با سلام و خسته نباشید خدمت اقای دکتر و همه دوستان عزیز
مشکلی که دارم اینه نمیدونم در برابر بد اخلاقی نامزدم چه کار کنم
مثل دیروز که حال و حوصله نداشت من خواستم مثل همیشه علت بی حوصلگی و ناراحتیش رو بپرسم و دلگرمیش بدم تا از اون حالت بیرون بیاد ولی برعکس همیشه تا خواستم علت رو بفهمم گفت بزار به حال خودم باشم
منم دیگه پیگیر ماجرا نشدم چون میدونستم برخورد باهام میکنه و قبول کردم گذاشتم راحت باشه و هر وقت که خودش دوست داشت بهم زنگ بزنه و صحبت کنه
منم در طول روز خیلی جلوی خودمو گرفتم که بهش نه زنگ بزنم نه اس ام اس بدم به نظرم اشتباه کردم کاش زنگ میزدم البته بگم خودمم 2روز میشد بی حال و حوصله بودم دلم میخواست یکی ازم بپرسه چته و دلداریم بده
تا اینکه ساعت 8 شب خودش زنگ زد و حالمو پرسید ولی معلوم بود ازم دلخوره منم یکم باهاش شوخی کردم حالشو پرسیدم بهش گفتم از صبح بهم سخت گذشتهو میخواستم حالتو بپرسم ولی به حرفت احترام گذاشتم که تنها باشی
این گذشت که دوستم بهم پیام داد که فردا میخوان واسه پروژه برن بیرون از شهر و منم دعوت کرد منم حقیقتش دوست داشتم برم چون حالم مساعد نبود گفتم یک تنوعی هست و برای بازسازی و تقویت روحیه خوبه دیگه به نامزدم گفتم تا نظرشو بخوام که درگیری و بحث شروع شد که
گفت از خدات بوده من بهت بگم کاری با من نداشته باش و دیگه دوستم نداری از من خسته شدی حالمو نپرسیدی واست مهم نیستمو توی این حال میخوای منو تنها بزاری میدونی من خوب نیستم از عمد این حرفو زدی و....چرا بهم زنگ نزدی
منم گفتم منظوری نداشتم فقط نظرت رو پرسیدم و خودت گفتی میخوای به حال خودت باشی منم راحتت گذاشتم چون احساس کردم میخواد تنها باشه
نمیگم مقصر نیستم ولی بد رفتاریاش با نیش و کنایست من ادم صبوریم ولی نمیدونم تا کی میشه تحمل کرد منم دیشب تا جایی که شد سکوت کردم اگه جوابی میدادم بد میشد و بدیش اینه از یک چیز که ناراحت میشه بقیه مسایل رو به این ربط میده
به نظزر شما کار عاقلانه چیه؟ من در مقابل این رفتار چه عکس العملی داشته باشم که رابطمون خدشه دار نشه؟؟
مشکلی که دارم اینه نمیدونم در برابر بد اخلاقی نامزدم چه کار کنم
مثل دیروز که حال و حوصله نداشت من خواستم مثل همیشه علت بی حوصلگی و ناراحتیش رو بپرسم و دلگرمیش بدم تا از اون حالت بیرون بیاد ولی برعکس همیشه تا خواستم علت رو بفهمم گفت بزار به حال خودم باشم
منم دیگه پیگیر ماجرا نشدم چون میدونستم برخورد باهام میکنه و قبول کردم گذاشتم راحت باشه و هر وقت که خودش دوست داشت بهم زنگ بزنه و صحبت کنه
منم در طول روز خیلی جلوی خودمو گرفتم که بهش نه زنگ بزنم نه اس ام اس بدم به نظرم اشتباه کردم کاش زنگ میزدم البته بگم خودمم 2روز میشد بی حال و حوصله بودم دلم میخواست یکی ازم بپرسه چته و دلداریم بده
تا اینکه ساعت 8 شب خودش زنگ زد و حالمو پرسید ولی معلوم بود ازم دلخوره منم یکم باهاش شوخی کردم حالشو پرسیدم بهش گفتم از صبح بهم سخت گذشتهو میخواستم حالتو بپرسم ولی به حرفت احترام گذاشتم که تنها باشی
این گذشت که دوستم بهم پیام داد که فردا میخوان واسه پروژه برن بیرون از شهر و منم دعوت کرد منم حقیقتش دوست داشتم برم چون حالم مساعد نبود گفتم یک تنوعی هست و برای بازسازی و تقویت روحیه خوبه دیگه به نامزدم گفتم تا نظرشو بخوام که درگیری و بحث شروع شد که
گفت از خدات بوده من بهت بگم کاری با من نداشته باش و دیگه دوستم نداری از من خسته شدی حالمو نپرسیدی واست مهم نیستمو توی این حال میخوای منو تنها بزاری میدونی من خوب نیستم از عمد این حرفو زدی و....چرا بهم زنگ نزدی
منم گفتم منظوری نداشتم فقط نظرت رو پرسیدم و خودت گفتی میخوای به حال خودت باشی منم راحتت گذاشتم چون احساس کردم میخواد تنها باشه
نمیگم مقصر نیستم ولی بد رفتاریاش با نیش و کنایست من ادم صبوریم ولی نمیدونم تا کی میشه تحمل کرد منم دیشب تا جایی که شد سکوت کردم اگه جوابی میدادم بد میشد و بدیش اینه از یک چیز که ناراحت میشه بقیه مسایل رو به این ربط میده
به نظزر شما کار عاقلانه چیه؟ من در مقابل این رفتار چه عکس العملی داشته باشم که رابطمون خدشه دار نشه؟؟