به نظر میرسد هر چه جامعه انسانی مدرنتر میشود، انسانها هم بیرحمترمیشوند. روانشناسان میگویند خشونت نوعی عملکرد ذاتی برای برقراری عدالتاست. مغز انسان از بیعدالتی رنج میکشد و فرد با خشونت واکنش نشانمیدهد.
پروفسور یوآخیم باور، متخصصایمنیشناسی اعصاب و روان میگوید: «متأسفانه انسان قادر است دست به هرکاری بزند!» پروفسور باور که در کلینیک دانشگاه فرایبورگ آلمان کار میکندمعتقد است که انسانها ذاتأ صلحجو و منصف هستند. وی میگوید میل به حملهو رفتاری تهاجمی در زمره رفتار "محرک" انسان نیست.
حتی چارلز داروین، زیستشناس برجسته انگلیسی نیز معتقد بود انسان درکیغریزی از رفتار متعادل اجتماعی دارد و این غریزه است که بزرگترین نیرویمحرک اوست. در نتیجه میتوان گفت انسانها در اصل ترجیح میدهند به جایحمله به یکدیگر، باهم به تفاهم برسند.
به گزارش دویچهوله، پروفسور یوآخیم باور که کتابهای بسیاری در اینمورد نوشته، معتقد است اگر این چنین نبود جامعه انسانی نمیتوانست پایداربماند و به رشد و تحولی اینچنینی برسد. وی میگوید این هراس از کمبود استکه بستر رشد خودخواهی و رفتار تهاجمی انسان را فراهم کرده است.
اما این ترس، خودخواهی و میل به حمله انسان را بیمار میکند. آمار روبه افزایش ناراحتیهای روانی و بیماری روحی، نشانه بر هم خوردن تعادلزیستی انسانی است که در آرزوی همکاری، انصاف و زندگی اجتماعی است.
"خشونت رفتاری است غریزی در جهت برقراری تعادل"
آخرین کتاب پروفسور یوآخیم باور با عنوان "مرزهای درد- از ریشهخشونتهای روزمره تا زورگویی جهانی" در ماه آوریل وارد بازار میشود.پروفسور باور در مصاحبهای با روزنامه "فرانکفورتر روندشاو" در مورد قانون"مرز درد" میگوید: «انسانی که مورد حمله فیزیکی قرار گرفته یا از کمبودیکی از نیازهای ضروری خود رنج میبرد، درد میکشد.»
وی ادامه میدهد: «چنین انسانی دست به خشونت میزند. مغز انسان نه تنهااز حمله فیزیکی، بلکه از بیعدالتی اجتماعی و تحقیر نیز درد میکشد.واکنش مغز در این حالت خشونت است.» از دید این متخصص ایمنیشناسی اعصاب وروان، خشونت، رفتاری با ریشه غریزی است که عملکرد آن ایجاد تعادل درروابط انسانی است.
پروفسور باور میگوید: «احساس تنهایی یا طرد شدن، حسی است که در طبیعتانسان به خطری بزرگ تعبیر میشود؛ خطری که با مرگ و زندگی ربط دارد. درچنین شرایطی، مغز موقعیت اضطراری اعلام میکند و فرد سعی میکند با توسلبه خشونت خود را از این وضعیت نجات دهد.» پروفسور باور توضیح میدهد که بههمین علت ضریب خطر بروز چنین رفتاری در میان کودکان و نوجوانانی که درزندگیشان شخصی مورد اعتماد ندارند بیشتر است.
"جابهجایی" علت بروز خشم در جایی دیگر
پروفسور باور توضیح میدهد که خشونت همواره بستری دارد که در آن شکلمیگیرد، و ادامه میدهد: «در واقع، همواره پیامی از خارج موجب فعال شدنچنین وضعیتی میشود. اما خشونت همواره آنجا که باید خود را نشان نمیدهد.به این حالت جابهجایی خشم گفته میشود. این جابهجایی متأسفانه زیاد رخمیدهد. به عنوال مثال ممکن است مردی که در محیط کار خود مشکل دارد، درخانه همسرش را کتک بزند. اینجاست که خشم عملکرد اصلی خود یعنی واکنش درجهت برقراری تعادل را از دست میدهد. »
پروفسور باور معتقد است که دنیایی که در آن همه انسانها باهم برابرباشند هم تصوری منطقی نیست. به عقیده او مغز انسان تفاوتها را میپذیرد وتا مرز مشخصی تحمل میکند. او این مرز را "مرز درد" نام گذاشته است و درتعریف آن میگوید: «این مرز جایی است که خارج از درک عدالت و انصاف در مغزانسان است. از اینجا به بعد مغز دچار تهوع میشود و فرد با خشونتعکسالعمل نشان میدهد.»
«هیچ انسانی بیمار روانی متولد نمیشود»
پروفسور باور، متخصص ایمنیشناسی اعصاب و روان در کلنیک دانشگاهفرایبورگ میگوید: «فقیر بودن در حالی که دیگران دارا هستند، یعنی طردشدن. چنین احساسی بستر خشونت را فراهم میکند. تحقیقات ما نشان میدهدمجازات "عامل بیعدالتی" بخش "درک خوشبختی" را در مغز فرد فعال میکند.این مجازات اگر متناسب باشد، شادی فرد را در این شرایط "عادلانه" میدانم.اینجا هم خشم در خدمت روابط انسانی است.»
حال سوال اینجاست که چرا برخی انسانها با خشم بیمارگونه دیگران را آزار میدهند؟
پروفسور باور در پاسخ میگوید: «هیچ کس بیمار روانی متولد نمیشود.ترس بسیار، مثل ترس از مرگ، میتواند موجب رفتار وحشیانه فرد شود. این نوعترس میتواند درک غریزی انسان از انصاف را نه تنها کوتاه مدت بلکه برایهمه عمر تخریب کند. هر نبرد نابرابر و هر جنگی مغز انسانهایی را که در آنشرکت کردند برای همیشه تغییر میدهد.»
پروفسور یوآخیم باور تعریفی از چگونگی شکل گرفتن جنگ دارد. اومیگوید: «جنگ نشان میدهد که خشم انسانها قابل تحریف است. برای تحریفخشم، بایستی درک احساس بشردوستی یا "انسانیت" در فرد یا جمعی تغییر کند.وقتی از چنین حسی کاسته میشود، خشم شکل میگیرد. هدف تبلیغات منفیگسترده، تحریف این حس است. یعنی ایجاد این تصور که فردی یا گروهی علیهشما هستند. در این حالت آرزوی مجازات رفتار غیرعادلانه شکل میگیرد. کسانیکه از جنگ سود میبرند چنین احساسی را به دیگران القا میکنند.»
منبع:
بي عدالتي
پروفسور یوآخیم باور، متخصصایمنیشناسی اعصاب و روان میگوید: «متأسفانه انسان قادر است دست به هرکاری بزند!» پروفسور باور که در کلینیک دانشگاه فرایبورگ آلمان کار میکندمعتقد است که انسانها ذاتأ صلحجو و منصف هستند. وی میگوید میل به حملهو رفتاری تهاجمی در زمره رفتار "محرک" انسان نیست.
حتی چارلز داروین، زیستشناس برجسته انگلیسی نیز معتقد بود انسان درکیغریزی از رفتار متعادل اجتماعی دارد و این غریزه است که بزرگترین نیرویمحرک اوست. در نتیجه میتوان گفت انسانها در اصل ترجیح میدهند به جایحمله به یکدیگر، باهم به تفاهم برسند.
به گزارش دویچهوله، پروفسور یوآخیم باور که کتابهای بسیاری در اینمورد نوشته، معتقد است اگر این چنین نبود جامعه انسانی نمیتوانست پایداربماند و به رشد و تحولی اینچنینی برسد. وی میگوید این هراس از کمبود استکه بستر رشد خودخواهی و رفتار تهاجمی انسان را فراهم کرده است.
اما این ترس، خودخواهی و میل به حمله انسان را بیمار میکند. آمار روبه افزایش ناراحتیهای روانی و بیماری روحی، نشانه بر هم خوردن تعادلزیستی انسانی است که در آرزوی همکاری، انصاف و زندگی اجتماعی است.
"خشونت رفتاری است غریزی در جهت برقراری تعادل"
آخرین کتاب پروفسور یوآخیم باور با عنوان "مرزهای درد- از ریشهخشونتهای روزمره تا زورگویی جهانی" در ماه آوریل وارد بازار میشود.پروفسور باور در مصاحبهای با روزنامه "فرانکفورتر روندشاو" در مورد قانون"مرز درد" میگوید: «انسانی که مورد حمله فیزیکی قرار گرفته یا از کمبودیکی از نیازهای ضروری خود رنج میبرد، درد میکشد.»
وی ادامه میدهد: «چنین انسانی دست به خشونت میزند. مغز انسان نه تنهااز حمله فیزیکی، بلکه از بیعدالتی اجتماعی و تحقیر نیز درد میکشد.واکنش مغز در این حالت خشونت است.» از دید این متخصص ایمنیشناسی اعصاب وروان، خشونت، رفتاری با ریشه غریزی است که عملکرد آن ایجاد تعادل درروابط انسانی است.
پروفسور باور میگوید: «احساس تنهایی یا طرد شدن، حسی است که در طبیعتانسان به خطری بزرگ تعبیر میشود؛ خطری که با مرگ و زندگی ربط دارد. درچنین شرایطی، مغز موقعیت اضطراری اعلام میکند و فرد سعی میکند با توسلبه خشونت خود را از این وضعیت نجات دهد.» پروفسور باور توضیح میدهد که بههمین علت ضریب خطر بروز چنین رفتاری در میان کودکان و نوجوانانی که درزندگیشان شخصی مورد اعتماد ندارند بیشتر است.
"جابهجایی" علت بروز خشم در جایی دیگر
پروفسور باور توضیح میدهد که خشونت همواره بستری دارد که در آن شکلمیگیرد، و ادامه میدهد: «در واقع، همواره پیامی از خارج موجب فعال شدنچنین وضعیتی میشود. اما خشونت همواره آنجا که باید خود را نشان نمیدهد.به این حالت جابهجایی خشم گفته میشود. این جابهجایی متأسفانه زیاد رخمیدهد. به عنوال مثال ممکن است مردی که در محیط کار خود مشکل دارد، درخانه همسرش را کتک بزند. اینجاست که خشم عملکرد اصلی خود یعنی واکنش درجهت برقراری تعادل را از دست میدهد. »
پروفسور باور معتقد است که دنیایی که در آن همه انسانها باهم برابرباشند هم تصوری منطقی نیست. به عقیده او مغز انسان تفاوتها را میپذیرد وتا مرز مشخصی تحمل میکند. او این مرز را "مرز درد" نام گذاشته است و درتعریف آن میگوید: «این مرز جایی است که خارج از درک عدالت و انصاف در مغزانسان است. از اینجا به بعد مغز دچار تهوع میشود و فرد با خشونتعکسالعمل نشان میدهد.»
«هیچ انسانی بیمار روانی متولد نمیشود»
پروفسور باور، متخصص ایمنیشناسی اعصاب و روان در کلنیک دانشگاهفرایبورگ میگوید: «فقیر بودن در حالی که دیگران دارا هستند، یعنی طردشدن. چنین احساسی بستر خشونت را فراهم میکند. تحقیقات ما نشان میدهدمجازات "عامل بیعدالتی" بخش "درک خوشبختی" را در مغز فرد فعال میکند.این مجازات اگر متناسب باشد، شادی فرد را در این شرایط "عادلانه" میدانم.اینجا هم خشم در خدمت روابط انسانی است.»
حال سوال اینجاست که چرا برخی انسانها با خشم بیمارگونه دیگران را آزار میدهند؟
پروفسور باور در پاسخ میگوید: «هیچ کس بیمار روانی متولد نمیشود.ترس بسیار، مثل ترس از مرگ، میتواند موجب رفتار وحشیانه فرد شود. این نوعترس میتواند درک غریزی انسان از انصاف را نه تنها کوتاه مدت بلکه برایهمه عمر تخریب کند. هر نبرد نابرابر و هر جنگی مغز انسانهایی را که در آنشرکت کردند برای همیشه تغییر میدهد.»
پروفسور یوآخیم باور تعریفی از چگونگی شکل گرفتن جنگ دارد. اومیگوید: «جنگ نشان میدهد که خشم انسانها قابل تحریف است. برای تحریفخشم، بایستی درک احساس بشردوستی یا "انسانیت" در فرد یا جمعی تغییر کند.وقتی از چنین حسی کاسته میشود، خشم شکل میگیرد. هدف تبلیغات منفیگسترده، تحریف این حس است. یعنی ایجاد این تصور که فردی یا گروهی علیهشما هستند. در این حالت آرزوی مجازات رفتار غیرعادلانه شکل میگیرد. کسانیکه از جنگ سود میبرند چنین احساسی را به دیگران القا میکنند.»
منبع:
بي عدالتي