MORTEZZAA نوشته است:
ممنون از پيشنهاداتون
اينكه گفتين كه بزارم اون بدون رابطه ارضام كنه...اون اصلا هيچ تمايلي براي دراوردن لباساي خودشو من نداره . احتمالا از چيزايي كه ديدم متوجه شدم اصلا از ديدن بدن من ميترسه...
من تو اين شش ماه هيچ وقا كار يا حركتي نكردم كه فكر كنه من به فكر خودم و ارضاي نيازاي خودمم و خودشم خوب ميدونه كه من به تنها چيزي كه تو زندگيم اهميت ميدم آرامش اونه...ميدونه اگه من به فكر خودم بودم تو اين شش ماه يه جور ديگه اي رفتار ميكردم...البته بازم منظورم به زور نيست چن من بخوامم نميتونم در برابر ايشون عصبي و خشن باشم...ولي راه ديگه اي براي نرم كردنش بود كه اجازه بدم حال منو كاملا بفهمه و از رو دلسوزي و اين كه فكر ميكنه بهم مديونه بياد جلو . اين چيزي نيست كه منو راضي كنه....
من تا همين دو ماه پيش حتي به خودم اجازه ي اين فكرو نميدادم چون حالشو ميديدم و انقد درك دارم بفهمم تو اون شرايط فقط محبت ميخواد و آرامش و امنيت....ولي الان داره خودش سعي ميكنه منو به تب و تاب بندازه...چون الان حالش خيلي بهتره تقريبا برگشته به همون دختر شيطون و شلوغ پلوغ قبل و مطمئنم اونم نه به قدر من ولي به اندازه ي كافي نياز داره كه بدون اينكه فكر كنه من تو چه حاليم روز به روز تلاششو براي به جنون رسوندن من بيشتر ميكنه
اينكه گفتين با حرف برم جلو نه با عمل هزار بار اين كارو كردم و اتفاقا خيلي هم از اون حرفا و زمزمه ها و اطمينان دادنا لذت ميبره ولي بد بختيه من اينه كه منو به اندازه ي يه رابطه ي كامل تحريك ميكنه و بعد انتظار داره بيشتر از يه حدي جلو نرم. بعضي موقع ها فكر ميكنم شايد واقعا ميخواد كاري كنه من كنترلم از دستم خارج بشه شايدم فكر ميكنه من امكان نداره هر كاري اون بكنه كنترلم و از دست بدم...هميشه از من بي توجه بودن به دخترا رو ديده.يه شخصيت محكم ديده باورش نميشه من همچين نيازايي داشته باشم شايد به خاطر همين از بين اين همه خاستگارش منو انتخاب كرده .نميدونسته من به خاطر خودش از همه گريزون بودم نه اينكه اصلا حسو غريزه ندارم....اين صبور بودن من باعث شده همه فكر كنن مرتضي آدم نيست يه استثناست...هر چي ميكشم از دست خودم ميكشم
تا خالا خودش بارها امتحان كرده كه منو اگه با لباسا و حركاتش تحريك كنه از من خشونتي نميبينه فقط هيجان و اشتياق و محبت بيشتر ميبينه و فكر ميكنم ديدن هيجان و اشتياق شوهر همسرشو خوشحال ميكنه نه اينكه بترسونتش...اينم خوشش اومده با اين كاراش من ديوونه ميشم شبانه روز تكرارش ميكنه
خودمم بهش همون جور كه عرض كردين نشون دادم كه من رابطه ي كامل نميخوام...من فقط ميخوام يه كم جلو بريم حتي اگه تا يكي دوسالم رابطه ي كامل نداشته باشيم من همچين انتظاري ندارمو صد در صد اگه اجازه هم بده كه رابطمون كامل باشه من هيچ وقت يه دفعه شروع نميكنم...دلم ميخواد اوايل تا مدت ها بهش لذت قبل رابطه رو بچشونم كه خودش بي قرار بشه....
فقط ميتونم بگم گه شما راست ميگيد من الان خودم بيشتر از هر كس ديگه اي به روانپزشك و ارام بخش نياز دارم
در هر صورت از توجهتون تو اين چند روز ممنون
سلام دوست عزيز.من يه چيز كلي رو باتوجه به توضيحات كاملتون خدمتتون عرض كنم.اولا" دوباره صبر و پختگي شما رو تحسين ميكنم.شما نياز خاصي به روانپزشك نداريد.چون صددرصد آرامبخش بهتون ميده ولي بازم بد نيست يه ويزيت بشيد.ببينيد مشكل شما خيلي تازس يعني هنوز كهنه نشده و جووونه.بگذاريد يكم زمان بگذره.خانومتون مطمئن باشيد قصد آزار شما رو نداره.فقط ميترسه شما رو از دست بده.اينو رك گفتم.توصيه ميكنم كه محل زندگيتون رو عوض كنيد.حتما" يه مسافرت به يه ساحل خوب بريد و يكم وقت بگذاريد.شما مطمئن باشيد كه روانشناس همسرتون به كمك گذشت زمان همه چيزو درست ميكنه.بدم نيست يكبار بر ترسي كه تو چشاش ميبينيد غلبه كنيد و يخورده رابطه رو پيشتر ببربد.چونكه اينجوري خيلي تكراريه كاراتون.يكم هم در اين مورد صحبت كنيد و خواسته هاتونو بگيد .رك رك.بگيد من رابطه ميخوام.ببينيد اون چي ميگه نه اينكه تو چشاش چيه..اميدوارم كه هر چه زودتر آرامش و خوشبختي به خونتون برگرده و از الان بيشتر بشه و همين روندي رو كه ميگيد حال ايشون در حال بهتر شدن هست سريعتر بشه.در ضمن با هم بيشتر بيرون بريد.در پناه حق.