شما در بخش انجمنهای گفتگو سایت دکتر رهام صادقی هستید، برای آشنایی با امکانات متنوع دیگر سایت اینجا کلیک کنید


به اينستاگرام سايت بپيونديد

مشكلات روانى وخستگى از آن

  1. اسلام خدمت عزيزان من از زمان كودكى دچار دلشوره واسترس ميشدم وبه محض مضطرب شدن دچار اسحال وصدادادن شكم واحساس پخش شدن يه مايع خنك در سرم وكاهش هوشيارى ميشدم وگاهى كه استرس وياترس شديدى داشتم حتى امكان داشت تا چندثانيه فراموش كنم كجاهستم مثل اينكه درحالت شوك باشم ،درآن زمان حالات ديگرى هم داشتم مثلا اينكه در درونم من روكنترل ميكنند يا احساس ميكردم صداهايى ياكسانى بامن صحبت ميكنند،چندبارى دركودكى درخواب راه رفتم وبعد به گفته پدرومادرم من رو ازخواب بيدار ميكردند وبه رختخواب ميبردند اما من فقط يك بار ان رو يادم هست وهميشه خوابهايى رو ميديدم كه اشياه كوچكي مثل يك توپ يهو اونقدر بزرگ ميشوند كه ميخواهند من رو هم له كنند(يه مطلبي خوندم كه اين يك نوع صرع هست)،هميشه بعد از خواب ظهر دچار سردرد شديد ميشدم وگاهى حالت كاهش هوشيارى زمان ترس رو داشتم وباگذر مثلا نيم ساعت رفته رفته بهتر ميشدم واكثرا سرگيجه داشتم وازاجتماع ترس داشتم وبعداز ضربه اى كه زياد هم شديد نبود در سن 12 به پشت سرم وارد شد هرچندوقت يكبار از چشم چپم حالت يك فشفشه روشن ميدان ديدم رو ميگرفت تا به هردو چشمم ميرسيد ودراخر بعد چنددقيقه برطرف ميشد ولى تاچندساعت بعدش دچار سردرد بودم وبه مرور بابالا رفتن سنم به 15سال دچار سردرد هاى مكرر مخصوصا بعد خواب ظهر بودم كه حساسيتم به بوها زياد ميشد وهر بويى من رو دچار تهوع ميكرد ازپيش مانكن ها كه رد ميشدم احساس ميكردم چشمم سفيدي ميره وهوشياريم كم ميشه وكاملا غير ارادي بود وگاهي فاصله ها برام خيرقابل اندازه گيري ميشد مثلا نميدونستم يك شيي بهم نزديكه يادوره اماهميشه احساس ميكردم اين حالات طبيعي هستند تا در17سالگى بعد از امتحانات دچار سردرد شديدتري شدم كه احساس فشارروي بيني وپشت چشم داشتم وزماني كه براي خواب سرم رو روي بالش ميگذاشتم احساس ميكردم از همه جابه سرم فشار ميارن ياگاهى توي خواب مثل كسايي كه صرع دارن دندونام رو روي هم فشار ميدادم البته اين به صورت خواب بود وهرچه تلاش ميكردم اين كار رو نكنم ودهنم روباز كنم نميشد وبعد از بيداري از خواب فكم ودندانهام درد ميكرد وپيش پزشك عمومي رفتم وكلروديازپوكسايد براي 5شب به من داد بهتر شدم اما چندماه بعد دوباره بعدامتحان دچار اين حالت شدم وپيش پزشك مغزواعصاب رفتم واز سرمMRIگرفت وازمايش وخون وتيروييد همه چيز نرمال بود ومن رو به روانپزشك معرفي كردند اون زمان خيلي استرس داشتم ووسواس وافسردگى وزمان خواب رفتن دچار تنگي نفس ميشدم واز خواب ميپريدم وميلي به غذا نداشتم نميدونستم كي شب وكي روزه تااينكه دكتر روانپزشك به من داروي پرفنازين 1رو دادند وفلكستين هردورو شب وبعد يه مدت فلوكستين رو ظهر وصبح هم افزايش دادند بهتر بودم سردرد ها استرس افسردگي واحساسات اينكه كنترل ميشم وياصداهايي رو ميشنوم فروكش كردند كم كم بود كه فهميدم همه ادمها اينطور نيستند واين يك بيماري روانيه من تقريبا از زمان ثبات دوزهاي دارو 5ماه دارو خوردم اماچون مامانم ميگفت جوان هستي واين دارو ها عوارض دارند علارغم نظر دكتر كه ميگفت بايد دوره درمان طي بشه داروهارو قطع كردم اما 3سال بعد دوباره دچار استرس وترس وافسردگي ووسواس شدم پيش پزشك رفتم وداروي سيتالوپرام رو به من داد براي شب اون زمان ماه رمضان بودومن روزه ميگرفتم سحر اولين قرص سيتالوپرام رو خوردم اما صبحش خيلي حالم بد بود لرزش وبي قراري داشتم حالت تهوع ونگراني اون روز زمان خواب ظهروشب نفسم موقع خواب ميگرفت كه بعدها فهميدم بهش ميگن اپنه تنفسي ازترس رفتم پيش پزشك اورژانس وگفت سيتالوپرام رو نخور وبجاش بهم فلوكستين وپرپرانولول داد چون حالت پنيك رو هم داشتم وگفت در اولين فرصت پيش روانپزشكم برم ،رفتم وروانپزشك كلونازپام رو هم به فلوكستين وپرپرانولول اضافه كرد خوب بود امابعديه مدت باز دچاراسترس شديد ميشدم وپزشك هم ايمي پرامين رواضافه كرد وبعدها دزيپرامين روباهاش عوض كرد ويك مدت بعد براى مدت يك ماه بوپروپيون روهم اضافه كرد وبه مرور دزيپرامين روقطع كرد ودراخر سرترالين رو بافلوكستين به مرورتعويض حدود 7ماهى كلونازپام وسرترالين ميخوردم بهترشده بودم درواقع بامعده حساسي كه داشتم تو اين دوران بوپرپيون وكلونازپام وسرترالين خيلي به من ساختن البته دراواخر پيش روانشناس هم براي كمك به وسواس ميرفتم ودراخر داروها رو تحت نظر پزشك قطع كردم اما بعد 6ماه از قطع دارو براي دانشگاه ثبت نام كردم وخيلي دچار استرس شدم يك ماهي كلونازپام خوردم 1-4 قرص وخوب بود امابه مرور قطعش كردم وبعد يكهفته بعدخواب ظهرباديدن رعد وبرق بدون اينكه ازش ترس داشته باشم دچار پنيك واسترس شدم اخه كارم خدمات كامپيوتريه وخيلي هم ادم استرسي هستم والبته تومدت قطع دارو خيلي كم ميخوابيدم وخيلي از كامپيوتر استفاده ميكنم باز پيش پزشك رفتم وبهم سرترالين 50 شب وروز نصف قرص بعد 5روز يك قرص وتري فلوپرازين 1 ظهروشب يك قرص اما فرداي روزي كه دارو رو خوردم دچار لرزش وتهوع واسترس و... شدم دكتر دوز سرترالين رو به 1-4 فقط شب تاهفت روز وبه تدريج افزايش تا يك قرص ،كم كرد وگفت اكثرا زمان شروع اين دارو اين مشكل پيش مياد واگر با اين دوز جديد هم مشكل داشتي بيا تا دارو رو عوض كنم اماباز مشكل داشتم وپزشك بجاي سرترالين كليمي پرامين بهم داد اما باز هم نتونستم شب وظهر بخوابم وشب همش خوابهاي بي معني ازاشيا يافيلمهايي رو كه ديده بودم به طوري كه همش تكرار ميشدند رو ميديدم وترس شديد واپنه داشتم واينقدربخاطر بي خوابي واسترس گيج ومنگ بودم كه همش احساس غش كردن وسياهي ياسفيدي رفتن چشم وبي قراري شديد داشتم خيلي حالت عجيبي بود ومنم خسته شدم و دارو ها رو قطع كردم وفقط كلونازپام1 نصف قرص رو خوردم وشب بلااخره تونستم بخوابم الان بعد يكهفته كه كلونازپام رو نصف ميخورم بهتر شدم واز پزشك داروخانه پرسيدم كه سرترالين با كلونازپام مشكلي نداره گفت اگه بينشون 12ساعت فاصله باشه بهتره منم سرترالين رو ظهرها ميخورم وشروع كردم سرترالين 50رو 1-4 قرص براي يكهفته وبه تدريج نصف تا يك قرص ميخوام بخورم روز اولش لرزش ومعده درد ونفخ داشتم اما الان بعد چهار روز خوردن بهترم اماديشب بازدچاراسترس شدم ولي بعدخوردن كلونازپام راحت خوابيدم اماصبح بيدارشدم وحال عجيبي داشتم خيلي استرس داشتم وگيج ومنگ بودم يه يك ساعتي خوابيدم وبهترشدم اماباز ظهراسترس پيداكردم وشكمم صداميداد وكمي اصحال داشتم وظهرنتونستم راحت بخوابم وهمش خوابهاي تكراري ميديدم مثلا اينكه دارم با منوي موبايلم ور ميرم ووقتي هم استرس پيدا ميكنم حتي توي گرماي تابستان گاهي دچار لرز ميشم سوال من اينه كه بايد چيكار كنم ايا اين مشكل حل شدنيه يا نه من خيلي در مورد بيماري هاي رواني توي اين چندسال خوندم وداروهاشون وعوارضش ومطالب برام قابل فهم شده اما زماني كه دچار استرس يا پنيك ميشم احساس ميكنم همه چيز تمومه ومن هيچ وقت خوب نميشم وهميشه بايد دارو بخورم واگر قطع كنم دارو رو باز بيمار ميشم ياميترسم يه وقتي كه روز تعطيله ياپزشكم مسافرته بيماريم عود كنه و... خيلى بدم ميادوقتي بهم ميگن سالمي وچيزيت نيست اخه اگه چيزيم نيست اين حالت ها چيه خيلياشون غير ارادين وهنوز هم گاهي فاصله هابرام غير قابل تشخيص ميشن ويااحساس ميكنم توي زماني كه بيدارم توي خواب دارم سير ميكنم معمولا مشكلم تو تابستان اوج ميگرفت بجز امسال كه توي زمستان بودگاهي شك ميكنم كه بيمارم ديگه خسته شدم ديگه احساس ميكنم ميخوام ديونه بشم  دلم ميخواد مثل جواناي ديگه زندگي كنم برم بگردم و..... لطفا من رو راهنمايي كنيد ميدونم متنم خيلي زياده اما واسه كامل گفتن مشكلم بود
     
  2. سلام
    والا دوست عزیز تنها کسانی که میتونند به شما کمک کنند پزشک های متخصص هستند بعید میدونم توی این سایت کسی تخصصش در حدی باشه که بتونه شما رو راهنمایی کنه
     
    تشکر شده توسط : 3 کاربر
  3. rasoull2005 نوشته است: سلام
    والا دوست عزیز تنها کسانی که میتونند به شما کمک کنند پزشک های متخصص هستند بعید میدونم توی این سایت کسی تخصصش در حدی باشه که بتونه شما رو راهنمایی کنه


    سلام دوست عزيز متشكرم بخاطر جوابتون والله خودم ازبس مقالات روانپزشكى  وداروييش رو خوندم يه چيزايى دستگيرم شده امامتاسفانه عوارض دارويى درزمان استارت داروها وزمان طولانى تاثير آن كه دوتا چهار هفته است دربيمارانى مثل من كه دچار استرس وترس ووسواس هستند خيلى زجر آور وبده من ديروز كه باخودم فكرميكردم ديدم دوسال پيش هم كه درمان روشروع ميكردم دوتاسه هفته اول اين بيقرارى هارو داشتم امادكتر بهم كلونازپام رواون زمان داد چون هم بنزوديازپين ها روى اضطراب اثر سريع ترى دارند وهم باعث بهبود خواب ميشن و كم كم باگذر زمان وتاثير داروهاى اصلى مثل فلوكستين اين بى قرارى ها ونگرانى ازبين ميرفت امامشكل مااينه كه دير به پزشك مراجعه ميكنيم وپزشك هم بخاطرتحمل واعتيادى كه فرد نسبت به بنزوديازپين ها پيداميكنه نميتونه هميشه ازش استفاده كنه وبيمارى كه دقيقه نود به پزشك مراجعه كرده هم توقع اثر سريع دارو رو داره ولى دركل من ديروز به پزشكم مراجعه كردم وترى فلوپرازين 1روبراى شب همراه با كلونازپام 1 نصف قرص درشب تجويز كرد وسرترالين 50 هم ظهر كه1-4براى هفت روز و1-2براى هفت روز وبعد يايك قرص كامل رو درظهر يانصف قرص رو شب ونصف رو ظهر بخورم،كه الان من يك هفته است 1-4 روميخورم واز امروز بايد 1-2روبخورم وكمى استرس دارم كه نكنه مشكلى برام پيش بياد من خيلى روى خواب ظهروشبم حساسم ولى الان كه آپنه تنفسى ندارم كمى تحمل كم خوابى برام راحت تره نميدونم والله شايد بايد كمى صبور باشم وخودم رو به بى خيالى بزنم تابهتربشم،شايد نبايد اينقدر دنبال عوارض داروها ومشكلاتشون ونوع بيمارى هاباشم، اما خيلى از ديوانه شدن ميترسم !!!!!
     
  4. درسته همين حساسيت شما روي دارو ها و عوارضش ايجاد استرس ميكنه.به پزشك متخصصتون اعتماد كنيد و بدونيد كه پروسه درمان بيماريهاي اعصاب و روان زمان بر هستند.و يك دكتر ممكنه چندين دارو و دز رو امتحان كنه تا به نتيجه مطلوب برسه
    واستون ارزوي موفقيت و روزاي خوش رو ميكنم
     
  5. دوست عزيز درمان استرس و دلشوره با دارو اشتباه است.

    شما به جای مراجعه به روانپزشک به روانشناس مراجعه کنيد.

    تفاوت اين دو رو قبلن در اين سايت نوشتم.

    شما با تغيير افکار می تونيد که بر استرس و اضطراب و دلشوره غلبه کنيد.

    اين شايد 1 سال طول بکشد اما از مصرف کردن دارو به مدت چندين سال بهتر است .

    به يک مشاور مراجعه کنيد و حداقل 10 جلسه با ايشان ادامه دهيد. در جلسات اول خيال نکنيد که ديگر چيزی برای گفتن وجود ندارد.

    در کنار اين اگر مشاوری هيپنوتيزم هم بلد باشد می تواند با هيپنوتيزم هم به شما کمک سريعتری بدهد.

    شاداب باشيد

    ژاسينا
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
  6. سلام دوست عزیز
    علاوه بر گفته های بقیه دوستان پیشنهاد منم اینه که خودتو در محیط های استرس زا قرار نده اخه وقتی دانشگاه رفتن بهت استرس وارد میکنه خوب ثبت نام نکن مگه واجبه. دیگه اینکه به نظرم مسافرت میتونه بهت کمک کنه با چن تا از دوستای صمیمیت یا اونایی که باهاشون راحت تری یه مسافرت برو یه اب و هوایی عوض کن. امیدوارم موفق باشی.
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
  7. JaSina نوشته است: دوست عزيز درمان استرس و دلشوره با دارو اشتباه است.

    شما به جای مراجعه به روانپزشک به روانشناس مراجعه کنيد.

    تفاوت اين دو رو قبلن در اين سايت نوشتم.

    شما با تغيير افکار می تونيد که بر استرس و اضطراب و دلشوره غلبه کنيد.

    اين شايد 1 سال طول بکشد اما از مصرف کردن دارو به مدت چندين سال بهتر است .

    به يک مشاور مراجعه کنيد و حداقل 10 جلسه با ايشان ادامه دهيد. در جلسات اول خيال نکنيد که ديگر چيزی برای گفتن وجود ندارد.

    در کنار اين اگر مشاوری هيپنوتيزم هم بلد باشد می تواند با هيپنوتيزم هم به شما کمک سريعتری بدهد.

    شاداب باشيد

    ژاسينا




    سلام به دوست عزيزم وممنونم هم از شما هم از تمامى دوستان ديگه (
    rasoull2005 و
    m1989) ومتشكرم بخاطر راهنماييهاى خوب ودوستانه شما اماعزيزم درمورد روانشناس بايدبگم كه صدالبته كه موثرهست امانه براى من كه به قولى دقيقه نود بيمارى يامشكلم به ايشون ميخوام مراجعه كنم درواقع روانشناس از نظر من زمانى كارساز هست كه هنوز سيستم بدن كامل دچار مشكل نشده ودرحالت نيمه آرام هست اماشرايط من خيلى بد هست بى خوابى وافكار شيزوفرنيايى بخاطر ترس شديد ودلشوره هاى بى مورد از ديوانه شدن وحراس و... به نظر من افرادى مثل من اول احتياج به آرام شدن نسبى افكار وترميم بى خوابى دارن وبعد استفاده از متدها وراهكارهاى يك روانشناس چون همونطور كه گفتيد درمال روانپزشك به تنهايى بسيار زمان برخواهد بود اما درخصوص جواب دوست عزيزمون
    m1989 بايد بگم كه اگر هميشه بخوايم از استرس وتنش فرار كنيم هيچ وقت نميتونيم موفق باشيم والبته درحال حاظر اين نظر خوبى هست امادركل بايد بااون جنگيد من فكر ميكنم وسواسى كه داشتم دوباره برگشته واسترس دست به دسته هم داده ومن روگرفتار كرده البته فعلا بخاطر نداشتن آپنه تنفسى وداشتن خواب شب نسبتا آرام گرچه چندبار تا صبح بيدار ميشوم وظهر هم علارغم عادتم به خواب نميرم ولى چون فعلا خودم رو به بيخيالى زدم وبه خودم ميگم خوبم فعلا خوبم ودرانتظار تاثير گزارى داروهاى طولانى اثر هستم ومحتاج دعاى شما،بازم سپاسگزارم
     
  8. صحبت شما كاملا درسته .شما وضعيتت مثل يك مريض اورژانسي بوده.ابتدا بايد توسط دارو به شما اون ارامش داده بشه كه حالت مسكن دارند اما توجه كنيد كه كنار درمان دارويي گفتار درماني تاثير خيلي زياد تري دارند.و در حقيقت تغيير نگرش شما به مسائل هست كه مشكل شما را حل ميكنند .بهترين روش از ديد من اين هست كه شما ابتدا با دارو سعي كنيد به ارامش برسيد بعد از اون گفتار درماني رو شروع كنيد و كم كم داروهاي خودتون رو قطع كنيد تا وابستگي به اين داروها بوجود نيايد اگر نه تازه مشكل جديدي كه براي شما ايجاد ميشود اعتياد به داروهاي ارام بخش است
    موفق باشيد
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
  9. rasoull2005 نوشته است: صحبت شما كاملا درسته .شما وضعيتت مثل يك مريض اورژانسي بوده.ابتدا بايد توسط دارو به شما اون ارامش داده بشه كه حالت مسكن دارند اما توجه كنيد كه كنار درمان دارويي گفتار درماني تاثير خيلي زياد تري دارند.و در حقيقت تغيير نگرش شما به مسائل هست كه مشكل شما را حل ميكنند .بهترين روش از ديد من اين هست كه شما ابتدا با دارو سعي كنيد به ارامش برسيد بعد از اون گفتار درماني رو شروع كنيد و كم كم داروهاي خودتون رو قطع كنيد تا وابستگي به اين داروها بوجود نيايد اگر نه تازه مشكل جديدي كه براي شما ايجاد ميشود اعتياد به داروهاي ارام بخش است
    موفق باشيد



    بله دوست عزيزم حرفتون درست وقابل قبوله من بايد به روانشناس يا مشاور مراجعه كنم راستش من يكى دوتا دوست صميمى دارم كه دوست دارم باهاشون درددل كنم اماگاهى ياطرفم خودش مشكل داره يا به دليل مشغله نميتونم باهاش صحبت كنم وتوى خودم ميريزم بيشتر نگرانتر ومضطرب تر ميشم ومشاور باشنيدن حرفهاى من وآموزش مقابله بامشكلات ونگرانى ها ميتونه كمك بسيارى به من كنه وصدالبته كه مصرف داروى بدون مشاوره بسيار زمان نياز داره وهمونطور كه گفتيد درزمان قطعش هم مشكل ساز خواهد بود،سپاسگزارم
     
  10. سلام به دوستان گرامی
    من عضور تازه وارد هستم لطفا مرا راهنمایی بفرمائید در خصوص اینکه جوابهای دکتر رو به چه نامی میتونم دریافت کنم و نام کاربری ایشون چیست؟
     
  11. سلام

    نام کاربری آقای دکتر رهام صادقی (مدیریت سایت) ROHAM هست؛ اگه سوالی دارین مطرح کنید و منتظر پاسخ بمونید.
     
  12. دوستان لطفا راهنمایی کنید..
    ایا قرص فلوکستین ضد افسردگیه؟
    ایا این دارو باعث کاهش میل جنسی میشه؟
     
  13. Aysel_2 نوشته است: دوستان لطفا راهنمایی کنید..
    ایا قرص فلوکستین ضد افسردگیه؟
    ایا این دارو باعث کاهش میل جنسی میشه؟


    بله اين قرص براي افسردگي تجويز ميشه.هم باعث كاهش ميل جنسي من ديدم براي خود ارضايي هم تجويز شده يا حتي براي زود انزالي
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
  14. برادرم  پس از ی دوره مصرف متامفتامین یا همون شیشه به بدبینی و اختلالات بینایی شنوایی دچار میشه .با مراجعه به روانپزشک داروهای بی پریدن و پرفنازین و فلوکستین و الپرازولام تجویز میکنه و الان حدود دو ساله که مصرف میکنه و مشکلاتش حل شده . الان یک ماه میشه که داروهای بی پریدن و پرفنازین و الپرازولام رو خودش قطع کرده و فقط فلوکستین مصرف میکنه ولی هیچ مشکلی بوجود نیومده بلکه سرحال تر هم شده .امکان داره که اختلالات برگردن ؟منظورم اینه که  با توجه به اینکه دو سال درمان کامل صورت گرفته فلوکستین تنها کافیه یا نه به روال قبل ادامه بده؟
     
  15. سلام.من پسر 28سالمه.از خیلی وقت پیش به همجنس خودم حس داشتم و ارتباط داشتم.مدتی تحت نظر روانپزشک بودم.حالا تصمیم به ازدواج گرفتم ولی یه مشکل اساسی هست اینکه هیچ حسی به جنس مخالف ندارم.روانپزشک گفت که حتماً باید یه بار با یه جنس مخالف رابطه برقرار کنی ولی موقعیتش برام پیش نیومده!من ناتوان جنسی نیستم چون تو رابطه با همجنس مشکلی ندارم و نداشتم!حیلی به این موضوع فک کردم شاید از ترس شده که اینجوری شدم!یه بار یه جا رفتم خواستگاری ولی بعدش یه حس بدی داشتم!خیلی خیلی گنگ و گیج شدم لطفاً کمک کنی
     
تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
صفحه 1 از 2
رفتن به صفحه 1   


پرش به:  

شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید

Powered by phpBB ©



Forums ©

.: مسئوليت مطالب، تبليغات و محصولات ديگر سايتها به عهده خودشان است :.
.:: برداشت از مطالب اين سايت فقط با کسب مجوز از مدیریت و با ذکر مبنع و آدرس به صورت لینک بلامانع است ::.
.::: کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دکتر رهام صادقی بوده و هرگونه سواستفاده از آن طبق ماده 12 قانون جرایم رایانه ای قابل پیگیری است :::.


ارسال ایمیل به دکتر رهام صادقی


مدت زمان ایجاد صفحه : 0.34 ثانیه (99)