( آيا بچه دوم خود را هم به اندازه اولي دوست خواهم داشت؟ )
شايد بلافاصله مقيد نشويد
وقتي پسر بزرگترم به دنيا آمد، احساس ميكردم رابطهاي جادويي لحظهاي را كه در آغوشش گرفته بودم شكل داده بود. وقتي اين احساس را براي پسر دومم نداشتم، فكر كردم بايد بدترين مادر دنيا شده باشم. فكر ميكنم بچهي دوم متفاوت است، چون هرگز هيچ چيزي قابل مقايسه با اولين وقتي كه ميفهميد مادر شدهايد نيست. نگران نشويد؛ كوچكترين فرزندم خودش را به شيوه منحصربفرد خودش در دلم جا كرده است. زندگي بدون او را حتي نميتوانم تصور كنم .
وقتي پسرم به دنيا آمد، دخترم 4 ساله بود. بعد از مدتها تك فرزندي، من هم نگران بودم. اما به «تساوي» عشق ميان آنها فكر نكنيد – غيرممكن است كه بشود آنطور اندازه گيري كرد. تنها چيزي كه ميتوانيد از آن مطمئن باشيد اين است كه هردوي آنها را با تمام وجود دوست خواهيد داشت چون هركدام آنها براي شما موجوذي منحصر بفرد هستند.
دخترهاي من 26 ماه اختلاف سني دارند. وقتي دومي به دنيا آمد، احساس كردم غريبه است و دلم ميخواست وقتم را فقط با اولي بگذرانم. هيچ شباهتي با خودم يا شوهرم در صورت فرزندم نميديدم، و نميتوانستم قلبم را به او معطوف كنم. بعدها تشخيص دادند كه افسردگي پس از زايمان گرفتهام و چند ماه داروي ضد افسردگي مصرف كردم. با گذشت زمان كم كم كودكم را شناختم. حالا 9 ماهه است، و تازگيها، احساس ميكنم واقعا چيزي بين ما صدا ميكند. فكر مي كنم شروعش وقتي بود كه دخترهايم شروع به خنداندن هم كردند. هيچ مادري بلافاصله با هركدام از فرزندانش رابطه برقرار نميكند. فقط قلبتان را به روي فرزندتان باز نگه داريد، و او راه ورود خودش را پيدا مي كند .
راههايي براي ارتباط با فرزندتان پيدا كنيد
من يك دختر و يك پسر دارم، كه 13 ماه اختلاف دارند. احساس ميكردم با دومي، فرزند پسرم، بيگانه ام. پسرم اصلا شبيه من نبود و نميخواست مثل بچه اولم آرامش كنم. مدتها دارم نگاهش ميكردم و متعجب بودم از اينكه فرزند من است. حالا فرزندانم 8 ماهه و 20 ماهه اند، و اوضاع خيلي بهتر شده است. دخترم با اين مزاحم كوچك كنار آمده و حتي دوست دارد گاهي با او بازي كند. پرستاري از پسرم كمك كرده با او ارتباط برقرار كنم چون وقتي به پرستاري احتياج دارد هيچ كس ديگري نيست كه اين كار را انجام دهد.. عشق گاهي در نگاه اول پيش ميآيد و گاهي با گذشت زمان رشد ميكند و شكوفا مي شود .
اين چيزها در مورد من جواب داد: صرف زمان منظم، آسودهخاطر و دو به دو با فرزند دوم و كار كردن روي آلبوم عكسهايش. بايد قبول كنيد كه اين كودك ديگري است، بنابراين بايد او را به شيوهي ديگري دوست داشته باشيد – حالا دنبال آن شيوه بگرديد. من دريافتم كه بسياري از احساسات نه چندان خوب من با كودك دومم از اين مسئله ناشي مي شد كه نميتوانم همانقدر توجهي را كه به فرزند اولم داشته ام به او هم داشته باشم. هرچه بيشتر تلاش ميكردم هردو را دوست داشته باشم و محبتشان كنم، احساس بهتري نسبت به هردو فرزندم پيدا ميكردم.
مادران تنها كساني نيستند كه دچار اين احساس ميشوند! شوهرم وقتي به من گفت «احساس ميكنم هنوز با دخترم رابطه عاطفي ندارم» شگفت زده ام كرد. او نگران بود چون قبلا با پسرم19 ماهه مان بلافاصله ارتباط برقرار كرده بود. به او گفتم من هم ماههاي اول و دوم همين حس را داشتم ، اما حالا شخصيت دختر كوچولويمان دارد خودش را نشان ميدهد و من عاشقش شدهام! من يك شيشه شير آماده كردهام تا شوهرم بتواند به او غذا بدهد و ساعتي را براي «رو در رو» شدن آنها تنظيم كردهام تا با هم باشند. من در اين ساعت با پسرم بازي ميكنم يا برايش كتاب ميخوانم. شوهرم وقت تماشاي دخترمان دارد همان نگاه مهربان را در چشمهايش پيدا ميكند كه وقت تماشاي پسرمان دارد.
احساس برعكس داشتم ...
وقتي فرزند دومم به دنيا آمد، من آنچنان غرق او شدم كه تقريبا برادر بزرگتر او را به پدرش واگذار كردم. نگهداري يك نوزاد خيلي راحت تر از يك بچهي نوپاي بدخلق و خودسر بود. اما ميدانيد چه شد؟ توانستم رابطه خيلي قوي بين پسرمان و پدرش برقرار كنم. حالا كه نوزادمان بزرگتر شده و ديگر آنقدرها به من احتياح ندارد، من دوباره به رابطه عادي با پسرم برگشتهام.
من پسر دومم را 21 ماه بعد از اولين پسرم به دنيا آوردم. بلافاصله با نوزاد جديدم رابطه عاطفي برقرار كردم و كمي از اولين فرزندم فاصله بيشتري گرفتم. پزشكم به من گفت كه اين بعضا به دليل مراقبت هاي من از فرزند دومم بوده و فرزند اولم مستقلتر شده و اين كه نوزاد كاملا به من احتياج داشته است. هرچه كه بود، حالا ديگر پرستاري را متوقف كردهام و شش ماه بعد از آن همه چيز دارد به حال عادي برميگردد.
منبع : نی نی سایت