من 6 ماهه که ازدواج کردم و قبلش چند ماهی هم عقد کرده بودم که به خواست خودم و موافقت شوهرم هیچ تماس جنسی نداشتیم تا شب عروسی که با مشقات فراوان و اینکه نمیشد و نهایتا اینکه من جز درد چیزی نفهمیدم اینکار انجام شد. اما برام جالب بود که بعد از همون شب اول شوهرم دیگه به اینکار تمایلی نداشت و درد من رو بهانه می کرد و اینکه نمیخواد منو اذیت کنه. با این وجود من هنوز اون موقع ها داغ بودم و مطمئن که هرچه بیشتر اینکار رو انجام بدیم درد من کمتر میشه و از نظر جنسی و براورده کردن خواسته های همدیگه با هم بیشتر هماهنگ میشیم.
به هر حال 7-8 روز اول ازدواج, روزی یک بار رابطه جنسی داشتیم که هر بار بشروع کننده من بودم که خوب یک جورایی ناراحتم میکرد . چون من از همه دوستام شنیده بودم که چقدر شوهراشون به رابطه جنسی مشتاق بودند و لحظه ای به اونها امون نمیدادند. این در حالی بود که از نقطه نظر قیافه من چیزی از اونها کم نداشتم و تازه چندین سال هم از همسرم جوانتر بودم و به زعم خودم با عشق ازدواج کرده بودیم. تا اینکه تصمیم گرفتم جلوی خودمو بگیرم و دیگه من شروع نکنم تا ببینم آیا شوهرم پیشقدم میشه یا نه که نتیجه اش 2 ماه بدون رابطه جنسی بود!!!!!!!!!
بعد از اون 2 ماه من کمی باهاش صحبت کردم و به روش آوردم که فهمیدم که به من بی میله و اینا که خودش شدیدا رد کرد و دلایلی مثل درد من, استرسهای زندگی و غیره رو بهانه کرد. حتی دلایل عجیبی میاورد که چون در دوران عقد مجبور بوده جلوی خودشو بگیره,حالا هم مشکل به هم زده یا اینکه فلسفه می بافت که رابطه جنسی در نظراون برای زنهای خرابه و ....بعدش 2-3 بار برای رابطه جنسی تلاش کردیم که اینبار هم ناموفق بود و مشکل جدیدی پیش اواصلا همسرم قادر به حفظ نعوظ نبود. من ازش خواستم به پزشک مراجعه کنه که نکرد و مشکلشو به کل انکار کرد و در عوض گفت من باید برم دکتر تا خودمو سفت نکنم که نعوظش دچار مشکل بشه!
به هر حال از اون به بعد ما دیگه هیج تماس جنسی نداشتیم و من دارم کم کم به شدت افسرده میشم. نمیتونم درس بخونم و در انجام نظم و ترتیب کارها و وسایلم که قبلا وسواس داشتم کاهل شدم. هیج علاقه ای ندارم سر کلاسهام حاضر بشم و تبدیل به یک دختر شلخته و درس نخون شدم. تا زن حامله میبینم صورتمو بر میگردونم چون یادم میاره شوهر من از این عرضه ها نداره. یا اینکه تا در فیلمی صحنه جنسی می بینم از شدت حسادت تلویزیونو خاموش میکنم و تا چند روز عصبی میشم. هر وقت خوشحال و خندان و دست در دست جلوی مردم هستیم هی به خودم می گم اصلا اینا فکرشم میکنند که این مرد اصلا و ابدا به من دست نمیزنه !!!!! نمیدونید چه حالی میشم وقتی می بینم مردها از سر و کول زنهای حتی زشتشون بالا میرند اونوقت شوهر من شب دوم عروسی پشتشو به من میکنه و میخوابه!
نکته مهمتراینکه در همون چند باری که رابطه جنسی داشتیم متوجه شدم که شوهر من در عین حال بسیار نسبت به ظاهر من ایرادگیره. در حالی که خودش 30 کیلو اضافه وزن داره مدام اضافه وزن من به روم میاره یا مثلا میگه مثل حامله ها هستی کوچکترین موی زائدی که به جا مونده باشه از نظرش پنهان نمیمونه. اگر من ببوسمش فوری خودشو عقب میکشه. این باعث شده که تا حالا به 12 تا دندانپزشک!!! و 1 پزشک زنان مراجعه کنم تا از نیود بوی بد دهان و واژنم مطمئن بشم. اما انگار نمیتونم به حرف دکترها اعتماد کنم اگر من چیزیم نیست چرا اون مثل جذامی ها از من فرار میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا؟ چرا؟
راستی بد ندیدم این نکته رو هم اضافه کنم که تا حالا چندین بار متوجه شدم که ایشون در خلوت فیلم پورنو میبینه و مشتری دائمی سایتهای پورن هست. یک بار که به روش آوردم گفت برای بهتر شدن کیفیت زندگی جنسی نداشته امونه که به سراغ اینجور چیزها میره! یعنی من گوشام درازه دیگه!
یا وقتی از هیکلم ایراد میگیره دائم ستاره های پورن رو مثال میزنه که پس چطور پوست اونها صاف و صیقلی و چنین و چنانه. اگر اونها میتونند اونجوری باشند خب منم میتونوم دیگه!!!!!
به هر حال 7-8 روز اول ازدواج, روزی یک بار رابطه جنسی داشتیم که هر بار بشروع کننده من بودم که خوب یک جورایی ناراحتم میکرد . چون من از همه دوستام شنیده بودم که چقدر شوهراشون به رابطه جنسی مشتاق بودند و لحظه ای به اونها امون نمیدادند. این در حالی بود که از نقطه نظر قیافه من چیزی از اونها کم نداشتم و تازه چندین سال هم از همسرم جوانتر بودم و به زعم خودم با عشق ازدواج کرده بودیم. تا اینکه تصمیم گرفتم جلوی خودمو بگیرم و دیگه من شروع نکنم تا ببینم آیا شوهرم پیشقدم میشه یا نه که نتیجه اش 2 ماه بدون رابطه جنسی بود!!!!!!!!!
بعد از اون 2 ماه من کمی باهاش صحبت کردم و به روش آوردم که فهمیدم که به من بی میله و اینا که خودش شدیدا رد کرد و دلایلی مثل درد من, استرسهای زندگی و غیره رو بهانه کرد. حتی دلایل عجیبی میاورد که چون در دوران عقد مجبور بوده جلوی خودشو بگیره,حالا هم مشکل به هم زده یا اینکه فلسفه می بافت که رابطه جنسی در نظراون برای زنهای خرابه و ....بعدش 2-3 بار برای رابطه جنسی تلاش کردیم که اینبار هم ناموفق بود و مشکل جدیدی پیش اواصلا همسرم قادر به حفظ نعوظ نبود. من ازش خواستم به پزشک مراجعه کنه که نکرد و مشکلشو به کل انکار کرد و در عوض گفت من باید برم دکتر تا خودمو سفت نکنم که نعوظش دچار مشکل بشه!
به هر حال از اون به بعد ما دیگه هیج تماس جنسی نداشتیم و من دارم کم کم به شدت افسرده میشم. نمیتونم درس بخونم و در انجام نظم و ترتیب کارها و وسایلم که قبلا وسواس داشتم کاهل شدم. هیج علاقه ای ندارم سر کلاسهام حاضر بشم و تبدیل به یک دختر شلخته و درس نخون شدم. تا زن حامله میبینم صورتمو بر میگردونم چون یادم میاره شوهر من از این عرضه ها نداره. یا اینکه تا در فیلمی صحنه جنسی می بینم از شدت حسادت تلویزیونو خاموش میکنم و تا چند روز عصبی میشم. هر وقت خوشحال و خندان و دست در دست جلوی مردم هستیم هی به خودم می گم اصلا اینا فکرشم میکنند که این مرد اصلا و ابدا به من دست نمیزنه !!!!! نمیدونید چه حالی میشم وقتی می بینم مردها از سر و کول زنهای حتی زشتشون بالا میرند اونوقت شوهر من شب دوم عروسی پشتشو به من میکنه و میخوابه!
نکته مهمتراینکه در همون چند باری که رابطه جنسی داشتیم متوجه شدم که شوهر من در عین حال بسیار نسبت به ظاهر من ایرادگیره. در حالی که خودش 30 کیلو اضافه وزن داره مدام اضافه وزن من به روم میاره یا مثلا میگه مثل حامله ها هستی کوچکترین موی زائدی که به جا مونده باشه از نظرش پنهان نمیمونه. اگر من ببوسمش فوری خودشو عقب میکشه. این باعث شده که تا حالا به 12 تا دندانپزشک!!! و 1 پزشک زنان مراجعه کنم تا از نیود بوی بد دهان و واژنم مطمئن بشم. اما انگار نمیتونم به حرف دکترها اعتماد کنم اگر من چیزیم نیست چرا اون مثل جذامی ها از من فرار میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا؟ چرا؟
راستی بد ندیدم این نکته رو هم اضافه کنم که تا حالا چندین بار متوجه شدم که ایشون در خلوت فیلم پورنو میبینه و مشتری دائمی سایتهای پورن هست. یک بار که به روش آوردم گفت برای بهتر شدن کیفیت زندگی جنسی نداشته امونه که به سراغ اینجور چیزها میره! یعنی من گوشام درازه دیگه!
یا وقتی از هیکلم ایراد میگیره دائم ستاره های پورن رو مثال میزنه که پس چطور پوست اونها صاف و صیقلی و چنین و چنانه. اگر اونها میتونند اونجوری باشند خب منم میتونوم دیگه!!!!!