جهيزيه؛ هم تلخ هم شيرين
آرامآرام هر چيزي را كه نياز داري، ميخري، آني را كه دوست داري در خانهات باشد، آخرين مد روز نيست، اما تو دوستش داري. گاهي از شوهرت هم نظر ميخواهي، آخر او هم قرار است از اين لوازم استفاده كند. وقتي با هم زير يك سقف برويد، او هم بايد از زندگياش لذت ببرد.
البته او خودش مرد خوش سليقهاي است حالا كه فهميده تو داري تكههاي جهيزيهات را جور ميكني، او هم ويترين مغازهها را با دقت بيشتري ميگردد و اگر از چيزي خوشش آمد، برايت ميخرد. شما خيلي خوشحاليد، نه با كسي مسابقه گذاشتهايد نه ميخواهيد دهان ديگران را از تعجب باز بگذاريد و احيانا چشم كسي را از حسادت كور كنيد، شما سرتان در لاك خودتان است، چون ياد گرفتهايد كه زندگي آنقدرها هم كه مردم ميگويند سخت نيست. زندگي غول نيست، اما آدمها از آن غول ميسازند. داشتن بهترين لوازم خانه، شخصيت نميآورد اما آدمها به اين لوازم تكيه ميكنند و فخر ميفروشند. دختري كه جهيزيهاش بهترين ماركهاي دنيا را دارد، يك سر و گردن بالاتر از ديگران نيست، اما مردم او را بالاتر ميبينند. پسري كه دختري با چند كاميون جهيزيه را بگيرد، پسر زرنگي نيست، اما همه به زرنگي او غبطه ميخورند. جهيزيه آبرو نيست، اما خيليها پشت آن سنگر ميگيرند و خودي نشان ميدهند...
مردم ما زندگي را سخت ميكنند، چه آن روز كه ميخواهند براي دخترشان مهريه تعيين كنند، چه آن روز كه صحبت مراسم عقد و عروسي را پيش ميكشند و چه آن روز كه به خاطر داشتن جهيزيههايي آنچناني متحمل هر زحمتي ميشوند. آنها تا جايي كه جيبشان اجازه دهد، خرج ميكنند و اگر پول كم بياورند، قرض ميكنند و وام ميگيرند تا دهان مردم را ببندند. آنها از همان دقايق اولي كه صحبت ازدواج 2 جوان پيش ميآيد، لباس رزم ميپوشند تا آنها برنده اين جدال باشند و وقتي تا جايي كه توانستند مال و اموالشان را به رخ ديگران كشيدند، تازه يادشان ميآيد كه راستي همسرشان چه جور آدمي است؟
زندگي كردن مثل حساب دو دو تا چهارتاست؛ به همين سادگي. تو و همسرت براي اينكه بتوانيد يك زندگي جديد را شروع كنيد، نياز به يك سرپناه و لوازم زندگي داريد. معمولا اين لوازم را دخترها به خانه شوهر ميآورند، اما اگر پسرها هم اين كار را بكنند اشتباهي رخ نميدهد، حتي آنهايي كه از فقه و حقوق سررشتهاي دارند، ميگويند تهيه لوازم خانه جزو نفقه است يعني تكليفي كه هيچوقت از گردن مردان ساقط نميشود و در هر شرايطي بايد آن را بپردازند و اگر دختران جهيزيه به خانه شوهر بياورند، هميشه مالك اين لوازم هستند و مردان هيچ حقي نسبت به مالكيت آنها ندارند. اما فعلا عرف كمي كار را سخت كرده و جهيزيه را به عهده دختر و خانوادهاش گذاشته.
البته تهيه جهيزيه آنقدرها كه از اسمش بر ميآيد، سخت نيست چون اين ما هستيم كه تهيهاش را سخت ميكنيم و از آن يك كابوس هر شبه ميسازيم. براي خريد جهيزيه اگر پول كافي داشته باشي، ميتواني مانور بيشتري بدهي، اما وقتي آدم دست به دهاني هستي و كفگير خيلي سريع به ته ديگت ميخورد و تازه با اين اوضاع ميخواهي چشم و همچشمي هم بكني، آن وقت كار واقعا سخت ميشود. بيشتر دختران ما جهيزيه را براي رفاهشان در خانه بخت نميخواهند بلكه ميخواهند از آن خاري بسازند و در چشم حسودان و بدگويان و بدخواهان فرو كنند، ميخواهند از جهيزيه پلكاني بسازند و از آن بالا بروند و همه را زير سيطره بگيرند و محو جلال و جبروت خود كنند، اما مگر اين كارها با جيب و دست خالي شدني است؟ پس به قرض گرفتن و رو انداختن به اين و آن رو ميآورند تازه اگر مجبور نشوند كه براي تهيه جهيزيه تا آن دانه آخر مراسم عروسي را به تعويق بيندازند.
قتل ميخرامد
پدر و مادرها رويايي بالاتر از ازدواج آبرومندانه دخترشان ندارند، هرچند ازدواج آبرومندانه از نظرآنها مالامال كردن خانه داماد از لوازم خانه و كم آمدن فضا و بعد هم غر زدن به داماد است كه چرا خانهات آنقدر كوچك است. ولي به هر حال اين هم خودش يك روياست و گوياي دو قلب مهربان كه براي فرزند ميتپد. داشتن چنين پدر و مادرهايي هم البته خودش يك موهبت است و يك برگ برنده در دست بچهها هرچند كه گاهي زيادهرويهايشان گرههاي كور به زندگيها ميزند، ولي بيشك پدر و مادرهاي اينچنيني كه در قبال حفظ آبرو و شأن دختر، خودشان را مسوول ميدانند، يك سر و گردن بالاتر از آنهايي هستند كه دختر را دست خالي به خانه شوهر ميفرستند و اسباب ناراحتي او تا آخر عمر را فراهم ميكنند و حتما بهتر از آن پدر اصفهاني كه كشتن دختر را بهتر از به زحمت افتادن براي تهيه جهيزيه ميديد. چند سال قبل، مردي كه به بهانه ناتواني در تهيه جهيزيه، دختر 14 سالهاش را از پا درآورد، بعد از دستگيري توسط پليس اينچنين اعتراف كرد: «صبح روز جمعه بود و به همراه همسرم و 3 دختر 3 ساله، 9 ساله و 14 سالهام در خانه بوديم كه دختر خواهرم به منزل ما آمد و همسرم و 2 دختر كوچكم را با خودش برد و من و زهرا در خانه تنها شديم. او مشغول درس خواندن بود و من هم كه از 2 ماه پيش براي فرار از دادن جهيزيه، نقشه قتل او را كشيده بودم، فرصت را مناسب ديدم و به طرف او رفتم و ابتدا با دست گلوي او را فشردم تا از حال رفت و بعد با روسري خفهاش كردم و داخل چاهي كه در منزلمان بود، انداختم و پس از بستن در چاه به منزل پدرم رفتم. نزديك ظهر بود كه خانوادهام از مهماني برگشتند و همسرم سراغ زهرا را گرفت و من هم گفتم كه با يكي از دوستانش بيرون رفته و تاكنون نيامده. تا عصر صبر كردم و بعد براي اين كه كسي به من شك نكند، به پاسگاه رفتم و فقدان دخترم را گزارش دادم و حتي پيگير پرونده هم بودم تا اين كه دستگير شدم. روزي كه براي پيگيري به اداره آگاهي اصفهان مراجعه كرده بودم، از پاسگاه جرقويه به منزلمان رفته بودند و پس از بازرسي از محل، جسد دخترم را از درون چاه بيرون كشيدند و بلافاصله ماموران پليس دستگيرم كردند و من هم وقتي ديدم آنها همه چيز را ميدانند، به قتل اعتراف كردم.» زهرا به خاطر جهيزيه كشته شد؛ مردن حق او نبود.
شيريني زندگي را مزهمزه كن
اگر جهيزيهاي خريده ميشود، به خاطر راحتتر شدن زندگي است، اما حالا جهيزيه براي خيليها معضل شده است. اما اين مشكل ميتواند به وجود نيايد و به جايش روزهايي كه صرف خريد جهيزيه ميشود، به بهترين خاطرات يك زوج تبديل شود؛ به شرط آن كه دخترها و خانوادهشان همت كنند و پسرها و خانوادهشان همراهي كنند. تبديل شدن جهيزيه به يك مشكل بزرگ از چند ناحيه نشأت ميگيرد؛ اول از نگاه دخترها و خانوادههايشان كه ميخواهند جهيزيه را ابزاري براي تفاخر، تهيه كنند و طوري لوازم منزل را گلچين كنند كه همه را به تحسين وادارند و دوم شركت در رقابت چشم و همچشمي كه مبادا از كساني كه ميشناسند، كمتر بشوند و جايي براي گلهگذاري باقي بماند و البته ناحيه سوم كه پسرها و خانوادههايشان در آن دخيلاند.
كمتر دختري هست كه حاضر شود از مهريههاي كلان صرفنظر كند؛ در حالي كه كمتر خانوادهاي هم پيدا ميشود كه اين نظر اشتباه دختر را تصحيح كند. براي همين وقتي قرار است در مراسم بلهبرون، مهريه اين دختر تعيين شود، اعداد و ارقامي از دهان پدر دختر خارج ميشود كه جو آرام مراسم را يكباره متشنج ميكند. همه ديگر خودشان با اين مهريههاي بيمنطق آشنا هستند، اما شايد كمتر ديده باشند كه خانواده پسر در مقابل پذيرش اين مهريه، مقاومت ميكنند و حتي به نشانه اعتراض از جايشان بلند ميشوند و بعد هم كه با اصرار خانواده دختر دوباره به ميز مذاكره برميگردند، حرف از همخواني مهريه و جهيزيه ميزنند. در واقع اصل ماجرا اين است كه خانواده پسر در حالي كه پذيرش مهريه پيشنهادي را به معني شكست خود ميدانند، موضوع جهيزيه را پيش ميكشند و اعلام ميكنند كه تنها در شرايطي اين مهريه را ميپذيرند كه دختر معادل ارزش ريالي مهريه، جهيزيه به خانه شوهر بياورد. البته معمولا اين حرف به مذاق خانواده دختر خوش نميآيد و آن را به معني گروكشي ميبينند، اما به هر حال وقتي ميبينند كه چارهاي جز پذيرش اين معامله ندارند، متعهد ميشوند كه جهيزيه مورد نظر خانواده پسر را تهيه كنند. شايد در اين مرحله دو طرف فكر كنند كه با اين كه جريان برخلاف ميلشان پيش رفته، اما در نهايت برنده هستند. يعني پسر، دختري را با جهيزيه آنچناني به خانه ميبرد و دختر مهريهاي آنچناني پشت قبالهاش يدك ميكشد. البته هر دوي اينها در اشتباهند چون هر دو در يك بازي ناخوشايند وارد شدهاند كه با معني يك زندگي زناشويي واقعي فاصله زيادي دارد، اما به هر حال اين بازي شروع ميشود و دختر و خانوادهاش نميتوانند از تهيه جهيزيهاي كه وعده دادهاند شانه خالي كنند چون فكر ميكنند كه به اين ترتيب، آبرو و ابهتشان پيش خانواده شوهر ميريزد. درست از اين نقطه است كه مشكلات سر باز ميكند و قرض گرفتنها و وام خريدنها و زير و رو كردن بازار براي خريد بهترين ماركها شروع ميشود. مشكل بعدي اين است كه هر روز لوازم زيباتر و لوكستري به بازار ميآيد و هر چه دختر بخرد، فردا بهترش ميآيد و او هم كه حاضر به چشم پوشيدن از آن كالاي زيبا و چشمنواز نيست، دوباره براي خريد پول طلب ميكند و خانواده را تحت فشار ميگذارد. براي همين است كه اغلب خانوادههاي دختردار ميگويند كمرشان زير بار مخارج شكسته است و از بس قسط دادهاند و هرچه درآوردهاند صرف بدهيهايشان كردهاند، خسته شدهاند.
مسلما اگر زندگي يك خانواده اين گونه پيش برود، هيچ لذتي در آن نيست. اين كه خودت را درگير مسابقهاي بيانتها كني كه تنها هدفش جا نماندن از ديگران و بزرگنمايي خود است، بيشتر از طعم شيرينش به تلخي ميزند. اصلا هدف از زندگي مشترك، رفتن به اين جادههاي خاكي نيست. ما ازدواج ميكنيم تا رشد كنيم و به آرامش برسيم و در كنار بهترين همسري كه انتخابش كردهايم و دوستش داريم، به روزهاي زندگي لبخند بزنيم ولي چه حيف كه آداب و رسوم غلط كه هيچ كداممان جسارت مقاومت در برابرش را نداريم، اجازه مزهمزه كردن طعم شيرين زندگي را به ما نميدهد.
مادرها و پدرها بخوانند
ديدن دختري كه عزيز پدر و مادر است، در خانهاي شيك و راحت، خستگي زحمات را از تن والدين به در ميكند به شرط آن كه اين خوشبختي پوشالي نباشد و همان طور كه ظاهرش زيباست، باطن زيبايي هم داشته باشد. دختر وقتي در خانه شوهر زندگي خوبي دارد كه انتخاب خوبي كرده باشد و مردي را به عنوان شريك زندگي برگزيده باشد كه واقعا لايق همسري است وگرنه داشتن بهترين مبلمان، پردههاي پرزرق و برق يا جديدترين ظروف كريستال نه ميتواند و نه تا به حال توانسته كسي را خوشبخت و محترم كند. پس خطابمان به پدر و مادرهاست، آنهايي كه محبت به فرزندانشان را بهانه و توجيه هر تصميم اشتباهي ميدانند. شما بايد الگوي يك زندگي درست براي جوانها باشيد و به جاي دامن زدن به خواستههاي نابجايشان به آنها بياموزيد كه خوشبختي واقعي چه شكلي است. البته اين حرفها به معني روانه كردن دختر با دست خالي به خانه شوهر نيست چرا كه اين كار هم معضلات خاص خودش را دارد بلكه منظور اين است كه بايد نگاه خانواده به جهيزيه، تهيه لوازم ضروري براي شروع يك زندگي باشد، آن هم به شرط آن كه متناسب با اوضاع اقتصادي خانواده باشد و دوران ميانسالي پدر و مادر به پرداخت بدهيهاي ناشي از خريد جهيزيه و فشارهاي مالي آن منحصر نشود.
البته خانوادههايي كه دختر دارند، از همان ابتداي تولد او، يك رسالت بزرگ به عهده دارند. آنها بايد از همان كودكي او را در قالب دختر جواني ببينند كه نيازهاي مادي متعددي دارد و از هيچكس بجز پدر و مادر توقع برآورده كردن نيازهايش را ندارد. براي همين پساندازهاي هر چند اندك ميتواند در روزهايي كه دختر در آستانه ازدواج است، واقعا كمك كار باشد و دست خانوادهها را بگيرد. حتي به رسم روزهاي قديم ميتوان بعضي اقلام جهيزيه را كه مرور زمان آسيبي به آنها نميزند، بتدريج خريداري كرد تا در روز موعود فشار كمتري براي خريد جهيزيه به خانوادهها وارد شود البته به شرط آن كه دختران هم بياموزند كه اين اقلام رسيده از گذشته را به بهانه قديمي بودن پس نزنند و خانواده را به مشكل نيندازند.
دخترها و پسرها بخوانند
تا به حال هيچكس خوشبختي را دو دستي تقديم فرد ديگري نكرده است. براي خوشبخت بودن بايد تلاش كرد بايد روي آرمانها ايستاد و روياها را تعقيب كرد حتي اگر به مذاق ديگران خوش نيايد. در ازدواج بايد اينگونه بود، بايد دنبال خوشبختي بود و كسي را انتخاب كرد كه خوشبختي، آرمان اصلي او نيز هست. چنين آدمهايي بيشك خوشبختي را در چيزهايي فراتر از لوازم منزل ميبينند. آنها ميدانند كه در يك استكان كمر باريك ساده هم ميتوان چاي نوشيد و احساس خوشبختي كرد. حتي ميتوان روي يك مبلمان ساده نشست و يك تلويزيون معمولي را تماشا كرد ولي خوش اقبالتر از كساني بود كه آخرين ماركهاي لوازم خانگي دنيا را در خانهشان جمع كردهاند. اصلا اصل زندگي همان دو نفري هستند كه با هم شب و روز را به سر ميبرند. اگر نگاه زوجها به زندگي اينگونه باشد، حتما ابهت جهيزيه و كاركردهاي پوشالياش در نظرشان ميشكند و معيارهاي مهمتري براي خوشبتي جاي آن را ميگيرد. البته اين به آن معني نيست كه دخترها و پسرها هم از رفاه و داشتن لوازمي كه رفاه ميآورد، صرفنظر كنند چون اين كالاها به كساني كه دنبال خوشبختياند، كمتر كمك ميكند تا طعم شيرين زندگي را بهتر بچشند، بلكه مقصود اين است كه نبايد همه چيز را فداي تجمل كرد، نبايد به چشم و همچشمي بها داد و نبايد به رقابتهاي بيفايده مبتلا شد. ميدانيد اگر بخواهيم به حرف همه اطرافيانمان گوش دهيم و دستوراتي را كه آنها صادر ميكنند، اجرا كنيم، بايد زندگيمان را به چند مدل طراحي كنيم؟
آن وقت فكر ميكنيد جايي براي زندگياي كه به ذائقه خودمان خوش بيايد، باقيميماند؟
جهيزيههاي تجملي و رقابتي يكي از آن گردابهايي است كه اگر درونش بيفتي، بايد تا ته آن بروي، پس چه بهتر كه اصلا نزديك اين گرداب نشوي.
دخترها شما هم بهتر است تا اين حد به خانوادهتان فشار نياوريد و آنها را به انجام خارج از توانشان وادار نكنيد و در فهرست بلند بالاي كالاي جهيزيه، جاي خالياي را هم در نظر بگيريد تا پس از رفتن به خانه بخت، دست در دست شوهرتان كمبودها را جبران كنيد.
باور كنيد لذت خريد كالاي مورد نياز كه محصول زحمت مشترك در خانه بخت است، شيرينياي دارد كه هيچ كالاي حاضر و آمادهاي كه برايش هيچ زحمتي نكشيدهاي، مشابه آن را ندارد.
منبع : جام جم آنلاین
آرامآرام هر چيزي را كه نياز داري، ميخري، آني را كه دوست داري در خانهات باشد، آخرين مد روز نيست، اما تو دوستش داري. گاهي از شوهرت هم نظر ميخواهي، آخر او هم قرار است از اين لوازم استفاده كند. وقتي با هم زير يك سقف برويد، او هم بايد از زندگياش لذت ببرد.
البته او خودش مرد خوش سليقهاي است حالا كه فهميده تو داري تكههاي جهيزيهات را جور ميكني، او هم ويترين مغازهها را با دقت بيشتري ميگردد و اگر از چيزي خوشش آمد، برايت ميخرد. شما خيلي خوشحاليد، نه با كسي مسابقه گذاشتهايد نه ميخواهيد دهان ديگران را از تعجب باز بگذاريد و احيانا چشم كسي را از حسادت كور كنيد، شما سرتان در لاك خودتان است، چون ياد گرفتهايد كه زندگي آنقدرها هم كه مردم ميگويند سخت نيست. زندگي غول نيست، اما آدمها از آن غول ميسازند. داشتن بهترين لوازم خانه، شخصيت نميآورد اما آدمها به اين لوازم تكيه ميكنند و فخر ميفروشند. دختري كه جهيزيهاش بهترين ماركهاي دنيا را دارد، يك سر و گردن بالاتر از ديگران نيست، اما مردم او را بالاتر ميبينند. پسري كه دختري با چند كاميون جهيزيه را بگيرد، پسر زرنگي نيست، اما همه به زرنگي او غبطه ميخورند. جهيزيه آبرو نيست، اما خيليها پشت آن سنگر ميگيرند و خودي نشان ميدهند...
مردم ما زندگي را سخت ميكنند، چه آن روز كه ميخواهند براي دخترشان مهريه تعيين كنند، چه آن روز كه صحبت مراسم عقد و عروسي را پيش ميكشند و چه آن روز كه به خاطر داشتن جهيزيههايي آنچناني متحمل هر زحمتي ميشوند. آنها تا جايي كه جيبشان اجازه دهد، خرج ميكنند و اگر پول كم بياورند، قرض ميكنند و وام ميگيرند تا دهان مردم را ببندند. آنها از همان دقايق اولي كه صحبت ازدواج 2 جوان پيش ميآيد، لباس رزم ميپوشند تا آنها برنده اين جدال باشند و وقتي تا جايي كه توانستند مال و اموالشان را به رخ ديگران كشيدند، تازه يادشان ميآيد كه راستي همسرشان چه جور آدمي است؟
زندگي كردن مثل حساب دو دو تا چهارتاست؛ به همين سادگي. تو و همسرت براي اينكه بتوانيد يك زندگي جديد را شروع كنيد، نياز به يك سرپناه و لوازم زندگي داريد. معمولا اين لوازم را دخترها به خانه شوهر ميآورند، اما اگر پسرها هم اين كار را بكنند اشتباهي رخ نميدهد، حتي آنهايي كه از فقه و حقوق سررشتهاي دارند، ميگويند تهيه لوازم خانه جزو نفقه است يعني تكليفي كه هيچوقت از گردن مردان ساقط نميشود و در هر شرايطي بايد آن را بپردازند و اگر دختران جهيزيه به خانه شوهر بياورند، هميشه مالك اين لوازم هستند و مردان هيچ حقي نسبت به مالكيت آنها ندارند. اما فعلا عرف كمي كار را سخت كرده و جهيزيه را به عهده دختر و خانوادهاش گذاشته.
البته تهيه جهيزيه آنقدرها كه از اسمش بر ميآيد، سخت نيست چون اين ما هستيم كه تهيهاش را سخت ميكنيم و از آن يك كابوس هر شبه ميسازيم. براي خريد جهيزيه اگر پول كافي داشته باشي، ميتواني مانور بيشتري بدهي، اما وقتي آدم دست به دهاني هستي و كفگير خيلي سريع به ته ديگت ميخورد و تازه با اين اوضاع ميخواهي چشم و همچشمي هم بكني، آن وقت كار واقعا سخت ميشود. بيشتر دختران ما جهيزيه را براي رفاهشان در خانه بخت نميخواهند بلكه ميخواهند از آن خاري بسازند و در چشم حسودان و بدگويان و بدخواهان فرو كنند، ميخواهند از جهيزيه پلكاني بسازند و از آن بالا بروند و همه را زير سيطره بگيرند و محو جلال و جبروت خود كنند، اما مگر اين كارها با جيب و دست خالي شدني است؟ پس به قرض گرفتن و رو انداختن به اين و آن رو ميآورند تازه اگر مجبور نشوند كه براي تهيه جهيزيه تا آن دانه آخر مراسم عروسي را به تعويق بيندازند.
قتل ميخرامد
پدر و مادرها رويايي بالاتر از ازدواج آبرومندانه دخترشان ندارند، هرچند ازدواج آبرومندانه از نظرآنها مالامال كردن خانه داماد از لوازم خانه و كم آمدن فضا و بعد هم غر زدن به داماد است كه چرا خانهات آنقدر كوچك است. ولي به هر حال اين هم خودش يك روياست و گوياي دو قلب مهربان كه براي فرزند ميتپد. داشتن چنين پدر و مادرهايي هم البته خودش يك موهبت است و يك برگ برنده در دست بچهها هرچند كه گاهي زيادهرويهايشان گرههاي كور به زندگيها ميزند، ولي بيشك پدر و مادرهاي اينچنيني كه در قبال حفظ آبرو و شأن دختر، خودشان را مسوول ميدانند، يك سر و گردن بالاتر از آنهايي هستند كه دختر را دست خالي به خانه شوهر ميفرستند و اسباب ناراحتي او تا آخر عمر را فراهم ميكنند و حتما بهتر از آن پدر اصفهاني كه كشتن دختر را بهتر از به زحمت افتادن براي تهيه جهيزيه ميديد. چند سال قبل، مردي كه به بهانه ناتواني در تهيه جهيزيه، دختر 14 سالهاش را از پا درآورد، بعد از دستگيري توسط پليس اينچنين اعتراف كرد: «صبح روز جمعه بود و به همراه همسرم و 3 دختر 3 ساله، 9 ساله و 14 سالهام در خانه بوديم كه دختر خواهرم به منزل ما آمد و همسرم و 2 دختر كوچكم را با خودش برد و من و زهرا در خانه تنها شديم. او مشغول درس خواندن بود و من هم كه از 2 ماه پيش براي فرار از دادن جهيزيه، نقشه قتل او را كشيده بودم، فرصت را مناسب ديدم و به طرف او رفتم و ابتدا با دست گلوي او را فشردم تا از حال رفت و بعد با روسري خفهاش كردم و داخل چاهي كه در منزلمان بود، انداختم و پس از بستن در چاه به منزل پدرم رفتم. نزديك ظهر بود كه خانوادهام از مهماني برگشتند و همسرم سراغ زهرا را گرفت و من هم گفتم كه با يكي از دوستانش بيرون رفته و تاكنون نيامده. تا عصر صبر كردم و بعد براي اين كه كسي به من شك نكند، به پاسگاه رفتم و فقدان دخترم را گزارش دادم و حتي پيگير پرونده هم بودم تا اين كه دستگير شدم. روزي كه براي پيگيري به اداره آگاهي اصفهان مراجعه كرده بودم، از پاسگاه جرقويه به منزلمان رفته بودند و پس از بازرسي از محل، جسد دخترم را از درون چاه بيرون كشيدند و بلافاصله ماموران پليس دستگيرم كردند و من هم وقتي ديدم آنها همه چيز را ميدانند، به قتل اعتراف كردم.» زهرا به خاطر جهيزيه كشته شد؛ مردن حق او نبود.
شيريني زندگي را مزهمزه كن
اگر جهيزيهاي خريده ميشود، به خاطر راحتتر شدن زندگي است، اما حالا جهيزيه براي خيليها معضل شده است. اما اين مشكل ميتواند به وجود نيايد و به جايش روزهايي كه صرف خريد جهيزيه ميشود، به بهترين خاطرات يك زوج تبديل شود؛ به شرط آن كه دخترها و خانوادهشان همت كنند و پسرها و خانوادهشان همراهي كنند. تبديل شدن جهيزيه به يك مشكل بزرگ از چند ناحيه نشأت ميگيرد؛ اول از نگاه دخترها و خانوادههايشان كه ميخواهند جهيزيه را ابزاري براي تفاخر، تهيه كنند و طوري لوازم منزل را گلچين كنند كه همه را به تحسين وادارند و دوم شركت در رقابت چشم و همچشمي كه مبادا از كساني كه ميشناسند، كمتر بشوند و جايي براي گلهگذاري باقي بماند و البته ناحيه سوم كه پسرها و خانوادههايشان در آن دخيلاند.
كمتر دختري هست كه حاضر شود از مهريههاي كلان صرفنظر كند؛ در حالي كه كمتر خانوادهاي هم پيدا ميشود كه اين نظر اشتباه دختر را تصحيح كند. براي همين وقتي قرار است در مراسم بلهبرون، مهريه اين دختر تعيين شود، اعداد و ارقامي از دهان پدر دختر خارج ميشود كه جو آرام مراسم را يكباره متشنج ميكند. همه ديگر خودشان با اين مهريههاي بيمنطق آشنا هستند، اما شايد كمتر ديده باشند كه خانواده پسر در مقابل پذيرش اين مهريه، مقاومت ميكنند و حتي به نشانه اعتراض از جايشان بلند ميشوند و بعد هم كه با اصرار خانواده دختر دوباره به ميز مذاكره برميگردند، حرف از همخواني مهريه و جهيزيه ميزنند. در واقع اصل ماجرا اين است كه خانواده پسر در حالي كه پذيرش مهريه پيشنهادي را به معني شكست خود ميدانند، موضوع جهيزيه را پيش ميكشند و اعلام ميكنند كه تنها در شرايطي اين مهريه را ميپذيرند كه دختر معادل ارزش ريالي مهريه، جهيزيه به خانه شوهر بياورد. البته معمولا اين حرف به مذاق خانواده دختر خوش نميآيد و آن را به معني گروكشي ميبينند، اما به هر حال وقتي ميبينند كه چارهاي جز پذيرش اين معامله ندارند، متعهد ميشوند كه جهيزيه مورد نظر خانواده پسر را تهيه كنند. شايد در اين مرحله دو طرف فكر كنند كه با اين كه جريان برخلاف ميلشان پيش رفته، اما در نهايت برنده هستند. يعني پسر، دختري را با جهيزيه آنچناني به خانه ميبرد و دختر مهريهاي آنچناني پشت قبالهاش يدك ميكشد. البته هر دوي اينها در اشتباهند چون هر دو در يك بازي ناخوشايند وارد شدهاند كه با معني يك زندگي زناشويي واقعي فاصله زيادي دارد، اما به هر حال اين بازي شروع ميشود و دختر و خانوادهاش نميتوانند از تهيه جهيزيهاي كه وعده دادهاند شانه خالي كنند چون فكر ميكنند كه به اين ترتيب، آبرو و ابهتشان پيش خانواده شوهر ميريزد. درست از اين نقطه است كه مشكلات سر باز ميكند و قرض گرفتنها و وام خريدنها و زير و رو كردن بازار براي خريد بهترين ماركها شروع ميشود. مشكل بعدي اين است كه هر روز لوازم زيباتر و لوكستري به بازار ميآيد و هر چه دختر بخرد، فردا بهترش ميآيد و او هم كه حاضر به چشم پوشيدن از آن كالاي زيبا و چشمنواز نيست، دوباره براي خريد پول طلب ميكند و خانواده را تحت فشار ميگذارد. براي همين است كه اغلب خانوادههاي دختردار ميگويند كمرشان زير بار مخارج شكسته است و از بس قسط دادهاند و هرچه درآوردهاند صرف بدهيهايشان كردهاند، خسته شدهاند.
مسلما اگر زندگي يك خانواده اين گونه پيش برود، هيچ لذتي در آن نيست. اين كه خودت را درگير مسابقهاي بيانتها كني كه تنها هدفش جا نماندن از ديگران و بزرگنمايي خود است، بيشتر از طعم شيرينش به تلخي ميزند. اصلا هدف از زندگي مشترك، رفتن به اين جادههاي خاكي نيست. ما ازدواج ميكنيم تا رشد كنيم و به آرامش برسيم و در كنار بهترين همسري كه انتخابش كردهايم و دوستش داريم، به روزهاي زندگي لبخند بزنيم ولي چه حيف كه آداب و رسوم غلط كه هيچ كداممان جسارت مقاومت در برابرش را نداريم، اجازه مزهمزه كردن طعم شيرين زندگي را به ما نميدهد.
مادرها و پدرها بخوانند
ديدن دختري كه عزيز پدر و مادر است، در خانهاي شيك و راحت، خستگي زحمات را از تن والدين به در ميكند به شرط آن كه اين خوشبختي پوشالي نباشد و همان طور كه ظاهرش زيباست، باطن زيبايي هم داشته باشد. دختر وقتي در خانه شوهر زندگي خوبي دارد كه انتخاب خوبي كرده باشد و مردي را به عنوان شريك زندگي برگزيده باشد كه واقعا لايق همسري است وگرنه داشتن بهترين مبلمان، پردههاي پرزرق و برق يا جديدترين ظروف كريستال نه ميتواند و نه تا به حال توانسته كسي را خوشبخت و محترم كند. پس خطابمان به پدر و مادرهاست، آنهايي كه محبت به فرزندانشان را بهانه و توجيه هر تصميم اشتباهي ميدانند. شما بايد الگوي يك زندگي درست براي جوانها باشيد و به جاي دامن زدن به خواستههاي نابجايشان به آنها بياموزيد كه خوشبختي واقعي چه شكلي است. البته اين حرفها به معني روانه كردن دختر با دست خالي به خانه شوهر نيست چرا كه اين كار هم معضلات خاص خودش را دارد بلكه منظور اين است كه بايد نگاه خانواده به جهيزيه، تهيه لوازم ضروري براي شروع يك زندگي باشد، آن هم به شرط آن كه متناسب با اوضاع اقتصادي خانواده باشد و دوران ميانسالي پدر و مادر به پرداخت بدهيهاي ناشي از خريد جهيزيه و فشارهاي مالي آن منحصر نشود.
البته خانوادههايي كه دختر دارند، از همان ابتداي تولد او، يك رسالت بزرگ به عهده دارند. آنها بايد از همان كودكي او را در قالب دختر جواني ببينند كه نيازهاي مادي متعددي دارد و از هيچكس بجز پدر و مادر توقع برآورده كردن نيازهايش را ندارد. براي همين پساندازهاي هر چند اندك ميتواند در روزهايي كه دختر در آستانه ازدواج است، واقعا كمك كار باشد و دست خانوادهها را بگيرد. حتي به رسم روزهاي قديم ميتوان بعضي اقلام جهيزيه را كه مرور زمان آسيبي به آنها نميزند، بتدريج خريداري كرد تا در روز موعود فشار كمتري براي خريد جهيزيه به خانوادهها وارد شود البته به شرط آن كه دختران هم بياموزند كه اين اقلام رسيده از گذشته را به بهانه قديمي بودن پس نزنند و خانواده را به مشكل نيندازند.
دخترها و پسرها بخوانند
تا به حال هيچكس خوشبختي را دو دستي تقديم فرد ديگري نكرده است. براي خوشبخت بودن بايد تلاش كرد بايد روي آرمانها ايستاد و روياها را تعقيب كرد حتي اگر به مذاق ديگران خوش نيايد. در ازدواج بايد اينگونه بود، بايد دنبال خوشبختي بود و كسي را انتخاب كرد كه خوشبختي، آرمان اصلي او نيز هست. چنين آدمهايي بيشك خوشبختي را در چيزهايي فراتر از لوازم منزل ميبينند. آنها ميدانند كه در يك استكان كمر باريك ساده هم ميتوان چاي نوشيد و احساس خوشبختي كرد. حتي ميتوان روي يك مبلمان ساده نشست و يك تلويزيون معمولي را تماشا كرد ولي خوش اقبالتر از كساني بود كه آخرين ماركهاي لوازم خانگي دنيا را در خانهشان جمع كردهاند. اصلا اصل زندگي همان دو نفري هستند كه با هم شب و روز را به سر ميبرند. اگر نگاه زوجها به زندگي اينگونه باشد، حتما ابهت جهيزيه و كاركردهاي پوشالياش در نظرشان ميشكند و معيارهاي مهمتري براي خوشبتي جاي آن را ميگيرد. البته اين به آن معني نيست كه دخترها و پسرها هم از رفاه و داشتن لوازمي كه رفاه ميآورد، صرفنظر كنند چون اين كالاها به كساني كه دنبال خوشبختياند، كمتر كمك ميكند تا طعم شيرين زندگي را بهتر بچشند، بلكه مقصود اين است كه نبايد همه چيز را فداي تجمل كرد، نبايد به چشم و همچشمي بها داد و نبايد به رقابتهاي بيفايده مبتلا شد. ميدانيد اگر بخواهيم به حرف همه اطرافيانمان گوش دهيم و دستوراتي را كه آنها صادر ميكنند، اجرا كنيم، بايد زندگيمان را به چند مدل طراحي كنيم؟
آن وقت فكر ميكنيد جايي براي زندگياي كه به ذائقه خودمان خوش بيايد، باقيميماند؟
جهيزيههاي تجملي و رقابتي يكي از آن گردابهايي است كه اگر درونش بيفتي، بايد تا ته آن بروي، پس چه بهتر كه اصلا نزديك اين گرداب نشوي.
دخترها شما هم بهتر است تا اين حد به خانوادهتان فشار نياوريد و آنها را به انجام خارج از توانشان وادار نكنيد و در فهرست بلند بالاي كالاي جهيزيه، جاي خالياي را هم در نظر بگيريد تا پس از رفتن به خانه بخت، دست در دست شوهرتان كمبودها را جبران كنيد.
باور كنيد لذت خريد كالاي مورد نياز كه محصول زحمت مشترك در خانه بخت است، شيرينياي دارد كه هيچ كالاي حاضر و آمادهاي كه برايش هيچ زحمتي نكشيدهاي، مشابه آن را ندارد.
منبع : جام جم آنلاین