بحران میانسالی: تحول یا افسردگی؟
وقتی بحران میانسالی به افسردگی تبدیل شد، چه باید بکنید؟
بحران میانسالی چیست؟ لطیفه و کلیشههای زیادی در این مورد وجود دارد: میگویند بحران میانسالی همان زمانی است که فرد کارهای غیرمنتظره و نشدنی انجام میدهد مثل استعفای غیرمنتظره از کارش، خریدن یک ماشین قرمز اسپرت، یا ترک همسر.
سالیان سال است که بحران میانسالی این تصاویر را در ذهن تداعی میکند. اما این روزها، بحران میانسالی، تحول میانسالی نام گرفته است و دیگر آنقدرها هم بد به نظر نمیرسد.
متخصصین سلامت روان اعتقاد دارند که واژه بحران برای این منظور نمیگنجد چون بااینکه این وضعیت میتواند همراه با افسردگی جدی باشد اما میتواند رشد شگرفی هم به دنبال داشته باشد. بهترین کاری که فرد میتواند انجام دهد این است که بفهمد چه زمان این تحول میخواهد تبدیل به افسردگی شود تا بتواند از متخصصین کمک بگیرد.
تعریف بحران میانسالی
دکتر دان جونز، مدیر مرکز خدمانی روانشناسی و مشاوره در دانشگاه آپالچیان میگوید واژه بحران میانسالی که اولین بار در دهه هشتاد مورد استفاده قرار گرفت، توجه بسیار زیادی را به خود جلب کرد. او کارهای تحقیقاتی زیادی بر روی رشد و تحولات افراد بزرگسال و میانسال انجام داده است.
او درمورد واژه بحران میانسالی میگوید، "این موضوع هیچوقت یک دسته بندی تشخیصی رسمی نبوده است". او اعتقاد دارد سنی که بحران میانسالی ممکن است در آن اتفاق بیفتد، در افراد مختلف متفاوت است. اینکه چه زمان بحران میانسالی اتفاق میافتد به این بستگی دارد که از چه اشخاصی کمک بگیرید یا چه زمان انتظار داشته باشید که در شما بماند.
او اعتقاد دارد بحران میانسالی از سن 37 سالگی تا 50 و بالاتر ممکن است اتفاق بیفتد.
دکتر جونز میگوید، این بحران یا تحول معمولاً در زمان اتفاقات مهم زندگی مثل تمام شدن دانشگاه فرزند کوچکتان یا تولد 40 یا 50 سالگی که نشان میدهد وارد یک دهه دیگر از عمرتان شدهاید اتفاق میافتد.
او ادامه میدهد، "مرگ والدین نیز میتواند یکی از این اتفاقات میانسالی باشد."
بحران میانسالی: زنان در مقابل مردان
دکتر جونز اعتقاد دارد مردها و زنها به یک اندازه در معرض تجربه بحران میانسالی هستند. اما در دو جنس این بحران متفاوت خواهد بود.
او میگوید، "در این زمان مردها معمولاً یک ماشین اسپرت قرمز میخرند." البته همیشه اینطور نیست اما دکتر جونز اعتقاد دارد مردها خیلی بیشتر از خانم ها مصر هستند چیزی را به اثبات برسانند.
او میگوید، مردها ارزش خود را با عملکرد کاری خود میسنجند. مثلاً دوست دارند موفق به نظر برسند، گرچه دستاوردهایشان آنطور که انتظار داشتهاند نبوده باشد.
به اعتقاد دکتر جونز، خانمها این اعتبار را در روابطشان جستجو میکنند حتی اگر تمام عمر خود کار بیرون از منزل هم داشته باشند. خانمها عملکرد خود را معمولاً بعنوان یک همسر، مادر یا هر دو ارزیابی میکنند.
بحران میانسالی، یک مرحله طبیعی زندگی
به تحول میانسالی بعنوان یک مرحله طبیعی از زندگی نگاه میشود. دانیل لوینسون، روانشناس دانشگاه ییل در تئوری بسیار عالی خود درمورد رشد بزرگسالان عنوان میکند همه افراد بزرگسال مراحلی را پشت سر میگذارند. او در تئوری خود ساختار زندگی را ترسیم میکند که الگوی زیرساخت زندگی افراد در هر سن و زمان را نشان میدهد.
برای خیلیها ساختار زندگی شامل خانواده و کار میشود اما میتواند مذهب، وضعیت اقتصادی و از این قبیل مسائل را هم در خود داشته باشد. براساس تئوری دکتر لوینسون، تحول میانسالی یک تحول طبیعی دیگر برای وارد شدن به یک مرحله دیگر از زندگی است.
براساس اعتقادات دکتر جونز، افراد در میانسالی معمولاً اولویتها و اهداف خود را دوباره ارزیابی میکنند. خانمها که احساس میکنند دیگر فرزندانشان را بزرگ کردهاند، شاید احساس کنند که دلشان میخواهد به ادامه تحصیل بپردازند، گرچه در این مدت کار میکردهاند اما به نظرشان میرسد که دیگر زمانی رسیده که میتوانند هر کاری که دوست دارند انجام دهند.
او میگوید، "آنها دوست دارند رویاها و آرزوهایشان را دنبال کنند. رویاهایی که به خاطر مسئولیتهای خانواده فراموش کرده بودند."
"مردها به قسمت زنانه خود نزدیکتر میشوند و این یعنی ممکن است به سمت هنر یا آشپزی روی بیاورند و دوست داشته باشند به مراقبت از بچهها یا نوههایشان بپردازند."
دکتر جونز اعتقاد دارد در این دوران زنها بااینکه برای روابطشان ارزش بسیار زیادی قائل هستند اما خودخواهتر میشوند. دلیلش این است که فکر میکنند دیگر وظیفه خود را انجام دادهاند و دیگر مراقبت و نگهداری از نوه ها وظیفه آنها نیست.
بحران میانسالی: راهی به سمت افسردگی یا رشد؟
دکتر جوان شرمان، روانشناس و روانکار خانواده در لاتکستر اعتقاد دارد تحول میانسالی میتواند برای برخی روشنگر اما برای برخی دیگر دورانی بسیار سخت باشد.
اینکه تحول میانسالی به یک افسردگی جدی تبدیل میشود یا فرصتی برای رشد برای فرد فراهم میکند به عوامل مختلفی بستگی دارد، مثل حمایت همسر و سایر عزیزان.
دکتر شرمان زنی را به یاد میآورد که برای مشاوره نزد او آمده بود. او در اواخر دهه چهل خود و همسر مردی با همان سن و سال بوده که به خاطر وضعیت کاریش در طول زندگی زناشویی آنها مدام در سفر بوده است. این مسئله باعث میشده است که تمام مسئولیت خانه و بزرگ کردن بچهها بر گردن وی باشد.
او پرستار بوده اما در عین حال تمام وقت زنی خانهدار هم بوده است. وقتی فرزندان بزرگ شده و به دانشگاه رفتند با خودش فکر کرده که حالا چه باید بکند و بعد احساس کرده که همه هویت خود را گم کرده است.
دفعه بعد که دکتر شرمان آن زن را برای مشاوره ملاقات کرده است، یک طرز تفکر دیگر پیش روی او قرار داده است: "تو هویت خودت را از دست ندادهای، الان این فرصت را داری که یک هویت تازه برای خودت خلق کنی."
بله، نقش او بعنوان مادر تغییر خواهد کرد و به خاطر مسئولیت کمتری که الان دارد—با رفتن بچههایش به دانشگاه—وقت کافی برای خلق یک تصویر و هویت جدید از خودش خواهد داشت. این فکر او را به هیجان آورده بود. هفته بعد، بران انتخاب رشته به یک دانشگاه رفت.
وقتی بحران میانسالی به افسردگی تبدیل میشود
دکتر جونز میگوید همه اینقدر آسان بحران میانسالی را رد نمیکنند.
در میانسالی افراد باید مراقب برخی علائم خاص افسردگی باشند، علائمی مثل:
•تغییر در عادات غذاخوردن
•تغییر در عادات خوابیدن، خستگی
•احساس بدبینی یا ناامیدی
•بیقراری، اضطراب و زودرنجی
•احساس گناه، ناامیدی یا بی ارزشی
•از دست دادن میل و علاقه به فعالیتهایی که در گذشته از آنها لذت میبرده است مثل رابطه جنسی و سرگرمیها
•فکر خودکشی یا ارتکاب به آن
•دردهای جسمانی مثل سردرد، ناراحتی گوارشی که به دارو و درمان پاسخ نمیدهد
دکتر آنیتا کلایتون پروفسور دانشگاه ویرجینیا اعتقاد دارد، رفتار یا گفتمان درمانی و همچنین تجویز دروهای ضدافسردگی میتواند به درمان افسردگی بالینی یا حاد کمک کند.
در تحقیقی که محققان دانشگاه استانفورد انجام دادند، دارو، گفتمان درمانی، یا ترکیبی از هر دوی این روشها بر روی 656 فرد مبتلا به افسردگی مزمن امتحان شد. آنها به این نتیجه رسیدند که ترکیب این دو روش درمانی نتیجه ای سریعتر و مساعدتر به دنبال خواهد داشت.
دکر کلایتون اعتقاد دارد درصورت خفیفتر بودن افسردگی فقط یکی از این روشها کافی به نظر میرسد.
مردمان
وقتی بحران میانسالی به افسردگی تبدیل شد، چه باید بکنید؟
بحران میانسالی چیست؟ لطیفه و کلیشههای زیادی در این مورد وجود دارد: میگویند بحران میانسالی همان زمانی است که فرد کارهای غیرمنتظره و نشدنی انجام میدهد مثل استعفای غیرمنتظره از کارش، خریدن یک ماشین قرمز اسپرت، یا ترک همسر.
سالیان سال است که بحران میانسالی این تصاویر را در ذهن تداعی میکند. اما این روزها، بحران میانسالی، تحول میانسالی نام گرفته است و دیگر آنقدرها هم بد به نظر نمیرسد.
متخصصین سلامت روان اعتقاد دارند که واژه بحران برای این منظور نمیگنجد چون بااینکه این وضعیت میتواند همراه با افسردگی جدی باشد اما میتواند رشد شگرفی هم به دنبال داشته باشد. بهترین کاری که فرد میتواند انجام دهد این است که بفهمد چه زمان این تحول میخواهد تبدیل به افسردگی شود تا بتواند از متخصصین کمک بگیرد.
تعریف بحران میانسالی
دکتر دان جونز، مدیر مرکز خدمانی روانشناسی و مشاوره در دانشگاه آپالچیان میگوید واژه بحران میانسالی که اولین بار در دهه هشتاد مورد استفاده قرار گرفت، توجه بسیار زیادی را به خود جلب کرد. او کارهای تحقیقاتی زیادی بر روی رشد و تحولات افراد بزرگسال و میانسال انجام داده است.
او درمورد واژه بحران میانسالی میگوید، "این موضوع هیچوقت یک دسته بندی تشخیصی رسمی نبوده است". او اعتقاد دارد سنی که بحران میانسالی ممکن است در آن اتفاق بیفتد، در افراد مختلف متفاوت است. اینکه چه زمان بحران میانسالی اتفاق میافتد به این بستگی دارد که از چه اشخاصی کمک بگیرید یا چه زمان انتظار داشته باشید که در شما بماند.
او اعتقاد دارد بحران میانسالی از سن 37 سالگی تا 50 و بالاتر ممکن است اتفاق بیفتد.
دکتر جونز میگوید، این بحران یا تحول معمولاً در زمان اتفاقات مهم زندگی مثل تمام شدن دانشگاه فرزند کوچکتان یا تولد 40 یا 50 سالگی که نشان میدهد وارد یک دهه دیگر از عمرتان شدهاید اتفاق میافتد.
او ادامه میدهد، "مرگ والدین نیز میتواند یکی از این اتفاقات میانسالی باشد."
بحران میانسالی: زنان در مقابل مردان
دکتر جونز اعتقاد دارد مردها و زنها به یک اندازه در معرض تجربه بحران میانسالی هستند. اما در دو جنس این بحران متفاوت خواهد بود.
او میگوید، "در این زمان مردها معمولاً یک ماشین اسپرت قرمز میخرند." البته همیشه اینطور نیست اما دکتر جونز اعتقاد دارد مردها خیلی بیشتر از خانم ها مصر هستند چیزی را به اثبات برسانند.
او میگوید، مردها ارزش خود را با عملکرد کاری خود میسنجند. مثلاً دوست دارند موفق به نظر برسند، گرچه دستاوردهایشان آنطور که انتظار داشتهاند نبوده باشد.
به اعتقاد دکتر جونز، خانمها این اعتبار را در روابطشان جستجو میکنند حتی اگر تمام عمر خود کار بیرون از منزل هم داشته باشند. خانمها عملکرد خود را معمولاً بعنوان یک همسر، مادر یا هر دو ارزیابی میکنند.
بحران میانسالی، یک مرحله طبیعی زندگی
به تحول میانسالی بعنوان یک مرحله طبیعی از زندگی نگاه میشود. دانیل لوینسون، روانشناس دانشگاه ییل در تئوری بسیار عالی خود درمورد رشد بزرگسالان عنوان میکند همه افراد بزرگسال مراحلی را پشت سر میگذارند. او در تئوری خود ساختار زندگی را ترسیم میکند که الگوی زیرساخت زندگی افراد در هر سن و زمان را نشان میدهد.
برای خیلیها ساختار زندگی شامل خانواده و کار میشود اما میتواند مذهب، وضعیت اقتصادی و از این قبیل مسائل را هم در خود داشته باشد. براساس تئوری دکتر لوینسون، تحول میانسالی یک تحول طبیعی دیگر برای وارد شدن به یک مرحله دیگر از زندگی است.
براساس اعتقادات دکتر جونز، افراد در میانسالی معمولاً اولویتها و اهداف خود را دوباره ارزیابی میکنند. خانمها که احساس میکنند دیگر فرزندانشان را بزرگ کردهاند، شاید احساس کنند که دلشان میخواهد به ادامه تحصیل بپردازند، گرچه در این مدت کار میکردهاند اما به نظرشان میرسد که دیگر زمانی رسیده که میتوانند هر کاری که دوست دارند انجام دهند.
او میگوید، "آنها دوست دارند رویاها و آرزوهایشان را دنبال کنند. رویاهایی که به خاطر مسئولیتهای خانواده فراموش کرده بودند."
"مردها به قسمت زنانه خود نزدیکتر میشوند و این یعنی ممکن است به سمت هنر یا آشپزی روی بیاورند و دوست داشته باشند به مراقبت از بچهها یا نوههایشان بپردازند."
دکتر جونز اعتقاد دارد در این دوران زنها بااینکه برای روابطشان ارزش بسیار زیادی قائل هستند اما خودخواهتر میشوند. دلیلش این است که فکر میکنند دیگر وظیفه خود را انجام دادهاند و دیگر مراقبت و نگهداری از نوه ها وظیفه آنها نیست.
بحران میانسالی: راهی به سمت افسردگی یا رشد؟
دکتر جوان شرمان، روانشناس و روانکار خانواده در لاتکستر اعتقاد دارد تحول میانسالی میتواند برای برخی روشنگر اما برای برخی دیگر دورانی بسیار سخت باشد.
اینکه تحول میانسالی به یک افسردگی جدی تبدیل میشود یا فرصتی برای رشد برای فرد فراهم میکند به عوامل مختلفی بستگی دارد، مثل حمایت همسر و سایر عزیزان.
دکتر شرمان زنی را به یاد میآورد که برای مشاوره نزد او آمده بود. او در اواخر دهه چهل خود و همسر مردی با همان سن و سال بوده که به خاطر وضعیت کاریش در طول زندگی زناشویی آنها مدام در سفر بوده است. این مسئله باعث میشده است که تمام مسئولیت خانه و بزرگ کردن بچهها بر گردن وی باشد.
او پرستار بوده اما در عین حال تمام وقت زنی خانهدار هم بوده است. وقتی فرزندان بزرگ شده و به دانشگاه رفتند با خودش فکر کرده که حالا چه باید بکند و بعد احساس کرده که همه هویت خود را گم کرده است.
دفعه بعد که دکتر شرمان آن زن را برای مشاوره ملاقات کرده است، یک طرز تفکر دیگر پیش روی او قرار داده است: "تو هویت خودت را از دست ندادهای، الان این فرصت را داری که یک هویت تازه برای خودت خلق کنی."
بله، نقش او بعنوان مادر تغییر خواهد کرد و به خاطر مسئولیت کمتری که الان دارد—با رفتن بچههایش به دانشگاه—وقت کافی برای خلق یک تصویر و هویت جدید از خودش خواهد داشت. این فکر او را به هیجان آورده بود. هفته بعد، بران انتخاب رشته به یک دانشگاه رفت.
وقتی بحران میانسالی به افسردگی تبدیل میشود
دکتر جونز میگوید همه اینقدر آسان بحران میانسالی را رد نمیکنند.
در میانسالی افراد باید مراقب برخی علائم خاص افسردگی باشند، علائمی مثل:
•تغییر در عادات غذاخوردن
•تغییر در عادات خوابیدن، خستگی
•احساس بدبینی یا ناامیدی
•بیقراری، اضطراب و زودرنجی
•احساس گناه، ناامیدی یا بی ارزشی
•از دست دادن میل و علاقه به فعالیتهایی که در گذشته از آنها لذت میبرده است مثل رابطه جنسی و سرگرمیها
•فکر خودکشی یا ارتکاب به آن
•دردهای جسمانی مثل سردرد، ناراحتی گوارشی که به دارو و درمان پاسخ نمیدهد
دکتر آنیتا کلایتون پروفسور دانشگاه ویرجینیا اعتقاد دارد، رفتار یا گفتمان درمانی و همچنین تجویز دروهای ضدافسردگی میتواند به درمان افسردگی بالینی یا حاد کمک کند.
در تحقیقی که محققان دانشگاه استانفورد انجام دادند، دارو، گفتمان درمانی، یا ترکیبی از هر دوی این روشها بر روی 656 فرد مبتلا به افسردگی مزمن امتحان شد. آنها به این نتیجه رسیدند که ترکیب این دو روش درمانی نتیجه ای سریعتر و مساعدتر به دنبال خواهد داشت.
دکر کلایتون اعتقاد دارد درصورت خفیفتر بودن افسردگی فقط یکی از این روشها کافی به نظر میرسد.
مردمان