شما در بخش انجمنهای گفتگو سایت دکتر رهام صادقی هستید، برای آشنایی با امکانات متنوع دیگر سایت اینجا کلیک کنید


به اينستاگرام سايت بپيونديد

كليد مسووليت را به‌ من بسپار

  1. كليد مسووليت را به‌ من بسپار

    در روزگار ما بيشتر خانواده‌ها با اميد و آرزوهاي بسيار صاحب فرزند مي‌شوند و مي‌كوشند تا در‌حد توان و وسعشان بهترين شرايط را براي فرزندانشان مهيا كنند تا آنها قد بكشند و بزرگ شوند. اما جايگاه فرزنداني كه اكنون تبديل به نوجوانان و جوانان برومندي شده‌اند، در ساختار خانواده چيست؟ آنها چه وظايفي در نهاد خانواده بر عهده دارند؟ چه مسووليت‌هايي را بايد بر عهده گيرند؟ آيا وظيفه آنها محدود مي‌شود به تحصيل كردن و بعد هم ازدواج و تشكيل خانواده‌اي جديد و جدا شدن از خانواده‌ پدري؟ يا آنها بايد در سال‌هاي نوجواني و جواني بخشي از وظايف خانوادگي را بر عهده گيرند و باري از دوش پدر و مادر بردارند و سهم خود را از عضويت در خانواده‌اي كه بخشي از آن هستند، ادا كنند؟


    اين‌ها سوالاتي است كه شايد اين روزها بيشتر به ذهن والدين و فرزندان جوان خانواده خطور كند. در گذشته تكليف همه اين ترديدها كه امروز به آنها دچاريم، معلوم بود. فرزندان در خانواده‌اي متولد مي‌شدند و از همان سال‌هاي كودكي در معرض نقش‌هاي كوچك و بزرگي قرار مي‌گرفتند كه بخشي از نيازهاي خانواده را مرتفع مي‌نمود. بچه‌ها بزرگ‌تر كه مي‌شدند، رفته‌رفته مسووليت‌هايشان هم سنگين‌تر مي‌شد. اگر پسر بودند كنار دست پدر، حرفه پدري و معمولا آبا و اجدادي را كم‌كم ياد مي‌گرفتند و تا به جواني برسند براي خودشان يك پا استاد شده بودند. اگر دختر بودند، پيش مادر مسوول انجام بخشي از فعاليت‌هاي سنگين خانه مي‌شدند و با گذشت سال‌ها، كدبانوگري مي‌آموختند و در نهايت پس از رفتن به خانه شوهر از گنجينه مهارت‌هايي كه نزد مادر آموخته بودند استفاده مي‌كردند و بعد از بچه‌دار شدن آنها را به دخترانشان مي‌آموختند.

    در گذشته سهم فرزندان خانواده از مسووليت‌هاي خانوادگي مشخص بود. نهاد خانواده به عنوان يك كل، اهميت درجه اول داشت و همه، از پدر و مادر گرفته تا فرزندان كوچك و بزرگ،‌ بايد مي‌كوشيدند بخشي از نيازهاي نهاد خانواده را مرتفع كنند. امروز اما اين رويه ثابت و مستحكم زندگي خانوادگي دچار تغيير و تحول و دگرديسي شده است.

    امروز بسياري از پدران و مادران اعتقاد دارند بايد بچه‌ها را لاي پر قو بزرگ كرد. نبايد گذاشت آنها رنگ سختي و مشقت ببينند و والدين بايد هر كاري از دستشان برمي‌آيد انجام دهند تا فرزندان راحت باشند. امروز ديگر فرزندان لزوما در خانواده صاحب نقش و مسووليتي كاركردي نيستند.

    براي كودكان، دنياي كودكانه‌اي مجزا از دنياي واقعي ساخته شده است. تبليغات رسانه‌ها به همه‌گيري اين دنياي متفاوت كمك مي‌كند. در اين دنيا كودكان موجوداتي هستند خارج از حساب و كتاب‌هاي زندگي بزرگسالان. آنها اتاق متفاوت، اسباب و وسايل متفاوت دارند و با آنها حتي با زباني متفاوت از بزرگسالان حرف زده مي‌شود. كودكان چيزي از دنياي پدران و مادران نمي‌دانند و در همين فضا پا به سال‌هاي نوجواني مي‌گذارند.

    خانواده‌هاي امروزي، تنها «كار» تعريف شده براي نوجوانان درس خواندن است. آنها بايد سرشان توي كتاب باشد و اگر نمره‌هاي خوبي بگيرند، كارشان را درست انجام داده‌اند. پدر و مادر وظيفه دارند شرايط لازم براي درس خواندن بچه‌ها را فراهم كنند، براي تامين هزينه‌هايشان كار كنند، فكري براي گردش و تفريحشان بكنند، غذا و لباس مناسب برايشان مهيا كنند و در مقابل اين همه تنها انتظار دارند نوجوانشان خوب درس بخواند.

    مادر خانواده علاوه بر اين‌كه وظيفه‌ سر و سامان دادن به اوضاع خانه را به عهده دارد، مي‌پزد و مي‌شويد و مي‌سابد. در بسياري از موارد بايد اتاق فرزندانش را هم تر و تميز كند و لباس‌هايشان را هم بشويد و اتو كند. پدر خانواده علاوه بر اين‌كه از صبح تا شب سر كار مي‌رود، بايد زحمت كارهايي مثل خريد، بعضي امور فني ساده‌اي كه مي‌شود آنها را در خانه انجام داد و بسياري از كارهاي ديگر را كه از عهده نوجوانان هم برمي‌آيد، انجام دهد.

    در بسياري از خانواده‌ها اين رويه، جريان عادي امور را تشكيل مي‌دهد. فرزندان تنها حق دارند و در مقابل تقريبا هيچ وظيفه كاركردي مهمي بر عهده آنها گذاشته نمي‌شود. فرزندان مسووليت را ياد نمي‌گيرند. آنها در خانواده مي‌آموزند كه هميشه، در همه حال و از همه تنها توقع داشته باشند. روحيه كمك كردن و آستين بالا زدن ندارند و معمولا در موقعيت‌هاي متفاوت هم انتظار دارند ديگراني مثل پدر و مادر پيدا شوند و شرايط را برايشان آماده كنند تا آنها دست به كاري بزنند.

    اين رويه زندگي فارغ از هرگونه مسووليت در دوره نوجواني خيلي وقت‌‌ها به دوره جواني فرزندان هم راه مي‌يابد و در اين دوره هم امتداد پيدا مي‌كند. نوجوانان با ورود به جواني وارد دانشگاه مي‌شوند و جريان درس خواندن ادامه پيدا مي‌كند. بسياري از آنها تا سال‌هاي سال همچنان تنها موظف به درس خواندن‌ هستند و كسي انتظار ديگري هم از آنها ندارد.

    خانواده در چنين شرايطي، اكنون جواني بالغ تحويل جامعه داده است كه تاكنون داشتن هيچ مسووليت مهمي را تجربه نكرده است. جواني كه با مفهوم وظيفه عملا بيگانه است و اين تازه آغاز مشكلاتي است كه فرزند جوان خانواده بايد با آنها دست و پنجه نرم كند.

    مساله بغرنج‌تر مي‌شود، وقتي جوان ما از تحصيل فارغ مي‌شود و حالا مي‌خواهد دنبال كاري بگردد. او در سن و سالي قرار داد كه بايد كم‌كم شغلي داشته باشد و درآمدي و آهسته آهسته از خانواده پدري استقلال پيدا كند. جواني با سرگذشت اين چنيني كه هميشه در سايه خانواده به خواسته‌هايش دست يافته، مسووليت مهمي نداشته و ياد گرفته است هميشه توقع داشته باشد و در برابر، هرگز بار وظيفه‌اي را بر شانه‌هايش احساس نكند، اكنون در محيط واقعي جامعه قرار مي‌گيرد. او در جامعه هم فردي متوقع است. انتظار دارد ديگران شرايط مناسب را براي او مهيا كنند. همان‌طور كه در خانواده توقع داشته است كه والدين شرايط مورد نظر را برايش فراهم كنند، اكنون در جامعه هم اين انتظار را از نهادي مثل دولت دارد. او مي‌خواهد دولت برايش كاري آماده كند و او بي‌تحمل هيچ مشقت و دردسري سر كارش برود و پول دربياورد. اما پاسخ جامعه به اين انتظار هميشه مثل پاسخ پدر و مادر، مهربانانه نيست. در دنياي واقعي معمولا كسي يا نهادي اينچنين مهربان و كم‌توقع وجود ندارد و جوان ما ممكن است در اين مقطع يكباره احساس شكست و سرخوردگي كند.

    چنين فردي حتي اگر كاري پيدا كند و بكوشد زندگي مستقلي آغاز كند، در روابطش با ديگران دچار مشكل خواهد شد. او در روابطش با ديگران بويژه در محيط كار، انتظارات و توقعات بيجا و بي‌منطق خواهد داشت،‌ ديگران را از خود خواهد راند و با دريافت پاسخ‌هاي منفي از آدم‌هاي دنياي واقعي بر سنگيني سرخوردگي‌اش افزوده خواهد شد.

    در جريان ازدواج چنين فردي نيز مشكلات اساسي‌تر وجود خواهد داشت. تشكيل خانواده مستلزم فهم و پذيرش مجموعه‌اي از مسووليت‌هاي بسيار مهم است. فردي كه اصولا تجربه قابل توجهي در پذيرش يك وظيفه جدي در زندگي نداشته است، با مسووليت‌پذيري در مقام يك مرد يا يك زن خانواده، بيگانه خواهد بود و در زندگي خانوادگي نيز مستعد شكست خواهد بود.

    چنين فردي چون هميشه فارغ از وظايف و مسووليت‌هاي روزمره زندگي بوده است، هيچ مهارت قابل توجهي در زمينه امور واقعي و روزمره زندگي نخواهد داشت؛ مهارت‌هايي كه براي رتق و فتق امور جاري يك خانواده ضروري‌اند. او در تنگناي كلافگي ناشي از ناتواني زجر خواهد كشيد. اين زجر و دشواري تاوان سال‌هاي سرخوشي نوجواني و جواني اوست؛ زماني كه بار هيچ مسووليتي را بر دوش احساس نمي‌كرد.

    ممكن است والدين فداكارانه قصد داشته باشند فرزندشان را از هرگونه دشواري تحمل مسووليت و وظيفه‌اي دور نگه دارند، اما مساله اينجاست كه جامعه و واقعيتي كه فرزندان ناگزير با آن روبه‌رو خواهند شد، ناگزير از آنان مسووليت‌پذيري و وظيفه‌شناسي طلب خواهد كرد. شايد بهتر باشد فرزندانمان را براي مواجهه با دشواري‌هاي زندگي واقعي كمي آماده كنيم.

    منبع : جام جم آنلاین
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
صفحه 1 از 1


پرش به:  

شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید

Powered by phpBB ©



Forums ©

.: مسئوليت مطالب، تبليغات و محصولات ديگر سايتها به عهده خودشان است :.
.:: برداشت از مطالب اين سايت فقط با کسب مجوز از مدیریت و با ذکر مبنع و آدرس به صورت لینک بلامانع است ::.
.::: کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دکتر رهام صادقی بوده و هرگونه سواستفاده از آن طبق ماده 12 قانون جرایم رایانه ای قابل پیگیری است :::.


ارسال ایمیل به دکتر رهام صادقی


مدت زمان ایجاد صفحه : 0.20 ثانیه (39)