شما در بخش انجمنهای گفتگو سایت دکتر رهام صادقی هستید، برای آشنایی با امکانات متنوع دیگر سایت اینجا کلیک کنید


به اينستاگرام سايت بپيونديد

طــــلاق عاطفي چگونه شكل مي‌گيرد؟

  1. زن و شوهرهايي كه روي كاغذ زوج هستند، درواقعيت جدا
    طــــلاق عاطفي چگونه شكل مي‌گيرد؟


    طلاق عاطفي به سردي رابطه ميان زن و شوهر گفته مي‌شود درواقع در اين رابطه ضعف ارتباط عاطفي زن و شوهر منجر مي‌شود به سردي تمامي روابطي كه يك زوج مي‌توانند با هم داشته باشند مانند رابطه روحي، جسمي، عاطفي و حتي گفتاري. وجود اين مشكل در يك رابطه باعث بي‌مهري و كم شدن انرژي مثبت در خانواده مي‌شود زوج‌ها در بيگانگي دنياي يكديگر گم شده‌اند و فقط براي هم حكم يك هم‌خانه يا يك مصاحب كه به او عادت كرده‌اند را دارند. اين افراد با فاصله‌اي كه از لحاظ روحي و جسمي با يكديگر دارند خط قرمزهايي را براي همديگر مشخص كرده‌اند و هركدام در خلوت خود ديگري را متهم مي‌كند. درك نكردن صحيح از رفتار و گفتار يكديگر، نداشتن شناخت كافي از روحيات طرف مقابل و عاقبت بي‌علاقگي و سردي نسبت به شريك زندگي خود همه و همه ‌دست به دست هم مي‌دهد تا يك طلاق عاطفي را در زندگي زوج‌ها به‌وجود بياورد.هيچ آمار دقيقي از ميزان وجود طلاق عاطفي در دست نيست ولي مي‌توان به جرات گفت آمار طلاق عاطفي در كشورما از طلاق قانوني بيشتر است در اين مطلب شما را با علل و عوامل به وجود آمدن طلاق عاطفي، نشانه‌هاي آن و راهكارهايي براي رهايي از آن آشنا مي‌كنيم.


    --------------------------------------------------------------------------------


    خانه‌اي كه همه را فراري مي‌دهد


    در اين خانواده‌ها افراد نسبت به خانه خود حسي كه بايد داشته باشند را ندارند. همه افراد خانواده به هر نحوي مي‌خواهند زمان كمتري را در خانه سپري كنند. جو سرد، بي‌روح و سكوت خالي از شور و نشاط در خانه حاكم است و اين جو همه را فراري مي‌دهد. بچه‌ها در اين خانه هيچ حس امنيت و آرامشي دريافت نمي‌كنند و بيشتر تمايل دارند وقت خود را بيرون از خانه و با دوستان خود بگذرانند؛ جامعه ناامن آماده پذيرش اين افراد است و متاسفانه اين بچه‌ها تمايل به استفاده از موادمخدر، ارتباط‌هاي ناسالم و نامشروع و انجام كارهاي خلاف و غيرعرف نشان مي‌دهند و هم به خود و هم به جامعه آسيب وارد مي‌كنند و برخي نيز دچار افسردگي و در خود فرورفتن مي‌شوند و مسلما چنين بچه‌هايي براي آينده خود و تشكيل يك زندگي جديد هيچ الگوي مناسبي پيش‌رو نداشته‌ و شايد آن‌ها نيز در آينده دچار مشكل پدرومادرهاي خود شوند.


    --------------------------------------------------------------------------------


    از گله تا توهين


    طلاق عاطفي معمولا از شكايت و گله‌گذاري زوج‌ها نسبت به هم شروع مي‌شود. انتظاراتي كه گفته مي‌شود ولي برآورده نمي‌شود درواقع نيازهاي 2طرف از يكديگر تامين نمي‌شود. به نيازها و خواسته‌هاي ديگري اهميت داده نمي‌شود طوري كه انگار زن و شوهر يكديگر را مي‌بينند ولي صداي هم را نمي‌شنوند و اين مرحله آغازين شروع طلاق عاطفي است.در مرحله بعد نزاع زناشويي رخ مي‌دهد انتظاراتي كه قبلا به آرامي مطرح مي‌شد حالا با صداي بلند و داد و بيداد بيان مي‌شود و آرامش نسبي جاي خود را به خشم مي‌دهد؛ خشمي كه خود را به شكل‌هاي گوناگون نشان مي‌دهد. خشم دروني تبديل مي‌شود به صداي بلند، پرتاب كردن وسايل و برخورد فيزيكي‌ با توهين و تحقير. پس از اين مرحله اختلاف‌ها بيشتر شده و ديوار سكوت مابين زن و شوهر قرار مي‌گيرد و اين به معناي نشنيده شدن و نديده گرفتن است يعني هر 2 در مقابل يكديگر ناتوان شده‌اند و هركس به دنياي دروني خود فرو مي‌رود و ديگر اهميتي به طرف مقابل نمي‌دهد كه  كار به جايي مي‌رسد كه براي يكديگر تنها و تنها حكم يك هم‌خانه را بازي مي‌كنند و حتي جاي خواب خود را از يكديگر جدا مي‌كنند.


    --------------------------------------------------------------------------------


    يا اول ازدواج يا سال‌ها بعد


    در هرسني و با هرشرايطي مي‌توان انتظار به وجود آمدن طلاق عاطفي را داشت؛ نمي‌توان گفت كه علت به وجود آمدن طلاق عاطفي خانواده‌ها به هم شباهت دارد؛ اين مشكل مي‌تواند در رابطه يك زوج جوان كه سن ازدواج آن‌ها 2تا 3 سال است رخ دهد يا مي‌تواند در يك خانواده‌اي كه چند بچه كوچك و بزرگ دارند باشد يا حتي در خانواده‌اي كه بچه‌هاي‌شان به حدي رسيده‌اند كه هركدام به دنبال زندگي خود رفته‌اند رخ دهد كه به اصطلاح به اين مرحله سندرم آشيانه خالي نيز گفته مي‌شود.

    اما بيشترين ميزان طلاق عاطفي در سال‌هاي اول ازدواج رخ مي‌دهد، وقتي كم‌كم بچه‌ها به جمع خانواده‌ اضافه مي‌شوند و زوج سرگرمي بيشتري نسبت به قبل دارند اين مسئله كمتر احتمال دارد ولي با بزرگ‌تر شدن بچه‌ها باز هم احتمال طلاق عاطفي پررنگ مي‌شود. در يك زندگي زناشويي زوج‌ها در طول مسير هدف‌هايي دارند و وقتي اين هدف‌ها به حداقل مي‌رسد مي‌توان انتظار طلاق عاطفي را داشت.


    --------------------------------------------------------------------------------


    بيماري جسم و روح


    فردي كه دچار طلاق عاطفي شده است به خود و سلامت فردي خود بي‌توجه مي‌شود و حتي به سلامت ديگر افراد خانواده نيز اهميت كمتري مي‌دهد؛ وظايف خود را به درستي انجام نمي‌دهد و مسئوليت‌هاي خود را در مقابل ديگر افراد خانواده به‌سردي و بي‌هيچ ميل و رغبتي انجام مي‌دهد.

    اگر اين فرد يك خانم باشد نسبت به نظافت منزل و ديگر امور مربوط كندتر از قبل عمل مي‌كند و اكثرا هميشه كارهاي عقب‌مانده يا نيمه‌كاره دارد ولي حوصله و رغبتي براي انجام دادن آن‌ها ندارد اگر يك مرد باشد نسبت به كار كردن و وظايف خود سردتر از قبل مي‌شود و اين مشكل موجود را 2برابر مي‌كند، آشفتگي روحي و ذهني به آشفتگي ظاهري گره مي‌خورد و وضع را بدتر از قبل مي‌كند. شخص از لحاظ روحي در شرايطي قرار دارد كه هيچ رغبتي براي شاد بودن يا حضور در جمع‌هاي شاد ندارد و عموما تنهايي را ترجيح مي‌دهد تا كم‌كم به افسردگي دچار مي‌شود و به جز سلامت روحي كه بيمار شده است سلامت جسم نيز به خطر مي‌افتد.


    --------------------------------------------------------------------------------


    سن هم مهم است


    براي ازدواج در اكثر موارد بايد سن مرد از زن بيشتر باشد ولي اين اختلاف سن نبايد از 7 تا 10 سال بيشتر  باشد زيرا در اين شرايط 2 انسان با 2 دنياي مختلف و در 2 مرحله زندگي از هم قرار دارند و مسلما درك صحيحي از دنياي هم ندارند به‌طور مثال به احتمال زياد مردي كه 35 سال دارد با خانمي كه 22 سال دارد ازدواج ‌كند، اين 2 بعد از چندسال كه از زندگي بگذرد تازه متوجه مي‌شوند هركدام نيازها و خواسته‌هاي متفاوتي با يكديگر دارند، زن تازه مي‌خواهد شوروهيجان جواني را تجربه كند ولي مرد اين دوره را سپري كرده و مي‌خواهد در آرامش بيشتري زندگي كند و اينجاست كه از هم فاصله مي‌گيرند و هركدام غرق در دنياي خود مي‌شوند. اگر سن زن از مرد بيشتر باشد هم در اكثر موارد مشكل ديگري را به وجود مي‌آورد زيرا زن‌ها زودتر از مردها به سن بلوغ مي‌رسند، زودتر مي‌فهمند و زودتر از لحاظ بدني آماده مي‌شوند در اين شرايط يك زن كه از شوهر خود بزرگ‌تر است دائم در فكر خود شوهرش را از دست مي‌دهد و هميشه به زن‌هايي كه از او كوچك‌تر و زيباتر هستند حسادت مي‌كند و هميشه آن‌ها را جلوي خود در كنار شوهرش قرار مي‌دهد و بعد مقايسه مي‌كند و به اين ترتيب هم روحيه خود را از دست مي‌دهد و هم به خاطر شك و سوء‌ظن خود ساخته نسبت به همسرش بدگمان مي‌شود و مرد هم بعد از چندسال تازه متوجه مي‌شود كه نبايد با زني كه از خودش بزرگ‌تر بوده ازدواج مي‌كرده و اين موضوع را دائم به همسرش گوشزد مي‌كند در اين‌جا از يكديگر فاصله مي‌گيرند و هركدام در روياهاي خويش نيمه گمشده خود را مي‌يابد و از انتخابي كه داشته احساس ندامت و پشيماني مي‌كند، در اين مورد زوج‌ها به سرعت از لحاظ روحي از يكديگر فاصله مي‌گيرند و طلاق عاطفي شكل مي‌گيرد.


    برترین ها
     
    تشکر شده توسط : 3 کاربر
تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
صفحه 1 از 1


پرش به:  

شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید

Powered by phpBB ©



Forums ©

.: مسئوليت مطالب، تبليغات و محصولات ديگر سايتها به عهده خودشان است :.
.:: برداشت از مطالب اين سايت فقط با کسب مجوز از مدیریت و با ذکر مبنع و آدرس به صورت لینک بلامانع است ::.
.::: کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دکتر رهام صادقی بوده و هرگونه سواستفاده از آن طبق ماده 12 قانون جرایم رایانه ای قابل پیگیری است :::.


ارسال ایمیل به دکتر رهام صادقی


مدت زمان ایجاد صفحه : 0.19 ثانیه (39)