با سلام
من مدت 8ماهه که ازدواج کردم همسرم مرد خوب و با منطقی هستش و من واقعا بهش علاقه مندم اون یکی از معاونین یک شرکت دولتی هستش و 10سال با من اختلاف سنی داره.چیزی که فکر منو مشغول کرده اینه که ماههای نخست ازدواجمون اون خیلی به من توجه میکرد گاهی با من تماس میگرفت گاهی مسیج میفرستاد گاهی
برای دیدنم وقت میگذاشت اما الان فقط منم که بهش زنگ میزنم یا مسیج میفرستم یا دوست دارم ببینمش که اون
رقبتی به دیدن من نشون نمیده نمیدونم مشکل از کجاست؟بهم میگه من محرم اسرارشم یا دوستم داره اما اصلا دیگه بهم توجهی نداره توی رابطه زناشوییمون هم براش کم نگذاشتم ولی سر در نمیارم چرا ایشون سرد شدند؟؟؟؟؟؟
راه حلی که خودم دارم اعمال میکنم اینه که چند روزی نه بهش زنگ بزنم نه مسیج بفرستم تا ببینم اون دلش برام
تنگ میشه یا نه.دلم طاقت نمیاره اما تحمل میکنم
به نظر شما اشکال من در چیه؟جدیدا خیلی روی خودم حساس شدم قد بلندم و اندام متوسط دارم زیبایی صورتم هم معمولیه ولی به قول همسرم خیلی لطیف هستم من که معمولی ام چرا منو نمیخواد؟
هر بار حرف دیدار میزنم میگه گرفتاره نمیدونم چیکار کنم اون عادت نداره به گفتن کلمات محبت آمیز اما جدیدا اسمم هم صدا نمیزنه، دارم گریه میکنم....چون نمیدونم گناه من چیه؟شاید باید ازش جدا بشم....
من هیچ تجربه دوستی با کسی را نداشتم و همسرم عشق اول منه
به نظر شما اشکال در چیه؟
ما اختلاف طبقاتی کمی داریم تموم خانواده من تحصیل کرده هستند حتی من همونطوری که پیامبر گفته خودم رو برای همسرم آراسته میکنم اما ایشون.....
از شما خواهش میکنم بنده را راهنمایی کنید
سپاسگذارم
من مدت 8ماهه که ازدواج کردم همسرم مرد خوب و با منطقی هستش و من واقعا بهش علاقه مندم اون یکی از معاونین یک شرکت دولتی هستش و 10سال با من اختلاف سنی داره.چیزی که فکر منو مشغول کرده اینه که ماههای نخست ازدواجمون اون خیلی به من توجه میکرد گاهی با من تماس میگرفت گاهی مسیج میفرستاد گاهی
برای دیدنم وقت میگذاشت اما الان فقط منم که بهش زنگ میزنم یا مسیج میفرستم یا دوست دارم ببینمش که اون
رقبتی به دیدن من نشون نمیده نمیدونم مشکل از کجاست؟بهم میگه من محرم اسرارشم یا دوستم داره اما اصلا دیگه بهم توجهی نداره توی رابطه زناشوییمون هم براش کم نگذاشتم ولی سر در نمیارم چرا ایشون سرد شدند؟؟؟؟؟؟
راه حلی که خودم دارم اعمال میکنم اینه که چند روزی نه بهش زنگ بزنم نه مسیج بفرستم تا ببینم اون دلش برام
تنگ میشه یا نه.دلم طاقت نمیاره اما تحمل میکنم
به نظر شما اشکال من در چیه؟جدیدا خیلی روی خودم حساس شدم قد بلندم و اندام متوسط دارم زیبایی صورتم هم معمولیه ولی به قول همسرم خیلی لطیف هستم من که معمولی ام چرا منو نمیخواد؟
هر بار حرف دیدار میزنم میگه گرفتاره نمیدونم چیکار کنم اون عادت نداره به گفتن کلمات محبت آمیز اما جدیدا اسمم هم صدا نمیزنه، دارم گریه میکنم....چون نمیدونم گناه من چیه؟شاید باید ازش جدا بشم....
من هیچ تجربه دوستی با کسی را نداشتم و همسرم عشق اول منه
به نظر شما اشکال در چیه؟
ما اختلاف طبقاتی کمی داریم تموم خانواده من تحصیل کرده هستند حتی من همونطوری که پیامبر گفته خودم رو برای همسرم آراسته میکنم اما ایشون.....
از شما خواهش میکنم بنده را راهنمایی کنید
سپاسگذارم