با سلام فرامرز هستم 21 ساله
چند سالی هست که مشکلاتی پیدا کردم
حدود 2 سال هست که به روانپزشک مراجعه کردم
علاءمم رو براش گفتم:میل به خودکشی (زندگی بزام حیلی پوچ و بی اهمیت شده بود)
به تمام چیزهایی که قبلا اعتقاد داشتم حالا می خندیدم
دائم یکی بهم میگفت این خدایی که تو میپرستی چه جوری به وجود اومده و اینکه چی کسی گفته شیطان باید به انسان سجده می کرد همیشه نماز می خوندم ولی الان اگه بخئام هم نمیتونم
یه مدت بود به مادرم به یه چشم دیگه نگاه می کردم (رابطه جنسی با مادرم)
وقتی بازی کامپیوتری می کردم بهدش عذاب وجدان می گرفتم که چرا آدمای تو بازی رو کشتم
و نکنه وقتی که کامپیوتر خاموش از توش در بیان و منو بکشن
دکتر بهم گفت که ocd دارم بهم آلانزاپین نورتریپتیلین فلوکسامین داد اون اوایل خوب بود ولی الان حالم بدتر شده با اینکه 21 سالم شبا می تر سم تنها بخوابم می گم یکی نیاد تو خواب خفم کنه سوار ماشین که می شم همش یکی بهم میگه در رو باز کنم و خودم رو بندازم بیرون
بالای پشت بام خونمون جرات نمی کنم برم چون بازم یکی بهم میگه خودم پرت کنم پایین
از مرگ خیلی می ترسم همش خودم رو تو قبرستون احساس می کنم اینکه اگه بمیرم بعدش چی میشه از کارایی که کردم خیلی می ترسم شبا همش خواب قبرستون میبینم
تمام زندگیم شده فکر کردن به اون دنیا با اینکه همش 21 سالم هر شب فکر می کنم شب آخر زندگیم تو رو خدا کمکم کنید
راستی یه مدت ریسپریدون و بی پریدون هم مصرف می کردم ولی باز هم فایدهای نداشت
چند سالی هست که مشکلاتی پیدا کردم
حدود 2 سال هست که به روانپزشک مراجعه کردم
علاءمم رو براش گفتم:میل به خودکشی (زندگی بزام حیلی پوچ و بی اهمیت شده بود)
به تمام چیزهایی که قبلا اعتقاد داشتم حالا می خندیدم
دائم یکی بهم میگفت این خدایی که تو میپرستی چه جوری به وجود اومده و اینکه چی کسی گفته شیطان باید به انسان سجده می کرد همیشه نماز می خوندم ولی الان اگه بخئام هم نمیتونم
یه مدت بود به مادرم به یه چشم دیگه نگاه می کردم (رابطه جنسی با مادرم)
وقتی بازی کامپیوتری می کردم بهدش عذاب وجدان می گرفتم که چرا آدمای تو بازی رو کشتم
و نکنه وقتی که کامپیوتر خاموش از توش در بیان و منو بکشن
دکتر بهم گفت که ocd دارم بهم آلانزاپین نورتریپتیلین فلوکسامین داد اون اوایل خوب بود ولی الان حالم بدتر شده با اینکه 21 سالم شبا می تر سم تنها بخوابم می گم یکی نیاد تو خواب خفم کنه سوار ماشین که می شم همش یکی بهم میگه در رو باز کنم و خودم رو بندازم بیرون
بالای پشت بام خونمون جرات نمی کنم برم چون بازم یکی بهم میگه خودم پرت کنم پایین
از مرگ خیلی می ترسم همش خودم رو تو قبرستون احساس می کنم اینکه اگه بمیرم بعدش چی میشه از کارایی که کردم خیلی می ترسم شبا همش خواب قبرستون میبینم
تمام زندگیم شده فکر کردن به اون دنیا با اینکه همش 21 سالم هر شب فکر می کنم شب آخر زندگیم تو رو خدا کمکم کنید
راستی یه مدت ریسپریدون و بی پریدون هم مصرف می کردم ولی باز هم فایدهای نداشت