اسلام خدمت عزيزان من از زمان كودكى دچار دلشوره واسترس ميشدم وبه محض مضطرب شدن دچار اسحال وصدادادن شكم واحساس پخش شدن يه مايع خنك در سرم وكاهش هوشيارى ميشدم وگاهى كه استرس وياترس شديدى داشتم حتى امكان داشت تا چندثانيه فراموش كنم كجاهستم مثل اينكه درحالت شوك باشم ،درآن زمان حالات ديگرى هم داشتم مثلا اينكه در درونم من روكنترل ميكنند يا احساس ميكردم صداهايى ياكسانى بامن صحبت ميكنند،چندبارى دركودكى درخواب راه رفتم وبعد به گفته پدرومادرم من رو ازخواب بيدار ميكردند وبه رختخواب ميبردند اما من فقط يك بار ان رو يادم هست وهميشه خوابهايى رو ميديدم كه اشياه كوچكي مثل يك توپ يهو اونقدر بزرگ ميشوند كه ميخواهند من رو هم له كنند(يه مطلبي خوندم كه اين يك نوع صرع هست)،هميشه بعد از خواب ظهر دچار سردرد شديد ميشدم وگاهى حالت كاهش هوشيارى زمان ترس رو داشتم وباگذر مثلا نيم ساعت رفته رفته بهتر ميشدم واكثرا سرگيجه داشتم وازاجتماع ترس داشتم وبعداز ضربه اى كه زياد هم شديد نبود در سن 12 به پشت سرم وارد شد هرچندوقت يكبار از چشم چپم حالت يك فشفشه روشن ميدان ديدم رو ميگرفت تا به هردو چشمم ميرسيد ودراخر بعد چنددقيقه برطرف ميشد ولى تاچندساعت بعدش دچار سردرد بودم وبه مرور بابالا رفتن سنم به 15سال دچار سردرد هاى مكرر مخصوصا بعد خواب ظهر بودم كه حساسيتم به بوها زياد ميشد وهر بويى من رو دچار تهوع ميكرد ازپيش مانكن ها كه رد ميشدم احساس ميكردم چشمم سفيدي ميره وهوشياريم كم ميشه وكاملا غير ارادي بود وگاهي فاصله ها برام خيرقابل اندازه گيري ميشد مثلا نميدونستم يك شيي بهم نزديكه يادوره اماهميشه احساس ميكردم اين حالات طبيعي هستند تا در17سالگى بعد از امتحانات دچار سردرد شديدتري شدم كه احساس فشارروي بيني وپشت چشم داشتم وزماني كه براي خواب سرم رو روي بالش ميگذاشتم احساس ميكردم از همه جابه سرم فشار ميارن ياگاهى توي خواب مثل كسايي كه صرع دارن دندونام رو روي هم فشار ميدادم البته اين به صورت خواب بود وهرچه تلاش ميكردم اين كار رو نكنم ودهنم روباز كنم نميشد وبعد از بيداري از خواب فكم ودندانهام درد ميكرد وپيش پزشك عمومي رفتم وكلروديازپوكسايد براي 5شب به من داد بهتر شدم اما چندماه بعد دوباره بعدامتحان دچار اين حالت شدم وپيش پزشك مغزواعصاب رفتم واز سرمMRIگرفت وازمايش وخون وتيروييد همه چيز نرمال بود ومن رو به روانپزشك معرفي كردند اون زمان خيلي استرس داشتم ووسواس وافسردگى وزمان خواب رفتن دچار تنگي نفس ميشدم واز خواب ميپريدم وميلي به غذا نداشتم نميدونستم كي شب وكي روزه تااينكه دكتر روانپزشك به من داروي پرفنازين 1رو دادند وفلكستين هردورو شب وبعد يه مدت فلوكستين رو ظهر وصبح هم افزايش دادند بهتر بودم سردرد ها استرس افسردگي واحساسات اينكه كنترل ميشم وياصداهايي رو ميشنوم فروكش كردند كم كم بود كه فهميدم همه ادمها اينطور نيستند واين يك بيماري روانيه من تقريبا از زمان ثبات دوزهاي دارو 5ماه دارو خوردم اماچون مامانم ميگفت جوان هستي واين دارو ها عوارض دارند علارغم نظر دكتر كه ميگفت بايد دوره درمان طي بشه داروهارو قطع كردم اما 3سال بعد دوباره دچار استرس وترس وافسردگي ووسواس شدم پيش پزشك رفتم وداروي سيتالوپرام رو به من داد براي شب اون زمان ماه رمضان بودومن روزه ميگرفتم سحر اولين قرص سيتالوپرام رو خوردم اما صبحش خيلي حالم بد بود لرزش وبي قراري داشتم حالت تهوع ونگراني اون روز زمان خواب ظهروشب نفسم موقع خواب ميگرفت كه بعدها فهميدم بهش ميگن اپنه تنفسي ازترس رفتم پيش پزشك اورژانس وگفت سيتالوپرام رو نخور وبجاش بهم فلوكستين وپرپرانولول داد چون حالت پنيك رو هم داشتم وگفت در اولين فرصت پيش روانپزشكم برم ،رفتم وروانپزشك كلونازپام رو هم به فلوكستين وپرپرانولول اضافه كرد خوب بود امابعديه مدت باز دچاراسترس شديد ميشدم وپزشك هم ايمي پرامين رواضافه كرد وبعدها دزيپرامين روباهاش عوض كرد ويك مدت بعد براى مدت يك ماه بوپروپيون روهم اضافه كرد وبه مرور دزيپرامين روقطع كرد ودراخر سرترالين رو بافلوكستين به مرورتعويض حدود 7ماهى كلونازپام وسرترالين ميخوردم بهترشده بودم درواقع بامعده حساسي كه داشتم تو اين دوران بوپرپيون وكلونازپام وسرترالين خيلي به من ساختن البته دراواخر پيش روانشناس هم براي كمك به وسواس ميرفتم ودراخر داروها رو تحت نظر پزشك قطع كردم اما بعد 6ماه از قطع دارو براي دانشگاه ثبت نام كردم وخيلي دچار استرس شدم يك ماهي كلونازپام خوردم 1-4 قرص وخوب بود امابه مرور قطعش كردم وبعد يكهفته بعدخواب ظهرباديدن رعد وبرق بدون اينكه ازش ترس داشته باشم دچار پنيك واسترس شدم اخه كارم خدمات كامپيوتريه وخيلي هم ادم استرسي هستم والبته تومدت قطع دارو خيلي كم ميخوابيدم وخيلي از كامپيوتر استفاده ميكنم باز پيش پزشك رفتم وبهم سرترالين 50 شب وروز نصف قرص بعد 5روز يك قرص وتري فلوپرازين 1 ظهروشب يك قرص اما فرداي روزي كه دارو رو خوردم دچار لرزش وتهوع واسترس و... شدم دكتر دوز سرترالين رو به 1-4 فقط شب تاهفت روز وبه تدريج افزايش تا يك قرص ،كم كرد وگفت اكثرا زمان شروع اين دارو اين مشكل پيش مياد واگر با اين دوز جديد هم مشكل داشتي بيا تا دارو رو عوض كنم اماباز مشكل داشتم وپزشك بجاي سرترالين كليمي پرامين بهم داد اما باز هم نتونستم شب وظهر بخوابم وشب همش خوابهاي بي معني ازاشيا يافيلمهايي رو كه ديده بودم به طوري كه همش تكرار ميشدند رو ميديدم وترس شديد واپنه داشتم واينقدربخاطر بي خوابي واسترس گيج ومنگ بودم كه همش احساس غش كردن وسياهي ياسفيدي رفتن چشم وبي قراري شديد داشتم خيلي حالت عجيبي بود ومنم خسته شدم و دارو ها رو قطع كردم وفقط كلونازپام1 نصف قرص رو خوردم وشب بلااخره تونستم بخوابم الان بعد يكهفته كه كلونازپام رو نصف ميخورم بهتر شدم واز پزشك داروخانه پرسيدم كه سرترالين با كلونازپام مشكلي نداره گفت اگه بينشون 12ساعت فاصله باشه بهتره منم سرترالين رو ظهرها ميخورم وشروع كردم سرترالين 50رو 1-4 قرص براي يكهفته وبه تدريج نصف تا يك قرص ميخوام بخورم روز اولش لرزش ومعده درد ونفخ داشتم اما الان بعد چهار روز خوردن بهترم اماديشب بازدچاراسترس شدم ولي بعدخوردن كلونازپام راحت خوابيدم اماصبح بيدارشدم وحال عجيبي داشتم خيلي استرس داشتم وگيج ومنگ بودم يه يك ساعتي خوابيدم وبهترشدم اماباز ظهراسترس پيداكردم وشكمم صداميداد وكمي اصحال داشتم وظهرنتونستم راحت بخوابم وهمش خوابهاي تكراري ميديدم مثلا اينكه دارم با منوي موبايلم ور ميرم ووقتي هم استرس پيدا ميكنم حتي توي گرماي تابستان گاهي دچار لرز ميشم سوال من اينه كه بايد چيكار كنم ايا اين مشكل حل شدنيه يا نه من خيلي در مورد بيماري هاي رواني توي اين چندسال خوندم وداروهاشون وعوارضش ومطالب برام قابل فهم شده اما زماني كه دچار استرس يا پنيك ميشم احساس ميكنم همه چيز تمومه ومن هيچ وقت خوب نميشم وهميشه بايد دارو بخورم واگر قطع كنم دارو رو باز بيمار ميشم ياميترسم يه وقتي كه روز تعطيله ياپزشكم مسافرته بيماريم عود كنه و... خيلى بدم ميادوقتي بهم ميگن سالمي وچيزيت نيست اخه اگه چيزيم نيست اين حالت ها چيه خيلياشون غير ارادين وهنوز هم گاهي فاصله هابرام غير قابل تشخيص ميشن ويااحساس ميكنم توي زماني كه بيدارم توي خواب دارم سير ميكنم معمولا مشكلم تو تابستان اوج ميگرفت بجز امسال كه توي زمستان بودگاهي شك ميكنم كه بيمارم ديگه خسته شدم ديگه احساس ميكنم ميخوام ديونه بشم دلم ميخواد مثل جواناي ديگه زندگي كنم برم بگردم و..... لطفا من رو راهنمايي كنيد ميدونم متنم خيلي زياده اما واسه كامل گفتن مشكلم بود