بحران هويت چیست و چرا بوجود می آید؟
كسانی كه ایمانی به خود ندارند، خود را باور نکرده و ارزشهایشان را نشناختهاند و نمیدانند كیستند، كجایند و چه میكنند، به «بحران هویت» مبتلا میشوند. میخواهند تصمیمی بگیرند اما چون معیارهای مورد قبولِ خود را روشن نكردهاند، برای اتخاذ كوچكترین تصمیمی، ناتواناند و اضطراب، سراپای وجودشان را فرامیگیرد. آنان در وادی تردید زندگی میكنند و به ناامیدی و افسردگی دچار میشوند.
آدمی هنگامیكه خود را پوچ و درونتهی ببیند و باور كند كه دیروزش تباه شده و دروازهی فرداها نیز به رویش بستهاست و نتواند پاسخ شایستهای برای این سؤال كه «من كیستم؟» بیابد، به «بحران هویت» دچار میشود و یأس و افسردگی، سراپای وجودش را فراخواهد گرفت و به سستی و ركود رویمیآورد یا برعكس به خودآزاری، خودكشی و دیگرآزاری میپردازد. بسیارند انسانهایی كه در اوج ثروت و مكنت، خودكشی كردهاند یا همهچیز را رها كرده، به سوی كشوری دوردست راه افتادهاند. اینان همان كسانی هستند كه همهچیز داشتند اما خود را نداشتند، خود را نشناختند و به ارزشهای خود پینبردند، ندانستند به چه ایمان بیاورند و نفهمیدند از آنچه دارند، چگونه استفاده كنند و لذت ببرند.
باور كنیم كه خوشبختی و بدبختی، رنج و لذت، فقر و غنا، خوبی و بدی و... همه و همه ساخته و پرداختهی ذهن خود ماست. خودباختگی، از خودبیگانگی، خودفراموشی، خودكشی و... ناشی از بحرانیست كه انسانها به دام آن میافتند. بیهویتی، روان را میفرساید و دیوارههای روح را از درون میخراشد.
انسان بیهویت، روحیهاش ضعیف و متزلزل است، اعتمادبهنفس ندارد و قدرت تشخیص را از دست داده است، بنابراین بهسادگی تحت تأثیر القائات شیطانی و تبلیغات منفی قرارمیگیرد و به هرچه او را به سوی خود بخواند، گرایش مییابد و اینچنین است كه شیاطین، او را بهراحتی به بند میكشند و در راستای اهداف خود، از او یك عنصر بازنده میسازند.
در زندگیِ همهی ما، گاه لحظاتی پیشمیآید كه احساس ناامنی، خشم و افسردگی، حسادت و ناباوری میكنیم. گاه مورد سرزنش و توهین قرارمیگیریم، اطمینان به خود را از دست میدهیم، تحت سلطهی دیگران واقع میشویم و در وادی زندگی، مبهوت میمانیم. در این میان، هر كسی بر مبنای نظام باورها و ارزشهایی كه پذیرفته و هویتی كه كسب كرده، عكسالعمل نشانمیدهد.
گروهی، شخصیتی منفعل و تأثیرپذیر داشته و خیلی سریع رنگ میبازند. بنابراین همواره خود را در دریایی گرفتار میبینند كه ساحل امن سلامت، از هیچ سویی، در آن پیدا نیست.
گروهی دیگر، از شخصیتی محكم و قاطع، عزمی جزم و ارادهای استوار برخوردارند. نه خود را به كسی یا چیزی تحمیل میكنند و نه اجازه میدهند كسی، چیزی را بر آنها و زندگیشان تحمیل كند چراكه خود، شرایط را میآفرینند و هرچه را كه بخواهند، به نفع خود، تغییر میدهند. انسانی كه دارای هویتی زیبا و مستحكم است، هیچگاه اسیر جوی كه بر او تحمیل شده، نمیشود.
پس آنچه به انسان بودن تو، ارزش و به فلسفهی زندگیات، معنا و مفهوم میبخشد، هویت توست؛ اینكه تو خود را چگونه بشناسی، چگونه ببینی و برای هر سؤالی كه در عرصهی حیات از خود میپرسی، چه پاسخی داشته باشی، اینكه در درونت، تلاطمیست و دائم با خود در جنگ و ستیزی یا همهی تضادها و تعارضات، در تو به تفاهم رسیدهاند، سوءتفاهمات برطرف شدهاند و همهی ترسها و شكستها، جای خود را به آرامش و پیروزی دادهاند، همه و همه به هویت تو بستگی دارد.
ماهنامه شادکامی و موفقیت
كسانی كه ایمانی به خود ندارند، خود را باور نکرده و ارزشهایشان را نشناختهاند و نمیدانند كیستند، كجایند و چه میكنند، به «بحران هویت» مبتلا میشوند. میخواهند تصمیمی بگیرند اما چون معیارهای مورد قبولِ خود را روشن نكردهاند، برای اتخاذ كوچكترین تصمیمی، ناتواناند و اضطراب، سراپای وجودشان را فرامیگیرد. آنان در وادی تردید زندگی میكنند و به ناامیدی و افسردگی دچار میشوند.
آدمی هنگامیكه خود را پوچ و درونتهی ببیند و باور كند كه دیروزش تباه شده و دروازهی فرداها نیز به رویش بستهاست و نتواند پاسخ شایستهای برای این سؤال كه «من كیستم؟» بیابد، به «بحران هویت» دچار میشود و یأس و افسردگی، سراپای وجودش را فراخواهد گرفت و به سستی و ركود رویمیآورد یا برعكس به خودآزاری، خودكشی و دیگرآزاری میپردازد. بسیارند انسانهایی كه در اوج ثروت و مكنت، خودكشی كردهاند یا همهچیز را رها كرده، به سوی كشوری دوردست راه افتادهاند. اینان همان كسانی هستند كه همهچیز داشتند اما خود را نداشتند، خود را نشناختند و به ارزشهای خود پینبردند، ندانستند به چه ایمان بیاورند و نفهمیدند از آنچه دارند، چگونه استفاده كنند و لذت ببرند.
باور كنیم كه خوشبختی و بدبختی، رنج و لذت، فقر و غنا، خوبی و بدی و... همه و همه ساخته و پرداختهی ذهن خود ماست. خودباختگی، از خودبیگانگی، خودفراموشی، خودكشی و... ناشی از بحرانیست كه انسانها به دام آن میافتند. بیهویتی، روان را میفرساید و دیوارههای روح را از درون میخراشد.
انسان بیهویت، روحیهاش ضعیف و متزلزل است، اعتمادبهنفس ندارد و قدرت تشخیص را از دست داده است، بنابراین بهسادگی تحت تأثیر القائات شیطانی و تبلیغات منفی قرارمیگیرد و به هرچه او را به سوی خود بخواند، گرایش مییابد و اینچنین است كه شیاطین، او را بهراحتی به بند میكشند و در راستای اهداف خود، از او یك عنصر بازنده میسازند.
در زندگیِ همهی ما، گاه لحظاتی پیشمیآید كه احساس ناامنی، خشم و افسردگی، حسادت و ناباوری میكنیم. گاه مورد سرزنش و توهین قرارمیگیریم، اطمینان به خود را از دست میدهیم، تحت سلطهی دیگران واقع میشویم و در وادی زندگی، مبهوت میمانیم. در این میان، هر كسی بر مبنای نظام باورها و ارزشهایی كه پذیرفته و هویتی كه كسب كرده، عكسالعمل نشانمیدهد.
گروهی، شخصیتی منفعل و تأثیرپذیر داشته و خیلی سریع رنگ میبازند. بنابراین همواره خود را در دریایی گرفتار میبینند كه ساحل امن سلامت، از هیچ سویی، در آن پیدا نیست.
گروهی دیگر، از شخصیتی محكم و قاطع، عزمی جزم و ارادهای استوار برخوردارند. نه خود را به كسی یا چیزی تحمیل میكنند و نه اجازه میدهند كسی، چیزی را بر آنها و زندگیشان تحمیل كند چراكه خود، شرایط را میآفرینند و هرچه را كه بخواهند، به نفع خود، تغییر میدهند. انسانی كه دارای هویتی زیبا و مستحكم است، هیچگاه اسیر جوی كه بر او تحمیل شده، نمیشود.
پس آنچه به انسان بودن تو، ارزش و به فلسفهی زندگیات، معنا و مفهوم میبخشد، هویت توست؛ اینكه تو خود را چگونه بشناسی، چگونه ببینی و برای هر سؤالی كه در عرصهی حیات از خود میپرسی، چه پاسخی داشته باشی، اینكه در درونت، تلاطمیست و دائم با خود در جنگ و ستیزی یا همهی تضادها و تعارضات، در تو به تفاهم رسیدهاند، سوءتفاهمات برطرف شدهاند و همهی ترسها و شكستها، جای خود را به آرامش و پیروزی دادهاند، همه و همه به هویت تو بستگی دارد.
ماهنامه شادکامی و موفقیت