بی میلی در همسرم ناشی از چیست؟

سلام دوردونه خانوم با اينكه پست جديدتون روديدم خيلي خوشحال شدم
ديديد گفتم به خاتر بارداري شماست كه نزديكي نداره چه خوب كه استاد دانشگاه هستش و بهتون تبريك ميگم كه با همچين آدمي ازدواج كرديد
اين جور افراد خيلي بافرهنگ و باشخسيت اند .و هميشه ميدونم كه بيادشما هستند شما بايد بهشون دلداري بديد و مثلا بگيد مرد 35 سال كه چيزي نيس كه حس پيري ميكني هم سن هاي تو هنوز ازدواج نكردند تو ميگي پير شدم .
من اولين  نفري بوذم كه پاسخ شما رو دادم خداييش ديديد هرچي گفتم درست بود .
شما بايد تحريكش كنيد به داشتن نزديكي ..نزديكي شما با ايشون 100در100 اونو شاداب تر و سرحال تر ميكنه بالاخره من هم مردم و خوب ميفهمم اخلاق بعضي از آقايون رو
شما خودتون ميگيد خيلي وقته نزديكي نداره حق بديد كه بي حال و خسته به نظر بياد
شما وقتي از سركار اومد همه چي رو آماده كنيد مثل روز اول نزديكي و وقتي اومد خونه باهاش حرف بزنيد و بگيد امروز ميخوام نزديكي كنيم باهم  يك جوري كنيد كه خودش واداربشه به اين كار 100در100 فرداي اونروز خيلي   سرحال تر ميره سر كار و ممكنه اگه شب برگرده خودش ازتون نزديكي بخواداين كارها رو انجام بديد 100 در 100 موفق خواهيد شد...



شادبودن بزرگترين انتقاميست كه ميتوان
از زندگي گرفت آرزومه هميشه شادباشيد

سلام دردونه جان
من خودم یک ساله ازدواج کردم و حس میکنم یه کم سرد شدم و فکر میکنم چیزایی که دوستان گفتن می تونه باعث سردی بشه اما مواردی که رو من اثر داشته بهت میگم
خیلی ساده هست ولی خیلی رو من یکی اثر داشته تو ببین از این چیزا انجام ندادی؟

من و همسرم هردوتا شاغلیم و مجبوریم صبح زود بریم بیرون از خونه و ظهر میایم و چون من شغل آزاد دارم عصر زود باید برم بیرون تا آخر شب
خسته خیلی میشم اما آدم خیلی حرارتی هستم یعنی اولا همه روزه روزی 2 تا 3 بار هم که رابطه داشتیم باز هم میخواستم
کارایی همسرم کرده که الان هفته ای یکبار هم شاید رابطه نداشته باشیم
صبحا اول من پا میشم چایی صبحونه حاضر میکنم بعد بیدارش میکنم سر بیدار شدن یه عالمه غر میزنه من خوابم میاد چرا باید پا شم اینا
شاید اون منظوری نداره اما من تو دلم این حس میاد که آره اگه تو اونقدر درآمد داشتی که اون مجبور نبود کار کنه اون الان راحت خوابیده بود و اذیت نمیشد
بعد که پا میشه من میرم سر سفره صبحونه دارم می خورم اون میره مسواک زدن و یه جوریه که تو مسواک زدن خیلی اوق میزنه
هرچی هم میگم صبحا مسواک نزن گوش نمیده
بعضی کارها هست بعضی آدما میکنن که رو طرف مقابل اثر سردی میزاره
ببخشین بی پرده میگم چون خیلی مهمه و رو من یکی خیلی اثر داره میدونم رو خیلی های دیگه هم همینطوره
این کارای ناخوشایند
مثلا آروق زدن بلند مخصوصا سر سفره
یکی داره یه چی می خوره بری اوق بزنی یا فین کنی
خارج کردن باد روده تو اتاق و اینا
تو آشپزخونه بشینی هی با موهات ور بری موهایی که کنده میشه بریزی همونجا فردا تو سفره نون کاسه بشقاب دیده میشه
و و و و ....

یه کتابی هست که به همه مجردا و تازه مزدوجا و تازه پدر و مادر شده ها و تازه پدر بزرگ شده و مادربزرگ شده ها و تا دم فوت ها توصیه میکنم که بخونن کتاب رازهایی درباره مردان و رازهایی درباره زنان هست(2 جلد مجزا) نوشته دکتر باربارا دی آنجلیس
من این کتاب رو 4    5 بار خوندم(هردوتاشو)
تو یه روز خوب هم بهش هدیه دادم
اول اخم و ناز که کسی کتاب هدیه میده و ال و بل
گفتم تو بخون عاشقش میشی
یکمش خوند و گفت اینا مال خارجه و اینا
بعدم هدیه داد به یکی دیگه
هدیه ای که با یه عالمه عشق داده بودمش ...
همش غصه های الکی می خوره آره در صدا میده شیشه کثیفه نمیدونم شلوارم به میز گیر کرد خراب شد نمیدونم اینا
سر ماجرا ظرفها من هروخ وقت داشته باشم و کاری نداشته باشم میشورم اما بیشتر وقتا تا آخرین ظرف باید کثیف بشه تا شستشو شروع بشه
مردا خونه خیلی مرتب رو خیلی دوس دارن
یه وقتایی هست با شیطنت و وروجک بازی میخوام شهوتیش کنم اما با سردی جوابم میده و این خیلی آدم رو سرد میکنه
اکه ارباب رجوعاش یا رئیسش یا هرکسی دعواش کنه و بی مهری اون سکوت میکنه و هیچی نمیگه اما یه روز اگه من بگم حوصله ندارم کلی اخم که چته و اینا
منو مثل دیگران نمیبخشه
همش به بدنش ایراد میگیره
ایجام لاغره ایجام پرمو هس اونجام نمیدونم چیه
من همشو دوس دارم اما وقتی منفی میگه خوب آدم سرد میشه
یه بار که رابطه داریم تااااااااااااا پریودیش همش غصه غصه غصه که اگه حامله شم چی؟
هرچی میگم بابا محافظت شده بوده تااااازه اصلا با اینکه کاندوم بوده انزال من بیرون بوده میگه این کاندوما که معلوم نیس اومدیمو سوراخ بود اومدیمو پیشابت از این سوراخ خارج شد
میگم خوب همه اینا که شد حامله میشی ما هم 3 تا میشیم این که بد نیس میگه نهههههههه من اگه حالا حامله شم خودمو میکشم ما هنوز زودمونه نمی خایم
اینقدر حرص میخوره که ترجیح میدم شهوتم رو خفه کنم و حرص خوردنش رو نبینم
خیلی دوسش دارم اما منم سرد شدم
بغض گلومو فشار میده اما دم نمیزنم
درمورد به خود رسیدنم یه مردی وقتی ببینه زنش تو خونه آراسته هست اما بیرون نه میگه خوب زنم به من خیلی اهمیت میده واسه من خودشو آراسته میکنه
وقتی ببینه هم تو خونه آراسته هست هم بیرون میگه خوب زن من کلا آدم آراسته ای هست
اما وقتی تو خونه شلخته و بیرون آراسته هست حق بدین که سرد بشه
نمیدونم
چیزایی که به ذهنم اومد گفتم شاید به درد بعضی ها خورد
ببخشین خیلی طولانی شد و سر همتونو درد آوردم
ببخشید

سه شین باشید (شاد و شیطون و شهوتی)
بای

سلام دوست خوبم
منم فکر میکنم همیشه باید صبور بود و نیروی مثبت رو همیشه به ذهنتون راه بدید نذارید افکار منفی و انرژی منفی در زندگیتون بیاد

خستگي و استرس هاي زياد مي تونه يكي از مهمترين دلايل بي ميلي جنسي بشه . خود ارضايي هم موثره . من خودم زماني كه استرس ندارم حتي بارها شده كه دو بار پشت سر هم با دوست دخترم ارضا شدم ولي مواقعي هم بوده كه اصلا دوست نداشتم و ساعت ها با هم تنها بوديم ولي نخواستم بيشتر به دليل خستگيه

با اینکه خودم زن هستم و هنوز ازدواج نکردم نظرم اینه که بعضی از مردها ابراز علاقه کردن براشون سخته یعنی با وجود اینکه
همسرشون  رو دوست دارند اما در بیان این دوست داشتن ضعیفند بعضی از انها هم به دلیل مشغله کاری وقت ابراز علاقه ندارند درنتیجه به عنوان یه دوست توصیه میکنم با این فکرها زندگی رو به کامتون تلخ نکنید
اکثر مردها به جای زبان با رفتارشون دوست داشتنشون رو نشون میدن
دوست عزیز اگه نیمه پر لیوان رو ببینی اونوقت متوجه میشی که همسرت خیلی بیشتر تو عاشقه با این تفاوت که تو به زبون میاری و اون نه

راستی جواب من برای سارا جان و فینیش جان بود

سلام. دوست دارم خودتونو جای من بزارین. ببینید کجای کارم اشتباهه. من 28 سالمه. نه ساله ازدواج کردم. بچه هم دارم. باور کنین تا حالا نذاشتم شوهرم حتی یه بار منو شلخته ببینه همیشه خونه م مرتب وتمیزه.غذاهای عالی براش میپزم.قربون صدقه ش میرم.هیچ وقت به درخواستاش جواب منفی نمیدم.حتی در دوران بارداری.بااینکه خیلی وقته ازدواج کردم کسایی که برا بار اول منو میبینن فک میکنن هنوز مجردم.از بس به خودم میرسمو سرحال موندم. شوهرم 8سال از من بزرگتره.بیشتر وقتا خسته است و خواب آلود. همیشه میگه من پیر شدم.وقتی دلداریش میدم میگه نه دیگه از من گذشت. نمیدونم حسرت چیو میخوره. چند وقتیه باهم بیرون نرفتیم.خیلی ناراحتم. همش کارو بهونه میکنه. خیلی وقته ازش خواستم یه روزو مرخصی بگیره که دوتایی باهم بریم بیرون که حال وهوامون عوض شه.قبول نمیکنه.جالبه دوماه پیش بخاطر بیماری مادرش دوهفته مرخصی گرفت!ولی حاضر نیست بخاطر من یه روز مرخصی بگیره. هروقت هم دوستانه باهاش صحبت کردم میگه :از زندگیم راضیم هیچ مشکلی هم نیست. دارم دیوونه میشم از کاراش.آخه آدم چقدر میتونه تحمل کنه؟ نه ساله این اخلاقشه.شبا عالیه ولی روزا مثل یه غریبه از کنارم رد میشه....
خودتون رو بزارین جای من. تمام کارای خونه رسیدگی به بچه ها.تازه شاغل هم هستم.من دنبال جدایی و این حرفا نیستم چون زندگیمو شوهرمو بچه هامو دوست دارم.خیلی هم سعی کردم نیمه پر لیوانو ببینم ولی دیگه صبرم تموم شده.

sara28 نوشته است: سلام. دوست دارم خودتونو جای من بزارین. ببینید کجای کارم اشتباهه. من 28 سالمه. نه ساله ازدواج کردم. بچه هم دارم. باور کنین تا حالا نذاشتم شوهرم حتی یه بار منو شلخته ببینه همیشه خونه م مرتب وتمیزه.غذاهای عالی براش میپزم.قربون صدقه ش میرم.هیچ وقت به درخواستاش جواب منفی نمیدم.حتی در دوران بارداری.بااینکه خیلی وقته ازدواج کردم کسایی که برا بار اول منو میبینن فک میکنن هنوز مجردم.از بس به خودم میرسمو سرحال موندم. شوهرم 8سال از من بزرگتره.بیشتر وقتا خسته است و خواب آلود. همیشه میگه من پیر شدم.وقتی دلداریش میدم میگه نه دیگه از من گذشت. نمیدونم حسرت چیو میخوره. چند وقتیه باهم بیرون نرفتیم.خیلی ناراحتم. همش کارو بهونه میکنه. خیلی وقته ازش خواستم یه روزو مرخصی بگیره که دوتایی باهم بریم بیرون که حال وهوامون عوض شه.قبول نمیکنه.جالبه دوماه پیش بخاطر بیماری مادرش دوهفته مرخصی گرفت!ولی حاضر نیست بخاطر من یه روز مرخصی بگیره. هروقت هم دوستانه باهاش صحبت کردم میگه :از زندگیم راضیم هیچ مشکلی هم نیست. دارم دیوونه میشم از کاراش.آخه آدم چقدر میتونه تحمل کنه؟ نه ساله این اخلاقشه.شبا عالیه ولی روزا مثل یه غریبه از کنارم رد میشه....
خودتون رو بزارین جای من. تمام کارای خونه رسیدگی به بچه ها.تازه شاغل هم هستم.من دنبال جدایی و این حرفا نیستم چون زندگیمو شوهرمو بچه هامو دوست دارم.خیلی هم سعی کردم نیمه پر لیوانو ببینم ولی دیگه صبرم تموم شده.

سلام دوست عزیز.
کاملا درکت میکنم میدونم که چقدر برای یه خانم این مسایل اهمیت داره.
مشکل اینجاست که بعضی از اقایون متاسفانه متوجه اهمیت این موضوع نیستن و یا نمیتونن عواطف و احساساتشون رو بیان کنن و یا حتی نشون بدن.
تنها راه حل این مسئله صحبت کردنه. البته گفتید که این کار رو کردید ولی یه پیشنهاد دارم که البته شاید قبلا انجام داده باشید.
اگه امکانش وجود داره یه شب بچه ها رو به خونه مادربزرگ و یا جای دیگه بفرستید. یه فضای رمانتیک ایجاد کنید. سعی کنید این برنامه رو برای شبی بذارید که شوهرتون کار سبک تری داره.
بذارید خستگی بیرون از خونه از تنشون بیرون بره و بعد صحبت رو شروع کنید. بگید گه دوستش دارید و حتما احساسی که دارید رو خیلی واضح بگید البته سعی کنید که صحبتتون حالت گله نداشته باشه.
اگه شوهرتون شرایطتون رو درک کنه و بفهمه که این موضوع داره شما رو اذیت میکنه اون موقع میشه امیدوار بود که با هم به یه راه حل برسید.
اگه باز هم جواب نگرفتید بهترین راه رفتن پیش یه مشاوره. اگه دوتایی برید که خیلی خوبه ولی اگر هم نیومد خودتون هم میتونید تنها برید.
امیدوارم موفق باشید.

به نظر من که تمام حس شوهر و دلخوشی ش و احساس رضایت یا عدم رضایتش وابسته به روح همسرشه. روح مهربون و بلندمرتبه و تأثیرگذار هر زنی هم روی ظاهرش اثر می ذاره و هم روش همسرش. اگر زنی مهر ورزیدن رو بلد باشه مطمئناً شوهرش هیچ جایی رو به غیر از کنار همسرش برای احساس آرامش و راحتی و لذت پیدا نمی کنه

mahdi2 نوشته است: سلام منم مثل همسر شما شدم این اتفاق ناگهانی اوفتاده بدجوریم گرم بودم معذرت میخوام ولی طوری بودم که هرلحظه دلم رابطه جنسی میخواست طرف مقابلمم گرمه ولی در مقابل من تسلیم میشد ولی طی یه هفته طوری شدم که دلم اصلا رابطه جنسی نمیخواد بااسرار طرفم باهاش رابطه جنسی میکنم اونم دو هفته یه بار اونم وسط کار منی که دیر انزالی دارم هر رابطه جنسیم حداقل چهل دقیقه طول میکشید وسط کار التم از شق بودن میفته هر کاری میکنیم انگار نه انگار حالا نه معتادم نه سیگار میکشم بلکه ورزشکارم هستم در ضمن از 12 سالگی تا دو سال پیش بدجوری خود ارضایی میکردم حالا نمیدونم چیکار کنم تا حس رابطه جنسی و نعوذ برگرده  حالا میخوام قرص مکس من مصرف کنم میگن خیلی اثرش جالبه و گیاهیه هیچ عوارضی هم نداره

سلام دوست عزيز
در رابطه با اين قرص اگر اطلاعات كاملي داريد ممنون ميشم در سايت قرار بديد تا بقيه هم مطالعه كنند.
در مورد مشكلتون هر وقت اطلاعات تكميلي كه بتوانيد رفع اشكال كنيد كسب كرديد در اختيارمان قرار دهيد.

FINISH نوشته است: دقیقا منم همین مشکل ودارم من 1هفته هست که عروسی کردم وسرخونه زندگیمم شوهرم احساس میکنم تومواقع نیازش طرفم میادمثلا سرکارکه میره همش من بهش زنگ میزنم ورابطمونوگرم میکنم اون تومواقعی که نیازداره خصوصاشبهاهمش طرفم میاد اما توموافعی که مبیخوایم راجبه چیزهای دیگه حرف بزنیم گاهی تندبرخوردمیکنه وکمی عصبی وگرم مزاجن وازم رابطه میخوان یک شبی که به خواستش اهمیت ندادم چون احساس کردم واسه خواطرنیازش باهام ازدواج کرده ویکم تحویلم نگرفت نکنه دوسم نداره وبه خاطر نیازاش باهام ازدواج کرده نگرانم احساس میکنم دیگه مثل اولا دوستم نداره ومدام طرفم نمیادوفقط شبهایاوقتی کنارمه بابغل کردن اما اونم فکرمیکنم واسه نیازشه ومنودوست نداره

با سلام خدمت شما وهمگی دوستان با توجه به اینکه زندگی مشترکتون رو تازه شروع کردید شاید هنوز ایشان به این روش وعوض شدنش عادت نکردن یک مدت با ایشان وقت بدین تا خودشو وفق بده نه به این منظور که همه چیزو تعطیل کنید مطمئن باشید شمارو دوست داره .مورد دیگه اینک در محل کار با توجه به حضور همکاران در محل نمیشه راحت بوده . وبا توجه به مشکلات بیرون  از نظر کاری و.... شاید هنوز خودشو با زندگی جدید وفق نداده که موارد را با شما در میون بزاره (یک کمی براش سخت باشه). مورد بعدی موارد جنسی یک نیاز بوده  وهمگی به نحوی از ان به مقدار متفاوت بهره برده ایم ولی انسان صرفا به خاطر ای موضوع ازدواج نمیکنه ولی شما سعی کنید در این موارد باه ایشان سخت نگرفته وتسلیم ایشان باشید تا موجب دلسردی ایشان نشوید موفق باشید