چرا از بدبختی و شکست دیگران خوشحال میشویم؟
فقط موفقیت کافی نیست؛ بقیه باید شکست بخورند. -- گور وایدال (Gore Vidal)
کینهتوزی و بدخواهی مثل بازی پوکر یا تنیس میماند؛ مطمئناً با کسی که آشکارا از شما پایینتر باشد بازی نمیکنید. -- هیلد اشپیل (Hilde Spiel)
حس خوشنودی از بدبختی و شکست دیگران از نظر اخلاقی شرورانه است. معمولاً از حسادت که ازجمله گناهان است، غیرقابلقبولتر به شمار میرود. خوشحال شدن از بیچارگی دیگران از نظر اخلاقی ناپسندتر از این است که از شادی و خوشبختی دیگران ناراحت شوید. داشتن حس حسادت از ویژگیهای انسان است اما لذت بردن از بدبختی دیگران خصیصهای شیطانی است. لذت بردن از بدبختی دیگران یکی از بدترین خصوصیات طبیعت انسان است زیرا بسیار به ظلم و ستمگری نزدیک است. وقتی این احساس بهتر درک شود، طبیعیتر و قابل قبولتر خواهد شد.
در توصیف لذت از بدبختی دیگران دو ویژگی قابل بحث و اعتراض نیستند: خوشنودی ما و بدبختی دیگران. این خصوصیات توصیفکننده تضاد و تعارضی شدید بین ارزیابی مثبت ما از موقعیت و ارزیابی منفی ما از فرد دیگر است. این تعارض نشاندهنده وجود یک دغدغه مقایسهای و گاهی رقابتی است. یکی از دلایل اصلی خوشنود شدن از بدبختی فردی دیگر این است که بدبختی آن فرد ممکن است به نفع ما باشد؛ مثلاً ممکن است برتری ما را شدت دهد.
کافی نیست که خوشنودی از بدبختی دیگران را با خوشنودی خود و بدبختی دیگران تعریف کنیم. سه ویژگی دیگر نیز در این زمینه درگیر هستند: الف) آن فرد شایسته آن بدبختی است، ب) آن بدبختی نسبتاً ناچیز است، و ج) ما نقشی در بدبخت شدن آن فرد نداریم.
الف) یکی از ویژگیهای اصلی خوشنودی از بدبختی دیگران این باور است که آن فرد لایق آن بدبختی است. مثلاً وقتی در ترافیکی سنگین گرفتار شده ایم، آیا درست است که وقتی رانندهای از سمت راست از ما سبقت گرفته و از ما عبور کند و جلوتر افسر راهنماییرانندگی او را جریمه میکند خوشحال شویم؟ این باور که آن فرد مستحق آن بدشانسی بوده است، نشاندهنده این تصور ماست که عدالت اجرا شده است و باعث میشود در موقعیتی که لازم است ناراحت شویم، کاملاً خوشنود و راضی باشیم. علاوه بر این، این باور ما را فردی اخلاقگرا نشان میدهد که راضی به صدمه دیدن دیگران نیست. هرچه این بدبختی بیشتر لایق آن فرد باشد، خوشنودی ما توجیهپذیرتر خواهد بود.
ب) یکی دیگر از ویژگیهای خوشنودی از بدبختی دیگران درمورد طبیعت و ذات ناچیز آن بدبختی است. این ویژگی به دغدغه مقایسهای که در این حس وجود دارد مربوط است. مقایسه زمانی میسر است که دو طرف چندان از هم دور نباشند و به یک زمینه مقایسهای یکسان مربوط باشند. به همین ترتیب، خوشنودی از بدبختی دیگران تفاوتهای کوچک را در بر دارد. وقتی آن بدبختی شدید باشد، خوشنودی از بدبختی دیگران معمولاً به ترحم و افسوس تبدیل میشود. مثلاً، اینکه همسایه پرسروصدا و مزاحم ما بفهمد که همسرش به او خیانت میکند ممکن است با کمی خوشنودی همراه باشد؛ اما اگر دخترش به شدت بیمار شود، احتمال اینکه برای او احساس ترحم و افسوس کنیم بیشتر است. میتوانیم قبول کنیم که در بعضی موقعیتها بدبختی دیگران ممکن است سنگین باشد اما سنگینتر از کاری که آن فرد با ما و دیگران کرده است نمیتواند باشد. وقتی یک دیکتاتور ظالم به قتل میرسد، خیلیها خوشنود میشوند زیرا باتوجه به اعمال ظالمانهای که آن فرد در حق مردم انجام داده است، چنین قتلی واقعاً شایسته او به نظر میرسد.
ج) خوشنودی از بدبختی دیگران با منفعل بودن عاملی که از آن موقیت خوشنود است همراه میباشد. درگیری فعالانه در تضاد با قوانین رقابت عادلانه است؛ باعث میشود گمان رود که ما به آن فرد صدمه میزنیم و درنتیجه برنده واقعی آن رقابت به شمار نخواهیم رفت. همچنین ممکن است یک تعارض و تجاوز به نظر برسد؛ گرچه ممکن است آن فرد شایسته آن بدبختی یا مجازات باشد اما ما فاقد قدرت لازم برای اعمال آن هستیم. معمولاً یکی از مهمترین مسائل دخیل در خوشنودی ما در بدبختی دیگران این احساس است که شکست رقیب ما بخاطر رفتار شرورانه ما نبوده است. به گونه ای است که انگار عدالت انجام گرفته است.
بعضی افراد خوشنودی از بدبختی دیگران را نوعی سادیسم قلمداد میکنند با این استدلال که تفاوت بین آنها جزئی و ناچیز است و خوشنودی از بدبختی دیگران با نفرت و دشمنی همراه است. درست است که خوشنودی از بدبختی دیگران معمولاً چنین تصویر عمومی دارد اما این به تنهایی نشان دهنده موارد حاد و افراطی است. سه خصوصیت بالا از خوشنودی از بدبختی دیگران در سادیسم وجود ندارد: مجازات مستحق نیست، ناچیز نیست و ما در آن نقش فعال داریم. یک تحقیق جالب که روی عشق یکطرفه انجام گرفته است نشان میدهد که برخلاف کلیشه فرد امتناع کننده بعنوان کسی که سادیسموار دل میشکند، افراد امتناعکننده از این تجربه لذت نمیبرند و احساساتی منفی مثل احساس گناه و پشیمانی را تجربه میکنند. این افراد در اکثر رفتارهای کلامی و غیرکلامی خود سعی دارند که آسیبی که به دیگری رساندهاند را ناچیز جلوه دهند.
بین عشق رمانتیک که نگرشی مثبت به معشوق در بر دارد و نگرش منفی که در خوشنودی از بدبختی دیگران وجود دارد، تفاوت زیادی است. اما، وقتی بدبختی ناچیز باشد و فرد با شوخطبعی که یکی از ویژگیهای رابطه عاشقانه است، به آن بدبختی واکنش دهد، میتواند وجود داشته باشد. اما وقتی یک نفر سومی در کار باشد یا عاشقانه بودن رابطه برهم میخورد، در روابط عاشقانه تداول بیشتری پیدا میکند. این مورد که یک دانشآموز را توصیف میکند را در نظر بگیرید: "زمستان پارسال عاشقی داشتم که یک دوستدختر افتضاح داشت. چند روز بعد از اینکه دچار گلودرد بدی شده بودم، صدای آنها را وقتی پای تلفن با هم حرف میزدند شنیدم که آن دختر میگفت حالش خوب نیست و گلویش خیلی درد میکند. لبخندی که روی لبهایم نقش بست را نمیتوانستم مخفی کنم." در موردی دیگر مریم از بیوفایی و خیانت سامان شوهر نادیا بسیار خوشحال شده بود زیرا نادیا قبلاً معشوقه شوهر خودش بوده است. نادیا بخاطر خیانت سامان متحمل درد و ناراحتی زیادی شده بود و مریم آن را میدانست؛ با این وجود، تصور میکرد که عدالت انجام گرفته است و ناراحتی نادیا درست مثل ناراحتی خود اوست. در چنین مواردی بدبختی دیگران بااینکه مهم و سنگین است، اما سنگینتر از آنچه که بوده یا بدبختی خود ما نیست. در اینجا هم مجازات کاملاً به حق بوده و به هیچ طریقی فراتر از خود جرم نبوده است.
گاهیاوقات درد عظیم از دست دادن یک معشوق نگرشی آسیبشناسانه ایجاد میکند که حتی میتواند بدتر از خوشنودی از بدبختی دیگران باشد. یک نمونه واقعی از این مردی است که همسر او مرتکب خیانت شده و درنتیجه آن، آنها از هم طلاق میگیرند. زن با عاشق خود ازدواج میکند و مدت زمان کمی بعد از آن پسری به دنیا میآورند. چند سال بعد که آن پسر به سرطان مبتلا میشود، مرد از اینکه همسر سابقش مجازات شده است احساس خوشنودی میکند. این یک مورد آسیبشناسانه است زیرا نه تنها بدبختی آن زن بسیار شدید بوده است بلکه یک بچه هم در بدبختی او درگیر شده است.
وقتی خوشنودی از بدبختی دیگران را به بدبختیهای ناچیز و جزئی مربوط بدانیم و باور خودمان بر اجرا شدن عدالت و اینکه ما مسئول آن بدبختی نبودهایم را وارد آن کنیم، این احساس از نظر اخلاقی چندان سزاوار سرزنش نخواهد بود. دید متعارف و عموم، که شدیداً خوشنودی از بدبختی دیگران را نهی میکند، از این دید ریشه میگیرد که دشمنی و سادیسم عامل اصلی این حس هستند. و میبینیم که این دیدگاه کاملاً اشتباه است.
مردمان
فقط موفقیت کافی نیست؛ بقیه باید شکست بخورند. -- گور وایدال (Gore Vidal)
کینهتوزی و بدخواهی مثل بازی پوکر یا تنیس میماند؛ مطمئناً با کسی که آشکارا از شما پایینتر باشد بازی نمیکنید. -- هیلد اشپیل (Hilde Spiel)
حس خوشنودی از بدبختی و شکست دیگران از نظر اخلاقی شرورانه است. معمولاً از حسادت که ازجمله گناهان است، غیرقابلقبولتر به شمار میرود. خوشحال شدن از بیچارگی دیگران از نظر اخلاقی ناپسندتر از این است که از شادی و خوشبختی دیگران ناراحت شوید. داشتن حس حسادت از ویژگیهای انسان است اما لذت بردن از بدبختی دیگران خصیصهای شیطانی است. لذت بردن از بدبختی دیگران یکی از بدترین خصوصیات طبیعت انسان است زیرا بسیار به ظلم و ستمگری نزدیک است. وقتی این احساس بهتر درک شود، طبیعیتر و قابل قبولتر خواهد شد.
در توصیف لذت از بدبختی دیگران دو ویژگی قابل بحث و اعتراض نیستند: خوشنودی ما و بدبختی دیگران. این خصوصیات توصیفکننده تضاد و تعارضی شدید بین ارزیابی مثبت ما از موقعیت و ارزیابی منفی ما از فرد دیگر است. این تعارض نشاندهنده وجود یک دغدغه مقایسهای و گاهی رقابتی است. یکی از دلایل اصلی خوشنود شدن از بدبختی فردی دیگر این است که بدبختی آن فرد ممکن است به نفع ما باشد؛ مثلاً ممکن است برتری ما را شدت دهد.
کافی نیست که خوشنودی از بدبختی دیگران را با خوشنودی خود و بدبختی دیگران تعریف کنیم. سه ویژگی دیگر نیز در این زمینه درگیر هستند: الف) آن فرد شایسته آن بدبختی است، ب) آن بدبختی نسبتاً ناچیز است، و ج) ما نقشی در بدبخت شدن آن فرد نداریم.
الف) یکی از ویژگیهای اصلی خوشنودی از بدبختی دیگران این باور است که آن فرد لایق آن بدبختی است. مثلاً وقتی در ترافیکی سنگین گرفتار شده ایم، آیا درست است که وقتی رانندهای از سمت راست از ما سبقت گرفته و از ما عبور کند و جلوتر افسر راهنماییرانندگی او را جریمه میکند خوشحال شویم؟ این باور که آن فرد مستحق آن بدشانسی بوده است، نشاندهنده این تصور ماست که عدالت اجرا شده است و باعث میشود در موقعیتی که لازم است ناراحت شویم، کاملاً خوشنود و راضی باشیم. علاوه بر این، این باور ما را فردی اخلاقگرا نشان میدهد که راضی به صدمه دیدن دیگران نیست. هرچه این بدبختی بیشتر لایق آن فرد باشد، خوشنودی ما توجیهپذیرتر خواهد بود.
ب) یکی دیگر از ویژگیهای خوشنودی از بدبختی دیگران درمورد طبیعت و ذات ناچیز آن بدبختی است. این ویژگی به دغدغه مقایسهای که در این حس وجود دارد مربوط است. مقایسه زمانی میسر است که دو طرف چندان از هم دور نباشند و به یک زمینه مقایسهای یکسان مربوط باشند. به همین ترتیب، خوشنودی از بدبختی دیگران تفاوتهای کوچک را در بر دارد. وقتی آن بدبختی شدید باشد، خوشنودی از بدبختی دیگران معمولاً به ترحم و افسوس تبدیل میشود. مثلاً، اینکه همسایه پرسروصدا و مزاحم ما بفهمد که همسرش به او خیانت میکند ممکن است با کمی خوشنودی همراه باشد؛ اما اگر دخترش به شدت بیمار شود، احتمال اینکه برای او احساس ترحم و افسوس کنیم بیشتر است. میتوانیم قبول کنیم که در بعضی موقعیتها بدبختی دیگران ممکن است سنگین باشد اما سنگینتر از کاری که آن فرد با ما و دیگران کرده است نمیتواند باشد. وقتی یک دیکتاتور ظالم به قتل میرسد، خیلیها خوشنود میشوند زیرا باتوجه به اعمال ظالمانهای که آن فرد در حق مردم انجام داده است، چنین قتلی واقعاً شایسته او به نظر میرسد.
ج) خوشنودی از بدبختی دیگران با منفعل بودن عاملی که از آن موقیت خوشنود است همراه میباشد. درگیری فعالانه در تضاد با قوانین رقابت عادلانه است؛ باعث میشود گمان رود که ما به آن فرد صدمه میزنیم و درنتیجه برنده واقعی آن رقابت به شمار نخواهیم رفت. همچنین ممکن است یک تعارض و تجاوز به نظر برسد؛ گرچه ممکن است آن فرد شایسته آن بدبختی یا مجازات باشد اما ما فاقد قدرت لازم برای اعمال آن هستیم. معمولاً یکی از مهمترین مسائل دخیل در خوشنودی ما در بدبختی دیگران این احساس است که شکست رقیب ما بخاطر رفتار شرورانه ما نبوده است. به گونه ای است که انگار عدالت انجام گرفته است.
بعضی افراد خوشنودی از بدبختی دیگران را نوعی سادیسم قلمداد میکنند با این استدلال که تفاوت بین آنها جزئی و ناچیز است و خوشنودی از بدبختی دیگران با نفرت و دشمنی همراه است. درست است که خوشنودی از بدبختی دیگران معمولاً چنین تصویر عمومی دارد اما این به تنهایی نشان دهنده موارد حاد و افراطی است. سه خصوصیت بالا از خوشنودی از بدبختی دیگران در سادیسم وجود ندارد: مجازات مستحق نیست، ناچیز نیست و ما در آن نقش فعال داریم. یک تحقیق جالب که روی عشق یکطرفه انجام گرفته است نشان میدهد که برخلاف کلیشه فرد امتناع کننده بعنوان کسی که سادیسموار دل میشکند، افراد امتناعکننده از این تجربه لذت نمیبرند و احساساتی منفی مثل احساس گناه و پشیمانی را تجربه میکنند. این افراد در اکثر رفتارهای کلامی و غیرکلامی خود سعی دارند که آسیبی که به دیگری رساندهاند را ناچیز جلوه دهند.
بین عشق رمانتیک که نگرشی مثبت به معشوق در بر دارد و نگرش منفی که در خوشنودی از بدبختی دیگران وجود دارد، تفاوت زیادی است. اما، وقتی بدبختی ناچیز باشد و فرد با شوخطبعی که یکی از ویژگیهای رابطه عاشقانه است، به آن بدبختی واکنش دهد، میتواند وجود داشته باشد. اما وقتی یک نفر سومی در کار باشد یا عاشقانه بودن رابطه برهم میخورد، در روابط عاشقانه تداول بیشتری پیدا میکند. این مورد که یک دانشآموز را توصیف میکند را در نظر بگیرید: "زمستان پارسال عاشقی داشتم که یک دوستدختر افتضاح داشت. چند روز بعد از اینکه دچار گلودرد بدی شده بودم، صدای آنها را وقتی پای تلفن با هم حرف میزدند شنیدم که آن دختر میگفت حالش خوب نیست و گلویش خیلی درد میکند. لبخندی که روی لبهایم نقش بست را نمیتوانستم مخفی کنم." در موردی دیگر مریم از بیوفایی و خیانت سامان شوهر نادیا بسیار خوشحال شده بود زیرا نادیا قبلاً معشوقه شوهر خودش بوده است. نادیا بخاطر خیانت سامان متحمل درد و ناراحتی زیادی شده بود و مریم آن را میدانست؛ با این وجود، تصور میکرد که عدالت انجام گرفته است و ناراحتی نادیا درست مثل ناراحتی خود اوست. در چنین مواردی بدبختی دیگران بااینکه مهم و سنگین است، اما سنگینتر از آنچه که بوده یا بدبختی خود ما نیست. در اینجا هم مجازات کاملاً به حق بوده و به هیچ طریقی فراتر از خود جرم نبوده است.
گاهیاوقات درد عظیم از دست دادن یک معشوق نگرشی آسیبشناسانه ایجاد میکند که حتی میتواند بدتر از خوشنودی از بدبختی دیگران باشد. یک نمونه واقعی از این مردی است که همسر او مرتکب خیانت شده و درنتیجه آن، آنها از هم طلاق میگیرند. زن با عاشق خود ازدواج میکند و مدت زمان کمی بعد از آن پسری به دنیا میآورند. چند سال بعد که آن پسر به سرطان مبتلا میشود، مرد از اینکه همسر سابقش مجازات شده است احساس خوشنودی میکند. این یک مورد آسیبشناسانه است زیرا نه تنها بدبختی آن زن بسیار شدید بوده است بلکه یک بچه هم در بدبختی او درگیر شده است.
وقتی خوشنودی از بدبختی دیگران را به بدبختیهای ناچیز و جزئی مربوط بدانیم و باور خودمان بر اجرا شدن عدالت و اینکه ما مسئول آن بدبختی نبودهایم را وارد آن کنیم، این احساس از نظر اخلاقی چندان سزاوار سرزنش نخواهد بود. دید متعارف و عموم، که شدیداً خوشنودی از بدبختی دیگران را نهی میکند، از این دید ریشه میگیرد که دشمنی و سادیسم عامل اصلی این حس هستند. و میبینیم که این دیدگاه کاملاً اشتباه است.
مردمان