري از اين سرنخ ها، درخواست هايي روشن و صريح نباشند، اما معمولاً راهنمايي هاي مؤثري براي خوشحال کردن آنها هستند. دقت کنيد و سعي کنيد معناي آن ها را بفهميد. اين گونه دقت ها معمولاً مستلزم صرف وقت يا تلاش زيادي نيستند. اما در چشم همسرتان بسيار مهم و با ارزش تلقي مي شوند.
*از او بپرسيد دوست دارد چه کار کند و اين که چه چيز/چيزهايي او را خوشحال مي کند.
اين معمولاً زنها هستند که از نامزد/همسرشان مي پرسند: «عزيزم دوست داري امشب چه کار کني؟» يا «دوست داري کجا غذا بخوري؟» يا «دوست داري آخر هفته به برنامه ي بچه ها يه نگاهي بياندازي؟» ما زن ها در انطباق با خواسته ها و اولويت هاي همسرمان و سازش پذيري و هماهنگ سازي خود با آن ها تخصص داريم، پيش از آن که حتي خواسته ها و ترجيحات خودمان را فاش سازيم. لذا هنگامي که مردي اين کار را در حق ما مي کند، از شادي و شعف در پوست خود نمي گنجيم.با تعجب پيش خودمان فکر مي کنيم، اول از من پرسيد که دوست دارم امشب چکار کنم؟! احساس مي کنم که خواسته هايم اهميت دارند و اين که برايش مهم هستم.
مردان عزيز: باور کنيد که مبالغه نمي کنم. يک بار زني به من نوشته بود: «هنگامي که نامزدم مي داند چه چيزي برايم مهم است و سعي مي کند که آن را انجام دهد احساس محبوب بودن مي کنم. زيرا به من نشان داده است که واقعاً مرا دوست دارد و به افکار و احساسات من احترام مي گذارد.»
چنانچه مي خواهيد سنگ تمام بگذاريد و حسي قوي از ارزشمند بودن را به او القا کنيد در کنار او بنشينيد و از او بپرسيد: «عزيزم، آيا کاري از من ساخته است تا تو را خوشحال تر سازم؟»
پيش از آن که با ناباوري به اين گفته ي من اعتراض کنيد، مدتي به اين پرسش فکر کنيد:«آيا چنانچه براستي نامزد/همسر خود را دوست داشته باشيد آيا حاضر نيستيد بدانيد چه چيزي او را خوشحال تر مي کند؟ چنانچه پاسخ تان مثبت است پس به جاي آن که به حدس و گمان روي آوريد چرا از خود او نپرسيد؟
*برايش وقت بگذاريد.
هنگامي که براي بودن با نامزد/همسرتان وقت مي گذاريد و برنامه ريزي مي کنيد، او احساس خواهد کرد که يکي از اولويت هاي شماست. نگذاريد براي اين کار از شما التماس کند.هر آنچه را که در توان داريد به کار ببينديد و براي او وقت بگذاريد.حتي اگر مقاديرش کم يا کوتاه باشد. مطمئن باشيد از هر هديه اي او را خوشحال تر خواهيد کرد و احساس خاص بودن و ارزشمند بودن بيشتري را به او خواهيد داد.
2-به او نشان دهيد که به زندگي اش علاقه مند هستيد
داستان زير داستاني واقعي است:
زني براي چک آپ به متخصص زنان خود مراجعه مي کند و دکتر روي يکي از تخمدان هاي او چيزي غيرطبيعي را مشاهده مي کند. از او مي خواهد که پنج شنبه صبح مجدداً برگردد تا آزمايش هاي دقيق تري را بر روي رحم و تخمدان هاي او به عمل آورد و مطمئن شوند که آيا مشکل جدي است يا خير. آن شب، زن، شوهر خود را از ماجرا باخبر مي کند و با نگراني به او مي گويد که ممکن است آزمايش هاي روز پنج شنبه احياناً چيز بدي مثل سرطان را مشخص کنند. شوهرش مي گويد: «بگذار جواب آزمايش ها حاضر شوند بعد خودمان را نگران کنيم.»
صبح روز پنج شنبه فرا مي رسد و مرد درحالي که زنش هنوز کاملاً بيدار نشده است او را مي بوسد و از او خداحافظي مي کند. زن با اضطراب و نگراني لباس مي پوشد و به طرف مطب دکتر به راه مي افتد. دکتر معاينات و آزمايش هاي لازم را به عمل مي آورد و به او مي گويد که هيچ جاي نگراني وجود ندارد. زيرا همه آزمايش ها طبيعي هستند. زن بيچاره از نگراني در مي آيد و نفس راحتي مي کشد.
آن شب زن شام را آماده مي کند و منتظر شوهرش مي شود تا به خانه بيايد. او در حالي که مثل هميشه خسته است و روز طولاني و سختي را نيز پشت سر گذاشته است به خانه مي رسد و سر ميز شام مي نشيند تا غذا بخورد. در حالي که دهانش را با سالاد پر کرده است مي گويد: «هي، اشکالي نداره کمي تلويزيون را نگاه کنيم. يه مسابقه است که حتماً مي خوام ببينمش.»
مرد تلويزيون را روشن مي کند و اشک از چشمان زن سرازير مي شود.
با ناباوري تمام با خود مي گويد: «از آزمايش هايم هيچ چيز از من نپرسيد. حتي يادش هم نبود که قرار است به دکتر بروم. مدتي صبر مي کند. به اين اميد که شايد پس از کمي استراحت يادش بيايد. اما همين که شام شان تمام مي شود و مرد شروع به تماشاي برنامه بعدي مي کند. زن مطمئن مي شود که شوهرش چيزي از او نخواهد پرسيد و اين که احتمالاً در تمام مدت روز نيز اصلاً به آن فکر هم نکرده است عصباني و رنجيده خاطر به طبقه ي بالا مي رود و به دوستش زنگ مي زند و در حالي که گريه امانش نمي دهد، ماجرا را براي او تعريف مي کند. هاي هاي گريه مي کند و مي گويد: «اصلاً برايش اهميتي ندارد چه بلايي به سر من مي آيد. اگر مرا دوست داشت حتماً يادش بود که وقت دکتر دارم.»
خواهيد پرسيد:«از کجا مي دانم که اين داستان واقعيت دارد؟ پاسخ اش ساده است: زيرا سال ها پيش براي خودم اتفاق افتاده بود. مي توانيد باور کنيد که داستان هاي مشابه بسياري را از دوستان و آشنايان و نيز زن هاي ديگر شنيده ام!
از بيان اين داستان چه منظوري دارم؟ منظورم هرگز آن نيست که مردها را تحقير کنم يا بگويم که آن ها بد هستند.مرد داستاني که تعريف کردم، واقعاً مرد خوبي بود و اصلاً متوجه نبود که زنش را ناراحت کرده است مگر تا هنگامي که به او گفته است. او پاک همه چيز را فراموش کرده بود، اما متأسفانه به درستي نمي دانست که چگونه احساس ارزشمند بودن به زن بدهد. او تمام انرژي خود را صرف زندگي و چالش هاي مربوط به خودش مي کرد، به طوري که چيزي براي زن باقي نمي ماند.
مردان عزيز:دوست ندارم اين را بگويم. اما گاهي اوقات مردها به طرزي باور نکردني خودشيفته و خود مرکزبين مي شوند. (البته بعضي از زن ها هم همينطور، اما اين مقاله خطاب به آن ها نوشته نشده است) مي دانم مردها منظور خاصي از اين کار ندارند و معمولاً هنگامي که به آن ها گفته مي شود واقعاً متعجب مي شوند. زيرا در واقع نيت شان خير است. واقعيت آن است که بيشتر مردها آموزش نديده اند تا مثل ما زن ها به نيازهاي ديگران توجه داشته باشند. لذا آماده آن هستند که به سادگي و بي آن که متوجه باشند به دام خودخواهي بيافتند.
به همين دليل است که لازم مي بينم به مردها يادآوري کنم که به زندگي نامزد/همسرشان از خود علاقه نشان دهند و اين که زن ها نياز دارند احساس ارزشمند بودن و مهم بودن کنند. از آن جا که شما مردان گاهي اوقات کمي فراموش کار هستيد توصيه هاي زير را لازم مي بينم.
*به آنچه در زندگي نامزد/همسرتان مي گذرد، توجه کنيد.
آيا مي دانيد چنانچه زني به همراه شوهر و يکي از دوستان زنش در يک مسابقه ي تلويزيوني در اين باره که کدام يک آن زن را بهتر مي شناسند شرکت مي کردند، کدام يک برنده مي شدند؟ بسياري از مواقع مردها در اين نوع مسابقه ها بازنده هستند! اين بدان دليل است که دوست آن زن احتمالاً توجه بيشتري به جزئيات زندگي آن زن نشان مي دهد تا شوهرش. باور کنيد، تمامي دوستان من تاريخ وقت دکتر و قرار معاينات و آزمايش هاي مرا دقيقاً به ياد داشتند.
توجه به عزيزان و جزئيات زندگي آنان در برنامه ريزي ژنتيکي زن ها گنجانده شده است. براي نمونه مي دانم که در همين يک هفته دوستم رابين براي شرکت در يک کنگره تلويزيوني عازم لاس وگاس است و اين که مي خواست يک کيف زنانه ي نو بخرد و به اضافه ي اين که منتظر يک پيمانکار است تا سقف اتاق خوابش را که چکه مي کند، تعمير کند. دوست ديگرم، جوليا دوشنبه بايد براي دريافت نتايج آزمايش مربوط به ذخاير آهن خونش مراجعه کند و اين که هفته آينده در محل کارش يک سخنراني دارد و اين که او و شوهرش همين شنبه در يک مراسم هنري که سود آن عايد خيريه مي شود، شرکت خواهند کرد.
اين وقايع و قرارهاي مهم در کنار ديگر وقايع مهم زندگي خودم، همگي يک جا در تقويم مغزم حک شده اند اين در حالي است که نامزد رابين و شوهر جوليا احتمالاً از تمامي اين اطلاعات آن هم به اين ميزان که من خبر دارم، خبر نداشته باشند يا اگر هم خبر داشته باشند فراموش کنند که در باره اش از نامزد/همسر خود جويا شوند و به پيشرفت کارها و امور از خود علاقه نشان دهند.
مردان عزيز:آنچه براي نامزد/همسرتان مهم است از خود توجه و علاقه نشان دهيد. به ياد دارم زني براي من نوشت:
هنگامي که شوهرم از چيزهايي که در زندگي من اتفاق مي افتد جويا مي شود و خود را درگير آن مي کند، گويي به من مي گويد:«هر چه براي تو مهم است پس براي من نيز مهم است و مي خواهم همه چيز را در آن باره بدانم.»
در باره ي فعاليت هايي که براي او مهم هستند از او بپرسيد.
همواره خود را در جريان آخرين وقايع و اتفاقات زندگي او قرار دهيد. هنگامي که واقعه اي پايان مي پذيرد همچنان وضعيت او را تعقيب کنيد.
در باره آنچه مي خواسته با شما در ميان بگذارد، صحبت را پيش بکشيد.
تنها با اندکي تلاش مي توانيد به او نشان دهيد که به آنچه برايش مهم است اهميت مي دهيد و اين که برايش ارزش قائل هستيد.
افکار و احساساتش را از او جويا باشيد.
يکي از راه هايي که معمولاً زن ها براي ورود به رازهاي دروني مرد به کار مي برند، پرسيدن اين سؤال از اوست که «به چه چيزي فکر مي کني؟» «چه احساسي در باره ي آن داري؟»
در اين جا لازم مي دانم بگويم که بيشتر مردها از اين قبيل سؤالات بيزارند. زيرا اين سؤالات مرد را تحت فشار مي گذارند که فوراً جواب دهد و از طرفي نيز اين سؤالات، سؤالاتي گيج کننده ومبهم هستند. علاوه بر آن، اين سؤالات به حيطه هايي مربوط مي شوند که به طور معمول مردها دوست ندارند درباره آن صحبت کنند. اما هنگامي که ما زن ها اين سؤالات را از مرد زندگي مان مي پرسيم تنها منظورمان اين است که به او نشان دهيم آنچه در درون او مي گذرد برايمان مهم است.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامي که از نامزد/همسر خود مي پرسيد، «چه احساسي داري؟» يا «به چه چيزي فکر مي کني؟» در واقع اين پيام را به او فرستاده ايد که افکار و احساسات او براي شما مهم است و براي افکار و احساسات او، و در نتيجه خود او نيز ارزش قائل هستيد.
پرسيدن اين سؤالات از زن زندگي تان يکي از ساده ترين راه هاي ابراز علاقه به زندگي اوست. مطمئن باشيد او از تلاش شما قدرداني مي کند و شما نيز چيزهاي بيشتري از او دستگيرتان خواهد شد. که پيش از آن هرگز نمي دانستيد.
3-به او نشان دهيد که به او نياز داريد و اين که براي نظرات و افکار او نيز ارزش قائل هستيد.
چنانچه مردي از من بپرسد چه مي تواند بکند تا نامزد/همسرش احساس محبوب بودن و ارزشمند بودن بکند به او مي گويم به نامزد/همسرش نشان دهد که چقدر به او نيازمند است. آيا مي توانيد باور کنيد بيشتر زن ها به درستي نمي دانند که نامزد/همسرشان چقدر به حضور آن ها در زندگي خود نياز دارند؟ بارها شاهد بوده ام که زن ها از اين موضوع شکايت دارند که شوهرانشان هرگز به آن ها نشان نمي دهند که چقدر دوست شان دارند يا چقدر به حضور آن ها در زندگي خود نيازمند هستند واحتمالاً چنانچه آن ها بگذارند و بروند هرگز دلشان هم براي او تنگ نمي شود.اما هنگامي که با مردها صحبت مي کنم، در کمال تعجب اعتراف مي کنند که عميقاً همسر خود را دوست دارند و اين که بسيار به او و هر آنچه در زندگي او انجام مي دهند، نيازمند و محتاج هستند.
اگر مردها براستي به ما زن ها نياز دارند پس چرا ما آن را حس نمي کنيم؟
مردان عزيز: شايد به اين دليل باشد که به ما نشان نمي دهيد يا به ما نمي گوييد! مردها دوست ندارند قوي، مستقل و خودکفا ظاهر شوند و اين فکر که به نامزد/همسر خود نيازمند هستند مي تواند برايشان ناراحت کننده يا حتي وحشتناک باشد. نتيجه اين مي شود که ممکن است گاهي اوقات البته به طرزي ناخودآگاه سعي کنيد به او نشان دهيد که آنقدرها هم به او نياز نداريد و اين کار را معمولاً به شيوه هاي زير انجام مي دهيد:
*از او درخواست کمک يا حمايت نمي کنيد.
*نظرات و توصيه هاي او را جدي نمي گيريد يا کم اهميت تلقي مي کنيد.
*او را در فرآيند تصميم گيري خود منظور نمي کنيد.
*ناامني ها و آسيب پذيري هاي خود را در رابطه با او پنهان مي کنيد. اين رفتارها چه احساسي را در زن توليد مي کنند؟
پاسخ:اين احساس که به او نيازي نداريد و برايش احترام يا ارزش نيز قائل نيستيد. و اين واقعاً ناراحت کننده است.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامي که به روش هايي به زن زندگي تان نشان مي دهيد که به او در زندگي خود نياز داريد به او احساس ارزشمند بودن مي دهيد.
در زير توصيه هايي است براي عملي کردن اين راز:
*به او بگوييد نيازمندش هستيد.
يکي از خوشايندترين و باارزش ترين لحظاتي که در زندگي خود به ياد مي آورم هنگامي بود که نامزدم به من نشان داد چقدر به من احتياج دارد. در آن موقع من و نامزدم در دو جاي مختلف کشور زندگي مي کرديم و به نوبت براي ديدار يکديگر به شهرهاي همديگر مسافرت مي کرديم.هنگامي که با هم بوديم در بهشت بوديم و هنگامي که از يکديگر دور بوديم بسيار دشوار بود. به طوري که به طرزي وحشتناک دلم براي او تنگ مي شد.
يک شب ديرهنگام پس از آن که در پي ديداري فوق العاده، او به شهر خود بازگشت، تنها در بستر دراز کشيده بودم. احساس تنهايي مي کردم و اين احساس را داشتم که گويي ماه هاست او را نديده ام، درست در همان هنگام ناگهان تلفن به صدا در آمد.
با صدايي بسيار مهربان گفت: «سلام عزيزم، هنوز بيداري؟»
پاسخ دادم:«آره، دراز کشيده بودم و به تو فکر مي کردم.»
با ملايمت و مهرباني ادامه داد: «مي دانم ديروقت است. اما با اين حال خواستم يک زنگ کوچولو به ات بزنم! خوابم نمي برد. چون که دلم خيلي برات تنگ شده.»
از شنيدن آن کلمات در خود آب شدم. معمولاً اين من بودم که خيلي با او رمانتيک بودم و نامزدم مردي مستقل و قوي بود. لذا شنيدن اين کلمات محبت آميز از او قلبم را از خوشحالي پر کرد.
در حالي که اشک در چشمانم حلقه زده بود به او گفتم: «من هم برايت دلتنگ شده ام. اين را گفتيم و خداحافظي کرديم.»
بعد از آن که گوشي را گذاشتيم متوجه شدم که احساساتي عميق از جنس صلح، آرامش، امنيت خاطر بر من هجوم آورده اند. مي دانستم که منشأ و منبع اين صلح و آرامش چه بود:«احساس خواستني بودن و مورد نياز بودن کرده بودم.»
به دنبال فرصت هايي باشيد تا به زن زندگي خود نشان دهيد به او احتياج داريد. هر چه مي خواهد باشد. اين که دلتان براي او تنگ شده، اين که نمي توانيد زندگي بدون او را تصور کنيد يا هر چيز ديگري که مي دانيد به او احساس خاص بودن و خواستني بودن مي دهد.
*اجازه ندهيد به شما و زندگي شما کمک کند و نقش خود را ايفا نمايد.
بيشتر مردها به سختي مي توانند چيزي را از زن ها دريافت کنند. حتي از زني که دوستش دارند. دلايل بسياري براي اين حالت وجود دارد. نياز به استقلال، ترس از کنترل شدن، ترس ناخودآگاه از دست دادن، رد شدن يا طرد شدن. اما نهايتاً نتيجه همواره يک چيز است:
زن احساس مي کند که به حساب نيامده است و اين که آنچه براي ارائه دارد، به قدر کافي ارزشمند يا خواستني نيست.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامي که به نامزد/همسر خود اجازه مي دهيد در زندگي شما نقشي داشته باشد، به او احساس مهم بودن مي دهيد.
چگونه مي توانيد زن زندگي خود را تشويق کنيد نقش خود را در زندگي شما ايفا کند؟
نظراتش را بپرسيدـ درباره سياست، اخبار، مشکلاتي که با آن رو به رو هستيد و سرانجام درباره ي هر چيز و همه چيز.
اين به او نشان مي دهيد که براي او و افکارش ارزش قائل هستيد، و اين که به نظراتش علاقه مند و کنجکاويد.
از او بياموزيد. به آموزش پذيري در نواحي و زمينه هايي که تبحر يا دانش و آگاهي بيشتري از شما دارد از خود تمايل و علاقه نشان دهيد. براي نمونه شايد نامزد/همسرتان مهارت هاي فوق العاده اي در سازمان دهي، ورزش تنيس يا مراقبه و تمرکز گرفتن ذهني داشته باشد. اين قابليت ها و استعدادها را در او گرامي بداريد و از او بخواهيد آن ها را با شما سهيم شود. فراموش نکنيد به او بگوييد که چه نقش فعال و مثبتي را در زندگي شما ايفا مي کند.
*از او کمک بخواهيد يا حداقل هنگامي که خودش کمک يا توصيه اي ارائه مي دهد آن را پس بزنيد.
مردها گاهي اوقات مغرور و لج باز هستند.
مردان عزيز: متأسفم که اين حقيقت را چنين صريح گفتم، اما مي دانيد که حقيقت دارد. طي چندين هزار سال، مغز مردها چنان برنامه ريزي شده است که چنانچه از کسي کمک بگيرند ديگر دستيابي ها و موفقيت هايش ارزش چنداني نخواهد داشت.
لذا از سرگذراندن بحران ها، انجام کارها وحل مسائل و مشکلات، آن هم به تنهايي و بدون دريافت هيچ کمک خارجي است که ارزشمند تلقي شده است و تنها چنين مردهايي هستند که بزرگ، قوي و... به حساب مي آيند. نتيجه ي اين تفکر و باور اشتباه اين است که براي بيشتر مردها تقاضاي کمک، حمايت يا راهنمايي، آن هم به خصوص از جانب زني که او را دوستش دارند، کاري بسيار دشوار به حساب مي آيد.
اين يکي از بزرگترين شکايت هايي است که زن ها از مرد زندگي شان دارند. هنگامي که کمک ما را نمي پذيرند احساس جداافتادگي و به حساب نيامدن مي کنيم و اين پيام دردناک را دريافت مي کنيم که چيز با ارزشي براي ارائه دادن به شما را نداريم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامي که زني مي داند نامزد/همسرش روزهاي سختي را پشت سر مي گذارد يا در ناحيه اي خاص از زندگاني خود با چالش يا دشواري هايي دست به گريبان است، اما در عين حال از زن زندگي خود تقاضاي همراهي، کمک يا حمايت نمي کنند، احساس بي ارزش بودن مي کند.گويي نامزد/همسرش به او اعتماد يا اطمينان کافي ندارد و فکر نمي کند که زنش اصولاً چيز با ارزش يا مؤثري براي ارائه دادن داشته باشد.
اين را مي دانم که تک تک سلول هاي مغز مردها فرياد مي زنند که:«هرگز اجازه نده زني بفهمد که چقدر ترسيده اي، چرا که از آن عليه تو استفاده خواهد کرد!» شايد برخي از زن هاي آسيب ديده اين کار را بکنند، اما بيشتر زن ها چنين نيستند. بيشتر ما زن ها ـ تنها چنانچه به ما فرصتي داده شودـ نهايت تلاش خود را خواهيم کرد تا از مرد زندگي مان حمايت کنيم، و آن جا که مي دانيم نظراتي براي ارائه دادن داريم، به او کمک فکري برسانيم. و با او مهربان و با محبت باشيم. شايد نهايتاً گفته هاي ما تأثير چنداني در حل مشکل شما نداشته باشند يا راه حل فوري و مناسبي نيز ارائه ندهند، اما به شما قول مي دهم که آغوش گرم و بوسه هايي که به شما خواهيم داد موجب خواهند شد احساس به مراتب بهتري داشته باشيد.در اين اوقات ما نيز احساس خواهيم کرد که نقش کوچکي در زندگي شما داشته ايم. حتي اگر آن نقش، تنها ارائه عشق و محبت ما باشد.
*از جايگاه هايي برابر با او رفتار کنيد.
بيشتر مردها هرگز اعتراف نخواهند کرد که به طرزي ناخودآگاه حق و حقوق کمتري براي زن ها قائل هستند.
(بياييد با اين حقيقت رو به رو شويد حتي امروزه نيز مردهايي وجود دارند که باور دارند جايگاه آنان در ازدواج بالاتر و مهم تر از جايگاه زنان است. مطمئنم که اين قبيل مردان جزو خوانندگان اين کتاب نيستند. بنابراين مي توانم با امنيت خاطر کامل به نوشتن ادامه دهم!) حتي صادق ترين، آزاد انديش ترين و خوش نيت ترين مردها نيز مستعد افتادن در اين دام هستند که يک تنه و به تنهايي تصميمات مهمي را که بر روي
هر دو نفر رابطه تأثير مي گذارند اخذ کنند، و فراموش کنند که نامزد/همسر خود را در اين گونه تصميم گيري ها دخالت دهند. اما در اين جا نيز اشاره ي مجددي به آن خواهيم کرد.
برخي از مردان سنتي نقش حمايتگر يا به عبارتي «سپر بلا» را در ازدواج بازي مي کنند و زن ها را درمشکلات و تصميم گيري ها دخالت نمي دهند. گرچه ممکن است برخي زن ها اين رفتار پدرانه و حمايتگرانه را ترجيح بدهند، اما بيشتر زن ها ترجيح مي دهند مانند فردي بالغ، توانا و قابل با آنها رفتار شود. به زبان ساده:بيشتر زنان چنانچه با آنها از جايگاهي برابر رفتار نشود، احساس ارزشمند بودن نخواهند کرد.
انجام اين کار چندن نيز مشکل نيست. کافي است بياموزيد که با يکديگر مانند يک تيم کار کنيد و پيش از اخذ تصميمات مهم با يکديگر صحبت و گفتگو کنيد. حال چه درباره ي پول و ماديات باشد، چه خريدها يا تغييرات شغلي، بچه ها، يا والدين سالخورده تان.
4-به او نشان دهيد که هرگز برايتان عادي نشده است.
آيا هرگز اين سؤال را در رابطه با نامزد/همسرتان از خود پرسيده ايد: «اگر واقعاً مرا دوست داشته باشد چگونه مي تواند با من چنين رفتار کند؟.» من (و نيز بيشتر زن هاي ديگر) اين سؤال را از خود پرسيده ايم.
پس از سال ها تجربه ي شغلي و نيز روابط شخصي، متوجه حقيقتي درباره ي مردها شده ام که اين پرسش را پاسخ مي دهد.
بيشتر مردها رابطه ي ميان نحوه ي رفتار خود و احساسي را که در پي آن در ما زن ها توليد مي کنند، نمي بينند.
اين جمله در کمال عجيب و غريب بودنش، حقيقت دارد. شايد به همين دليل است که حتي خوش قلب ترين مردها نيز ظاهراً دليل ناراحتي و عصبانيت نامزد/همسرشان را نمي توانند درک کنند.
براي نمونه، مردي به هنگام ناخوشحالي همسرش از من مي پرسد: «چطور مي تواند فکر کند قدر او را نمي دانم و ديگر همه چيز برايم عادي شده است؟ من او را واقعاً دوست دارم و ديوانه وار عاشق اش هستم!»
پس از آن که با او صحبت مي کنم روشن مي شود که براستي همسرش را دوست دارد. سپس زن فهرست بلند بالايي از تمامي رفتارهايي را که از مرد سر مي زند و موجب مي شود همسرش احساس کند ديگر او را دوست ندارد و زندگي با او ديگر برايش عادي شده است ذکر مي کند: به او در رابطه با بچه ها کمکي نمي کند و به درخواست هاي او در اين رابطه نيز ترتيب اثر نمي دهد، در درست کردن غذاـ به رغم درخواست هاي بي شمار همسرش ـ به او کمک نمي کند (با اين که هر دو تمام وقت کار مي کند و شاغل هستند) در تعريف و تحسين کردن يا به کار بردن عبارات رمانتيک لاقيد است. و... هنگامي که درباره ي اين مسائل و موضوعات با مرد صحبت مي کنم و حقايق را به رخ او مي کشانم، در بيشتر موارد مرد مي پذيرد و اعتراف مي کند:«حق با شماست، مي دانم که خيلي در اين گونه کارها مهارت ندارم.اما نمي توانم بفهمم که اين صحبت ها چه ربطي به اين احساس او دارد که ديگر محبوب من نيست يا ديگر براي من ارزش ندارد؟» در اين گونه اوقات مي توانم ببينم که اين را صادقانه مي گويد و شوخي هم نمي کند.بدين معنا که به راستي نمي تواند ارتباط ميان اين دو را دريابد.
خب، علت اين موضوع چيست؟ توضيح اين داستان به تقسيم بندي زندگي مردها برمي گردد. اين مرد به راستي نمي تواند رابطه ي علي ـ معلولي ميان رفتارهايي را که نشانگر عدم احترام او به وقت و انرژي همسرش و احساس نامطلوب بودن و محترم نبودن در اوست، دريابد چرا؟ زيرا درست به نحوي مشابه، خود او نيز نمي تواند ارتباطي ميان احساس به همسرش و رفتاري که با او دارد ببيند. احساسات مردها نسبت به همسرشان بيشتر در يک اتاق، از دايره ي خودآگاهي آنها و عادت هاي رفتاري و تصميمات روزمره شان در اتاقي ديگر قرار گرفته است. به عبارت ديگر:
نحوه ي رفتار مرد با زن ممکن است هيچ گونه رابطه اي با احساسي که مرد نسبت به او دارد نيز نداشته باشد. همين هفته گذشته سعي داشتم که اين مفهوم را براي يکي از دوستانم جا بيندازم. او مدت هفت ماه است که با زني نامزده شده است.او مدت هفت ماه است که با زني نامزد شده است. هنگامي که از او پرسيدم اوضاع به چه نحوي پيش مي رود، پاسخ داد که همه چيز خوب است. اما من مي دانستم که براي نمونه پنج روز تمام است که با او حتي حرف هم نزده بود. زيرا در محل کار
سرش خيلي شلوغ بوده است.
بالحني انتقادآميز به او گفتم: «اليوت، پنج روز است که حتي يک تلفن هم به دنيس نزده اي. مطمئنم که او بسيار نگران و ناراحت است.»
با ساده لوحي تمام پرسيد: «واقعاً اين طور فکر مي کني؟»
«البته که اين طور فکر مي کنم. او عادت داشت هر روز با تو صحبت کند. حال ناگهان ناپديد شده اي، بدون اين که توضيحي به او داده باشي.مطمئنم نگران است که مي خواهي با او به هم بزني.»
اعتراف کرد: «خب، راستش، روي دستگاه پاسخگوي تلفني ام برايم چندين پيغام گذاشته بود، پرسيده بود که آيا حالم خوب است يا نه. صدايش هم کمي احساساتي و نگران به نظر مي رسيد.»
«بفرما!احتمالاً تا الآن حالش خيلي بد شده است.»
«اما، آخرين بار که با هم بوديم خيلي به ما خوش گذشت و همه چيز ببن ماخوب بود. او مي داند که من عميقاً او را دوست دارم.»
«واقعاً؟ تو واقعاً فکر مي کني که او مطمئن است دوستش داري، در حالي که پنج روز تمام به او زنگ نزده اي که پيغام هايش را هم جواب نداده اي؟»
گفت: «خب، فکر مي کردم بدونه که سرم شلوغه و اين که هر وقت، وقت کنم، به او زندگي مي زنم.»
«از کجا بداند؟ مگر او فالگير يا غيب گو است که اين را بداند. تمام چيزي که او مي داند اين است که تو هر روز به او زنگ مي زدي و اين که اخيراً اين کار را نکرده اي حتي با اين که مي داني او چندين بار زنگ زده و مي خواسته که حتماً با تو صحبت کند.»
با تعجب گفت:«اما اين که ربطي به احساس من به او ندارد.»
تا اين جا ديگر از نااميدي مي خواستم فرياد بزنم. به همين دليل است که زن ها احساس مي کنند ديگر براي مردشان عادي شده اند، زيرا او نمي تواند بفهمد که رفتارهاي هر روزه ي او نيز مهم هستند و فرض را بر اين مي گذارند که همسرش حتماً مي داند که او دوستش دارد.
مردان عزيز:يک يک تمامي کارهايي که مي کنيد براي ما مهم هستند. در زير روش هاي براي نشان دادن اين موضوع به نامزد/همسرتان هست که همچنان او را دوست داريد و اين که او برايتان عادي نشده است.
*به وقت و انرژي او احترام بگذاريد:
آيا مي دانيد زن ها از چه چيزي بيزارند؟ هنگامي که مرد طوري رفتار مي کند که گويي وقت و انرژي او مهم تر از وقت و انرژي زنشان است. اين شکايت را بارها از زن هاي زيادي شنيده ام. زن هايي که مادر هستند، زن هايي که شاغل هستند و با وجود اين هنوز قسمت اعظم مسئوليت هاي خانه بر دوش آنهاست: زن هايي که شوهرشان فکر مي کند شغل او مهمتر از شغل همسر اوست. آن هم تنها به اين دليل که درآمد يا وجهه ي اجتماعي بالاتري دارد. در زير گفته ها برخي از اين زن ها را آورده ام.
«گاهي اوقات شوهرم همين جوري مي نشيند، در حالي که من از دويدن دنبال بچه ها خيس عرق شده ام. گويي اصلاً نمي تواند ببيند که به کمک او احتياج دارم. وقت هاي ديگر وقتي که از کار به خانه برمي گردم، مي بينم که چندين ساعت پيش از من به خانه رسيده است، اما چيزي براي شام درست نکرده است. احساس مي کنم او ابداً اهميت و احترامي براي وقت من قائل نيست.»
من و شوهرم هر دو شاغل هستيم. او فکر مي کند تنها به اين دليل که يک وکيل است و من يک مدير معمولي هستم، پس لزوماً بيشتر از من خسته مي شود، لذا به مرخصي و حق و حقوق بيشتري از من نياز دارد. هر بار که از او مي خواهم در آشپزي يا نظافت خانه به من کمک کند، طوري به من نگاه مي کند، که گويي ديوانه هستم. سپس سخنراني مبسوطي ارائه مي دهد مبني بر اين که چه شغل پرزحمت و سختي دارد. انگار که احترام و ارزشي براي شغل يا وقت وانرژي من قائل نيست.»
«فکر مي کنم نامزد من چنين فکر مي کند که وقت او با ارزش تر از وقت من است. او يک تهيه کننده ي برنامه هاي تلويزيوني است و تمام زندگي او در حول و حوش برنامه ريزي و تحويل دادن يک محصول دور مي زند. اما وقتي که به من مي رسد، فکر مي کند که مي توانم مدت ها صبر کنم و نياز به رسيدگي و توجه ندارم.مثلاً هنگامي که از او مي پرسم آيا مي تواند با من به يک ميهماني بيايد، مي گويد که الآن نمي تواند تصميم بگيرد. اين در حالي است که چنانچه کسي در رابطه با شغلش به او زنگ بزند، تنها ظرف دو ثانيه همه چيز را ترتيب مي دهد و برنامه ريزي مي کند. بيشتر هنگامي که مي گويد بزودي به من زنگ خواهد زد، تا ساعت ها اين کار را نمي کند، مي دانم که با مشتري هاي خود اين طور نيست. ا
کتاب رازهایی درباره زنان
نويس